قسمت دهم: عاشورا و حقیقت تاریخ
با حذف روح نهضت عاشورا عدهای گفتند که امام حسین و یارانش برای به دستآوردن حکومت منصوص و الهی قیام کردند؛ دسته دیگری هم اعتقاد داشتند آنان از ابتدا برای کشتهشدن و پیمانی که با خدا بسته بودند، قیام کردند. هر گروهی در دفاع از نظریه خود، کتابها نوشتند؛ حتی عدهای به غلوّ متوسل شدند، که معاصرین امام حسین÷قاتل او را میشناختند و زمانی که شمر در کودکی در کوچههای مدینه گام برمیداشت، مردم میگفتند: «هذا قاتل الحسين» این فرد، قاتل حسین است! و برای اثبات این باطل، دروغها بافتهاند. اما دور از همه فلسفهبافیها، حرکت رهبر از نظر قرآن كريم، شکل دیگری دارد. گاهی اصلاح را از بالا شروع باید کرد، مانند داستان موسی که خداوند به او فرمود:
﴿ٱذۡهَبۡ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ إِنَّهُۥ طَغَىٰ ٢٤﴾[طه: ۲۴].
یعنی: «به طرف فرعون برو که او طغیان کرده است».
زمانی نیز به رهبر امر میشود که اصلاح را از خانواده و اطرافیان خود شروع کند، چنانکه پیامبر اسلام چنین کرد. امام حسین هم برای اصلاح و دفع فساد، از پایین حرکت میکند و به مردمی اتکا میکند که گفته بودند همه در کنارش هستند. اما مردم در حرکات اصلاحی، به سه دسته تقسیم میشوند:
دسته اول: کسانی هستند که قبل از وقوع فاجعه، بیدار میشوند و به مقابله میپردازند، یعنی قبل از پیش آمدن انحراف جامعه، به جلوگیری از آن میپردازند و حتی کوشش میکنند تا از گناه دیگران جلوگیری کنند.
دسته دوم: صبر میکنند تا انحراف صورت بگیرد و بعد به فکر چاره میافتند و در جریان چارهجویی، توبه میکنند.
دسته سوم: پس از وقوع جرم هم بیدار نمیشوند و انحراف و گناه را ادامه میدهند و این دسته افراد، خطرناکترین عناصر جامعه میباشند.
شک نیست که امام حسین و یارانش جزء دسته اول قرار داشتند (هرچند امکان حرکت و جنبش برای جلوگیری از وقوع انحراف نداشتند)؛ توابینِ بعد از امام حسین جزء دسته دوم بودند. توابین گفتند: «ما فرزند رسول خداصرا دعوت کردیم که حکومت ظلم را از بین ببریم؛ با نماینده او هم بیعت کردیم، اما از یک حکومت ضعیف ترسیده و در خانه نشستیم؛ در حالی که جمعیت اولیه ما صدها برابر دشمن بود». این گروه، پس از شهادت امام حسین÷به رهبری «سلیمان بن صُرَد خزاعی» قیام کرده و از ابتدا پیمان بستند که برای دفع ظلم قیام کنند تا شاید آمرزیده شوند و حدود ۶۰۰۰ نفر آنها کشته شدند. در این دسته، عده زیادی از اصحاب امیرالمؤمنین÷نیز حضور داشتند. گروه توابین با هدف کشتهشدن جلو نرفتند، بلکه مشتاقانه خواستار پیروزی تا سرحد مرگ بودند، چنانکه در مقتل لوط بن یحیی به نقل از طبری ( ج ۴ – ص ۴۶۴) مینویسد: «توابین شرط دستکشیدن از جنگ را، تحویل عبیدالله زیاد، خلع عبدالملک مروان از حکومت و انتقال حکومت به اهل بیت پیامبر اعلام کردند».
منطق دسته سوم این است که میگویند: «ما طرفدار برنده هستیم، هرکس پیروز و حاکم شد، ما به سوی او میرویم!» به قول مشهور، طرفداران «حزب باد» هستند و شعارشان این است که حق با غالب است. در این دسته، همه فاسدها، بیهدفها و چاکر پیشهها جمع هستند. تا دیروز، مرید آن قُلدُران بوده و امروز برده این زورمندانند. این دسته، خود را زرتکهای روزگار قلمداد میکنند و به خیال خود سر همه کلاه میگذارند!
سخنِ امام حسین÷با گروه بیدار جامعه آن زمان (یعنی شیعیانش) بود که گفته بودند علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد.
یکی از نکتههای عجیب نهضت امام حسین÷و یارانش در این مسئله نهفته است که با آنکه از قرائن فهمیده بودند به سوی مرگ میروند و حتی در آخرین روز که چند قدمی بیش با مرگ فاصله نداشتند، بهترین و به یادماندنیترین جملات را به زبان آوردند. امام حسین در شب عاشورا در جمع یارانش میگوید: «خداوندا! تو را ستایش میکنیم که ما را به نبوت گرامی داشتهای، و به ما قرآن آموختی و ما را در دین فقیه و فهیم کردی؛ برای ما گوش شنوا و چشم بینا و دل بیدار قرار دادی؛ پس خداوندا! مرا از سپاسگزاران نعمتهایت قرار ده».
اما آنها که این حرکت تاریخی را خارج از تعالیم قرآن بررسی میکنند، هر قول خلاف عقل را در مورد آن میپذیرند، چنانکه در صحیفه سجادیه، که از کتب معتبر شیعه است و حتی سندش را هم معتبر میدانند، در مقدمهاش این حدیث را اضافه کردهاند که:
«قال أبو عبد الله÷: مَا خَرَجَ وَلاَ يَخْرُجُ مِنَّا أَهْلَ البَيْتِ إلَی قِيَامِ قَائِمِنَا أَحَدٌ لِيَدْفَعَ ظُلْمَاً أَوْ يَنْعَشَ حَقَّاً إلاَّ اصْطَلَمَتْهُ البَلِيَّةُ؛ وَكَانَ قِيَامُهُ زِيَادَةً فِي مَكْرُوهِنَا». یعنی: تا قیام قائم ما، هرکس از خانواده ما حرکت و جنبشی برای از بینبردن ظلم و یا احقاق حقی (براندازی حکومتهای باطل) درگذشته کرده یا در آینده بکند، بینتیجه بوده و جز غم و اندوه بر ما چیزی اضافه نمیکند.
آیا میتوان باور کرد که امام صادق÷که جدش جان خود را در راه مبارزه با حکومتی باطل فدا کرد، چنین جملهای بگوید؟ آیا باید عمل امام حسین÷را پذیرفت یا اینگونه احادیث دروغین را؟
در ماجرای عاشورا دستگاه آفرینش به وظیفه خود عمل کرد. در فاصله کوتاهی بعد از آن، از همه کسانی که به نوعی در ماجرای عاشورا دست داشتند، انتقام گرفته شد. مرگ یزید در اثر بیماری مهلک، پس از دو سال پیش آمد و معاویه دوم پسر یزید، به مدت ۴۰ تا ۵۰ روز حکومت را به دست گرفت. وی سر انجام بر منبر رفت و گریه کرد و بدون تعیین جانشین، حکومت را رها کرد. مروان حکم که مرد سیاست و دنیا بود به او گفت: «پس کار حکومت را چون عمر به شورای مسلمین واگذار کن». معاویه دوم با غضب به او پاسخ داد: «مردم خود میدانند چه کنند». سپس به سمت بیت المقدس رفت و مانند دیگران به زندگی عادی پرداخت.
سرانجام از گروه ستمگران، جز لعن و نفرین در تاریخ چیزی نماند و آن به ظاهر شکستخوردگانِ جنگ کربلا – حسین و یارانش – روسپیدانِ تاریخ شدند.