قسمت یازدهم: دفاع مداحان مذهب و سکوت علمای دین
در اثر تکرار مراسم عاشورا و تداوم روضهخوانی و سینهزنی، رفته رفته مذهبیون یقین کردهاند که دینداری، یعنی حضور در اینگونه مراسم و ادعا میکنند که دیندارند. البته قرآن كريم نیز تایید میکند که آنها دیندارند، اما دینی ساخته و پرداخته خودشان.
مشرکان قریش نیز ادعا میکردند که ابراهیمزادهاند و خانه کعبه، معبد بزرگشان بود و بر گِرد آن طواف میکردند. مشرکان تصور داشتند که با برپایی آن مراسم، غسل کرده و پاک میشوند، و میگفتند: «خدا هیچ شریکی ندارد مگر آن شریکانی که خود قبول کرده است». و با این سخنان، به یهودیان فخر میفروختند (چنانکه امروزه مذهبیهای ما به دیگر مسلمانان فخر میفروشند، و خیال میکنند که گل سر سبد مسلمانان هستند).
اما چون قرآن نازل شد، به آنها (قریشیان) پیام داد که شما مشرک هستید، نه شرک در خالقیت، بلکه گرفتار شرک در عبودیت شده اید، به دلیل آن که «دین خالص» ندارید و قرآن میفرماید:
﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُ﴾.
یعنی: «(بدان که) دین خالص فقط برای خداست».
﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ﴾.
«آن کسانی که اولیایی غیر از خدا برای خود گرفتند، (و آنها را عبادت میکنند، چنانکه مذهبیهای امروز بر هر قبری و حرمی طواف میکنند) میگویند:»
﴿مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ﴾[الزمر: ۳].
«ما اینها را عبادت نمیکنیم، مگر آن که ما را به خدا نزدیک میکنند».
ولی خداوند آنان را مشرک به حساب میآورد.
رضای خدا کجاست؟ مراسمی که برخلاف تعالیم قرآن به نام دین صورت میگیرد، نه دین، بلکه ساخته و پرداخته خود مردم است، زیرا دیانت الهی در عبادت انحصاری خدا خلاصه میشود و از این جهت است که در مراجعه به قرآن كريم، کوچکترین اثری از این مراسم دیده نمیشود:
﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِينَ ٨٩﴾[النحل:۸۹].
یعنی: «ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که تکلیف هر چیزی را (به لحاظ دینی) روشن میکند و تا هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان باشد».
آری، خداوند در قرآن میفرماید که ما تکلیف هر امر دینی را برای شما روشن کردهایم و مطالب مهم را هم مرتب تکرار میکند و کوچکترین اثری از روضهخوانی و دو ماه دیوارها را سیاهپوشکردن و بر سر و سینهکوبیدن، در قرآن نیست. قرآن كريم تایید نمیکند که هرگاه انسان، بزرگی را از دست داد، خود را زخم زند و هرسال هم این کار را تکرار کند.
منطق کسانی که خواستار پیام اصلی دین نیستند، این است که ما گناهکاریم، عزاداری میکنیم تا شاید حضرت سید الشهدا نزد خدا از ما شفاعت کند و گناهمان بخشیده شود (از ما گنه و از تو شفاعت).
در حالی که این تصور مسیحیان است که میگویند: «حضرت مسیح به دار آویخته شد تا هرکه به او ایمان آورد و محبت او را در دل بگیرد، مسیح گناهان او را برمیدارد. دروغگویان برای جلب قلوب پیروان خود، این عقاید را از زبان ائمه یافته و نتیجه را هم به خدا نسبت دادهاند. اما در مطالعه و کاوشهای قرآنی، نه تنها تأییدی بر این تخیلات دیده نمیشود، بلکه ضد آن مشهود است.
﴿قُلۡ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ لَا يُفۡلِحُونَ ٦٩﴾[یونس: ۶۹].
یعنی: «بگو! کسانی که بر خدا دروغ میبندند هرگز رستگار نمیشوند».
یکی از آشنایان که باغی در لواسان داشت، دوست مهندس خود را از ایتالیا به ایران دعوت کرده بود. با او در باغ بودند که مشکلی پیش میآید. پس او را آنجا رها کرده و به تهران میآید. مدتی نمیگذرد که میبیند مهندس ایتالیایی هم به تهران آمده و میگوید که مردم قیام کردهاند و خیلی عصبانی هستند، پیراهنهایشان را به کمر بسته و خود را میزدند!! من هم فرار کردم (او مراسم سینهزنی عاشورا را دیده بود). به راستی ما اگر بخواهیم اسلام را به دنیا معرفی نماییم و مردم را به دین راستین خدا دعوت کنیم، آیا باید این حرکات را ارائه دهیم؟!
در کلیساهای مسیحیان، در روز به دارآویختن حضرت مسیح (از نظر آنان) کشیش بزرگ یک صلیب به دوش میکشد و کشیشهای دیگر به دنبال او به راه میافتند و نوحه میخوانند. مشابه این مراسم را ما شیعیان از آنان تقلید کردهایم، با این تفاوت که از صلیب واحدِ آنها، چندین صلیب ساخته ایم و بر دوش میکشیم و نام آن را هم «عَلَم» گذاشته ایم. افتخار مردم هر محله این است که تیغه عَلَمشان بیشتر از محله دیگر است! این نوع مراسم، از یکسو تنفر روشنفکران را برمیانگیزد و از سوی دیگر، دستاویزی به دست دشمنان برای تبلیغ علیه اسلام داده است.
۱۴۰۰ سال است شیعیان هم برای امام حسین عزاداری میکنند و هم برای آن حضرت جشن تولد میگیرند. هرگاه گفته شود که شاگرد ممتاز رسول خداصحضرت علی÷بود، چرا در دوران حکومتش با آن که بیت المال و غنائم را در اختیار داشت هیچگاه برای پیامبر جشن تولد یا سوگ وفات نگرفت و چرا این مراسم را برای خود به پا نکرد، جوابی ندارند. اگر تمام کتب تاریخی را بررسی کنیم، کوچکترین جای پایی برای این نوع بدعتها نمییابیم.
از زمانی که مذهبیها از امامان، موجودات فوق انسان ساختهاند، سرمشق بودنِ آن بزرگان از دست رفته است. مانند آن که مسابقهای بین یک دوچرخه سوار و یک هواپیما بگذارند. از آنجا که تناسبی بین آن دو نیست، طبعاً نتیجه معلوم است که کدامیک از طی مسیر درمیماند، امام حسینی که به قول خرافیها میتواند با یک حرکت جهان هستی را دگرگون کند، نمیتواند الگوی انسانهای عادی باشد. اگر خداوند میفرماید که فرشتگان سرعتی بیش از نور دارند و بسیاری از کارها را میتوانند انجام دهند که انسانها نمیتواننند، آیا از ما توقع هست که به دنبال آنها برویم؟! بنابراین، وقتی از ائمه موجودات فوق بشری ساختیم، امامت آنها گم میشود.
این سینهزدنها، در هر گوشه از این سرزمین شکل و نوع خاصی به خود گرفته است: در جنوب دست در کمر هم میچرخند؛ در آذربایجان با ضربه پا و دست؛ در لرستان خاک و کاه بر سر میریزند و در هر کوی و برزنی رقص خاصی را انتخاب کردهاند. تاریخ، هیچ مدرک صحیح و دلیل خردمندانهای برای این حرکات نشان نمیدهد.
شاید بتوان سرآغاز عزاداریهای نامشروع امروزی را در این قضیه جستجو کرد که حکومت بنیامیه جهت سر پوشگذاشتن بر جنایات خود، با تبلیغ، روز قتل امام حسین را روز عید و روز برکت جلوه میداد و مثلا میگفتند: «روز عاشورا روزی است که خداوند توبه حضرت آدم را پذیرفت؛ روزی است که کشتی نوح بر کوه جودی قرار گرفت؛ روزی است که دریا بر موسی÷شکافته شد»[۵۸].
به تدریج گروههای آگاه جامعه به جبههگیری در مقابل آن افکار و اعمال پرداختند و در مدح آن بزرگان، شعرها سرودند و سپس کار به افراط کشیده شد و از این میان، کم کم عزاداری و گریه شکل گرفت.
متأسفانه، مردم به صحت و منطق عمل توجهی ندارند و برحسب عادت، مداحی و عزاداری و روضهخوانی را به عنوان سنت پذیرفتهاند. مثلاً هیچ کس نمیپرسد حجلهای که در عزاداریها بر هر کوی و برزنی میگذارند چه فلسفهای دارد. گروهی معتقدند که حجله دامادی قاسم است، اما با کمی دقت مشاهده میشود، همان تاج شاهنشاهی است که از آیین زرتشتیان برداشته و به مراسم عزاداری ما ایرانیان هدیه کردهاند؟!
اگر روزگاری برسد که روضهخوانهای ما عادت به حقیقتگویی پیدا کنند و مبنای هر بدعتی آشکار شود، کمکم چهره حقیقی دین هویدا میشود و مذهب موروثی کنار میرود.
به قول دکتر شهیدی، نگارش و ثبت وقایع عاشورا ۲۶۰ سال بعد از آن آغاز شد و طبعاً نقل سینه به سینه آن واقعه، پس از ۶ تا ۷ نسل، دستخوش تغییرات عظیمی گردید. بنابراین، آنچه که امروز روضهخوانهای ما نقل میکنند، ساخته و پرداخته دکان ذهنی خود آنهاست، نه واقعیات تاریخی.
به قول دانشمند فقید، مرتضی مطهری، قهرمان تحریف حقایق، یهودیان بودهاند که قرآن كريم این سخن را تایید میکند:
﴿فَبِمَا نَقۡضِهِم مِّيثَٰقَهُمۡ لَعَنَّٰهُمۡ وَجَعَلۡنَا قُلُوبَهُمۡ قَٰسِيَةٗۖ يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ وَنَسُواْ حَظّٗا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِۦۚ﴾[المائدة: ۱۳].
«پس به (سزای) پیمانشکنیشان آنان را از رحمت خویش دور کردیم و دلهایشان را سخت گردانیدیم، کلمات خدا را از جایگاه خود منحرف میکنند و بخشی از آنچه را که به آن پند داده شدند فراموش کردند».
اما تحریف یهودیان با برنامه و به قصد ضایعکردن اسلام بود. شیعیانی که باید قاعدتاً علاقهمند به دیانتشان بوده به دنبال ضایعکردن اسلام و امامان نباشند، چرا این تحریفها را آوردند؟
مثلاً میگویند:
روزی حضرت امیر بالای منبر خطبه میخواند، امام حسین گفت: «بابا! من تشنه هستم». حضرت فرمود: «کسی برای او آب بیاورد». اول کسی که برخاست حضرت عباس بود که رفت و با ظرف آبی روی سر بازگشت. بعد روضهخوان میگوید: «حضرت امیر چون او را دید، اشکش جاری شد». مردم پرسیدند: «چرا گریه میکنی؟» از اینجا روضهخوان وارد صحنه کربلا میشود. در حالی که حضرت امیر فقط در دوران خلافتش بالای منبر میرفت و امام حسین هم آن زمانی مردی ۳۳ ساله بود که میتوانست خود برای رفع تشنگیاش اقدام کند، نه آنکه در آن سن و سال بگوید: بابا! من آب میخواهم!!
آیا چنین سخنانی اهانت به دین و امامان نیست؟
روضهخوان میگوید: «لشکر عمر سعد یک میلیون و ششصد هزار نفر بود و امام حسین سیصد هزار نفر را کشت». دیدند قضیه خیلی خراب میشود، گفتند: «روز عاشورا ۷۲ ساعت بوده!» (این مطلب را مُلا آقا بندری «در اسرار الشهاده» آورده، در حالی که کوفه شهری تازه تأسیس بود که به دستور عمر بن الخطاب در نزدیک ایران ساخته شد و کل جمعیت آن شاید به هشتاد هزار نفر نمیرسیدند).
مرحوم مرتضی مطهری فریاد برآورد که: «تاریخ عاشورا از زندهترین و مستندترین تاریخهاست، آنچه امروز از حادثه کربلا میشنویم تحریفاتی است که معلول حس اسطورهسازی ما ایرانیان است (یعنی حقیقت ندارد) و متأسفانه همه تحریفات را دوستان انجام دادهاند. این تمایل انحرافی بشر است که به جای حقیقتجویی، به سوی اسطورهسازی و افسانهسرایی میرود».
حاجی نوری در کتاب «لولوء مرجان» اشاره میکند که عدهای گفتند که موضوع امام حسین و گریه برای او، ثوابش آنقدر زیاد است که از هر وسیلهای میشود در این راه استفاده کرد، چنانکه در مکتب ماکیاول، هدف وسیله را توجیه میکند. پس شیپور میزنیم، طبل میزنیم، به مردان لباس زنانه میپوشانیم و برای قاسم در میدان جنگ، جشن عروسی میگیریم و اینگونه کارها برای هدف ثواب، اشکالی ندارد.
دینداران میگویند: «ما وظیفه نداریم در گذشتههای تاریخ زندگی کنیم، از تاریخ به اندازهای باید بهره گرفت که نیاز امروز را برطرف کند و بیش از حد، وارد جزئیات تاریخیشدن، یعنی زندگی در گذشته، که عبث است و آدمی را از مسئولیت «حال» بازمیدارد».
پیام نهضت عاشورا را باید از تاریخ قطعی با توجه به آموزشهای قرآن گرفت. هدف قرآن نیز رساندن پیام اصلی هر قضیه است و وارد جزئیات نمیشود.
در صحنه عاشورا، همه اصحاب شهید شدند و مجال نیافتند تا جزئیات حادثه را شرح دهند. روایاتی هم که از امام سجاد نقل کردهاند، از تعداد انگشتان یک دست تجاوز نمیکند. پس این همه روایات از دهان چه کسانی نقل شده است؟ آیا غیر از سربازان یزید و قاتلین امام حسین÷در آن صحنه کسان دیگری هم بودهاند؟ آیا سخن یزیدیان هم اعتبار دارد؟
یکی از بزرگان پیشین که به مبارزه با بدعتها برخاست، «آیة الله سید محسن امین عاملی» از علمای شیعه لبنان بود. او در کتاب «أعیان الشیعه» جلد دهم ص ۳۶۳ مینویسد: «قمه زنی، نواختن طبل و شیپور و اعمالی از این قبیل، در مراسم عزاداری حسینی، به حکم عقل و شرع حرام است و زخمیکردن سر، که نه سود دنیایی دارد و نه اجر اُخروی و ایذاء نفس است، خود حرام است. با این اعمال شیعه، اهل بیت را در انظار مردم مورد تمسخر قرار داده و آنها را وحشی قلمداد میکنند. شکی نیست که این اعمال، ناشی از وسوسههای شیاطین بوده و موجب رضایت خدا و پیامبر خدا و اهل بیت اطهار نیست و البته تغییر نام این اعمال، در ماهیت و حکم شرعی آنها، که حرمت است، تغیری نمیدهد و من هیچوقت در این مراسم که توسط کنسولگری ایران در مقام سیده زینب در دمشق برگزار میشود، شرکت نکردهام و مردم را هم از شرکت در آنها نهی نمودهام».
البته نظر نامبرده را اولین بار جلال آل احمد با نام «عزاداریهای نامشروع» در سال ۱۳۶۸ چاپ کرد. او مینویسد: «در عزادریها اموری را وارد کردهاند که نه تنها تمام مسلمانان، بلکه تمام ملل دیگر این اعمال را ننگین و زشت میدانند، اموری که قرآن و اخبار آنها را نهی کرده است. در این عزاداریها، اخبار نادرست و کذب که دروغبودن آنها از روز روشنتر است گفته میشود، اخباری که نه در کتابی نوشته شده و نه در جائی نقل شده است. با این وجود، شب و روز بر سر منابر و در مجالس بدون مانع تکرار میشود. آزار نفس و صدمهزدن بر بدن، بر سر و سینه زدن، قمه «شاخ حسینی» - که حرامبودن این امور عقلا و نقلا ثابت است– جیغ کشیدن، فریادهای بلند زنان، نعرههای وحشیانه مردان و نظایر این اعمال، موجب هتک حرمت فوق العاده دین شده و زشتی این اعمال، وقتی بیشتر میشود که آنها را به پای دین میگذارند. در عین حال، از هیچکدام از ائمه ما روایت نشده که به پیروان خود اجازه چنین کارهایی را داده و یا خود ایشان به این کارها برخاسته باشند و یا در زمانشان علناً یا مخفیانه کسی یا کسانی را به این کارها کشانده باشند و در ملاء عام آبروی اسلام و تشیع را برده باشند. اگر این امور به راستی ثواب دنیا و آخرت را داشت، سزاوار بود که علما و فقها نیز به آن مبادرت کنند و خود پیشقدم شوند، کفن بپوشند و دهل و شیپور به دست گرفته پیشاپیش همه بر سر و کله خود بکوبند و دیگران را نیز به این کارها تشویق کنند، زیرا علما و فقها بیش از همه شایسته کسب ثواب بودند. ولی اکنون که آنها این کارها را نمیکنند چرا دیگران عَلم برداشتهاند؟» [۵۹].
آری، مذهبیهای امروز، زنجیرزدن، علم برداشتن و قمهزنی را که با قوانین شرع و سفارش بزرگان ناسازگار است، ملاک نجات میشمردند و حادثه عاشورا را با مبانی غلط در فلسفه فکری خود جای داده خرافات و بدعتهای زیادی پروراندهاند و میگویند: ما با این مراسم نظر شفیع را به سوی خود جلب میکنیم و سرانجام از طریق او به بهشت میرویم! در حالی که بهشت را اعمال نیک آدمی به ارمغان میآورد نه بر سر و سینهکوفتن برای بهشتیان!
تعالیم دین خدا را به دست بیسوادترین مبلغین، که مداحان باشند، دادهاند. اینان با فراگرفتن چند بیت شعر، فرهنگ دینی یک جامعه را در دست گرفته و از این راه امرار معاش میکنند و معرکهگیر حسینیهها و مساجد شدهاند. پیامبر خداصدرباره مداحان فرموده است:
«اُحْثُوا فِي وُجُوهِ الْمَدَّاحِينَ التُّرَابَ».(وسائل الشیعة / ج۱۲)
یعنی: «بر چهره مداحان خاک بپاشید».
بارها دیدهایم افراد فاضلی تعالیم دین خدا را به مردم عرضه میکنند، ولی ناگهان سرمایهدار مقدس نمای چاپلوسی دست در دست مداح دکانداری جلوه آمده و میگوید: «این آقا مردم را بهتر به حال میآورد!» آیا هیچ پرسیدهاید این اشعاری که در مراسم حسینی برای مردم میخوانند، از چه شاعری است؟ آیا از بزرگان شعر و ادب این سرزمین است؟ آیا افزایشدهنده ایمان مسلمین است و کمال به بار میآورد؟ یا به قول مرحوم علی شریعتی، هدیه استعمار از کانال کلیسای غرب به مراسم حسینی است؟
عالم دینی راه سکوت اختیار میکند و مداح مذهبی میدان را در دست میگیرد. شیخ عباس قمی در کتاب «منتهی الآمال» میگوید: «با شهیدشدن امام حسین، آسمان قرمز شد، چنانکه هر سنگی را برداشتند زیر آن خون بود» و امثال اینگونه افسانهها!
امروز اگر بخواهیم پیرو اکثریت مذهبی جامعه باشیم، مصداق این آیه قرآن خواهیم بود که میفرماید:
﴿وَإِن تُطِعۡ أَكۡثَرَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا يَخۡرُصُونَ ١١٦﴾[الأنعام: ۱۱۶].
یعنی: «و اگر اکثر مردم روی زمین را اطاعت کنی تو را از راه خدا گمراه میکنند آنها جز در پی گمان نمیروند».
ایکاش میشد به همه سینهزنان و برپاکنندگان مراسم عاشورایی پیام داد که: «اگر در پی نجات خود هستید، باید بدانید که دین، یک عقیده است و عقیده را باید از مأخذش کسب کرد. مأخذ عقیده دینی ما، قرآن، کتاب خداست و در کتاب خدا اینگونه مراسم جایی ندارد. البته مذهب هم یک عقیده است. اما عقیده مذهبی، میراث انسانها است و هیچ میراث انسانیای، مایه نجات آدمی نیست.
دین اسلام، پیروانش را به بینش، آگاهی و به کارگیری عقل میخواند، اما مذهب امروزی، پیروانی احساسی و متعصب را میپسندد که به دور از فکر و تحقیقاند؛ بازیچه دست مرادها میشوند به سادگی گول میخورند؛ باور میکنند که تنها عشق و محبت به امام حسین (بدون عمل) مایه نجات انسان است!
در مذهب مسیحیت هم، چنانکه گفتیم، مسیحیان نجات خود را در گرو عشق به مسیح÷قرار دادهاند، یعنی در آن مذهب، فلسفه خلقت در علاقه به نوعِ خود خلاصه میشود. آیا هیچ تشابهی بین این دو دیدگاه نیست؟
هنوز مذاهب، به خصوص نوع شیعی آن، باور ندارند که شرایع آمدهاند تا انسان به سوی گناه گام بر ندارد، نه آنکه مرتکب گناه بشود و سپس برای بخشش، سراغ دستگاه پارتی بازی برود! علی÷که شیعیان خود را پیرو آن حضرت میدانند، به هنگام غسل و دفن پیامبرصدر نهایت غم و اندوه فرمود:
«وَلَوْ لَا أَنَّكَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَنَهَيْتَ عَنِ الْـجَزَعِ لَأَنْفَدْنَا عَلَيْكَ مَاءَ الشُّئُونِ» [۶۰].
یعنی: «اگر امر به شکیبایی و نهی از ناله و فریاد و فغان نفرموده بودی «ای پیامبر» هرآینه در فراق تو سرچشمههای اشک چشم را، با گریه بر تو خشک میکردیم».
حال آیا سزاوار است ما در غم حسین÷دست به کارهایی بزنیم که علی÷در سوگ پیامبرصنکرد؟ اصولاً در دین و مذهب، دو فلسفه فکری متضاد مطرح است. دین در میدان عمل، شخصیتها را میپروراند که در مقابل بدعتها و نیرنگها میایستند، به جای آنکه مانند امام حسین، در کربلا حضور داشته باشیم، به سینهزدن و عزاداریها اکتفا میکنیم، و آخرت را نه در عملِ دنیایی، بلکه در شفاعت، و شفاعت حسین را نه در طریق او، که در اشک برای او میجویند. از اینجا جامعهای پدید میآید که مردمانش همواره با دعای توسل در بهشت خیالی زندگی میکنند! یکی با چند قطره اشک و دیگری با قراردادن کمی تربت حسینی در کفنش و سومی با رساندن خود به حَرمش، تصور میکنند به فیض بزرگ رسیدهاند. در چنین اوضاعی، مداحان و معرکهگیران و قبرفروشان و تعزیهگردانها، پیام آور بهشت جلوه میکنند، در حالیکه این نوع بهشت (بهشت خیالی) خدایی مطیعِ انسان دارد و پیام دین،به دست پروردگان چنان بهشتی اینست که:
﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُكُم بِٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا ١٠٣﴾[الکهف: ۱۰۳].
یعنی: «بگو: آیا میخواهید شما را از زیانکارترین مردم در عمل خبر دهم؟»
﴿ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا ١٠٤﴾[الکهف:۱۰۴].
یعنی: «کسانی که کوشش آنها در زندگانی دنیا به گمراهی رفته و گمان میبرند که کار نیکی میکنند».
اما دین، بهشت دیگری را نوید میدهد که جایگاه اهل عمل است که در روز رستاخیز گویند:
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي صَدَقَنَا وَعۡدَهُۥ وَأَوۡرَثَنَا ٱلۡأَرۡضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ ٱلۡجَنَّةِ حَيۡثُ نَشَآءُۖ فَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ ٧٤﴾[الزمر: ۷۳].
یعنی: «ستایش خدایی را که وعدههای لطف و رحمتش را بر ما محقق فرمود و ما را وراث سرزمین بهشت گردانید، تا هرجای آن که بخواهیم منزل گیریم، پس چه نیکوست اجر عملکنندگان».
[۵۸]- مقتل خوارزمی، ج ۳، صفحه ۳ و ۴. [۵۹]- البته در ایران بزرگانی چون مرحوم شریعت سنگلجی، مرحوم خرقانی، علامه برقعی، مرحوم قلمداران و مرحوم یوسف شعار، در مبارزه با این بدعتها پیشقدم بودهاند. [۶۰]- نهج البلاغه، ص ۷۷۲، خطبه ۲۲۶، ترجمه فیض الإسلام – جلاء العیون مجلسی جلد ۱ ص ۹۵ چاپ تهران.