معاویه را بهتر بشناسیم

فهرست کتاب

انتقاد و انتقادپذیری در دوران معاویه [۷۴]

انتقاد و انتقادپذیری در دوران معاویه [۷۴]

واقعیت این است که این اعتراض بر حضرت معاویهسکه در دوران حکومتش آزادی اظهار نظر از بین رفته بود. تهمت و ظلم عظیمی است که مردم باید از شر آن به خداوند متعال پناه ببرند، ما ذیلاً چند واقعهء مختصر ذکر می کنیم، از آن‌ها می‌توان نتیجه گرفت.

۱- حضرت مسور بن مخرمهسیکبار برای منظوری پیش حضرت معاویهستشریف بردند، خودش تعریف می‌کند زمانی که من نزد ایشان رسیدم به من گفت: ((ای میسور! شما (معمولاً) از ائمه (حکام) انتقاد می کنید، علتش چیست؟ گفتم: این حرف را حالا بگذارید کنار، و برای کاری که آمده ایم، در مورد آن با ما خوش رفتاری بکنید)) اما حضرت معاویهسفرمود که: خیر، شما هر چیزی که در دل (در مورد انتقاد) دارید با من بگوئید)). حضرت مسور می‌فرماید: من تمام معایبی را که به او نسبت می دادم، همه را در حضورش برشمردم، یکی هم باقی نگذاشتم. حضرت معاویهسهمه را یک به یک گوش داد و بعد گفت: احدی از گناه بری نیست. اما شما آیا در خود چنین گناهانی احساس نمی کنید که خداوند متعال آن‌ها را نبخشد شما را هلاک خواهد کرد؟

گفتم:چرا، من گناهانی دارم که واقعاً اگر خداوند متعال آن‌ها را نبخشد، من هلاک خواهم شد. حضرت معاویهسفرمود: پس شما با چه دلیل خودتان را بیشترمستحق آمرزش ومغفرت می دانید؟ قسم به خدا خدمات من از قبیل اصلاح ملت، بر قراری حدود شرعیه، کیفر مجرمین وجهاد فی سبیل الله، بیشتر از معایبی هستند که شما نام بردید و من پیرو دینی هستم که در آن خداوند متعال حسنات را می پذیرد و از سیئات درگذر می‌فرماید. و سپس حضرت معاویهسفرمود: ((والله علی ذالك ما كنت لا خير بين الله و غيره الا اخترت الله علی غيره مما سواه.))

علاوه بر این بخدا، هر زمانی که به من انتخاب داده می شود که از بین الله و غیر او یکی را برگزینم، من بجز الله، دیگری را برنمی گزینم)).

حضرت مسور بن مخرمهسمی‌فرماید که، چون من در فرمایشات ایشان دقت کردم دیدم که واقعاً ایشان مرا از نظر دلایل مغلوب کرده اند)).

راوی می‌گوید بعد از آن هرگاه حضرت مسورساسم حضرت معاویهسرا بر زبان می آورد در حق ایشان دعای خیر می کرد. (این واقعه را حافظ ابن کثیر/توسط مصنف ابن عبدالرزاق با دو سند ذکر کرده است).

۲- حافظ ابن کثیر/نقل می‌فرماید که ((شخصی حضرت معاویهسرا در حضورش شدیداً بد و بیراه گفت و خیلی بد برخورد کرد، یکی از اهل مجلس گفت: شما چرا او را تنبیه نمی کنید؟ حضرت معاویهسفرمود که:

((انی لاستحيی من الله ان يضيق حلمی علی ذنب احد من رعيتی)). من از الله شرم دارم از اینکه حلم و بردباری من در مقابل یکی از خطاهای ملتم بسر آید)) [۷۵]

۳- ابن خلدون/نقل می‌فرماید که یک بار حضرت معاویهسحضرت عدی بن حاتمسرا سر کار گذاشت و به عنوان مزاح (شوخی) ایشان را جهت حمایت حضرت علیسملامت کرد، حضرت عدیسدر پاسخ ایشان فرمود: ((قسم به خدا! دلی که ما شما را با آن بد می دانستیم، هنوز در سینه ما وجود دارد و شمشیرهایی که ما به وسیله آن با شما مقابله می کردیم، هنوز بر دوش ما آویزان است، و حالا هم اگر شما به سوی غدر (نقض و پیمان) قدر یک وجب جلو بروید، ما به مقدار دو گز جلو خواهیم آمد، و یادتان باشد ما صدای بریده شدن سرخرگ ها و صدای خروج جان از سینه مان را بیشتر دوست داریم، به نسبت از این که در مورد حضرت علیسچیز ناگواری بشنویم.))

سپس حضرت معاویهسخطاب به مردم گفت: این همه حق است، آن‌ها را بنویسید. سپس تا مدت طولانی با حضرت عدیسصحبت را ادامه داد)) (ابن خلدون ج ۳ ص ۷).

۴- عبدالله بن عمیر می‌فرماید که شخصی به حضرت معاویهسمدت زمان طولانی بد وبیراه گفت، و حضرت معاویهسساکت بودند و گوش می دادند، پس مردم گفتند: آیا شما با این حال بردباری نشان خواهید داد؟ حضرت معاویهسفرمود: من بین مردم و زبانشان حائل نمی شوم، مگر اینکه آن‌ها حائل حکومت ما باشند ((یعنی من مردم را فقط بر انتقاد لفظی مجازات نمی کنم، مگر اینکه آن‌ها عملاً علیه حکومت ما به شورش و اقدام دست بزنند.)) (ابن اثیر ص ۵ ج ۴ ).

۵- یکبار حضرت معاویهسبه استاندار خویش، ((زیاد))، نامه ای به شرح زیر نوشت که:

((رفتارتان با مردم نبآید همیشه یکنواخت باشد، نه این قدر نرمی کنید، که آن‌ها پر رو بشوند و نه اینقدر سخت گیری کنید که مردم را به هلاکت بیندازید، بلکه طوری باشید که شما برای سخت گیری باشید و من برای رحمت و الفت، تا اگر شخصی در خوف و وحشت افتاد. یک دری برای ورودش و نجات از آن حالتش داشته باشد)) (البدایه و النهایه ص ۱۳۶ ج ۸).

۶- علامه ابن اثیر/نقل می‌فرماید: که شاعری بنام عبدالرحمان بن الحکم طبق معمول شعراء، قصیده ای در مدح و ثنا گفته بود که حضرت معاویهسخطاب به او فرمود: ((از ثنا گوئی بپرهیزید زیرا آن غذای بی حیایان است.)) (ابن اثیر ص ۵ ج ۴).

[۷۴] این بحث از کتاب حضرت معاویه و حقایق تاریخی نقل می شود. [۷۵] البدایه و النهایه / ج ۸ / ص ۱۳۵.