ویژگی های کلی اسلام

فهرست کتاب

مقدمه‌ی مترجم

مقدمه‌ی مترجم

الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام على سيدنا محمد وعلى آله وأصحابه ومن تبعهم بإحسان.

سخن‌گفتن از دینِ خدایان‌زُدا و خداگرا، غمسوز و غمساز و ویرانگر و سازنده‌ای به نام اسلام، این عطیۀ ارزشمند الهی، این مهمان نازنین آسمانی و این ارمغان گرانمایۀ آن عزیزِ از ملکوت بازآمده که اغلب چون بینوایان بی‌نام و نشان در مجلس سست‌همتان و همانند اهل دل در میان اهل گِل، قدرناشناسانه مورد بی‌مهری و جفاکاری قرار می‌گیرد، کاری است بسیار حساس و نیازمند بسی دقت و احتیاط. چرا که هرگونه لغزش و سهل‌انگاری در این میدان، پیامدهای ناگوار و جبران‌ناپذیری به دنبال خواهد داشت که می‌توان در یک دید کلی آن‌ها را در سه حوزۀ: جفا به خود، جفا به دین خدا و جفا به خلق خدا جمعبندی نمود. حساسیت و خطر هرکدام از این‌ها هم کاملاً آشکار می‌باشد و ما از این سه خطر به خداوند دستگیر پناه می‌بریم.

از این روست که مسلمان و به ویژه دعوتگر مسلمان، باید پیش از هرچیز خود «گوهر دین» را بشناسد، سپس در مقام عرضۀ دین به جای لفاظی و ترفندسازی به منظور یارگیری و افزایش هوادارن – که معمولاً در سیاست رایج است – و به جای مدح و تعریف مصلحت‌اندیشانه از دین، با حساسیت عالمانه و حرارت عارفانه و غیرت عاشقانه و بیان صادقانه، این «گوهر» احیاگر و ایمان‌زا و انسان‌پرور را آشکار و آفتابی کند و آن را با سخاوت تمام در اختیار همگان بگذارد.

گوهر دین هم به شهادت گوهرشناسان، نه صرف فقه است و نه قوانین اجتماعی دین و نه نظام سیاسی آن، و نه به اصطلاح دین ایدئولوژیک و قالبی و متکی به مصلحت‌اندیشی، بلکه گوهر دین عبارت است از: «ایمان» یا غلبۀ خداوند بر قلب مسلمان، به معنای کسی که تسلیم دستورات خداوند می‌باشد. این ایمان اساساً شور است و علاقه و محبت و ایثار و بیم و امید و اشتیاق و... که در تفکر اسلامی ارتباط مستقیم و مستحکمی با خداوند پیدا می‌کند. بر این اساس چاشنی دینداری همین ایمان به خداست به معنای خدامحوری در محبت و اطاعت. و اصولاً به فرد و جامعه‌ای مسلمان گفته می‌شود که مشخصۀ بارز آن‌ها «خدامحوری» باشد. در بارۀ همین گوهر گرانقدر است که گفته‌اند: «اگر داری طرب کن و اگر نداری طلب کن» و یا گفته‌اند: «غیر عَذب دین، عذاب است این همه».

بدیهی است که این خدامحوری به معنای نفی ظواهر و شریعت‌ستیزی نیست، آنگونه که برخی می‌پندارند، بلکه تمام سخن این است که در امر دینداری و هر کار دیگری نباید با ارزیابی‌های ناصواب و معلول، ترتیب منطقی امور و اصل رعایت اولیت‌ها را برهم زد. در دینداری اعم از پذیرش دین، تبلیغ دین، آموزش دین و... همه جا خدا مقدم است و ایمان، و بقیه امور در مراتب بعدی قرار می‌گیرند. یعنی خدامحوری و ایمان پایبندی به شریعت را هم به دنبال می‌آورد ولی برعکس نه، به عبارت دیگر هر کار فقه‌پسندانه‌ای لزوماً خداپسندانه و هر جامعۀ فقهی هم لزوماً جامعه‌ای ربانی و دینی نخواهد بود. اینکه می‌گوییم: خدامحوری و ایمان بدون پایبندی به قوانین ظاهری، اساساً ممکن نیست، به دلیل این آیه از قرآن می‌باشد که می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ [آل عمران: ٣١].

«بگو اگر در ادعای خدادوستی صادق هستید، از من پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد».

چنانچه مشاهده می‌شود، در این آیه رضایت خداوند از مدعیان ایمان، به پیروی از پیامبر مشروط شده است و دیندارانی که مدعی ایمان به خداوند هستند و ادعا می‌کنند که آرمان اصلی و نهایی آن‌ها کسب رضایت خداوند می‌باشد، بدون پیروی از حضرت محمد  ج به هدف‌شان دست نخواهند یافت. از طرف دیگر مطابق این آیه نشانۀ اصلی محبت و محبوبیت، محمدی‌بودن است و هرچه فرد محمدی‌تر باشد، خدادوست‌تر و خداپسندانه‌تر خواهد بود.

اکنون قاطعانه می‌توان گفت: ما در تمامی امور دینداری، چه در اجرای آن و چه در تبلیغ آن و چه در برپایی یک جامعۀ دینی، باید پیش از هرچیز به خدا توجه کنیم، خدا را محور قرار دهیم، و خدا را به عنوان محور معرفی کنیم، به فکر تجدید ایمان خود و دیگران باشیم، به فکر پرورش فردی ربانی، خانواده‌ای ربانی و جامعه‌ای ربانی باشیم، نه فرد، خانواده و جامعه‌ای فقهی یا حزبی یا...

مبادا شدت علاقه به اصلاح اوضاع جامعه و ملت، ما را از آرمان نهایی دین و گوهر اصلی دینداری یعنی خدا و ایمان غافل سازد، و خواسته یا ناخواسته و دانسته یا ندانسته به آفت بهره‌کشی از دین گرفتار شویم و با تک‌بُعدی کردن دین، قبل از آشنایی و الفت با آن، چشم به احسان و نفعش بدوزیم، و بدون سرمایه‌گذاری و پرداخت هزینه، در صدد کسب سود برآییم و دین را در حصار تنگ مصلحت‌اندیشی زندانی کنیم و بدینوسیله آن را از یک نیاز حیاتی و بلکه اصل حیات، به فلسفه‌ای برای اصلاح جامعه تنزل دهیم که در این صورت سهم قلب و روح را از اسلام نپرداخته‌ایم، و باعث رنجوری و مرگ آن‌ها شده‌ایم؛ چرا که چنین برداشتی مصلحت‌اندیشانه از اسلام، فقط به کار اقناع عقل می‌آید، آن هم اقناعی خشک و غیر ایمانی و مبتنی بر فلسفه؛ و بر ایمان‌چشیدگان پوشیده نیست که:

پای استدلالیان چوبین بود پای جوبین سخت بی‌تمکین بود

آری، فرد و جامعۀ قالبگرا و قشراندیش و غافل از مغز و گوهر، فرد و جامعۀ غیر ایمانی و غیر ربانی، بی‌تمکین و سست و بی‌نشاط و بی‌روح و افسرده و پرنفرت و نفاق‌اندیش و ریاکار خواهند بود، و حاشا که چنین فرد و جامعه‌ای، دین‌پسندانه و ایمان‌پسندانه و خداپسندانه باشند!

لذا مسلمانان باید با پایبندی عملی به آیۀ روشنگر:

﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ قَوۡلٗا مِّمَّن دَعَآ إِلَى ٱللَّهِ [فصلت: ٣٣]. (و کیست خوش‌گفتارتر از کسی که به سوی الله فراخواند!.

در امر دینداری و دین‌گستری، همواره «خدا» را به عنوان هدف نهایی و آرمان اصلی خود، قرار دهند و هیچ مقصود دیگری را به جای او نگذارند و مصلحت او را بر مصلحت‌های خودمحورانۀ فردی و اجتماعی مقدم بدارند. آن وقت است که برکات از آسمان‌ها باریدن خواهند گرفت و فرد و جامعۀ مسلمان از تمامی صفات پسندیده‌ای که در قرآن به خدا اندیشان و خداپرستان و نه مصلحت‌اندیشان و مصلحت‌پرستان وعده داده شده است، برخوردار خواهند شد و حیات طیبه در بارۀ آن‌ها مصداق خواهد یافت.

مسألۀ حیاتی دیگری که پرداختن جدی و عمیق به آن و تلاش در جهت گسترش آن ضرورت دارد مسأله وفاق و اتحاد در جامعۀ اسلامی است. حساسیت این نیاز و این ضرورت، آشکارتر از آن است که در بارۀ آن به شرح و توضیح پرداخت. اما به راستی چرا علیرغم پذیرش تأثیر بسیار مهم آن، هنوز آنگونه که مطلوب دین است، این امر تجلی اجتماعی بارزی نیافته است؟!

بدیهی است که انسان‌ها عموماً نوعی تعلق عاطفی و فکری به امور، وسایل و چیزهای خود دارند و معمولاً خودپسندند روان‌شناسان در یک آزمایش در میان مدارس آمریکا که در آن تعدادی تمبر هم‌اندازه به دانش‌آموزان می‌دادند و در بارۀ اندازۀ تمبرها از آن‌ها نظرخواهی می‌کردند با نتیجۀ جالبی مواجه شدند: دانش‌آموزان تمبرهای آمریکایی را که در اصل با دیگر تمبرهای بیگانه هم‌اندازه بودند، بزرگتر می‌دانستند!

دایرۀ فراگیری این خصلتِ فطری، عقاید و اندیشه‌ها و مذهب را هم در برمی‌گیرد، بدین ترتیب که فرد معمولاً آرا و عقاید و مذهب خود را از دیگران برتر و درست‌تر می‌داند. البته اینکه این پندار صواب است یا ناصواب، بحث جدایی است و منظور این نیست که نه صرف اینکه کسی خود را درست‌اندیش و حق بداند، لزوماً در ادعای خود صادق خواهد بود.

غفلت از گوهر اصلی دین و تبدیل دین به اندیشه‌های حزبی، قالبی و ایدئولوژیک، خواسته یا ناخواسته تولید انحصارطلبی و دیگر ستیزی نموده و حقایق را به اشخاص – و به ویژه ایدئولوگها – و گروه‌های متبوع یا به عبارت دیگر مفاهیم را به مصداق‌های ایدئولوژیک گره خواهد زد، نتیجۀ این نوع تفکر هم خود مطلق‌انگاری و رواج آفت: «هرکه با ما نیست لاجرم بر ماست» خواهد بود و تردیدی نیست که برای اتحاد و همدلی و وفاق که پس از عقاید، رکن رکین دین اسلام به حساب می‌آید، دشمنی خطرناکتر و آفتی زیانبارتر، از این تلقی نادرست وجود ندارد.

مسلمانان و به ویژه دعوتگران و مبلغان دین باید با حساسیتی فوق العاده بدین نکته توجه نمایند که هیچ فرد یا گروه یا حزب یا مذهبی مساوی با کل دین نیست و لازمۀ پذیرش اسلام، تسلیم‌شدن در مقابل فلان فرد و یا گروه و حزب مسلمان و حتی قبول مذهبی خاص از میان مذاهب رایج اسلامی نیست و نباید مفهوم اسلام را با فرد و گروه یا مذهبی خاص گره زد و دیگران را جز در صورت پذیرش آن برداشت فردی یا گروهی یا مذهبی خاص، غیر خودی و بیگانه خواند.

پرواضح است وقتی می‌گوییم: مفهوم اسلام را نباید با فردی خاص گره زد، منظورمان افراد غیر از شخص شخیص پیغامبر محبوب  ج می‌باشد. چرا که مفهوم اسلام و مصداق اسلام تنها در شخصیت یک فرد، به طور کامل انطباق یافته‌اند و آن شخص کسی نیست جز پیامبر خدا حضرت محمد  ج، بدین معنا که فقط شخص پیامبر  ج است که اقوال و کارها و تأییدات وی، حجت و الزام‌آور بوده و به عنوان قانون دینی، مشروعیت دارند، لذا نمی‌توان فردی غیر از ایشان  ج را محور وحدت و اساس همبستگی و مرجع رفع دعوا قرار داد. اساساً عامل تشکیل امت اسلامی و سرّ همراهی و همگرایی مسلمانان، اعتقاد به نبوت می‌باشد:

حق تعالی پیکر ما آفرید
و ز رسالت در تن ما جان دمید
حرف بی‌صوت، اندرین عالم بُدیم
از رسالت مصرع موزون شدیم
از رسالت در جهان تکوین ما
از رسالت دین ما آیین ما
آنکه شأن اوست یهدی مَن یُرید
از رسالت حلقه گِردِ ما کشید
از رسالت هم‌نوا گشتیم ما
هم‌نفس، هم مدعا گشتیم ما
دل به محبوب حجازی بسته‌ایم
زین جهت با یکدیگر پیوسته‌ایم[١]

مبادا به جای تقید به ضوابط و اصول راهگشا و حیاتبخش قرآنی که بر لزوم داور قراردادن پیامبر  ج[٢] و بر لزوم اخذ گواهی و جلب موافقت ایشان در کار دینداری و دین‌گستری[٣]، مصرانه تأکید می‌ورزند، بی‌توجه به نهیب بیدارگر دین، خودسرانه اقدام به بتگری و معیارتراشی نموده و فرد، گروه، مذهب یا هر معیار غیر ربانی و خودساختۀ دیگری را برجای پیامبر بنشانیم و با این کار تیشه به ریشۀ وفاق اجتماعی و همدلی زده و بر طبل تفرق و همستیزی بکوبیم و در نتیجه به آفت مرگبار و ذلت‌آور شرک گرفتار شویم![٤].

آنگاه، هرکدام معیارهای خود را کامل و کافی بدانیم [٥]، و در عین بی‌خبری و خام‌طمعی و خودفریبی و همستیزی، از کمال خویش خیالی گمان کنیم که گل به سر دین و دینداران می‌زنیم و چنین پنداریم که طاعت می‌کنیم، بی‌خبر که از معصیت جان می‌کنیم و غافل از اینکه همچون رسن تابان و طناب‌بافان، با افزایش فعالیت، هرچه بیشتر به عقب بازمی‌گردیم و سیر قهقرایی ما شتاب بیشتری می‌یابد![٦].

روی سخنم با عموم مسلمانان و به ویژه با مبلغان و دعوتگران دین است: قبول داریم. آری، قبول داریم که غیر از خداوند و پیامبرش  ج افراد و چیزهای دیگری هم هستند که محبوبند و نازنین، و از ما هم انتظار می‌رود و انتظار دارند که نسبت به آن‌ها مهر بورزیم و رضایت خاطرشان را جلب کنیم، اما کمال بی‌انصافی و بی‌غیرتی است اگر در چشم مروت و محبت خاک بپاشیم و این خرده محبوبان استعمارگر را به جای آنکه از تیغ «لا إله إلا الله» بگذرانیم، بر تخت پادشاهی سرزمین دل بنشانیم و به جای اینکه قلب را در راه کسب استقلال یاری کنیم، در کمال ستمگری و قدرناشناسی آن را تحت سلطۀ بیگانگان درآوریم! و به جای اینکه مشتاقانه برای داوری به محکمۀ پیامبر خدا مراجعه کنیم، کرسی قضاوت را به نااهلان بسپاریم! تعهد مسلمانی ایجاب می‌کند که فرد مسلمان همچون دادستانی عادل در مقام داوری بنشیند و حدود نازنینی محبوبان را دقیقاً مشخص کند، آنگاه عزیزان بی‌جهت را پس بزند و دلیرانه و غیرتمندانه مولوی‌وار نهیب زند:

نازنینی تو، ولی در حد خویش
الله الله، پا منه از حد، تو بیش

اگر چنین کردیم و به جای افراد، گروه‌ها، مذاهب و... ایمان قرآنی را مبنای اخوت قرار دادیم و خدا و پیامبر را عملاً به عنوان معیار آشنایی و همدلی پذیرفتیم، یقین بدانیم که کلید گنج مقصود را به دست آورده‌ایم و ناگهان با کمال شگفتی و شادمانی متوجه خواهیم شد که دل‌ها از نفرت، سینه‌ها از کینه و جامعه از اختلافات و امتیازات طبقاتی عاری خواهند شد. آن وقت در سایۀ دلپذیر وفاق اجتماعی و با شهد اتحاد، زندگی معنا و لذت دیگری خواهد یافت، و آن وقت دیگر باهم خواهیم خندید نه به هم، و برای هم خواهیم گریست نه از دست هم و آن وقت هرچه را برای خود بخواهیم برای برادرمان نیز خواهیم خواست...!! در غیر این صورت آنجا که به علت تفکرات و تعلقات ایدئولوژیک، برادری هنوز در اندیشه و قلب ما محل تردید و مناقشه و مراد ما ناکامی و نامرادی یکدیگر باشد، دیگر ادعای ارث و انتظار همدلی و همدردی، محض خیالپردازی و خیالپردازی محض بود.

این‌ها مطالبی بود که بیان آن‌ها برای رشد و تثبیت وفاق اجتماعی و نهادینه‌شدن جریان دعوت اسلامی و گسترش دین، ارمغان مبارک پیامبر  ج لازم به نظر می‌آمد. از خداوند بزرگ خواستاریم که ما را در هیچ حالی از عنایات کریمانۀ خودش محروم نگرداند.

و اما اکنون مطالبی در بارۀ انگیزه و چگونگی ترجمۀ این کتاب:

اولین بار حدود پنج سال پیش بود که کتاب «الخصائص العامَّةُ للإسلام» نوشته دکتر قرضاوی – حفظه الله – به دستم رسید. از آن زمان تاکنون چندین بار کتاب را مطالعه نموده‌ام، چرا که برای فهم بهتر دین و آگاهی از امتیازات اسلام و نیر برای پی‌بردن به سر دلربایی این دین در هر زمین و زمینه و زمانه‌ای، مطالب آن را روشنگر و سودمند و راهگشا یافتم.

سپس از آنجا که جای چنین کتابی را در میان جامعۀ خود خالی دیدم، تصمیم به ترجمۀ آن گرفتم تا بدینوسیله هم خلأ مود را پر کنم و هم به جامعه‌ام که خود را مدیون تلاش‌های دلسوزانۀ بسیاری از افراد آن می‌دانم، خدمتی هرچند اندک و ناچیز کرده باشم. اینک به یاری و توفیق خداوند منان و با کمک و تشویق دوستان ارجمندم ترجمۀ کتاب پایان یافته، و در دست خوانندگان عزیز قرار می‌گیرد، تا چه در نظر آید!

اما در مورد کیفیت ترجمه، پیش از هرچیز لازم و مناسب می‌بینیم به یکی از باورهای عامیانۀ موجود در میان کردها اشاره کنم و آن این که: «چیّشتی ده‌سی نوّمس، بوّ سه‌رئّیشه باشه» یعنی: دستپخت [آشپز] نوآموز و بی‌تجربه، برای رفع سردرد مفید است. واضح است که مراد پیشینیان نکته سنج ما نه بیان نکات پزشکی بوده و نه دخالت در حوزۀ تخصص کارشناسان تغذیه، بلکه مرادشان پشتیبانی از نوآموزان و افراد تازه‌کار، از طریق ایجاد فضای روانی مناسب در جامعه می‌باشد و این امر نشان می‌دهد که آنان نیک می‌دانسته‌اند که خامی و سخت‌رویی عاقبت کار دست برخی از فرزندان‌شان خواهد داد بدینگونه که پای از گلیم خود فراتر خواهند نهاد و خود را در معرض آسیب قرار خواهند داد. اما حتی در چنین حالتی هم از شدت عطوفت و غیرت پدری، به توجیه خامی و سخت‌رویی آن‌ها پرداخته‌اند هرچند این کار به قیمت فریب‌دادن ذایقه هم باشد!

بنده نیز از همین ابتدا اعتراف می‌کنم که کار ترجمه‌ام ران ملخی بیش نیست، و دستپختی است که اگر قبل از خوردن آن، به نام رفع سر درد کلاه گشادی بر سر حس پشایی گذاشته نشود و از چاشنی اغماض مهمانان بزرگوار برخوردار نگردد، جز تلخکامی برای خوانندگان و عرق شرم برای مترجم مسکین، نتیجه‌ای نخواهد داشت.

دغدغۀ اصلی ما به هنگام ترجمۀ این کتاب، رعایت امانت و انتقال پیام مؤلف در قالب جملات فارسی روان به خوانندگان بوده است. برای نیل به این هدف خود را مقید به ترجمۀ لفظ به لفظ عبارات ندانسته‌ایم، بلکه بیشتر از روش ترجمۀ آزاد استفاده کرده‌ایم.

در مواردی که نیاز به توضیح بیشتر احساس می‌شد، عباراتی را وارد متن کرده‌ام که با علامت [ ] مشخص شده‌اند و یا پاورقی‌هایی به کتاب افزوده‌ام که با ذکر واژۀ (مترجم) در پایان آن‌ها، از پاورقی‌های مؤلف بزرگوار کتاب جدا شده‌اند.

برای ترجمۀ آیات مبارک قرآن، به دلیل حسایت کار و بضاعت اندک مترجم، بر سر خوان رنگین و کریمانۀ استاد خرمدل – أدام الله بقاءه علی طاعته ومحبته – نشستیم و ترجمۀ ایشان را مبنا قرار دادیم. البته در برخی موارد دخل و تصرف‌هایی نیز صورت گرفته و ترجمۀ ایشان عیناً نقل نشده است.

در کار این ترجمه همواره از راهنمایی، تشویق و همکاری دوستان بزگوارم، دانشجویان رشته فقه شافعی دانشگاه تهران برخوردار بوده‌ام و بخش‌هایی از این کتاب را مستقیماً برخی از این دوستان ترجمه کرده‌اند و همین بزرگواران بودند که از ابتدا با تشویق‌های مکرر خود، به این مسکین جسارت و جرأت بخشیدند. لذا بر خود واجب می‌دانم که همین جا از تمامی آن‌ها – بدون ذکر اسامی – صمیمانۀ تشکر کنم، از خداوند بزرگ خواستارم که هم ایشان و هم تمامی مسلمانان را در راه خدمت به دین و جامعه موفق و ثابت‌قدم بدارد.

توفیق عبادت پروردگار و خدمت به خلق را از خداوند بزرگ خواستاریم.

جلیل بهرامی نیا

٣٠ / ٨ / ١٣٧٨ شمسی

[١]- اقبال لاهوری /.

[٢]- ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ [النساء: ٦٥].

[٣]- ﴿وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗا [البقرة: ١٤٣].

[٤]- ﴿ وَلَا تَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٣١ مِنَ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗاۖ كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ ٣٢ [الروم: ٣١ – ٣٢].

[٥]- ﴿كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ [الروم: ٣٢].

[٦]- درست مانند آن‌هایی که: ﴿ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا [الکهف:١٠٤].