قسمت هفتم: منطق یزید!
پس از شهادت امام حسین÷دستگاه یزید در برابر جامعه زمان خود چه عذری آورد؟ لازم است در این مورد بررسی شود و به تاریخ رجوع گردد. بنابه آثار تاریخی، پس از واقعه عاشورا، یزید چنین داد سخن داد:
«آیا میدانید چرا حسین به این روز افتاد؟ حسین میگفت: پدر من علی، بهتر از پدر یزید و مادرم بهتر از مادر او و جدم «پیامبر» بهتر از جد او و خود من بهتر از او و برای خلافت لایقتر هستیم[۴۳]. اما اینکه حسین گفت: جدم بهتر از جد یزید است، به جان خودم سوگند که هرکس به خدا و روز جزا ایمان دارد، میداند که هیچکس همسنگ رسول خدا نیست (یزید این نظر امام حسین را قبول کرد و این روش همه شیادان تاریخ است که همواره مقداری از حق را جلو میآورند و باطل خود را با آن میآمیزند تا مردم سرگردان بمانند)، و این که حسین میگفت، مادر من بهتر از مادر یزید است، به جان خودم قسم! فاطمه دختر پیامبر خداصبهتر از مادر من است. همه این حرفهای حسین درست است، ولی فهم و تشخیص حسین ابن علی درست نبود! قرآن میفرماید:
﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِكَ ٱلۡمُلۡكِ تُؤۡتِي ٱلۡمُلۡكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡكَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُۖ بِيَدِكَ ٱلۡخَيۡرُۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٢٦﴾[آل عمران: ۲۶].
یعنی: «بگو بار خدایا! ای آن که سلطنت از آن توست و آن را به هرکس که خواهی میبخشی و از هرکس بخواهی بازستانی، هرکه را که اراده کنی عزت دهی و هرکه را مصلحت بدانی، خوار سازی، نیکی به دست توست، به راستی تو بر هر کاری توانایی».
منظور یزید این بود که این سلطنت را خدا به من داده و حسین با اعطای خدایی درافتاده بود[۴۴]. این مغالطه یزید و همه جباران تاریخ است و اگر امام حسین زنده بود طبعا جواب او را از کتاب خدا چنین میداد:
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِي حَآجَّ إِبۡرَٰهِۧمَ فِي رَبِّهِۦٓ أَنۡ ءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡكَ﴾[البقرة: ۲۵۸].
یعنی: «آیا توجه نکردی به کسی که خداوند به او سلطنت داده بود و با ابراهیم درباره خدا جدل میکرد؟»به عبارت دیگر، خداوند میگوید: من به نمرود (دیکتاتور زمان ابراهیم) سلطنت داده بودم، و ابراهیم را هم به سراغ او فرستادم، چنانکه سلطنت فرعون هم از جانب من بود و موسی را به مقابله با فساد او فرستادم.
یزید مانند همه دیکتاتورهای زمان، این نکته مهم غافل بود که اگر خداوند چیزی را به کسی عنایت کند دلیل بر رضایت او نیست. خداوند، برای آزمایش و حتی برای کیفر و عقوبت نیز گاهی کاری را به کسی وامیگذارد. بسیاری از مردم، که به مال و منالی (و یا پست و مقامی) میرسند، تصور میکنند که محبوب خدا شدهاند! آنها از این آیه غافلند که میفرماید:
﴿فَأَمَّا ٱلۡإِنسَٰنُ إِذَا مَا ٱبۡتَلَىٰهُ رَبُّهُۥ فَأَكۡرَمَهُۥ وَنَعَّمَهُۥ فَيَقُولُ رَبِّيٓ أَكۡرَمَنِ ١٥﴾[الفجر:۱۵].
یعنی: «پس اما انسان (کم ظرفیت) چون پروردگارش او را بیازماید و (ظاهراً) گرامیش دارد و به او نعمت دهد گوید: پروردگارم مرا گرامی داشته است!»
﴿وَأَمَّآ إِذَا مَا ٱبۡتَلَىٰهُ فَقَدَرَ عَلَيۡهِ رِزۡقَهُۥ فَيَقُولُ رَبِّيٓ أَهَٰنَنِ ١٦ كَلَّا﴾[الفجر: ۱۶-۱۷].
یعنی: «و اما اگر (خدایش) او را از باب آزمایش، تنگ روزی کند، گوید: پروردگارم مرا خوار داشته (به من اهانت کرده) کلاً! چنین نیست».
یعنی نه ثروت دلیل بر کرامت و قرب الهی است و نه فقر دلیل بر اهانت خداوند بر بندهاش.
این آیات نشان میدهند که چه بسا حکومتهایی از باب اسباب ظاهری در اختیار اشخاصی قرار میگیرند، اما نه از باب رضایت الهی، و گاهی هم آن حکومتها به عذاب اشخاص منتهی میشوند و از این روست که میبینیم در ماجرای عاشورا، بنابر گزارش طبری در تاریخش، امام حسین÷این آیه را میخواند که:[۴۵]
﴿وَلَا يَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَنَّمَا نُمۡلِي لَهُمۡ خَيۡرٞ لِّأَنفُسِهِمۡۚ إِنَّمَا نُمۡلِي لَهُمۡ لِيَزۡدَادُوٓاْ إِثۡمٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِينٞ ١٧٨﴾[آل عمران: ۱۷۸].
یعنی: «کفار گمان نکنند که مهلتی که به آنان دادیم به نفعشان خواهد بود، مهلتشان دهیم در نتیجه، آنها بر گناهان خود میافزایند و عذابی خفتانگیز دارند».
بدین ترتیب، زینب به همه یزیدیان و حکام و ایادیشان پیام میدهد که قدرت و حکومت شما موقتی است و سرانجام، محکومیت شما را به ارمغان میآورد. چه بسا اگر جباران روزگار آن قدرتها را به دست نمیگرفتند، مرتکب چنان اعمال زشتی نمیشدند. متأسفانه، همه حاکمان و دیکتاتورهای زمانه نمیدانند که گاهی نعمتهای الهی به صورت استدراجی در اختیار آنان قرار میگیرد، چنانکه وقتی صیاد به قصد صیدِ کبوتر دانه میریزد، کبوتر با خود فکر میکند صیاد قصد لطف به او را دارد، دانه برداشته نزدیک میآید، نزدیک و نزدیکتر میشود و سرانجام در دام سقوط میکند. گمراهان در دنیا، با آنکه ضربههای بیدار باش به سراغشان میآید، نمیخواهند بیدار شوند؛ چرا که خیری در خود باقی نگذاشتهاند! آنگاه، چه بسا گرفتار «استدراجِ» الهی میشوند. اگر یزید صفتان، واقعاً خیری در وجود داشتند، حتما نظام آفرینش آنان را هوشیار میساخت.
﴿وَلَوۡ عَلِمَ ٱللَّهُ فِيهِمۡ خَيۡرٗا لَّأَسۡمَعَهُمۡۖ وَلَوۡ أَسۡمَعَهُمۡ لَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعۡرِضُونَ ٢٣﴾[الأنفال:۲۳].
یعنی: «اگر خداوند خیری در آن سراغ داشت آنان (را به کلام حق) شنوا میکرد ولی (با روحیهای که دارند) اگر هم (آنها را به حق) شنوا کند بازهم روی برمیگردانند».
به این نکات توجه کنید:
- سر خونین امام حسین و دیگر شهدا را از کربلا به کوفه، مرکز خلافت ابن زیاد بردند. فاصله کوفه تا کربلا، یک روز راه بود و جرجی زیدان به این مسئله اشاره کرده است [۴۶]. ابن زیاد در آنجا عصای خود را بر روی لبهای سر بریده گذاشته و میگوید: «دیدی با تو چه کردند؟» که زید بن ارقم به این عمل او اعتراض میکند. میگویند: سر امام حسین و شهدا را به شام نزد یزید بردند، اما این کار ۲۴ روز زمان نیاز داشت، این سئوال پیش میآید که چگونه از فساد آن جلوگیری کردند و این خلاف عقل است. آنچه مقاتل ذکر کردهاند بیشتر برای ایجاد هیجان و دلخراشکردن مسئله بوده است، نه حقیقت تاریخ.
- پس از شهات امام حسین÷بنی امیه حدود ۷۰ سال دیگر حکومت کردند و این امر، نشان میدهد آنهایی ادعا میکنند شهادت امام حسین موجب سرنگونی حکومت بنی امیه شد، خلاف حقیقت تاریخ سخن گفتهاند. پس از مرگ یزید، معاویة بن یزید و سپس مروان حکم و پس از وی، عبدالملک بن مروان به حکومت رسیدند و توّابین و مختار در زمان عبدالملک مروان به خونخواهی امام حسین÷قیام کردند.
[۴۳]- تاريخ طبری – جلد پنجم – ص ۳۵۷ – چاپ دائرة المعارف مصر. [۴۴]- از این نوع استدلال یزید به خوبی میتوان فهمید که او عمل باطل خویش را در پناه مطالب حق و آیات قرآن به ناروا توجیه میکرد. مبلغان درباری او نیز به مردم میگفتند: خارجیانی که بر امیرالمؤمنین! شوریده بودند اسیر و سرکوب شدند و به سزای عملشان رسیدند و اکثریت مردم آن زمان نیز این سخن را پذیرفته بودند! [۴۵]- طبری، ج ۵، ص ۴۲۵. [۴۶] - فاجعه در کربلا ،چاپ ۱۵، صفحه ۱۴۰