قسمت دوم: علم غیب امام حسین÷
اگر ارتباطی بین انسان و حادثهای نباشد و در عین حال، انسان بتواند آن حادثه را پیشبینی کند در این صورت وی را عالم به غیب باید دانست و چنین امری مخصوص خداوند است؛ چنانکه قرآن كريم در سوره روم آیه دوم میفرماید: «رومیها در نزدیکترین سرزمین (از ایرانیان) شکست خوردهاند و حد اکثر تا ۹ سال دیگر در پیکار مجدد، بر آنها پیروز خواهند شد».
و این یک محاسبه علمی نیست، بلکه همان علم غیب است که فقط خدا میدانسته و اعلام داشته است.
مذهبیها تصور میکنند خداوند به انبیاء و ائمه‡قوهای داده است که آنها با استفاده از آن قوه میتوانستهاند با همه اشیاء در زمین و آسمان ارتباط برقرار کنند و از گذشته و آینده آنها آگاه شوند. در حالی که اگر رسول خداصهم در جایی از حوادث نیامده خبر داده، به وحی الهی بوده است، نه به علم ذاتی خود.
اگر حضرت ابراهیم÷علم غیب داشت و میدانست که خداوند در آخرین لحظات میگوید: دست نگه دار و فرزندت را قربانی نکن، این صحنهسازی لزومی نداشت و هرکس میتوانست نقش او را ایفا کند! اگر حضرت علی÷علم غیب داشت و میدانست با خوابیدن در بستر رسول خداص، آن حضرت، به راحتی هجرت میکند و آسیبی هم از طرف مشرکان به وی نمیرسد، هرکس دیگری هم که آن علم را داشت در آن بستر میخوابید! و دیگر نسبت فداکاری و شجاعت به علی÷دادن بیمعنا میبود. بنابراین، قائلشدن به علم غیب برای امام حسین و ائمه در فداکاریهایشان، یعنی پائینآوردن فضیلت آنان!
اگر علی÷علم غیب داشت چرا مالک اشتر را مأمور حکومت مصر کرد (که به این مطلب در نامه ۳۸ نهج البلاغه تصریح میکند) و سپس به مردم نامه نوشت که از او حمایت کنید تا حق و عدالت برپای گردد، اما مالک اشتر در راه به دستور معاویه مسموم شد. کسی که علم غیب داشته چرا به مردم نامه مینویسد که از حاکم تعیین شده حمایت کنید، در حالی که میدانسته آن حاکم در راه کشته میشود؟! پس: آنچه انبیاء و اولیاء را متمایز میسازد، حضور خالصانه آنها در میدان عمل و رسیدن، به کمال روحی است نه داشتن علم غیب، نمیتوان ادعا داشت که ائمه علم غیب داشتند در حالی که در ردّ علم غیب پیامبر، در سوره اعراف، آیۀ ۱۸۸ میخوانیم:
﴿وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ وَبَشِيرٞ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ ١٨٨﴾.
یعنی: «(ای پیامبر! بگو) اگر من علم غیب داشتم خیر بسیار برای خود کسب میکردم و بدی به من نمیرسید، به راستی که من جز بیمرسان و نویددهنده برای آنها که ایمان میآورند، نیستم».
اگر حضرت ابراهیم علم غیب داشت، چرا فرشتگان مأمور به عذاب قوم لوط را نشناخت؟ اگر حضرت مریم علم غیب داشت چرا فرشتهای را که به صورت انسانی بر او ظاهر شد نشناخت؟ جواب واضح است، آن بزرگان آن فرشتگان را نشناختند، زیرا آنان علم غیب نداشتند.
قرآن كريم میفرماید:
﴿قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ﴾[النمل: ۶۵].
یعنی: «بگو در همه موجودات آسمانها و زمین کسی جز خدا غیب را نمیداند».
قرآن در این مورد مثالهای متعدد ارائه میدهد، چنانکه میخوانیم:
سلیمان پیغمبر با آن همه شکوه پادشاهی، علم غیب نداشت و از احوال ملکه و قوم سباء بیخبر بود و «هدهد» به وی میگوید: ﴿أَحَطتُ بِمَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ﴾[النمل: ۲۲]. یعنی: «من چیزهایی میدانم که تو نمیدانی!»
همچنین قرآن خبر از تهمتزدن منافقین به همسر پیامبرصمیدهد. وحی الهی چند روز جهت امتحان مردم قطع میشود. سپس چند آیه از سوره نور نازل میشود و قضیه را روشن میسازد. خود پیامبرصنمیدانست چه باید بکند و با حضرت علی÷و دیگران مشورت میکرد، تا آن که آیات طهارت و پاکی عایشه نازل شد. اگر پیامبرصعلم غیب داشت، با نزدیکان مشورت نمیفرمود که چه باید بکند و منتظر نزول وحی نمیماند.
سوره کهف نشان میدهد که از پیامبر اسلامصراجع به اصحاب کهف سؤال میکنند و پیامبرصبه تصور این که یک وحی هر روز میآید و او را باخبر میسازد، پاسخ میدهد که فردا جواب شما را خواهم داد. ولی وحی مدتی قطع میشود، به طوری که پیامبرصمورد استهزای کافران قرار گرفته، سرزنشها میشنود و چون پیک وحی میآید و قضیه را روشن میسازد، در پایان ماجرای اصحاب کهف میفرماید: ﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْيۡءٍ إِنِّي فَاعِلٞ ذَٰلِكَ غَدًا ٢٣ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ وَٱذۡكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلۡ عَسَىٰٓ أَن يَهۡدِيَنِ رَبِّي لِأَقۡرَبَ مِنۡ هَٰذَا رَشَدٗا ٢٤﴾[الكهف: ٢٣-٢٤] «و هرگز درباره چیزی مگو که من فردا آن را انجام می دهم، مگر اینکه [بگویی: اگر] خدا بخواهد. و هرگاه [گفتن إن شاءالله را] از یاد بردی، پروردگات را یاد کن و بگو: امید است پروردگارم مرا به چیزی که از این به صواب و مصلحت نزدیکتر باشد، راهنمایی کند». یعنی: حق نداری بگویی فردا حتماً فلان کار را انجام میدهم و جواب خواهم داد، فرشته خداوند در اختیار تو نیست که هر موقع اراده کردی او را احضار کنی، همیشه سخن خود را با «ان شاء الله» آغاز کن و بگو اگر خدا بخواهد.
اگر در پیامبر خدا خاصیتی بود که هر لحظهای که اراده میکرد میتوانست از غیب خیر بدهد، مسلماً در انتظار پیک وحی نمیماند و خود ماجرای اصحاب کهف را برای پرسشکنندگان شرح میداد و مورد آن همه استهزا و سرزنش مخالفان قرار نمیگرفت.
بنابراین، این یک اصل است که هرگاه وحی الهی در کار نباشد، پیامبر خدا با بشر عادی تفاوتی ندارد، چنانکه قرآن فرموده است: ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ﴾[الکهف: ۱۱۰]. یعنی: «بگو! من بشری مثل شما هستم که به من وحی میشود».
قرآن كريم در ذکر صفات خالق میفرماید:
﴿إِنَّهُۥ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ ١٢﴾[الشوری: ۱۲].
یعنی: «خداوند است که بر هرچیزی داناست».
باز میفرماید: ﴿مَا كَانَ لِيَ مِنۡ عِلۡمِۢ بِٱلۡمَلَإِ ٱلۡأَعۡلَىٰٓ إِذۡ يَخۡتَصِمُونَ ٦٩﴾[ص: ۶۹].
یعنی: «(ای پیامبر! بگو) مرا علمی به ملأ اعلی نیست، آنگاه که مجادله میکردند».
و همچنین میفرماید:
﴿وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى ٱلنِّفَاقِ لَا تَعۡلَمُهُمۡۖ نَحۡنُ نَعۡلَمُهُمۡ﴾[التوبة: ۱۰۱].
یعنی: «(ای پیامبر!) بعضی از مردم مدینه منافقند و بر نفاق خو گرفتهاند و تو آنان را نمیشناسی (چون علم غیب نداری) و ما آنان را میشناسیم».
بنابراین، رسول خداصدشمنان نزدیکش را هم نمیشناخت، یعنی علم غیب نداشت که آنها را بشناسد و آن وقت چگونه میتوان گفت که امامان†همگی علم غیب داشتند و از همة اسرار عالم و آینده خود و سایرین آگاه بودند؟ در قرآن میخوانیم:
﴿تِلۡكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَيۡبِ نُوحِيهَآ إِلَيۡكَۖ مَا كُنتَ تَعۡلَمُهَآ أَنتَ وَلَا قَوۡمُكَ مِن قَبۡلِ هَٰذَا﴾[هود: ۴۹].
یعنی: «این (اخبار پیامبران و امتهای آنان) از اخبار غیب است که ما آن را به تو وحی میکنیم و قبل از این وحی نه تو آنها را میدانستی و نه قومت».
شیخ طبرسی در تفسیر «مجمع البیان» در معنای آیة ۱۰۹ سوره مائده میگوید:
کسی که مخلوقی را عالم به غیب بداند از دین خارج شده و شرک در صفات خدا آورده است.
مذهبیها میگویند: پیامبر خداصو ائمه†به اعتبار خودشان، علم غیب ندارند ولی خداوند به آنان علم غیبی داده است که در عین حال، حق استفاده از آن را جز به اذن خدا ندارند. در حالی که پیامبرصبنابه قرآن میگوید که اگر من علم غیب داشتم آسیب را از خود دور میکردم، تا به من بدی نرسد [۱۵]، یعنی اساساً پیامبر علم غیب نداشته، نه این که داشته ولی فقط نمیتوانسته از آن استفاده کند!
و باز تاریخ نشان میدهد که پیامبرصعدهای از اصحابش را برای تبلیغ به «بئر معونه» فرستاد که همه آنها را کشتند. اگر واقعاً رسول خداصعلم غیب داشت چرا یارانش را فرستاد تا کشته شوند؟
اگر علم غیب را به طور مطلق نزد پیامبران و ائمه بدانیم و در عین حال، آن را از اسرار علم الهی به شمار آوریم، در حقیقت شأن علمی خداوند را تقسیم کرده ایم! در حالی که قرآن كريم هیچگونه تاییدی از احاطه بر «علم غیب» در بشر ندارد، بلکه آیات زیادی در رد آن آورده است.
قدیمیترین کتاب درباره زندگی پیامبر خداصسیرۀ ابن اسحاق و سیرۀ ابن هشام است. در آنجا نوشتهاند که اسب پیامبر صگم شده بود، منافقان میگفتند: این پیامبر خبر از قیامت میدهد، ولی اسب خودش را نمیتواند پیدا کند! پیک وحی آمد، و پیامبر که گاه بعد از گرفتن وحی سؤالاتی از او میکرد، در مورد این اسب سؤال کرد. پیک وحی نشانی داد و پیامبرصبنابر آن نشانی، فرمان داد اسب را آوردند، سپس مردم را جمع کرد و به آنان فرمود: ای مردم من از هیچ امر غیبی اطلاع ندارم، اگر فرشته خدا چیزی را به من بگوید من همان اندازه میدانم.
عقیدهی علمای قدیم شیعه نیز درباره علم غیب پیامبر و ائمه مطابق قرآن كريم بوده است، چنانکه شیخ مفید میگوید: اگر کسی بگوید امام همه حوادث را بدون استثناء میداند این را قبول نداریم و گوینده را تصدیق نمیکنیم. (بحار – طبع جدید – جلد ۴۲- صفحه ۲۵۷).
شیخ طوسی نیز معتقد است که امام حسین پیشاپیش نمیدانست که در این سفر کشته میشود، یعنی علم غیب نداشت. (تلخیص الشافی، جزء ۴، صفحه ۱۸۲ – ۱۸۸).
شیخ طبرسی مفسر مجمع البیان میگوید: امام حسین مظنه قوی پیدا کرد که اگر تسلیم شود، ابن زیاد او را ذلیلانه خواهد کشت، چنانکه مسلم بن عقیل را که تسلیم شد کشت؛ از این رو مرگ با افتخار را بر مرگ ذلیلانه ترجیح داد. (مجمع البیان، جلد ۲، صفحه ۲۸۹، در تفسیر آیه تهلکه).
ابن طاووس هم در صفحه ۵۲ کتاب لهوف میگوید: امام حسین زمانی که از مکه حرکت کرد از قتل مسلم بن عقیل خبر نداشت (یعنی علم غیب نداشت). بنابراین، از حوادثی که در انتظارش بود بیخبر بود.
شیخ حر عاملی به نقل از شیخ انصاری گفته است: معلوم نیست ائمه†همه موضوعات را بدانند، بلکه معلوم است که همه موضوعات را نمیدانند چون علم غیب مختص به خداست (رسائل – چاپ رحمه الله صفحه ۲۲۴)[۱۶].
[۱۵]- ﴿وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُ﴾. [الأعراف: ۱۸۸] «و اگر از غیب باخبر بودم، سود فراوانی برای خود فراهم میکردم، و هیچ بدی (و زیانی) به من نمیرسید». [۱۶]- به نقل از کتاب عصای موسی نوشته آیة الله صالحی نجف آبادی.