ویژگی های کلی اسلام

فهرست کتاب

بخش سوم: جامع‌بودن و فراگیری

بخش سوم: جامع‌بودن و فراگیری

«فراگیربودن» به معنای اعم کلمه و با تمامی معانی و ابعاد و جوانبی که این واژه در بر می‌گیرد، یکی از آن ویژگی‌هایی است که دین اسلام را در میان همۀ ادیان، فلسفه‌ها و اندیشه‌هایی که مردم در توشۀ تجربه دارند، متمایز می‌کند.

این جامعیت، تمامی زمان‌ها، تمامی جنبه‌های زندگی و تمام ابعاد وجودی انسان را در بر می‌گیرد. شهید حسن البنا در بحث از ابعاد این جامعیت برنامۀ اسلامی با برداشتی اندیشمندانه چنین اظهار می‌دارد:

«اسلام آن رسالتی است که از نظر طولی همیشه‌های روزگار را در نوردیده است، از نظر عرضی دور دوست‌های ملل را به زیر چتر خویش کشیده است، و از نظر ژرفا و عمق امور دنیا و آخرت را در بر گرفته است».

فرازمانی‌بودن برنامۀاسلام:

اسلام برنامه‌ای است برای تمامی دوران‌ها و نسل‌ها، نه محدود به دوره‌ای معین یا زمانی ویژه که با پایان‌یافتن آن کارآمدی این نیز به سر آید، آن چنانکه شیوۀ برنامه‌های پیامبران پیش از محمد  ج بود که هر پیامبری برای مرحلۀ زمانی مشخصی خلعت نبوت می‌پوشید، و چون فروغ زندگیش به خاموشی می‌گراید، خداوند پیام‌آور دیگری روانه می‌کرد.

اما محمد  ج آخرین پیام‌آوران خداست، و پیامیش جاودان پیامی است که خداوند ماندگاری آن را تا فرارسیدن رستاخیز و درهم‌پیچیده‌شدن طومار عمر این جهان برآورد و قطعی کرده است. و این برنامه، واپسین رهنمود خداست برای نوع بشر؛ و لذا نه شریعت و قانونی پس از اسلام نه کتابی پس از قرآن و نه پیام‌آوری پس از محمد  ج نخواهند آمد. پیش از محمد  ج نه تنها هیچ پیام‌آوری خاتمیت رسالتش را اعلام نکرده است، بلکه تورات به آمدن کسی دیگر پس از موسی ÷ مژده داد و انجیل نیز از آمدن «فارقلیط» (یعنی محمد  ج) خبر داد، همانکه غبار تیرگی از سیمای تمامی حقایق خواهد زدود و خودبافته و خودسرانه سخن نخواهد گفت.

بی‌گمان برنامۀ اسلام برنامۀ آینده بسیار دور خواهد بود، همچنانکه برنامۀ گذشته‌های دور نیز بوده است. توضیح اینکه این برنامه – در گوهر خود، و در اصول اعتقادی و اخلاقیش – پیام پیامبران و تمامی کتاب‌های آسمانی بوده است؛ پیام‌آوران خداوند، همگی اسلام را به ارمغان آوردند، فریاد یکتاپرستی و دل برکندن از غیر خدا سر دادند. و این چیزی است که قرآن آشکار آن را مورد تأیید و تأکید قرار می‌دهد:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ ٢٥ [الأنبیاء: ٢٥].

«ما پیش از تو هیچ پیغمبری را نفرستاده‌ایم مگر اینکه به او وحی کرده‌ایم که معبودی جز من نیست، پس فقط مرا پرستش کنید».

﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ [النحل: ٣٦].

«ما به میان هر ملتی پیغمبری را فرستاده‌ایم (با این پیام:) که خدا را بپرستید و از غیر خدا (شیطان، ستمگران و...) دوری کنید».

همۀ پیامبران اعلام کرده‌اند که مسلمانند و به دین اسلام فرا می‌خوانند: نوح گفته است:

﴿وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَكُونَ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ [یونس: ٧٢].

«مأمورم که از تسلیم‌شدگان فرمان الهی باشم».

و ابراهیم و اسماعیل اظهار داشته‌اند:

﴿رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَيۡنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّكَ [البقرة: ١٢٨].

«ای پروردگار ما! چنانکه ما دو نفر مسلم و مخلص و پذیرای (فرمان) تو باشیم، و از فرزندان ما ملتی پدید آور که تسلیم تو باشند».

ابراهیم و یعقوب ضمن سفارش به فرزندان‌شان چنین گفته‌اند:

﴿يَٰبَنِيَّ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَكُمُ ٱلدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ [البقرة: ١٣٢].

«ای فرزندان من! خداوند آئین (توحیدی اسلام) را برایتان برگزیده است. پس (به ما قول بدهید لحظه‌ای از آن دوری کنید) و نمی‌میرید مگر اینکه مسلمان باشید».

و یوسف پروردگارش را چنین به یاری می‌خواند:

﴿...تَوَفَّنِي مُسۡلِمٗا وَأَلۡحِقۡنِي بِٱلصَّٰلِحِينَ [یوسف: ١٠١].

«مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق گردان».

و موسی گفته است:

﴿إِن كُنتُمۡ ءَامَنتُم بِٱللَّهِ فَعَلَيۡهِ تَوَكَّلُوٓاْ إِن كُنتُم مُّسۡلِمِينَ [یونس: ٨٤].

ای قوم من! اگر واقعاً به خدا ایمان دارید، توکل بر او کنید، اگر مسلمان هستید».

و جادوگران وابسته به فرعون، هنگامی که ایمان آوردند گفتند:

﴿رَبَّنَآ أَفۡرِغۡ عَلَيۡنَا صَبۡرٗا وَتَوَفَّنَا مُسۡلِمِينَ [الأعراف: ١٢٦].

«پروردگارا! صبر عظیم بر ما مرحمت فرما، و ما را مسلمان بمیران».

و سلیمان برای بلقیس و ملتش پیام فرستاد:

﴿أَلَّا تَعۡلُواْ عَلَيَّ وَأۡتُونِي مُسۡلِمِينَ ٣١ [النمل: ٣١].

«که بر من برتری طلبی نکنید و تسلیم شده و مسلمان به سوی من آیید».

و بالاخره حوارین نیز به عیسی گفتند:

﴿ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَٱشۡهَدۡ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ [آل عمران: ٥٢].

«به خداوند ایمان آوردیم و تو (نیز) گواه باش که مسلمان و منقاد (اوامر او) هستیم».

پس این برنامه – در جوهر خود – ارمغان هر پیام‌آوری است که از زمان نوح تا زمان محمد  ج از سوی خداوند آمده است و برنامه‌ای است فرازمانی و نامحدود.

جهانشمول و فرامکانی‌بودن برنامۀ اسلام:

این برنامه همچنانکه دیرپاتر از آن است که در بند دوره‌ای یا نسلی معین گرفتار آید، همانگونه هم جهانگردتر از آن است که دل به مکانی، یا ملتی، یا گروهی و یا طبقه‌ای بسپارد و به هیچ یار نمی‌دهد خاطر و به هیچ دیار که برّ و بحر فراخ است و آدمی بسیار.

برنامه‌ای است همه‌گیر و جهانی که تمامی گروه‌ها، نژادها، ملت‌ها و طبقات را مورد خطاب قرار می‌دهد و می‌خواهد دل از کف همه برباید.

نه برنامه‌ای است متعلق به ملتی ویژه که به گمان خود فقط او ملت برگزیدۀ خداوند است! و همگان باید گوش به فرمان و بله قربان‌گوی آنان باشند.

و نه برنامه‌ای است متعلق به کشورهای خاص که تمامی کشورهای جهان باید در برابر آن سر فرود آورند و فرآوردِه‌ها و ارزاق آن‌ها جمع‌آوری و بدانجا حمل گردد.

و نه برنامه‌ای است متعلق به طبقه‌ای معین که مأموریت آن عبارت باشد از: مهارکردن دیگر طبقات برای خدمت به مصالح آن طبقه، یا قبول خواسته‌های آن و یا همراهی با آن، بدون توجه به اینکه این طبقۀ صدرنشین حاکم، آیا از قدرتمندان هستند یا از ضعفا، از فرادستانند یا فرودستان؟ از سرمایه‌دارانند یا از فقرا و اقشار آسیب‌پذیر؟

برنامۀ اسلام متعلق به تمامی این‌هاست و برای مصلحت گروهی مشخص در میان بقیۀ گروه‌های مردم طرح ریزی نشده است. و برخلاف تصور بیشتر مردم، فهم، تفسیر و تبلیغ آن در احتکار طبقه‌ای ویژه نیست. بلکه ره یافت و هدایتی است متعلق به پروردگار مردم و برای تمامی مردم، و ارمغان رحمت خداست برای تمامی بندگان خدا. و این چیزی است که قرآن از دوران اسلام مکی به توضیح آن پرداخته است، در این مورد در قرآن چنین می‌خوانیم:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ ١٠٧ [الأنبیاء: ١٠٧].

«و ما تو را جز به عنوان رحمت برای تمامی جهانیان نفرستاده‌ایم».

﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا [الأعراف: ١٥٨].

«بگو ای مردم! من از سوی خداوند برای همۀ شما پیام آورده‌ام».

﴿تَبَارَكَ ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ لِيَكُونَ لِلۡعَٰلَمِينَ نَذِيرًا ١ [الفرقان: ١].

«والامقام و جاوید کسی است که فرقان (یعنی جداسازندۀ حق از باطل) را بر بندۀ خود (محمد) نازل کرده است، تا اینکه به جهانیان هشدار دهد».

﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ ٨٧ [ص: ٨٧].

«این قرآن چیزی چز پند و اندرز و مایۀ بلندآوازگی برای جهانیان نیست».

برخی خاورشناسان چنین پنداشته‌اند که محمد  ج در ابتدای بعثت اعلام نکرد که به سوی تمامی مردم روانه شده است، بلکه پس از دست‌یابی به حاکمیت قوم خود یعنی عرب‌ها بود که اقدام به چنین کاری نمود. اما آیات فوق الذکر، پندارشان را رد می‌کند، چرا که – از بدشانسی آن‌ها – همگی از سوره‌های مکی قرآن می‌باشند، و مانند آن‌ها در آیات آغازین قرآن بسیارند.

انسان شمولی برنامۀ اسلام:

همچنین اسلام برنامۀ انسان است، انسان به معنای انسان همه جانبه و متکامل. این برنامه، برنامۀ عقل انسان منهای روح وی، یا روح منهای جسم، یا اندیشه‌های منهای عواطف و یا عکس این موارد نیست. بلکه برنامه‌ای است برای کل انسان: روح، اندیشه، جسم، اراده و وجدان وی، همانطور که پیشتر در بحث از «ویژگی انسانی‌بودن» بر این نکته انگشت نهادیم. اسلام همانند برخی مکاتب دیگر انسان را به دو بخش تقسیم نکرده است: بخشی روحی که دین به ارشاد و پرورش آن می‌پردازد، و از رهگذر آن وی را روانه عبادتگاه می‌سازد. و این نیمه در انحصار روحانیان (کاهنان) بوده، پدر روحانی یا کشیش آن را در کنترل خود می‌گیرد و انسان از راه این نیمۀ مهار شده قوام و ترقی می‌یابد. بخشی دیگر مادی است که نه دین و نه رجال دین تسلطی بر آن دارند، و نه خدا در آن جایگاهی دارد. این بخش، بخشی است برای زندگی، برای دنیا، برای سیاست، برای جامعه و برای دولت. و در واقع این قست، همان بخش بزرگتر و گسترده‌ترِ زندگی بشر می‌باشد.

خدایا! آیا این تقسیم‌بندی با فطرت انسان و طبیعت خَلقی وی، سازگار می‌افتد؟! هرگز، چرا که انسان – آنگونه که خلقت یافته – بخش بخش و دو نیمه نیست بلکه یک «کل» به هم پیوسته و هویتی است واحد که در آن نه روح از ماده جداست، نه ماده از روح، نه عقل از عاطفه و نه عاطفه از عقل، بلکه مجموعه‌ای است «یکپارچه» و جدانشدنی، متشکل از جسم و روح و اندیشه و وجدان.

بنابراین، ضرورت دارد که آرمانش واحد، مقصدش واحد، و راهش واحد باشد و این چیزی است که اسلام فرآهم آورده است. از این طریق که خداوند را به عنوان آرمان وی، و سرای آخرت را به عنوان مقصد نهایی وی معرفی نموده است.

بدین ترتیب، انسان دچار پارادوکس و سردرگمی نمی‌گردد و میان دو خط دهی مختلف با دو نیروی متناقض که یکی وی را به خاور و دیگری به باختر می‌کشاند، متلاشی و گسیخته نمی‌گردد. همانند کارمندی که دارای دو رئیس می‌باشد و هرکدام وی را به کاری مخالف کار دیگری، دستور می‌دهد، در نتیجه وی با اندیشه‌ای پراکنده و خاطری آشفته در این وسط سرگردان باقی می‌ماند؛ همانطور که قرآنکریم در این مورد چنین می‌فرماید:

﴿ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا رَّجُلٗا فِيهِ شُرَكَآءُ مُتَشَٰكِسُونَ وَرَجُلٗا سَلَمٗا لِّرَجُلٍ هَلۡ يَسۡتَوِيَانِ مَثَلًاۚ [الزمر: ٢٩].

«خداوند مثالی زده است: مردی را که بندۀ شریکانی است که پیوسته در بارۀ او به مشاجره و منازعه مشغولند (و هرکدام وی را به کاری دستور می‌دهند و او در این میان سرگردان و ویلان است) و مردی را که تنها تسلیم یک نفر است. آیا این دو نفر (که نمونۀ مشرک و موحدند) برابر و یکسانند؟!».

برنامۀ انسان در تمامی مراحل زندگی:

اسلام همچنانکه برنامۀ کل انسان با همۀ ابعاد وجودیش می‌باشد، برنامۀ وی در تمامی مراحل زندگی و عمرش نیز هست. و این نمادی است دیگر از نمادهای جامعیت و فراگیری اسلام.

این برنامه که راهنمایی و هدایت خداوند است، همواره انسان را در تمامی مراحل زندگی: در کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی و در پیری همراهی می‌نماید و در تمامی این دوران‌های پیاپی، برنامۀ الگو و ممتاز و خداپسندانه را برای وی ترسیم می‌کند.

لذا شگفت‌آور نیست اگر در اسلام آموزش‌ها و احکامی دیده می‌شوند که مربوط به نوزاد حتی از ساعت تولدش، می‌باشند، همانند سفارش‌هایی در مورد لزوم: حفاظت بهداشتی و فیزیکی از نوزاد[٦٤]، خواندن آذان در گوش وی، انتخاب نام نیکو و برازنده برای او، سر بریدن عقیقه به شکرانۀ تولد نوزاد و دیگر اموری که اندیشمندی مانند ابن قیم آن‌ها را در کتابی جداگانه تحت عنوان «تحفة المودود فی احکام المولود» گرد آورده است.

نیز احکامی می‌یابیم در خصوص شیردادن به بچۀ شیرخوار، مدت آن و وقت پایان‌دادن به آن. و در بارۀ شیردهنده و فردی که نفقۀ شیرده یا مزد وی را بر عهده می‌گیرد؛ به ویژه هنگام طلاق و جدایی مادر شیرخوار از پدرش که در اینجا قرآن به تفصیل به شرح و توضیح تمام موارد مربوطه می‌پردازد و می‌گوید:

﴿۞وَٱلۡوَٰلِدَٰتُ يُرۡضِعۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ حَوۡلَيۡنِ كَامِلَيۡنِۖ لِمَنۡ أَرَادَ أَن يُتِمَّ ٱلرَّضَاعَةَۚ وَعَلَى ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥ رِزۡقُهُنَّ وَكِسۡوَتُهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ لَا تُكَلَّفُ نَفۡسٌ إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَا تُضَآرَّ وَٰلِدَةُۢ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوۡلُودٞ لَّهُۥ بِوَلَدِهِۦۚ وَعَلَى ٱلۡوَارِثِ مِثۡلُ ذَٰلِكَۗ فَإِنۡ أَرَادَا فِصَالًا عَن تَرَاضٖ مِّنۡهُمَا وَتَشَاوُرٖ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِمَاۗ وَإِنۡ أَرَدتُّمۡ أَن تَسۡتَرۡضِعُوٓاْ أَوۡلَٰدَكُمۡ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ إِذَا سَلَّمۡتُم مَّآ ءَاتَيۡتُم بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ ٢٣٣ [البقرة: ٢٣٣].

«مادران دو سال تمام فرزندان خود را شیر می‌دهند، برای کسی که خواستار تکمیل دوران شیرخوارگی باشد، بر آن کس که فرزند برای او متولد شده (یعنی پدر) لازم است خوراک و پوشاک مادران را (در آن مدت به اندازه توانایی) به گونۀ شایسته بپردازد. هیچکس موظف به بیش از مقدار توانایی خود نیست. نه مادر به خاطر فرزندش، و نه پدر به سبب بچه‌اش باید زیان ببیند. (بلکه حق دیدار از فرزند برای هردو محفوظ است و بر پدر پرداخت عادلانه، و بر مادر پرورش مسلمانانه لازم است. چنانچه پدر بمیرد یا به سبب فقر از پرداخت حق حضانت عاجز باشد) بر وارث، چنین چیزی لازم است. و اگر (والدین) خواستند با رضایت و مشورت همدیگر (کودک را زودتر از دو سال) از شیر بازگیرند، گناهی بر آنان نیست. و اگر خواستید دایگانی برای فرزند خود بگیرید، گناهی بر شما نیست به شرط اینکه حقوق آنان را به طور شایسته بپردازید و از (خشم) خدا بپرهیزید و بدانید که خدا بدانچه انجام می‌دهید، بینا است».

پس از این، احکامی می‌یابیم که مربوط به دوران کودکی، جوانی، میانسالی و پیری انسان می‌باشند. و مرحله‌ای از زندگی وی یافت نمی‌شود که اسلام دیدگاه، رهنمود و قانونی در خصوص آن نداشته باشد.

فراتر از این‌ها، این برنامه حتی پیش از تولد و پس از مرگ نیز به انسان اهتمام می‌ورزد.

مایه شگفتی نیست اگر در اسلام احکامی در مورد جنین یافته شوند، احکامی از نظر: لزوم حمایت از او، حساس‌بودن در مورد زنده‌ماندن وی، و ادامه‌داشتن تغذیه‌اش به مقدار کافی. در همین راستا است که شریعت اسلام سقط جنین را حرام می‌شمارد، و خونبهایی مشخص بر مرتکبین آن واجب ساخته است. و به زن حامله، در صورت داشتن نگرانی از کاهش غذای جنین و تحت تأثیر قرارگرفتن سلامت وی اجازه داده است که ماه رمضان را روزه نگیرد. و دیگر احکامی که مربوط به جنین و میراث وی، و مربوط به زن حامله و مخارج وی در طول دوران بارداری، هرچند طلاق داده شده هم باشد:

﴿وَإِن كُنَّ أُوْلَٰتِ حَمۡلٖ فَأَنفِقُواْ عَلَيۡهِنَّ حَتَّىٰ يَضَعۡنَ حَمۡلَهُنَّۚ [الطلاق: ٦].

«و اگر آنان باردار باشند، مخارج و نفقۀ ایشان را بپردازید تا زمانی که وضع حمل می‌کنند».

همچنین در اسلام احکام دیگری می‌یابیم که مربوط به انسان در دوران پس از مرگش می‌باشند: مانند: واجب‌بودن غسل، تکفین و خواندن نماز بر او، به خاک‌سپردنش با کیفیتی ویژه، و مشروعیت تعزیۀ وی، دعاکردن برای او، اجرای وصایا و سفارش‌های او، پرداخت دیون و باقیماندۀ قرض‌های او به صاحبان آن‌ها اعم از بندگان و خدا، و دیگر مورادی که در بخش «جنائز» و غیره، در فقه اسلامی به تفصیل بیان شده‌اند.

[٦٤]- این عبارت ترجمه‌ای است فرهنگی از جملۀ «إماطة الأذی عنه» که در جلد اول «مشکل الآثار» طحاوی، برای آن دو معنا ذکر شده است: ترک رسم جاهلی مالیدن خون عقیقه بر سر طفل و پاک‌کردن آن خون، و دوم: تراشیدن موی سر نوزاد. (مترجم)

برنامۀ انسان در تمامی زمینه‌های زندگی:

از دیگر جنبه‌های فراگیربودن دین اسلام عبارت است از اینکه این برنامه، برنامه‌ای است برای تمامی ابعاد زندگی و در همۀ زمینه‌های فعالیت انسان، و جنبه‌ای از جوانب زندگی بشری سراغ نمی‌رود، مگر اینکه اسلام در بارۀ آن دارای موضعگیری و نظریه می‌باشد، گاهی این موضعگیری در پذیرش و تأیید تبلور می‌یابد، گاهی در اصلاح و تعدیل گاهی در اتمام و تکمیل و یا در تغییر و دگرگون‌سازی؛ و در برخی زمینه‌ها با ارشاد و راهنمایی و گاهی با قانون‌گذاری و تعیین چهارچوب وارد می‌شود؛ گاهی روش موعظۀ حسنه در پیش می‌گیرد، و در برخی موارد هم هشدار بازدارنده به کار می‌گیرد، هرکدام به تناسب موضوع و در جایگاه خود.

آنچه در اینجا مهم است این است که این برنامه راهنمای جفاکار و بی‌وفایی نیست و انسان را هرگز تنها – بدون هدایت و راهنمایی خداوند – نمی‌گذارد، در هر راهی بپوید و در هر فعالیتی که انجام دهد: مادی یا روحی، فردی یا اجتماعی، فکری یا عملی، دینی یا سیاسی، و اقتصادی یا اخلاقی، همواره با وی خواهد بود.

اسلام – همانگونه که مرحوم عقاد می‌گوید – در تمامی زمینه‌ها، چه زمینه‌های فردی و چه اجتماعی، چه پرورش روحی و چه پرورش بدنی، چه در نگاه به دنیا و چه در نگرش به آخرت، چه در حال صلح و چه در جنگ، چه در توجه به حقوق فردی، و چه در چگونگی برخورد با حاکمان و دولت، پیشروترین اعتقاد و ایده‌آل‌ترین رویکرد برای ننوع بشر می‌باشد. انسان نه از آخرت‌طلبی و دنیاگریزی مسلمان می‌شود، نه از دنیاگرایی و آخرت‌ستیزی؛ نه به واسطۀ تکیه به روح و انکار جسم، نه به دلیل مادیگرایی و انکار روح، و بالاخره نه بدین خاطر که در یک حالت اسلام را می‌پذیرد و در حالتی دیگر آن را به فراموشی می‌سپارد... بلکه وی فقط با همۀ اندیشه و اعتقاد یکپارچه‌اش، در تمامی حالات گوناگونش چه به صورت فرد تنها یا هنگامی که روابط اجتماعی وی را با مردم پیوند زده باشد، مسلمان به شمار می‌آید.

«جامع‌بودن اندیشه در زمینه‌های فردی و اجتماعی، امتیاز ویژۀ اندیشۀ اسلامی است. امتیازی است که به انسان الهام می‌کند که وی «مجموعه»ای است یکپارچه، و با این نگرش از «گسیختگی» و چندگانگی اندیشه‌ها که قلب را دونیم می‌سازد و سپس در به هم دوختنش درمی‌ماند، نجات می‌یابد»[٦٥].

منظور نویسندۀ مرحوم، برخی ادیان همانند مسیحیت می‌باشد که تقسیم انسان به دو بخش را پذیرفتند: بخشی برای دین و تحت حاکمیت کلیسا... و بخشی برای دنیا و تحت حاکمیت دولت، همانگونه که پیشتر اشاره کردیم.

دلیل مسیحیان بر پذیرش این تقسیم‌بندی، داستانی است در انجیل از عیسی ÷ که درپاسخ پرسش فردی در مورد قیصر، آن گفته مشهورش را بیان نمود: «سهم قیصر را به قیصر، و سهم خدا را به خدا واگذار».

اما اسلام این تقسیم‌بندی را به دو دلیل رد می‌کند:

نخست: از نظر اسلام همۀ هستی و فرد فرد مردم از آن خداوند می‌باشند، و قیصر و حاکم حتی بر ذرۀ ناچیزی هم مالکیت ندارند، در این صورت حاکم و دارایی وی نیز از آن خداست. در این مورد قرآن می‌فرماید:

﴿أَلَآ إِنَّ لِلَّهِ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِۗ [یونس: ٦٦].

«بدانید که تمامی ساکنان آسمان‌ها و زمین از آن خدا هستند».

﴿لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَا وَمَا تَحۡتَ ٱلثَّرَىٰ ٦ [طه: ٦].

«از آن اوست آنچه در آسمان‌ها و زمین و آنچه در میان آن‌ها و در زیر خاک قرار دارد».

﴿وَلَهُۥٓ أَسۡلَمَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ طَوۡعٗا وَكَرۡهٗا [آل عمران: ٨٣].

«ساکنان آسمان‌ها و زمین به دلخواه خود یا به صورت اجباری همه تسلیم وی شده‌اند».

در نگرش اسلام، مسلمان نباید – از روی رضایت خاطر – دستور قیصر را گردن نهد، در حالی که می‌تواند وی را تحت فرمان خداوند بکشاند. نیز نباید امور ظاهریش را به قیصر و امور باطنی خود را به خداوند واگذارد:

﴿بَل لِّلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ جَمِيعًا [الرعد: ٣١].

«بلکه همۀ کارها در دست خداست و همۀ امور باید به وی سپرده شود».

دوم اینکه زندگی با تمام ابعاد و جوانب آن مجموعه‌ای است یکپارچه و ناگسیختنی و تقسیم‌ناپذیر، مگر بر روی اوراق یا در اندیشه‌ها. اما در واقعیت و اجرا، زندگی، کلی است غیر قابل تفکیک و مجموعه‌ای است جدایی‌ناپذیر که در آن دین از دولت، اقتصاد از اخلاق، فرد از خانواده و خانواده از جامعه گسست نمی‌پذیرد.

بنابر هیمن اصل است که تک تک مکاتب، برای تسلط بر تمامی جوانب زندگی و تعریف تئوریک و مرزبندی آن‌ها براساس اندیشه و باور خود، به تلاش و تکاپو می‌افتند. حتی خود کلیسا در قرون وسطی در اروپا، تئوری انجیل را عملی نساخت، و کوشید که خود جایگاه قیصر را بگیرد – یا حداقل – بر وی مسلط گردد و از طریق وی به امر حکومت و سیاست بپردازد.

[٦٥]- اسلام در قرن بیستم نوشته استاد عباس محمود عقاد، فصل «نیروی پاینده».

فراگیربودن آموزه‌های اسلامی:

وقتی اسلام برنامۀ انسان در تمامی مراحل و برنامۀ تمامی جوانب زندگی باشد، طبیعی است که این فراگیری و جامعیت، در تمامی آموزه‌های اسلامی هم جلوه می‌کند.

می‌بینیم که این شمول در تمامی زمینه‌های مختلف اعتقادی و نگرشی، عبادی، اخلاقی و ارزشی و بالاخره در قانونگذاری و ساماندهی فکری امور، متبلور و نمودار می‌گردد.

جامعیت عقیدۀ اسلامی:

باور اسلامی از این دیدگاه که همۀ مسائل تعیین‌کننده و امور سرنوشت‌ساز و حساس در این هستی بیکران را به تیغ تشریح و جراحی می‌سپارد و آن‌ها را تفسیر می‌کند، عقیده‌ای است شامل و همه جانبه. مراد از مسایل حساس، قضایایی است که از دیر باز اندیشۀ انسانی را به خود مشغول داشته و همواره مشغول خواهند داشت، و با یک‌دندگی (لجاجت و عناد) و سماجت به فضولی و پرسش از وی خواهند پرداخت، و جویای جوابی قانع‌کننده و قاطع خواهند بود که انسان را از نابودی، تردید و سرگشتگی بیرون آورد، و از روش‌های اندیشه‌سوز و پیچیدۀ فلسفه‌ها و مکاتب ضدّ و نقیض گذشته و کنونی نجات بخشد. یعنی قضایای: الوهیت و خدایی، هستی، انسان، نبوت، و فرجام نهاییِ انسان و جهان.

اگر برخی اندیشه‌ها، به صورت موردی و گزینشی و تنها به یکی از قضایای: «الوهیت و توحید»، «نبوت و رسالت»، «قیامت و پاداش اخروی» و «انسان» اهتمام می‌ورزند، اسلام یکجا به بررسی همۀ این‌ها پرداخته، و نظر خود را با جامعیتی صریح، و صراحتی جامع در بارۀ آن‌ها اعلام نموده است.

عقیدۀ اسلامی از دیدگاه دیگری نیز فراگیر و جامع است. چرا که انسان را میان دو خدا تقسیم نمی‌کند: خدای نیکی و روشنی، و خدای پلیدی و تاریکی آنگونه که زرتشت می‌گوید؛ یا میان خدا و شیطان که در اناجیل تحت عنوان «رئیس این جهان» و «خدای این روزگار» نامیده شده و جهان بین او و خدا تقسیم گردیده است و در نتیجۀ این تقسیم‌بندی، مملکت دنیا به وی، و ملوک و فرمانروایی آسمان‌ها به خدا سپرده شده است، و نقش وی در نگرش مسیحیت همانند نقش «اهریمن» خدای تاریکی در آیین زرتشت می‌باشد[٦٦].

البته شیطان در نظر اسلام نمایانگر نیروی پلیدی است و این جای اندک مناقشه‌ای ندارد، اما نیرویی است که تسلطی بر درون انسان‌ها ندارد، و تمام نقش او در: وسوسه‌انگیزی، فریفتن، فراخواندن به زشتی‌ها و آراستن آن‌ها در نظر اشخاص، خلاصه می‌شود. و این آخرین درجۀ توطئه‌گری و تلاش اوست که در برابر یقین مؤمنانِ متکی به خدا نارسا و ناچیز می‌باشد.

خداوند در قرآن از زبان خود شیطان خطاب به فریب‌خوردگان می‌گوید:

﴿وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيۡكُم مِّن سُلۡطَٰنٍ إِلَّآ أَن دَعَوۡتُكُمۡ فَٱسۡتَجَبۡتُمۡ لِيۖ [إبراهیم: ٢٢].

«و من بر شما هیچ تسلطی نداشتم (و کاری نکردم) جز اینکه شما را دعوت (به گناه و گمراهی) کردم و شما هم به دعوت پاسخ مثبت دادید».

و خداوند خطاب به شیطان می‌فرماید:

﴿إِنَّ عِبَادِي لَيۡسَ لَكَ عَلَيۡهِمۡ سُلۡطَٰنٞۚ [الإسراء: ٦٥].

«بیگمان بر بندگان (مخلص و مؤمن) من سلطه‌ای نخواهی داشت».

و نیز می‌گوید:

﴿إِنَّهُۥ لَيۡسَ لَهُۥ سُلۡطَٰنٌ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ ٩٩ إِنَّمَا سُلۡطَٰنُهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ يَتَوَلَّوۡنَهُۥ وَٱلَّذِينَ هُم بِهِۦ مُشۡرِكُونَ ١٠٠ [النحل: ٩٩ – ١٠٠].

«بیگمان شیطان هیچگونه تسلطی بر کسانی ندارد که ایمان دارند و بر پروردگارشان تکیه می‌نمایند. بلکه تسلط شیطان تنها بر کسانی است که او را به دوستی می‌گیرند و به واسطۀ او شرک می‌ورزند».

و باز می‌فرماید:

﴿إِنَّ كَيۡدَ ٱلشَّيۡطَٰنِ كَانَ ضَعِيفًا [النساء: ٧٦].

«بیگمان نیرنگ شیطان همیشه ضعیف بوده است».

عقیده اسلامی از ناحیه‌ای دیگر نیز جامع شمرده می‌شود و آن اینکه برخلاف فلسفه‌های اشراقی و روش‌های صوفیانه و نیز برخلافِ دینِ متکی به عاطفه و اندیشه‌گریز مسیحیت – که نقض عقل را در مسایل اعتقادی به کلی رد می‌کند، و تسلیم‌طلبیِ آن به حدی است که شعارش: «بپذیر و مگو چرا» می‌باشد – عقیدۀ اسلامی در اثبات صحت خود به وجدان صِرف او احساسِ تنها تکیه نمی‌کند.

این عقیده همچنین فقط به اندیشۀ صرف امید می‌بندد، روشی که پیشروترین فلسفه‌های بشری در شناخت خداوند و حل معماهای هستی در پیش می‌گیرند و عقل را یگانه ابزار این کار به شمار می‌آورند. بلکه هم به اندیشه و هم به احساس یا به عبارتی دیگر هم به عقل و هم به دل، به هردو اعتماد می‌ورزد، با این ارزیابی که هردو ابزارهایی توسعه یافته و پیشرفته از ابزارهای معرفت انسانی محسوب می‌شوند.

ایمان اسلامی صحیح، ایمانی است که از فروغ اندیشه و حرارت دل[٦٧] برمی‌جوشد و با این روش یعنی: روشنگری و گرمابخشی در زندگی به ایفای نقش می‌پردازد و ثمر می‌بخشد.

عقیدۀ اسلامی از نگاهی دیگر نیز فراگیر است. زیرا این عقیده ناگسستنی است و تجزیه‌ناپذیر و ناگزیر باید با تمامی محتوا و مفادش پذیرفته گردد، بدون هیچگونه انکار یا حتی تردیدی در کمترین جزء آن. بر همین مبنا چنانچه کسی ٩٩% از مضمون این عقیده را قبول و ١% آن را رد کند، به خاطر همین ١% مسلمان قلمداد نخواهد شد. لازمۀ پذیرش اسلام این است که انسان رهبری و کنترل خود را کاملاً به خداوند بسپارد، و به تمامی مواردی که از سوی او آمده است، ایمان آورد.

از دیدگاه عقیدۀ اسلامی یک مسلمان نمی‌تواند بگوید: من در زمینه شعایر و عبادات – به عنوان مثال – قرآن را می‌پذیرم، اما در مورد آنچه در بارۀ اخلاق و آداب آمده است، معذورم! و یا جایز نیست که بگوید: عبادت و اخلاق را از قرآن می‌گیرم، اما حکومت و مقررات را خیر! یا بگوید: همۀ این‌ها را از قرآن می‌گیرم، اما برخی رویدادهای تاریخیِ منقول در قرآن را، مشکوک یا مردود می‌دانم! یا بگوید: آن را در بارۀ همۀ موارد گفته شده تصدیق می‌کنم ولی به درستیِ مسایل عنوان شده در مورد سرای آخرت، و به حقیقت داشتن بهشت و دوزخ باور ندارم.

بر این اساس، قرآن بنی اسرائیل را که فقط به برخی پیامبران و آیات کتاب خداوند ایمان داشتند و بقیه را رد می‌کردند، به شدت به باد انتقاد می‌گیرد و این روش آن‌ها را قاطعانه رد می‌کند:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ ٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيَقُولُونَ نُؤۡمِنُ بِبَعۡضٖ وَنَكۡفُرُ بِبَعۡضٖ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيۡنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا ١٥٠ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ حَقّٗاۚ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا ١٥١ [النساء: ١٥٠ – ١٥١].

«کسانی که به خدا و پیغمبرانش ایمان ندارند و می‌خواهند میان خدا و پیغمبرانش جدایی بیندازند (و بگویند که به خدا ایمان داریم، ولی به پیغمبران ایمان نداریم) و می‌گویند که به برخی از پیغمبران ایمان داریم و به برخی دیگر ایمان نداریم، و می‌خواهند میان آن (کفر و ایمان) راهی برگزینند. آنان جملگی بیگمان کافرند، و ما برای کافران عذاب خوار‌کننده‌ای فراهم آورده‌ایم».

و باز خداوند سبحان می‌فرماید:

﴿أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡكِتَٰبِ وَتَكۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ فَمَا جَزَآءُ مَن يَفۡعَلُ ذَٰلِكَ مِنكُمۡ إِلَّا خِزۡيٞ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلۡعَذَابِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ [البقرة: ٨٥].

«آیا به بخشی از کتاب (آسمانی) ایمان می‌آورید و به بخشی دیگر کفر می‌ورزید؟ دست‌زدن به این کار، از سوی برخی از شما، جز رسوایی در زندگی کنونی، و دردناک‌ترین مجازات‌های قیامت چه نتیجه‌ای به بار خواهد آورد؟ و خداوند از آنچه شما انجام می‌دهید، بی‌اطلاع نیست».

[٦٦]- ن.ک به: «حقائق الإسلام» از عقاد، ص ١٠٣، چاپ اول.

[٦٧]- مولوی در همین معنا می‌فرماید: کار مردان روشنی و گرمی است کار دونان حیله و بی‌شرمی است (مترجم)

فراگیربودن عبادت در اسلام:

ویژگی شمول اسلام همانطور که در عقیده پدیدار گشت، در عبادت هم جلوه می‌کند. عبادت در اسلام تمامی وجود انسانی را در بر می‌گیرد، چرا که مسلمان فقط با زبان به عبادت خدا نمی‌پردازد و بس، یا فقط با بدنش، یا فقط با قلب یا اندیشه و یا تنها با حواس. بلکه با همۀ این‌ها به عبادت خدا می‌پردازد: از طریق زبان با ذکر، دعا و تلاوت، به وسیله بدن با نماز و روزه و جهاد، از طریق قلب با بیم، امید، محبت و توکل، از راه عقل با تفکر و خردورزی، و به کمک حواسش با به کارگیری تمامی آن‌ها در اطاعت پروردگار.

عبادتی همچون نماز را در نظر آورید. در این شعیره عبادت زبان در قالب تلاوت، تکبیر، تسبیح و دعا تجلی می‌یابد؛ عبادت جسم در برخاستن و نوشتن و به رکوع و سجده رفتن؛ عبادت عقل در تفکر و بازنگری در معانی قرآن و اسرار نماز؛ و عبادت قلب، در خشوع و محبت نسبت به خدا و احساس مراقبت خدا. و معنای دیگر فراگیری در عبادت این است که به جای جای زندگی گسترش می‌یابد، و به مراسم عبادات مشهور یعنی نماز و روزه و زکات و حج محدود نمی‌گردد، بلکه هر کار و فعالیتی را که به زندگی ترقی و به مردم سعادت می‌بخشد، شامل می‌شود.

مثلاً جهاد در راه خدا به خاطر دفاع از حقیقت، پاسداری از ارزش‌ها، جلوگیری از وقوع فتنه و به منظور بالاترنشاندن قانون خداوند، عبادتی است بی‌همتا که هیچ عبادتی با آن برابری نمی‌کند.

ابوهریره س می‌گوید: مردی از یاران پیامبر خدا  ج گذرش به دره‌ای افتاد که در آن آبی شیرین از شکافی فرو می‌ریخت. از این منظره خوشش آمد و پیش خود گفت: چه بهتر از مردم کناره‌گیری کنم و در این دره اقامت نمایم (یعنی برای عبادت) ولی هرگز بدون مشورت با پیامبر  ج اقدام به این کار نخواهم کرد. لذا ماجرا را نزد پیامبر  ج بازگفت. حضرت در پاسخ فرمود: «از این کار صرف نظر کن. گام‌برداشتن شما در راه خداوند بالاتر از هفتاد سال نمازخواندن در خانه می‌باشد. آیا دوست ندارید که خداوند شما را مورد آمرزش قرار دهد و به بهشت وارد سازد؟! پس برای این کار در راه خداوند به پیکار بپردازید. هرکس سوار بر شتر، در راه خداوند کارزار کند، قطعاً جایش بهشت خواهد بود»[٦٨].

باز از ابوهریره س روایت شده است که از پیامبر  ج سؤال شد: چه کاری با جهاد در راه خدا برابر است؟ فرمود: از جهاد بالاتر کاری نمی‌توانید انجام دهید. دو بار یا سه بار پرسش را تکرار کردند، هر بار همان پاسخ را عنوان می‌کرد. سپس فرمود: «مجاهد راه خدا، درست همانند روزه‌دار شب زنده‌داری می‌باشد که از روزه و شب‌زنده‌داری دست نمی‌کشد تا هنگامی که مجاهد بازمی‌گردد»[٦٩].

همچنین هر کار سودمندی که مسلمان به منظور خدمت به جامعه، یا کمک به افراد جامعه به ویژه ناتوان و تهیدستان انجام می‌دهد عبادت به شمار می‌رود، آن هم چه عبادتی!

از جمله این کارها می‌توان از کارهایی نام برد که احادیث بسیاری بر آن‌ها تأکید می‌ورزند. مثلاً صدقه‌دادن همه روز را مورد تشویق قرار می‌دهند. حتی برداشتن اشیای مزاحم از مسیرهای عبور را صدقه، کمک به ناتوان در سوارشدن بر مرکب (ماشین، ویلچر، چهارپا،...) گشاده‌رویی در برخورد با برادر مسلمان، خوشزبانی و بیان سخنان نیک، و تمامی کارهای پسندیده و سودمند، همه و همه را صدقه به شمار می‌آورند.

حنی تلاش انسان در تأمین نیازمندی‌های زندگی خود و خانواده‌اش به منظور بی‌نیازساختن آنان با درآمد حلال و مشروع و نیز مصون‌داشتن آنان از گدایی و تکدیگری، نیز عبادت قلمداد می‌گردد. و پیامبر  ج کسی را که به این امر اقدام می‌کند، «در راه خدا» محسوب می‌نماید، یعنی: در حال جهاد، جهاد رزمگاه و کشتار دشمنان خداوند.

فراتر از این‌ها، پیامبر  ج بیان می‌کند که هرکس از طریق مشروع و حلال به ارضای شهوت جنسی بپردازد، در مقابل این کار پاداش خواهد داشت. و هنگامی که صحابه از این امر شگفت‌زده شدند، پیامبر  ج به آن‌ها فرمود: آیا اگر از راه غیر مشروع چنین کاری را می‌کرد، مرتکب گناه نمی‌گردید؟ جواب دادند: چرا، بر او گناه نوشته می‌شد. فرمود: به همین صورت وقتی این کار را از راه شرعی انجام دهد، پاداش خواهد برد! آیا بدی را به حساب می‌آورید و نیکی را به حساب نمی‌آورید؟[٧٠].

[٦٨]- ترمذی این را روایت کرده و گفته است: حدیثی است حسن. و حاکم نیز گفته است: به شرط مسلم صحیح است و منذری هم در الترغیب آن را پذیرفته است.

[٦٩]- راوی آن بخاری و مسلم و لفظ از مسلم است.

[٧٠]- در زمینۀ شمول عبادت ن.ک به کتابم «عبادت در اسلام» بخش: حوزه‌های عبادت در اسلام [ص ٥١ ترجمۀ فارسی].

فراگیر‌بودن اخلاق در اسلام:

گستردگی و همه‌جانبگی اسلام در میدان اخلاق و فضایل رفتاری نیز خودنمایی می‌کند. اخلاق اسلامی نه آن چیزی است که نزد برخی مردم با عنوان «اخلاق دینی» معروف بوده و در به جاآوردن مراسم عبادی، پرهیز از خوردن گوشت خوک و نوشیدن شراب و اینگونه موارد خلاصه می‌شود و دیگر تمام. بلکه اخلاقی است که تمام زندگی را با جوانب و زمینه‌های گوناگونش در دورن خود جای می‌دهد.

اخلاق در اسلام به تک تک جوانب گوناگون زندگی انسانی، اعم از: روحی یا جسمی، دینی یا دنیوی، عقلی یا عاطفی، فردی یا اجتماعی اهتمام جدی ورزیده و پیشروترین شیوۀ رفتار درست و برخورد والا را برای هرکدام از آن جوانب ترسیم کرده است. آنچه را مردم در زمینۀ اخلاق به اسم دین، فلسفه یا عرف اجتماعی، پراکنده و جدا ساخته‌اند، قانون اخلاقی اسلام به صورت هماهنگ و یکپارچه گرد آورده و بر آن افزوده است.

١- نمونه‌هایی از اخلاق اسلامی مربوط به فرد در تمامی ابعاد زندگی فردی:

(الف) در بعد جسمی که ضرورت‌ها و نیازهای ویژه دارد. مانند این فرموده خداوند:

﴿كُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ [الأعراف: ٣١].

«بخورید و بیاشامید ولی اسراف و زیاده‌روی نکنید».

و نیز فرمودۀ پیامبر  ج: «مسلماً بدنت هم بر تو حقی دارد»[٧١].

(ب) در بعد روانی که دارای احساسات، انگیزه‌ها و علاقه‌های خاص خود می‌باشد:

﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَكَّىٰهَا ٩ وَقَدۡ خَابَ مَن دَسَّىٰهَا ١٠ [الشمس: ٩ – ١٠].

«کسی رستگار و کامیاب می‌گردد که روان خود را پاکیزه و پیراسته دارد و آن را رشد دهد، و کسی نومید و ناکام می‌گردد که آن را خاموش و آلوده کند».

(ج) و از نظر فکری که استعدادها و محدودیت‌های خود را دارد. قرآن می‌گوید:

﴿قُلِ ٱنظُرُواْ مَاذَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ [یونس: ١٠١].

«بگو نیک بنگرید و بیندیشید که چه چیزهایی در آسمان‌ها و زمین است». وهم می‌فرماید: ﴿۞قُلۡ إِنَّمَآ أَعِظُكُم بِوَٰحِدَةٍۖ أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثۡنَىٰ وَفُرَٰدَىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُواْۚ مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍۚ [سبأ: ٤٦]. (بگو: تنها شما را یک اندرز می‌دهم که دوتا دوتا (و با هم و بدور از تعصب) و به تنهایی (و با تفکر و بازبینی در خویشتن) برای الله برخیزید و آن‌گاه بیندیشید. رفیقتان دچار هیچ‌گونه جنونی نیست!.

٢- و برخی دستورات اخلاقی اسلام مربوط به خانواده هستند:

(الف) مانند چگونگی روابط بین همسران:

﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِن كَرِهۡتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡ‍ٔٗا وَيَجۡعَلَ ٱللَّهُ فِيهِ خَيۡرٗا كَثِيرٗا [النساء: ١٩].

«و با زنان خود به طور شایسته (در گفتار و کردار) معاشرت کنید، و اگر هم از آنان (به جهاتی) کراهت داشتید (شتاب نکنید و زود تصمیم به جدایی نگیرید) زیرا که چه بسا از چیزی بدتان بیاید و خداوند در آن خیر و خوبیِ فراوانی قرار بدهد».

(ب) و روابط میان والدین و فرزندان:

﴿وَوَصَّيۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيۡهِ إِحۡسَٰنًاۖ [الأحقاف: ١٥].

«ما به انسان دستور می‌دهیم که به پدر و مادر خود نیکی کند».

﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَكُمۡ خَشۡيَةَ إِمۡلَٰقٖۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُهُمۡ وَإِيَّاكُمۡۚ إِنَّ قَتۡلَهُمۡ كَانَ خِطۡ‍ٔٗا كَبِيرٗا ٣١ [الإسراء: ٣١].

«فرزندانتان را از ترس فقر و تنگدستی نکشید، ما آنان و شما را روزی می‌دهیم (و ضامن رزق همگانیم) بیگمان کشتن ایشان گناه بزرگی است».

(ج) در مورد ارتباط میان نزدیکان و خویشاوندان:

﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِيتَآيِٕ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ [النحل: ٩٠].

«خداوند به دادگری، نیکوکاری و بخشش به نزدیکان و خویشاوندان دستور می‌دهد».

﴿وَءَاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ وَٱلۡمِسۡكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ [الإسراء: ٢٦].

«حق خویشاوند را (از قبیل: صلۀ رحم، نیکویی و مودت و محبت) و حق مستمند و واماندۀ در راه را (از قبیل: زکات و صدقه و احسان) بپردازد».

٣- و برخی دستورات اخلاقی اسلام مربوط به جامعه می‌باشد:

(الف) در مورد روش برخورد و تشریفات اجتماعی، مانند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُيُوتًا غَيۡرَ بُيُوتِكُمۡ حَتَّىٰ تَسۡتَأۡنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَهۡلِهَاۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ ٢٧ [النور: ٢٧]. (ای مومنان! واردِ خانه‌هایی غیر از خانه‌های خودتان نشوید تا آنکه اجازه بگیرید و بر ساکنان خانه سلام کنید؛ این کار، برای شما بهتر است تا پند بگیرید!.

(ب) در زمینۀ اقتصاد و داد و ستد جامعه:

﴿وَيۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِينَ ١ ٱلَّذِينَ إِذَا ٱكۡتَالُواْ عَلَى ٱلنَّاسِ يَسۡتَوۡفُونَ ٢ وَإِذَا كَالُوهُمۡ أَو وَّزَنُوهُمۡ يُخۡسِرُونَ ٣ [المطففین: ١ – ٣].

«وای به حال کاهندگان و خیانت‌ورزان، کسانی که وقتی (در معامله) برای خود می‌پیمایند (یا وزن و متراژ می‌نمایند) به تمام و کمال و افزون بر اندازۀ لازم دریافت می‌دارند. و هنگامی که (در معامله) برای دیگران می‌پیمایند یا وزن می‌کنند (و یا متراژ می‌نمایند) از اندازۀ لازم می‌کاهند».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيۡنٍ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى فَٱكۡتُبُوهُۚ وَلۡيَكۡتُب بَّيۡنَكُمۡ كَاتِبُۢ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَلَا يَأۡبَ كَاتِبٌ أَن يَكۡتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ ٱللَّهُۚ [البقرة: ٢٨٢].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هرگاه به همدیگر تا مدت معینی (از لحاظ روز و ماه و سال) وامی دادید، آن را بنویسید، و باید نویسنده‌ای دادگرانه آن را بنویسد، و هیچ نویسنده‌ای از نوشتن (سند) بدانگونه که خدا بدو آموخته است، سرپیچی نکند».

(ج) در زمینۀ سیاست و نظام قضایی جامعه:

﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِۚ [النساء: ٥٨].

«بیگمان خداوند به شما (مؤمنان) دستور می‌دهد که امانت‌ها را (اعم از آنچه خدا شما را در آن امین شمرده، و چیزهایی که مردم آن‌ها را به دست شما سپرده و شما را در آن‌ها امین دانسته‌اند) به صاحبان امانت برسانید، و هنگامی که در میان مردم به داوری نشستید اینکه دادگرانه داوری کنید».

٤- برخی دستورات اخلاقی اسلام در بارۀ جانوران غیر عاقل مانند حیوانات و پرندگان می‌باشد. همانطور که در حدیث آمده است: «در رفتار با حیوانات زبان بسته از خدا بترسید، در بارکشی و سواری، و تأمین خوراک، منصفانه و به طور شایسته با آن‌ها برخورد کنید». و در حدیث دیگری آمده است: «نیکی به هر جانوری دارای پاداشی ویژه می‌باشد».

٥- یا در اخلاق اسلامی دستوراتی متعلق به هستی پهناور وجود دارد.

از این نظر که جهان پهناور، عرصۀ بازنگری، عبرت‌گرفتن، و خرد ورزی و استدلال با شگفتی‌ها و پدیده‌های دقیق آن بر وجود آفریدگار هستی و بر قدرت، دانش و دوراندیشی او می‌باشد. همانگونه که خدا هم می‌فرماید:

﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٩٠ ٱلَّذِينَ يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَكَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ ١٩١ [آل عمران: ١٩٠ – ١٩١].

«مسلماً در آفرینش (عجیب و منظم) آسمان‌ها و زمین و آمد و رفت (پیاپی، تاریکی و روشنی، و کوتاهی و درازی) شب و روز، نشانه‌ها و دلایلی برای خردورزان وجود دارد. آن‌هایی که خدا را ایستاده و نشسته و بر پهلوهایشان افتاده، (و در همۀ اوضاع و احوال خود) یاد می‌کنند و در بارۀ آفرینش آسمان‌ها و زمین اندیشه می‌کنند (و به زبان حال و قال می‌گویند:) پروردگارا! این (دستگاه شگفت کائنات) را بیهوده و عبث نیافریده‌ای، تو منزه و پاکی».

و نیز از لحاظ اینکه این هستی میدانی است برای بهره‌برداری و برخورداری و بهره‌گیری از خیرات خدادادی و به ودیعت نهاده شده، انرژی‌ها و نیروهای سودبخش مسخر شده، و نعمت‌های فراوان موجود در آنکه لزوم شکر و سپاسگزاری از بخشندۀ آن‌ها را یادآوری می‌کنند:

﴿أَلَمۡ تَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَأَسۡبَغَ عَلَيۡكُمۡ نِعَمَهُۥ ظَٰهِرَةٗ وَبَاطِنَةٗۗ [لقمان: ٢٠].

«آیا ندیده‌اید که خداوند آنچه را که در آسمان‌ها و زمین است، مسخر شما کرده است؟ و نعمت‌های خود را – چه نعمت‌های ظاهر و چه نعمت‌های باطن – بر شما گسترده و افزون ساخته است؟».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِلَّهِ [البقرة: ١٧٢].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از چیزهای که پاکیزه‌ای که روزیِ شما ساخته‌ایم، بخورید و سپاس خدای را به جای آورید. (یعنی، به شیوۀ صحیح، و برای رضای خدا استفاده کنید)».

و پیش از همۀ این‌ها، و فراتر از همۀ این‌ها، دستورات مربوط به حقوق آفریدگار با عظمت می‌باشد که همۀ نعمت‌ها از او و همۀ ستایش‌ها برای اوست:

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣ مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤ إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥ ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ [الفاتحة: ٢ – ٦].

«ستایش خداوندی را سزاست که پروردگار چهانیان است. مهربان مهرورز است. مالک روز سزا و جزاست. تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم، ما را به راه راست هدایت فرما و بر آن ثابت قدم بدار».

تنها اوست که شایستگی دارد، تمامی ستایش‌ها از وی به عمل آید، به رحمت گسترده‌اش امید بسته شود، و از مجازات عادلانه او در روز سزا و جزا، بیم و هراس به دل راه یابد. و فقط اوست آنکه صلاحیت دارد: فرمانش پذیرفته شود، از او فریادرسی و کمک طلب گردد و راهیابی به راه راست و ثبات قدم بر آن راه از وی درخواست گردد.

بدین ترتیب گستردگی و جامعیت اخلاق اسلامی از لحاظ موضوع و محتوای آن به خوبی آشکار می‌گردد، اما اگر به فلسفه و مرجع الزام‌کنندۀ اخلاق اسلامی بنگریم، بازهم با ویژگی «فراگیری» روبرو می‌شویم.

خداوند اسلام را به عنوان برنامۀ همگانی و جاویدان قرار داده است، و اسلام برنامۀ راهگشای خداوند است برای تمام مردم از تمام ملت‌ها، طبقات، افراد و تمامی نسل‌ها. استعدادها، توانایی‌های روحی، فکری و وجدانی مردم رنگارنگ و گوناگونند و تمایلات و آرمان‌ها و میزان جدیت انسان‌ها غیر یکسان و متفاوتند. بر این اساس، اندیشۀ اخلاقی اسلام، آنچه را که گروه‌های دینی و مکاتب فلسفی – آرمانگرایی و واقع‌نگری – به صورت گزینشی جدا ساخته‌اند، در زیر چتر دیدگاه اخلاقی و تفسیر خود از مرجع بایدهای رفتاری، گردآوری نموده است، زیرا همۀ آنچه این مکاتب و اندیشه‌ها گفته‌اند ناصواب و کژ نیست، همچنانکه تماماً درست و پذیرفتنی هم نیست، بلکه عیب هر اندیشه‌ای، یکسویه‌نگری و غفلت از جنبه‌های دیگر، و گزینشی‌بودن دیدگاه آن می‌باشد؛ و این یکسویه‌نگری، البته لازمۀ تفکر انسانی و همدوش با وفای آن است، تفکری که محال است بتواند در مورد هیچ مسأله‌ای رویکردی جامع و فراگیر داشته باشد که تمامی زمان‌ها و مکان‌ها، نژادها و افراد، و شرایط و جوانب را در بر گیرد. این چنین نگرشی البته نیازمند احاطه و توانایی خداوندی است آگاه و حکیم.

پس جامع‌بودن و فراگیری دیدگاه اسلام، دیگر جای شگفتی ندارد، چرا که نه دیدگاهی بشری بلکه وحی و پیام کسی است که از کم و کیف هر چیزی آگاهی کامل دارد.

بنابراین، خداوند قوانین و حکمت‌هایی در این دین به ودیعت نهاده است که هر آرزو و اشتیاق سنجیده‌ای را سیر، هر صاحبنظری را قانع، وبا هر تجدد و پدیدۀ نوینی هماهنگی می‌کند، لذا آرمانگرایی که به خاطر خودِ نیکی، به نیکی‌ها گرایش دارد، در نظام اخلاقی اسلام چیزهایی خواهد یافت که حس آرمانگرایی وی را اشباع خواهند کرد؛ و آنکه به معیار سعادت باور دارد، در اندیشۀ اسلامی قوانینی خواهد یافت که سعادت خود و جامعه‌اش را عملی خواهند ساخت، و آنکه معتقد به مقیاس منفعت – فردی یا اجتماعی – است، هدف خود را در اسلام محقق خواهد یافت، و کسی که به پیشرفت به سوی کمال ایمان دارد، در آن قوانینی خواهد یافت که مقصودش با آن‌ها عملی خواهد شد، و کسی که دغدغۀ سازگاری با جامعه را در دل دارد، جامعه‌گرایی وی هم در اسلام برآورده خواهد شد، حتی کسی که معتقد به اهمیت لذت‌های حسی است، می‌تواند در نعمت‌های مادی و حسی که خداوند در بهشت برای مؤمنین تدارک دیده است، مقصود خود را بیابد:

﴿َفِيهَا مَا تَشۡتَهِيهِ ٱلۡأَنفُسُ وَتَلَذُّ ٱلۡأَعۡيُنُۖ [الزخرف: ٧١].

«هرچه دل بخواهد، و هرچه چشم از آن لذت ببرد در بهشت وجود دارد».

و بدین ترتیب گوش‌ها، سرودها و آوازهای محبوب‌شان را خواهند شنید، و دل‌ها به آرامشی که در آروزی آن هستند، خواهند رسید[٧٢].

[٧١]- راوی آن شیخان می‌باشند.

[٧٢]- ن.ک به: «گفتارهایی در اصول علم اخلاق» از مرحوم استاد محمد عبدالله دراز.

فراگیربودن قانون در اسلام:

همچنین قانون نیز در اسلام فراگیر و جامع می‌باشد.

اسلام برای فرد منهای خانواده، یا برای خانواده منهای جامعه و یا برای جامعه، جدا از دیگر جوامع، قانونگذاری و تعیین چهارچوب نمی‌کند.

قانون اسلام، دستورالعمل عبادی فرد و ارتباط با پروردگار را در بر می‌گیرد. و این موضوعی است که بخش «عبادات» در فقه اسلامی به آن می‌پردازد و در قوانین انسانی یافته نمی‌شود.

همچنین شیوۀ رفتار خصوصی و عمومی او را در بر می‌گیرد، بخش «حلال و حرام» یا باید و نبایدهای قانون اسلام، مسایل مربوط به اوضاع خانواده همچون: ازدواج، طلاق، هزینه‌ها و مخارج، ارث، سرپرستی و قیمومت اطفال و اموال و موارد مشابه را هم شامل می‌گردد. این موضوع امروزه «احوال شخصیه» نامیده می‌شود.

قوانین اسلام مدل ادارۀ جامعه را نیز در بر دارند. ادارۀ جامعه در روابط مدنی و بازرگانی، مسایل مربوط به مبادلۀ کالاها و منافع، با عوض یا بدون عوض، همانند: خرید و فروش، اجاره، نسیه، مسایل مربوط به وام، رهن، حواله، کفالت، ضمانت و دیگر مواردی که امروزه قوانین مدنی و تجاری به آن‌ها می‌پردازند.

قانون اسلام مسایل مربوط به جرایم و مجازات‌های شرعی همانند: حدود، قصاص، و مجازات‌هائی مانند تعزیرات را که تعیین آن‌ها به اهل فن واگذار شده است، هم فرا می‌گیرد. این بخش در جوامع کنونی «قانون جنایی» یا «قانون مجازات» و قوانین کیفری نامیده می‌شود.

شریعت اسلامی قوانین مربوط به وظایف متقابل حاکمان و مردم و سامان‌دهی ارتباط میان دو طرف را نیز شامل می‌شود. مسایلی که در کتاب‌های سیاست شرعی یا حکومتداری دینی و مالیات و احکام حکومتی، در فقه اسلامی مورد اهتمام قرار گرفته‌اند و امروزه در قلمرو «قانون اساسی» یا «اداری» و «مالی» قرار می‌گیرند. و بالآخره شریعت اسلامی حاوی مسایل مربوط به تنظیم روابط خارجی در دوران جنگ و صلح، میان مسلمانان و دیگر کشورها و ملت‌ها می‌باشد؛ موضوعی که در فقه اسلامی ما در کتاب‌های «سیره» و «جهاد» به آن پرداخته شده است و امروزه «قوانین بین المللی» عهده‌دار تنظیم آن می‌باشد.

بنابراین، جنبه‌ای از جوانب چندگانۀ زندگی یافت نمی‌شود که شریعت اسلامی در آن زمینه نقشی قانونی در قالب امر، نهی و یا راهنمایی و اطلاع‌رسانی نداشته باشد.

در این مورد کافی است بدانیم که طولانی‌ترین آیه در کتاب خداوند در زمینه سامان‌دهی امور مدنی، یعنی: مسایل مربوط به وام و نوشتن کتبی آن می‌باشد.

فراگیری شریعت اسلامی در امری دیگر یا پس از امری دیگر تبلور و تجلی می‌یابد که عبارتست از نفوذ به ژرفای تنگناهای گوناگون، و عوامل تأثیرگذار بر آن‌ها و اثرات آن مشکلات و تنگناها، و نگاه جامع و فراگیر به معضلات، نگاهی بر اساس شناخت روان انسان و حقیقت انگیزه‌ها، آرمان‌ها و علایق قلبی وی، و نگاهی مبتنی بر شناخت زندگی انسان و نیازها ودگرگونی‌های آن، و بر پایه اطلاع از ارتباط قانون با ارزش‌های دینی و اخلاقی به گونه‌ای که قانون خدمتگزار و پشتوانۀ آن ارزش‌ها قرار گیرد، و نه کلنگی در تخریب بنای آن‌ها.

کسی که به این نکه پی ببرد، توانایی فهم موضعگیری قانون اسلامی و نگرانی و دغدغۀ آن را در مورد بسیاری از مسایل پیدا کرده است. مسایلی چون: طلاق و چندهمسری، ارث، رباخواری، حدود کیفری و قصاص و دیگر مواردی که پژوهش‌های تطبیقی و بررسی‌های تاریخی و کنونی، برتری اسلام در آن زمینه‌ها و تفوق آن را بر تمامی قوانین گذشته و حال به اثبات رسانده‌اند.

نقص افراد بشر که از لوازم ذات محدودشان می‌باشد، عبارت است از اینکه همیشه فقط از یک جنبه و یک دیدگاه به امور مختلف و پدیده‌های گوناگون می‌نگرند و از جنبه یا جوانب دیگر آن‌ها غفلت می‌ورزند. البته در حقیقت آن‌ها در این نارسایی بینشی، نه گناهی دارند و نه راه چاره‌ای، چرا که آن نگاه همه جانبه و فراگیر که موضوع را از تمامی جهات در بر گیرد، تمامی نیازهای آن را درک کند، و به تمامی احتمالات و چشم‌اندازهای آینده آن پی ببرد، فقط از پروردگار انسان و آفریدگار هستی برمی‌آید و بس:

﴿أَلَا يَعۡلَمُ مَنۡ خَلَقَ وَهُوَ ٱللَّطِيفُ ٱلۡخَبِيرُ ١٤ [الملک: ١٤].

«مگر کسی که (مردمان را) می‌آفریند (حال و وضع و نیازهای ایشان را) نمی‌داند، و حال آنکه او دقیق و ریزبین و بسیار آگاه است؟!».

شمول در پایبندی به کلّ دین اسلام:

این فراگیری که دین اسلام از رهگذر آن تمایز آشکاری یافته است – به گونه‌ای که مجموع زندگی، کل انسان، تمامی مراحل عمر و همگی زمینه‌های زندگی وی را به زیر چتر خویش کشیده است – باید از جانب تعهدات مسلمین، با فراگیری و شمولی مشابه، پاسخ گفته شود، یعنی: از طریق پذیرش کل این اسلام، با جامعیت، عمومیت و گستردگی آن. بنابراین، قبول یک جنبه از آموزه‌ها و احکام آن، و رد جنبه یا جوانبی دیگر از آن برنامه، چه به صورت عمدی و چه در اثر کم توجهی و بی‌اعتنایی، به هیچ وجه جایز نیست، چرا که این دین «مجموعه»ای است تفکیک‌ناپذیر و به هم‌پیوسته.

قرآنکریم از بنی اسراییل ایراد گرفته است که آنان در راستای پیروی از علایق شخصی احکام دین‌شان را پاره پاره کردند: قسمتی را که مورد علاقه‌شان بود می‌پذیرفتند و قسمتی را که در نظرشان قابل پذیرش و جالب نبود رد می‌کردند. لذا خداوند به خاطر این اعمال سلیقه، و دلخواهی‌کردن قانونِ دین، آن‌ها را به شدت سرزنش و تقبیح می‌کند:

﴿أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡكِتَٰبِ وَتَكۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ فَمَا جَزَآءُ مَن يَفۡعَلُ ذَٰلِكَ مِنكُمۡ إِلَّا خِزۡيٞ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلۡعَذَابِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ ٨٥ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا بِٱلۡأٓخِرَةِۖ فَلَا يُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ ٨٦ [البقرة: ٨٥ – ٨٦].

«آیا به بخشی از کتاب (آسمانی) ایمان می‌آورید و به بخشی دیگر کفر می‌ورزید؟ برای کسی از شما که چنین کند جز خواری و رسوایی در این جهان نیست، و در روز رستاخیز (چنین کسانی) به سخت‌ترین شکنجه‌ها برگشت داده می‌شوند، و خداوند از آنچه می‌کنید بی‌خبر نیست. اینان همان کسانیند که آخرت را به زندگی دنیا فروخته‌اند. لذا شکنجۀ آنان تخفیف داده نمی‌شود و ایشان یاری نخواهند شد».

از دیدگاه اسلام نمی‌توان بُعد اعتقادی و ایمانیِ آموزه‌های این دین را پذیرفت و در عین حال بُعد عبادی یا اخلاقی آن را نکار نمود، همانند کسانی که اظهار می‌داشتند: با وجود ایمان، گناه هیچ ضرری نخواهد داشت، همچنانکه با وجود کفر، طاعت سودی ندارد، چرا که رفتار نیکو ایمان را فربه و نیرومند می‌کند و به مانند دژی است پولادین که از آن محافظت می‌کند، و عمل صالح نتیجۀ ضروری ایمان راستین می‌باشد، همانطور که قرآن و سنت به این مسأله اشاره نموده‌اند.

مثلاً:

﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ ٢ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ ٣ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗاۚ [الأنفال: ٢ – ٤].

«مؤمنان تنها کسانی هستند که هر وقت نام خدا برده شود، دل‌هایشان هراسان می‌گردد (و در انجام نیکی‌ها و خوبی‌ها بیشتر می‌کوشند) و هنگامی که آیات او بر آنان خوانده می‌شود، بر ایمان‌شان افزوده می‌گردد، و بر پروردگار خود توکل می‌کنند. آنان کسانیند که نماز را چنانکه باید می‌خوانند و از آنچه که بدیشان عطا کرده‌ایم، بخشش می‌ورزند. آنان واقعاً مؤمن هستند».

همچنین از دیدگاه اسلام، توجه به عبادات و شعایر دینی و نادیده‌گرفتن جنبۀ اخلاق و ارزش‌ها جایز نیست. چرا که فضیلت‌های اخلاقی از شاخه‌های ایمان راستین و میوۀ عبادت صحیح می‌باشند: «ایمان شامل هفتاد و اندی شاخه است. و حیا شاخه‌ای از ایمان می‌باشد»[٧٣].

﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَۖ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِۗ [العنکبوت: ٤٥].

«و نماز را چنانکه باید برپای دار. مسلماً نماز (انسان را) از گناهان بزرگ و از کارهای ناپسند بازمی‌دارد».

و در حدیث صحیح آمده است: «نشانۀ منافق سه رفتار می‌باشد، هرچند که نماز بخواند و روزه بگیرد و خود را هم مسلمان بپندارد: به هنگام سخن‌گفتن دروغ می‌گوید، خلاف وعده می‌کند، و وقتی مورد اطمینان و امین قرار می‌گیرد، خیانت می‌ورزد».

نیز از نظر اسلام اهتمام‌ورزیدن به جنبۀ اخلاقی و بی‌اعتنایی به جنبۀ عبادی جایز نیست، چرا که آفرینش مردم تنها برای این صورت گرفته است که خدا را بشناسند و او را بندگی و عبادت کنند:

﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦ [الذاریات: ٥٦].

«جن و انسان‌ها را جز برای عبادت و پرستش خود نیافریده‌ام».

عبادت خداوند منحصراً با شعایر و تکالیفی صورت می‌گیرد که خداوند تشریع و واجب ساخته، و پیامبرش آن‌ها را اصول زیربنایی اسلام قلمداد نموده است. و نخستین صفتی که مسلمان باید خود را بدان آراسته کند، وفاکردن به پیمان خداوند، سپاسگزاری از نعمت او و بازپس‌دادن امانتش می‌باشد. تحقق این کار با به جای‌آوردن حق او که آن را در قالب نماز، زکات، روزه و حج بر بندگانش واجب نموده است، میسر می‌گردد:

﴿وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِينَ [آل عمران: ٩٧].

«و هرکس کفر ورزد (به خود زیان رسانده نه به خدا) چرا که خداوند از جهانیان، بی‌نیاز است».

و بالاخره از نظر اسلام جایز نیست که تمام درونمایۀ این برنامۀ وحیانی، اعم از عقیده، عبادت و اخلاق، همه را پذیرفت، اما جنبۀ شریعت را که خداوند به وسیلۀ آن به زندگی مردم سامان بخشیده، و کتاب و معیار فرو فرستاده تا مردم مطابق آن‌ها دادگرانه رفتار نمایند، نادیده گرفت. برای کسی که به عدالت خداوند و کمال دانش و حکمت و بنده‌پروری او ایمان آورده است، شایسته نیست که قانون خداوند را عمداً کنار گذارد تا قوانین بشر را که نمایانگر نقص‌ها و خواست‌های شخصی‌شان می‌باشد، عملی سازد. از این رو خداوند به پیامبرش – و به تمام حاکمان پس از وی – هشدار داده است که مبادا تحت تأثیر تقاضاهای شخصی دیگران و فتنه‌انگیزی‌های آنان «بخشی از قوانین و دستورات خدا» را کنار بگذارد. تعبیر فتنه انگیزی و هوی و هوس نامیدن نظرات غیرِ خدایی، بدین خاطر است که هرکس حکم خداوند را نپذیرد، بناچار در باتلاق حکم جاهلیت فرو می‌افتد، و حکم سومی وجود ندارد: یا حکم خدایا حکم جاهلیت. خداوند فرموده است:

﴿وَأَنِ ٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن يَفۡتِنُوكَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعۡضِ ذُنُوبِهِمۡۗ وَإِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ لَفَٰسِقُونَ ٤٩ أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَۚ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُكۡمٗا لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ ٥٠ [المائدة: ٤٩ – ٥٠].

«و در میان آنان طبق چیزی حکم کن که خدا بر تو نازل کرده است. و از امیال و آرزوهای ایشان پیروی مکن، و مواظب باش که آنان (با کذب و حق‌پوشی و خیانت و غرض‌ورزی) تو را از «بخشی از قوانین و دستورات خدا» بدور و منحرف نکنند. پس اگر (از حکم خدا رویگردان شدند و به قانون خدا) پشت کردند، بدان که خدا می‌خواهد به سبب پاره‌ای از گناهان‌شان ایشان را دچار بلا و مصیبت سازد. بیگمان بسیاری از مردم (از احکام شریعت) سرپیچی و تجاوز می‌کنند آیا (این تجاوزگران که از حکم شریعت سرپیچی می‌کنند) جویای حکم جاهلیت هستند؟ و برای اهل یقین چه کسی بهتر از خداوند حکم صادر می‌کند؟!».

[٧٣]- راوی آن بخاری است.