۳- دیدگاه بعضی علمای اهل سنت
الف)ابوبکر بن العربی: وی فقیهی مالکی مذهب است، و در صفحه ۲۳۲ کتاب خود به نام «العواصم من القواصم» یزید را مردی زاهد و شایسته حکومت معرفی میکند و مینویسد: «حرکت امام حسین÷حرکت ضعیف در برابر قوی بود و شهادت وی، بر طبق قانون جدش صورت گرفت که فرموده بود: «هرکس تصمیم به تفرقه در میان امت متحد من داشت، او را بکشید». اما این استدلال درست نیست، زیرا حدیث نبوی (به فرض صحت) میگوید: «در برابر این امت همدل که در راه صحیح گام برمیدارند و در امر حق وحدت دارند، عامل تفرقه و جدایی محکوم است». اما جامعه در زمان یزید، جامعهای متحد و همدل نبود، چنانکه کوفیان از امام حسین÷برای رهبری قیام علیه یزید دعوت کردند. به علاوه، یزید وارث حکومتی دیکتاتوری و مستبد شده بود، با تهدید از مردم بیعت میگرفت و بزرگان جامعه یا باید به زیر سلطه حکومت او میرفتند و یا کشته میشدند، و پیامبر خداصفرموده بود: «هرکس از شما عمل منکری را دید، لازم است عملا آن را تغییر دهد و اگر نتوانست، باید با زبان با آن مخالفت ورزد و اگر نتوانست در دل با آن مخالفت کند». معاویه اقدام به عملی کرد که نه مورد قبول سنی بود و نه شیعه. سنی، حکومت را با شورای مسلمین میدانست و شیعه آن را نصب الهی قلمداد میکرد، اما معاویه خلیفهاش را خود منصوب و تعیین کرد و بنای حکومت را بر وراثت نهاد. کسانی که یزید را شخصی زاهد و شایسته حکومت میدانند، زهد او را براساس آنچه احمد بن حنبل در کتاب «زهد» نقل کرده باور دارند که میگوید: «یزید گفت: هرکدام از شما چون از بیماری شفا یافت خطاهای گذشته را ترک و اعمال خوب را ادامه دهد (و این سخن شخص زاهدی است)». اما این استدلال درست نیست، زیرا زهد با شعار به دست نمیآید و هرکس را باید با اعمالش سنجید و با هیچ معیاری، عملکرد و کردار یزید با زهد تطبیق نمیشود.
ب) ابن خلدون جامعهشناس و مورخ بزرگ اسلامی در مقدمه مشهور کتاب «العبر» به ردّ عقیده ابوبکر بن العربی پرداخته و مینویسد: «امام حسین÷شایسته خلافت بود، اما او در بررسی موازنه قدرت دچار اشتباه شد». و سپس به بررسی تعصب قومیت در میان عرب پرداخته و میگوید: «تعصب قومی با نهضت پیامبر اسلامصو تعالیم او کنار رفت، ولی پس از فوت آن حضرت، مجدداً معلوم شد که این تعصب در بنیهاشم به مراتب ضعیفتر از بنی امیه است و امام حسین از این محاسبه غافل گردید و تعصب قومی امویها آنها را پیروز کرد».
ج) یکی از نویسندگان معاصر: در کتاب «ابوالشهداء حسین بن علی»، نوشتهی یکی از دانشمندان مصر[۷]، میخوانیم:
«یزید مردی پلید بود و امام حسین نیکمردی هوشیار به شمار میرفت. وی با تشخیص صحیح، جهت ابقای ارزشهای پایمال شده و احیای سنتهای جدش، رسول خداص، که در حال از بینرفتن بود، اقدام و قیام کرد». و ما این نظریه را به حقیقت نزدیکتر میبینیم، که شرحش را در صفحات بعد خواهید خواند.
اصولاً باید دانست که علمای اهل سنت و تشیع، درباره عاشورا کتابهای زیادی تألیف نموده و نام مقتل بر آنها نهادهاند. از قدیمیترین مقاتل، مقتل لوط بن یحیی با کنیه «ابی مِخنَف» است. تاریخ طبری حوادث آن روز را از قول وی نقل میکند[۸]. از مقاتل مهم دیگر، مقتل هشام بن محمد معروف به «کلبی» است [۹]. و مقتل سید بن طاووس معروف به «لهوف» و «بحارالأنوار» [۱۰] .
البته نیاکان ما در گذشته، به تحلیل حوادث تاریخی نمیپرداختند، بلکه روش آنها فقط نقل وقایع بود.
روایتی از رسول اکرمصنقل میکنند که «مَنْ رَآنِي فِي المَنَامِ فَقَدْ رَآنِي، فَإِنَّ الشَّيْطَانَ لاَ يَتَمَثَّلُ بِي». «کسی که مرا در رؤیا ببیند، رؤیای صحیح دیده، شیطان به صورت من در خواب بر کسی جلوه نمیکند» [۱۱]. از اینرو گفتهاند: چون امام حسین÷پیامبر خداصرا در خواب دید، پس رؤیای او حق بود، و پیامبرصدر خواب به امام حسین÷فرمود: به طرف عراق برو که خداوند میخواهد تو را مقتول و خانوادهات را اسیر ببیند. و استدلال کردند که چون خداوند از ابراهیم÷خواسته بود فرزندش را در راه خدا سر ببرد، برای امام حسین÷نیز همین حالت اتفاق افتاد و این پیام را در خواب به او رساندند.
مصلحان در پاسخ به چنین استدلالی گفتهاند: اما خداوند نخواسته بود که فرزند حضرت ابراهیم÷کشته شود، بلکه آزمایش بود تا ایثار و قدرت روحی ابراهیم÷به نقطه اوج و کمال برسد و چون مقصود حاصل شد، فرمان آمد، «دست نگهدار»، ولی از آنجا که به فکر مردم القاء شده که به خواستِ خدا امام حسین و یارانش شهید شدند، لذا دستهای میگویند: پس یزید و سپاهیان او هم گناهی نداشتند، زیر ا امر خدا را اطاعت کردند! در نتیجه عدهای در شک قرار میگیرند و در اثر این القاء جبری، مردم حتی جرأت پیدا نکردهاند فکرشان را وارد میدان نهضت عظیم عاشورا کنند، چرا که بزرگان مذهبشان با متوسلشدن به روایتی ضعیف، یک حرکت عظیم تاریخی را وارونه جلوه دادهاند و سرانجام، آن قیام بدون الگو و اسوه گردید و نصیب این است که فعلا میبینیم به خیال واهی ثواب و نجات، مرتب آه و ناله و عزاداری میکنند!
برای گروه دیگری از مردم این تفکر پیش آمده که مگر برای هر قیامی لازم است انسان خواب ببیند تا حقیقت آن قیام مشخص گردد؛ و اگر چنین است چه نیازی به آن مقدمات بود؛ یا چرا امام حسین÷مسلم بن عقیل را برای بیعت به کوفه فرستاد. اینگونه اقدامات با حرکت براساس رؤیا، نمیسازد.
ژاندارک فرانسوی برپایه یک رؤیای کاذب، مردم را به دور خود جمع کرد و گفت: من از طرف خدا مأمور شدهام که با یاری شما بر ضد انگلستان قیام کنم و سرانجامِ قیام -به اصطلاح- الهی او با شکست مواجه شد و خود او را زنده در آتش سوزاندند. اما امام حسین÷هرگز نگفت که برای جنگ با یزید مأموریت الهی دارد، بلکه به درخواست مردم کوفه، که از ظلم یزید به تنگ آمده و از او برای رهبری قیام علیه یزید دعوت کرده بودند، پاسخ مثبت داد.
از سوی دیگر، شیعه امروز معتقد است که امامان معصوم بودند و علم غیب داشتند. به عبارت دیگر میگویند: آن بزرگان با علم غیب میدانستند که چه زمانی کشته میشوند و یا با کدام غذائی مسموم میشوند، اما حق استفاده از آن آگاهی و علم غیب را نداشتند! یعنی لازم بود رفتارشان مانند کسانی باشد که نمیدانند و به عبارت دیگر خود را به نفهمی بزنند که چنین کاری از ساحت مقدس امام حسین÷به دور است. اگر امام حسین÷میدانست که به زودی کشته خواهد شد و سرش بالای نیزه خواهد رفت و فرزندانش کشته یا اسیر خواهند شد، آیا غیر از غم و اندوه چیز دیگری در طول راه نصیبش میگشت؟ و آیا در چنین شرایطی آنهمه تلاش برای پیروزی و بحث و جدل با سپاه یزید معنی میداشت؟
بنابراین، برای روشنشدن موضوع لازم است گامی فراتر از گفتوگوهای معمولی برداشت و در ریشهیابی قضیه، بحث «عصمت» و «علم غیب» امام را مطرح ساخت که آیا امام حسین÷و اساساً رسول اکرمصدارای خلقت خاصی بودند که نمیتوانستند جز خیر و صواب انجام دهند و اگر چنین بوده، موضوع الگو و اسوه بودن آنها برای مردم عادی، که مثل آنان خلقت استثنایی نداشتهاند، چه میشود؟ و اگر آن بزرگان، بنا به علم غیبشان میدانستند که سرانجامِ راهی که میروند کشتهشدن است، چرا در آن راه قدم گذاشتند و به نوعی خودکشی دست زدند؟!
ما در اینجا، به جای آنکه افکار و عقاید خویش را ارائه دهیم، به کتاب خدا رجوع کرده و از آن استعانت میجوییم و پاسخ این سؤالات را طی فصول بعد ارائه میدهیم.
[۷]- عباس محمود عقاد مصری. [۸]- ابی مخنف به شیعه زیدیه متمایل بوده و در قرن دوم هجری میزیسته است. [۹]- کلبی از علمای قرن دوم هجری است. [۱۰]- واقعه عاشورا در جلد دهم کتاب بحار الأنوار چاپ قدیم جمعآوری شده است. [۱۱]- مصلحان گویند: این عقیده در حالی صادق است که کسی قبلاً رسول خدا صرا دیده باشد و اگر قبلاً رسول خدا را ندیده باشد به چه دلیل میتوان گفت که در رؤیای او همان پیامبر ظاهر شده است؟