آدابی ربانی:
شیوههای رفتار فردی و آداب و اخلاق اسلامی، آدابی هستند ربانی، بدین معنا که این وحی الهی است که اصول آن را پیریزی، و لوازم بنیادینشان را مشخص میکند، لوازمی که برای نمایندگان برجستگیها و نشانههای شخصیت اسلامی ناگزیر باید مورد توجه قرار گیرند تا اینکه شخصیت اسلامی با چنین نشانههایی، شخصیتی جلوهگر شود پخته و تکاملبافته، متین و استوار، در ظاهر و باطن خود ممتاز و برجسته، و دارای مقصد و مسیری روشن، آن هنگام که برای دیگران راهها مبهم و تاریک و مسیرها ناپیدا و نامشخص شدهاند.
بدین ترتیب، جای شگفتی نیست اگر میبینیم که قرآنکریم خود نشانههای اصلی و نکات بارز اخلاق و ادب انسان مسلمان را ترسیم مینماید، نشانههایی چون: نیکی به پدر و مادر به ویژه هنگامی که یکی یا هردوی آنها به سن پیری میرسند، نیکی به خویشاوندان و نزدیکان، توجه و عنایت به یتیمان، گرامیداشتن همسایگان نزدیک و دور، احترام به همکار و همراه و همسفر، احترام به مسافران و خدمتکاران و زیردستان، همدلی و همیاری با فقرا و تهیدستان و توجه به امور زندگی آنان، آزادساختن بردگان، راستی در گفتار، اخلاص و یکدلی در رفتار، خودداری از نگاههای حرام و حاسدانه، پیشهکردن عفت و پاکی، همدیگر را به حق و بردباری و مهربانی سفارشنمودن، دعوت به خیر و نیکی، امر به معروف و نهی از منکر، بازگرداندن امانتها به صاحبان اصلی، داوری عادلانه میان مردم، وفاداری نسبت به عهد و پیمان، ترک زشتیها و امور ناپسند، خودداری از انجام گناهان کشندهای چون: شرک، جادوگری، خونریزی و آدمکشی، زنا، شرابخواری، رباخواری، خوردن اموال یتیمان، تهمت ناپسند به زنان مؤمن و پاک، فرار از میدان جنگ و به عقب بازگشتن در روز پیکار و دیگر زشتیها و گناهان بزرگ، تا دیگر صفات اخلاقی مثبت و منفی چه فردی و چه اجتماعی.
فراتر از اینها مشاهده میکنیم که قرآن حتی آداب حرکت را به هنگام راهرفتن به مسلمانان آموزش میدهد:
﴿وَٱقۡصِدۡ فِي مَشۡيِكَ﴾ [لقمان: ١٩].
«در راه رفتنت میانهرو باش (نه تند برو، نه کند)».
﴿ٱلَّذِينَ يَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنٗا﴾ [الفرقان: ٦٣].
«[بندگان خوب خداوند] کسانی هستند که آرام (فروتنانه و با وقار، و بدون تکبر و غرور) روی زمین راه میروند».
﴿وَلَا تَمۡشِ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّكَ لَن تَخۡرِقَ ٱلۡأَرۡضَ وَلَن تَبۡلُغَ ٱلۡجِبَالَ طُولٗا ٣٧﴾ [الإسراء: ٣٧].
«و در روی زمین متکبرانه و مغرورانه راه مرو. چرا که تو (با پایکوبیدن قلدرانهات بر زمین) نمیتوانی زمین را بشکافی، و (با گردنکشیدن جبارانهات بر آسمان، نمیتوانی) به بلندای کوهها برسی».
و نیز آداب دید و بازدید را آموزش میدهد:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُيُوتًا غَيۡرَ بُيُوتِكُمۡ حَتَّىٰ تَسۡتَأۡنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَهۡلِهَاۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ ٢٧ فَإِن لَّمۡ تَجِدُواْ فِيهَآ أَحَدٗا فَلَا تَدۡخُلُوهَا حَتَّىٰ يُؤۡذَنَ لَكُمۡۖ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ٱرۡجِعُواْ فَٱرۡجِعُواْۖ هُوَ أَزۡكَىٰ لَكُمۡۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِيمٞ ٢٨﴾ [النور:٢٧–٢٨].
«ای مؤمنان! وارد خانههایی که متعلق به خودتان نیست نشوید، مگر اینکه اجازه گرفته و بر ساکنان آنها سلام کنید. چنین روشی برایتان بهتر است، چه خوب است که شما (این ادب ورود را) مد نظر داشته باشید. چنانچه کسی را در آنها نیافتید (که به شما اجازۀ ورود بدهد) وارد مشوید تا اینکه به شما اجازه داده شود. اگر هم به شما (اجازه داه نشد، و) گفتند: برگردید، پس برگردید (و اصرار نکنید). این کار برایتان پاکتر و زیبندهتر است. خدا بسآگاه از کارهایی است که میکنید».
و نیز روش نشستن به هنگام گردآمدن در یک مکان:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قِيلَ لَكُمۡ تَفَسَّحُواْ فِي ٱلۡمَجَٰلِسِ فَٱفۡسَحُواْ يَفۡسَحِ ٱللَّهُ لَكُمۡۖ وَإِذَا قِيلَ ٱنشُزُواْ فَٱنشُزُواْ يَرۡفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ دَرَجَٰتٖۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ ١١﴾ [المجادلة: ١١].
«ای مؤمنان!هنگامی که به شما گفتند، در مجالس جای بازکنید، جای بازکنید تا خدا در کار شما گشایش دهد، و هنگامی که به شما گفته شد: برخیزید! برخیزید. اگر چنین کنید خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و بهره از علم دارند، درجات بزرگی میبخشد».
اینها گذشته از آن آدابی است که سنت نبوی، از آنها انباشته شده است، آدابی متعلق به خوردن و نوشیدن، لباسپوشیدن و خودآرایی، خواب و بیداری، ورود و خروج، مسافرت و بازگشتن از سفر، احوالپرسی و اجازهگرفتن، حتی عطسه و خمیازهکشیدن، قضای حاجت و برآوردن نیاز جنسی.
نکتۀ دیگر اینکه خاستگاه بنیادین فرمانهای اخلاقی در اسلام، نه لذتطلبی است و نه سودجویی، نه خرد و نه وجدان، نه عرف و نه جامعه و نه تجدد مآبی، و نه دیگر چیزهایی که مکاتب فلسفۀ اخلاق مطرح کردهاند، بلکه منبع دستورها و معیار عمل و دستور اخلاقی – در اساس کار – همان وحی الهی است.
بر همین مبنا خیر، آن چیزی است که خداوند فرمان انجام آن را صادر نموده است، و شر و بدی، آن چیزی است که خداوند از آن نهی فرموده است. به عبارت دیگر سخن نیک همان است که شرع آن را نیک شمرده، و زشت همان است که شرع آن را زشت قلمداد نموده است. این بدان معنا نیست که شرع آنچه را عقل زشت شمرده است، نیکو میشمارد، یا چیزی را که عقل نیکو میداند زشت و ناپسند میشمارد؛ چنین چیزی نه در اخلاق اسلامی، و نه در کل شریعت اسلامی یافته نشده است، چرا که شریعت اسلام شریعتی است همنوا با سرشت سالم، و موافق با اندیشۀ بالنده و رشدیافته. و جای شگفتی نیست که قرآن وارستگان و صاحبان اخلاق نیکو را با صفت ﴿يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾ «خردمندان».
توصیف میکند، همچنانکه در پایان برخی فرمانها و نواهی به همین نکته اشاره میکند، از جمله در این فرموده:
﴿ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ﴾ [الأنعام: ١٥١].
«... اینها اموری هستند که خدا به گونۀ مؤکد شما را بدانها توصیه میکند تا آنها را بفهمید و خردمندانه عمل کنید».
به همین دلیل میبینیم که اخلاق در اسلام فقط بر فرمان قاطع و تکلیف تعبدی تکیه نمیکند، بلکه بر مخاطبساختن اندیشهها و تحریک وجدانها، در مورد یک نظام اخلاقی قابل فهم و برهانی دارای پیامدهای دینوی و اخروی مشخص نیز تکیه مینماید؛ از جمله مانند: فرمودۀ خداوند در مورد سفارشهای لقمان به فرزندش:
﴿يَٰبُنَيَّ أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱنۡهَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَآ أَصَابَكَۖ إِنَّ ذَٰلِكَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ ١٧ وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمۡشِ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ ١٨ وَٱقۡصِدۡ فِي مَشۡيِكَ وَٱغۡضُضۡ مِن صَوۡتِكَۚ إِنَّ أَنكَرَ ٱلۡأَصۡوَٰتِ لَصَوۡتُ ٱلۡحَمِيرِ ١٩﴾ [لقمان: ١٧ – ١٩].
«ای فرزند عزیزم! نماز را چنانکه شاید بخوان، و به کار نیک دستور بده و از کار بد نهی کن، و در برابر مصائبی که به تو میرسد شکیبا باش. اینها از کارهای (اساس و مهمی) است که باید بر آن عزم را جزم کرد و ثابت ورزید. و با تکبر و بیاعتنایی از مردم روی مگردان، و مغرورانه بر زمین راه مرو، چرا که خداوند هیچ متکبر مغروری را دوست نمیدارد. و در راهرفتن اعتدال را رعایت کن و (در سخنگفتنت) از صدای خود بکاه (و فریاد مزن) چرا که زشتترین صداها، صدای خران است».
و همینطور در سورۀ اسراء:
﴿فَتَقۡعُدَ مَلُومٗا مَّحۡسُورًا﴾ [الإسراء: ٢٩].
«... که سبب میشود از کار بمانی و مورد ملامت (این و آن) قرار گیری و درمانده و غمناک گردی».
﴿إِنَّهُۥ كَانَ فَٰحِشَةٗ وَسَآءَ سَبِيلٗا﴾ [الإسراء: ٣٢].
«چرا که زنا گناه بسیار زشت و بدترین راه و شیوه است».
﴿إِنَّكَ لَن تَخۡرِقَ ٱلۡأَرۡضَ وَلَن تَبۡلُغَ ٱلۡجِبَالَ طُولٗا﴾ [الإسراء: ٣٧].
«چرا که تو (با پایکوبیدن قلدرانهات بر زمین) نمیتوانی زمین را بشکافی، و (با گردنکشیدن جبارانهات بر آسمان، نمیتوانی) به بلندای کوهها بررسی».
قوانینی ربانی:
قوانین اسلامی، برای کنترل زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی و سیاسی، قوانینی هستند ربانی. منظورم در اساس مبادی و احکام بنادین آن قوانین میباشد که خداوند خواسته که به دور از ناتوانی، افراطگراییها، جانبداریها و تناقضگوییهای بشر، براساس آنها سیر کاروان بشریت را تنظیم نموده، و روابط میان افراد و گروههای انسانی را بر پایدارترین بنیانها استوار نماید.
نخستین برتری قوانین اسلامی نسبت به دیگر قوانین، اعم از قدیم و جدید، شرقی و غربی، لیبرالی و کمونیستی، همین ربانیبودن آنها میباشد. شریعت اسلامی همان یگانه قانون موجود دنیاست که اساس آن پیام خداوند و احکام راستین و عادلانه وی میباشد:
﴿وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدۡقٗا وَعَدۡلٗاۚ لَّا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِهِۦۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ١١٥﴾ [الأنعام: ١١٥].
«فرمان پروردگارت! صادقانه و عادلانه به انجام رسید. هیچکسی نمیتواند فرمانها و قوانین او را دگرگون کند. و او شنوا و آگاه است».
بر همین اساس از جمله اصول استوار و پذیرفته شدۀ اسلامی این است که یگانه قانونگذار و تشریعکننده، فقط خداوند میباشد. اوست که به اقتضای ربوبیت، الوهیت و مالکیت خود بر تمامی آفریدههای خود امر و نهی میکند، حلال و حرام تعیین مینماید و وظیفه و تکلیف مشخص میکند. پروردگار! صاحب اختیار و فرمانروا و فریادرس مردمان اوست، آفرینش و فرماندهی و حق قانونگذاری از آن اوست، دارای و حکمرانی در اختیار اوست، و هرگونه سپاس و ستایشی چه در این جهان و چه در آن جهان متعلق به اوست، فرماندهی و داوری از آن وی بوده و همگان به سوی او بازخواهند گشت.
احدی غیر از او حق تشریع بیقید و شرط و مطلق را ندارد، مگر در قلمروی که خدا خود اجازه فرموده و نصی قاطع در آن زمینه وجود نداشته باشد که چنین کاری در حقیقت اجتهاد و استنباط و شیوه گزینی است، نه تشریع یا حاکمیت. حتی خود پیامبر ج هم تشریعکننده و قانونگذار مستقل نبود، بلکه اطاعت از وی به این دلیل واجب شده که وی پیامآور و پیامرسان خداوند میباشد و به همین دلیل، فرمان وی ناشی از فرمان خداست:
﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ﴾ [النساء: ٨٠].
«هرکه از پیغمبر اطاعت کند، در حقیقت از خدا اطاعت کرده است».
صدور فرمان و حکم شرعی – با آنچه از وجوب، استحباب، تحریم، کراهت، یا إباحه به همراه دارد – منحصراً از آن خداوند بوده و غیر از او، احدی کوچکترین حقی در این زمینه ندارد، از این رو علمای اصول حکم شرعی را اینگونه تعریف میکنند: «خطاب خداوند که از روی اقتضا یا اختیار به افعال مکلفان تعلق میگیرد». مقصود از اقتضا درخواست میباشد، چه درخواست انجامدادن کاری باشد – که واجب و مندوب را در بر میگیرد – و چه درخواست خودداری از انجام کاری و ترک آن باشد که حرام و مکروه را شامل میشود. منظورشان از واژۀ اختیار نیز که در تعریف آمده است، اباحت و مجاز اعلامکردن میباشد، بدین معنا که شخص مکلف در انجامدادن یا انجامندادن آن، مختار و آزاد میباشد. اکنون میتوان گفت: که خطابکننده، مکلِف، ملزِم و وادارکننده، آمر و ناهی کسی جز خداوند نیست و نمیتواند باشد.
قرآن کسانی را که حق قانونگذاری و تشریع مطلق را به برخی افراد بشر، از گروه روحانیون و رجال ادیان واگذار نمودند، به شرک و چند خدایی محکوم ساخته است، روحانیونی که فرمانهای خداوند را وارونه ساخته و شریعت الهی را دگرگون کردند، در نتیجه با نسبت دروغ به خداوند حرام الهی را حلال و حلال الهی را حرام ساختند.
در همین زمینه خداوند در بارۀ اهل کتاب میفرماید:
﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٣١﴾ [التوبة: ٣١].
«یهودیان و مسیحیان، علاوه بر خدا علمای دینی و پارسایان خود را هم صاحب اختیار و خدای خود قرار دادند (مسیحیان، افزون بر اینها) مسیح پسر مریم را نیز صاحب اختیار و خدای خود میدانند. و این در حالی است که بدیشان جز این دستور داده نشده است که تنها خدای یگانه را بندگی و پرستش نمایند و بس. جز خدا فرمانروا و فریادرسی وجود ندارد، و او پاک و منزه از شرکورزی و چیزهایی است که ایشان آنها را انباز قرار میدهند».
قرآن آن علمای دینی و پارسایان را پروردگار یا معبودهایی قلمداد میکند که به جای خداوند مورد عبادت و پرستش واقع شدهاند، عبادت و پرستش آنان هم چیزی جز فرمانبری و دستورپذیری از آنان در زمینۀ تحریم حلال الهی و حلالنمودن حرام الهی نیست، به دیگر سخن، پرستش آنان یعنی: واگذاری حق قانونگذاری و تشریع به آنان، در زمینهای که خداوند غیر مجاز اعلام نموده است. همانگونه که پیامبر ج این آیه را به همین صورت برای عدی فرزند حاتم طائی تفسیر نمود. عدی پیش از اسلام مسیحی شده بود. روزی هنگامی که پیامبر در خواندن این آیه از سورۀ توبه بود:
﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ﴾. [التوبة: ٣١] «یهودیان و مسیحیان، علاوه بر خدا علمای دینی و پارسایان خود را هم صاحب اختیار و خدای خود قرار دادند!.
بر ایشان وارد شد، و خدمت پیامبر ج عرض نمود: ای پیامآور خدا! ما که آنها را بندگی و عبادت نمیکردیم! (گویی وی عبادت را فقط در رکوع و سجود و دعا و... خلاصه کرده بود!) پیامبر ج در پاسخ فرمود: «مگر آنان نبودند که حرام را برای شما حلال، و حلال را برای شما حرام میساختند و شما هم میپذیرفتید؟!» پاسخ داد: چرا، همینگونه بود. پیامبر ج فرمود: «همین کار شما پرستش و عبادت آنها به حساب میآید».
به همین خاطر میبینیم که قرآن در پایان بیشتر فرمانها و قوانین، اندیشهها و نگرشها را به ربانیبودن منبع آنها توجه میدهد، تا بدینوسیله اطمینانخاطر، آرامش درون و آمادگی لازم برای پذیرش و اجرا فراهم گردد، و تنبلان سستاراده و دیرجنب، در به کاربستن حکم خداوند درنگ و کندی نورزند.
فرمودۀ خداوند در پایان آیۀ تقسیم زکات، از آیات سورۀ توبه، نمونهای از این موارد میباشد:
﴿فَرِيضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ﴾ [التوبة: ٦٠].
«این یک فریضۀ مهم الهی است، و خدا دانا (به مصالح آفریدگان) و حکیم (در وضع قوانین است)».
و همینطور در پایان آیۀ نخست تقسیم میراث در سورۀ نساء:
﴿ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ لَا تَدۡرُونَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ لَكُمۡ نَفۡعٗاۚ فَرِيضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا﴾ [النساء: ١١].
«شما نمیدانید که پدران و مادران و فرزندانتان کدامیک برای شما سودمندترند. این فریضۀ الهی است و خداوند دانا (به مصالح شما) و حکیم است (در آنچه بر شما واجب نموده است)».
و در پایان آیه دوم میراث هم میفرماید:
﴿وَصِيَّةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٞ ١٢ تِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِۚ...﴾ [النساء: ١٢ – ١٣].
«این سفارش خداوند است و خدا دانا و شکیباست. این احکام (بیان شده) حدود خدا (در میان حق و باطل) است».
آخرین آیۀ سورۀ نساء را که آن هم در بارۀ ارث میباشد، با این فرموده به پایان میبرد:
﴿يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ أَن تَضِلُّواْۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمُۢ﴾ [النساء: ١٧٦].
«خداوند (احکام و مقررات را) برایتان روشن میسازد تا گمراه نشوید. و خداوند از هر چیزی آگاه میباشد».
و در سورۀ طلاق احکام بیان شده در آیۀ نخست را با این فرموده پس میگیرد:
﴿وَتِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِۚ وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَقَدۡ ظَلَمَ نَفۡسَهُۥۚ﴾.
«اینها قوانین و مقررات خداوند است. و هرکس از قوانین خداوند تجاوز نماید، به خویشتن ستم میکند».
سپس بعد از سه آیه که برخی احکام را در آنها یادآور میشود میفرماید:
﴿ذَٰلِكَ أَمۡرُ ٱللَّهِ أَنزَلَهُۥٓ إِلَيۡكُمۡۚ﴾ [الطلاق: ٥].
«این (قانونگذاری) فرمان خدا است که آن را برای شما فرستاده است».
و بعد از احکام مربوط به زنان و بانوان مؤمن مهاجر در سورۀ ممتحنه، مطلب را با این سخن دنبال میکند:
﴿ذَٰلِكُمۡ حُكۡمُ ٱللَّهِ يَحۡكُمُ بَيۡنَكُمۡۖ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ﴾ [الممتحنة: ١٠].
«اینها حکم خداست، و خداست که در میانتان فرمانروایی و داوری میکند، و او دانای باحکمت است».
اینگونه پایاندادنها و ادامه افزاییها، و موارد مشابه، این نکته را مورد بیان، آموزش، یادآوری و تأکید قرار میدهند که منبع اصلی این قوانین، ربانی و آسمانی بوده، و این مقررات از سوی مقامی صادر میگردند که احدی نمیتواند مانع فرمان وی گردد و حکم او را مورد بازپرسی و پیگرد قرار دهد.