معاویه را بهتر بشناسیم

فهرست کتاب

حضرت معاویه از دیدگاه علماء ربانی [۹۰]

حضرت معاویه از دیدگاه علماء ربانی [۹۰]

برای حسن ختام این رساله، مناسب دیدیم که مکتوبی از امام ربانی، حضرت الف ثانی/را که به عبارتی می توان گفت، عقیده اهل سنت و جماعت نسبت به حضرت معاویه می باشد، را ذکر نماییم.

اصحاب پیغمبر جهمه بزرگ اند و همه را به بزرگی یاد بآید کرد، خطیب از انس روایت می‌کند که رسول الله جفرموده:

(إن الله اختارنی واختار لی أصحاباً و اختار لی منهم أصهاراً وأنصاراً، فمن حفظنی فيهم حفظه الله، و من آذانی فيهم اذاه الله).

و طبرانی از ابن عباس روایت کند که رسول علیه وعلی آله الصلواة و السلام فرموده:

(من سب أصحابی، فعليه لعنة الله و الملائكة والناس أجمعين).

و ابن عدی از عایشهلروایت کند که رسول علیه وعلی آله الصلوة و السلام فرموده:

(وإن شرار أمتی أجرأهم علی أصحابي).

(عزیزان) منازعات و محاربات که در میان ایشان واقع شده است، بر محامل نیک، صرف بآید کرد و از تعصب دور بآید داشت، زیرا که آن مخالفات مبنی بر اجتهاد و تأویل بوده نه بر هوا و هوس، چنانچه جمهور اهل سنت برآنند. اما بآید دانست که محاربان حضرت امیر [۹۱]-کرم الله تعالی وجهه- بر خطا بوده اند و حق بجانب حضرت امیر بوده، لیکن چون این خطا، خطاء اجتهادی است، از ملامت دور است و از مؤاخذه مرفوع. چنانکه شارع مواقف از آمِدِی نقل می‌کند، که واقعات جمل و صفین از روی اجتهاد بوده و شیخ ابو شکور سلمی در تمهید تصریح کرده که اهل سنت و جماعت برآنند که معاویهسبا جمعی از اصحاب که همراه بودند، بر خطا بودند و خطای ایشان، خطا اجتهادی بود.

شیخ ابن حجر در صواعق گفته که، منازعت معاویهسبا امیر از روی اجتهاد بوده و این قول را از معتقدات اهل سنت فرموده و آنچه شارح مواقف گفته که بسیاری از اصحاب ما برآنند که آن منازعت از روی اجتهاد نبوده، مراد او از اصحاب، کدام گروه را داشته باشد. اهل سنت بر خلاف آن حاکم اند چنانکه گذشت و ((كتب القوم مشحونة بالخطاة الاجتهادی كما صرح به الامام الغزالی والقاضی أبوبكر و غيرهما)).

پس تفسیق و تضلیل در حق محاربان حضرت امیر جائز نباشد.

قال القاضی فی الشفا قال مالكسمن شتم أحداً من أصحاب النبی جأبابكر أو عمر أو عثمان أو معاوية أو عمربن العاصشفان قال: كانوا علی ضلال و كفر قتل, و إن شتم بغير هذا من شماتمه الناس نكل نكالاً شديداً فلا يكون محاربوا علی كفره كما زعمت الغلاة من الرفضه و لا فسقه كما زعم البعض و النسبه شارح المواقف الی كثير من اصحابه كيف و قد كانت الصديقة و الطلحه و الزبير و كثير من أصحاب الكرام منهم و قد قتل الطلحه و الزبير فی قتال الجمل قبل خروج معاويه مع ثلثه عشر الفاً من القتلی و تضليلهم و تفسيقهم مما لايجترع عليه الا أن يكون قلبه مرض و فی باطنه خبث).

و آنچه در عبارات بعضی از فقهاء لفظ ((جور)) در حق معاویهسنقل شده است و گفته ((كان معاويه إماماً جائراً)).

مراد از جور، عدم حقیت خلافت او در زمان خلافت امیر خواهد بود. نه جوری، که مآلش فسق و ضلالت است. تا به اقوال اهل سنت موافق باشد معذلک ارباب استقامت از اتیان الفاظ موهمه خلاف مقصود اجتناب می نمایند و زیاده بر خطا تجویز نمی‌کند. كيف يكون جائراً و قد صح أنه كان إماماً عادلاً فی حقوق الله و فی حقوق المسلمين كما فی الصواعق.

و خدمت مولانا عبدالرحمن الجامی که خطا منکر گفته است، نیز زیاده کرده است، بر خطا هرچه زیاده کنند، خطاست و آنچه بعد از آن گفته که اگر او مستحق لعنت است، نیز نامناسب گفته است، چه جای تردید و چه محل اشتباه، اگر این سخن، در باب یزید می گفت، گنجایش داشت. اما در باره حضرت معاویهسگفتن شناعت دارد و در احادیث نبوی به اسناد ثقات آمده که حضرت پیغمبر جدر حق معاویهسدعا کرده اند و فرموده‌اند: (اللهم علمه الكتاب و الحساب وقه العذاب)و جای دیگر در دعا فرموده‌اند: (اللهم اجعله هاديا و مهديا).

و دعای آن حضرت مقبول است. ظاهراً این سخن از مولانا بر سبیل سهو و نسیان سر زده باشد و ایضاً مولانا در همان ابیات تصریح باسم ناکرده گفته است آن صحابی دیگر این عبارت نیز از ناخوشی خبر می دهد ﴿لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِينَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ[البقرة: ۲۸۶] و آنچه از امام شعبی در ذم معاویهسنقل کرده اند و نکوهش او را از فسق هم بالا گذرانیده به ثبوت نپیوسته است. امام اعظم که از تلامیذ اوست، بر تقدیر صدق آن، او اّحّق بود باین نقل . و امام مالک که از تابعین است و معاصر او و اعلم علماء مدینه شاتم [۹۲]معاویهسو عمروبن العباس را بقتل حکم کرده است. چنانچه بالا گذشت. اگر او مستحق شتم می بود، چرا حکم بقتل شاتم او میکرد. پس معلوم شد که شتم او از کبائر دانسته حکم بقتل شاتم کرده و ایضاً شتم او را در رنگ شتم ابی بکر و عمر و عثمان ساخته است. چنانکه بالا گذشت، پس معاویهسمستحق ذم و نکوهش نباشد.

ای برادر! معاویهستنها در این معامله نیست، بلکه نصفی از اصحاب کرام، کم و بیش درین معامله با وی شریک اند. پس محاربان امیر اگر کفره یا فسقه باشند، اعتماد از شطر دین می خیزد، که از راه تبلیغ ایشان بما رسیده است، و تجویز نکند این معنی را، مگر زندیقی که مقصودش ابطال دین است.

ای برادر! منشأ این فتنه قتل حضرت عثمان استسو طلب قصاص نمودن از قتل او طلحه و زبیر که اول از مدینه برآمدند، بواسطهء تأخیر قصاص برآمدند، و حضرت صدیقه نیز بایشان در این امر موافقت نموده و جنگ جمل که در آنجا سیزده هزار آدم بقتل رسیدند و طلحه و زبیر از عشرهء مبشره اند، نیز به قتل رسیدند. بواسطهء تاخیر قصاص حضرت عثمان بوده. بعد از آن معاویهساز شام بیرون آمده، با ایشان شریک شده جنگ صفین نمودند.

امام غزالی تصریح کرده که آن منازعت بر امر خلافت نبوده، بلکه در استیفاء قصاص در بدء خلافت امیر بوده است. و شیخ ابن حجر نیز این معنی را از معتقدات اهل سنت گفته است و شیخ ابوشکور سلمی از اکابر علماء حنفیه است گفته است منازعت معاویهسبا امیر در امر خلافت بوده که پیغمبر علیه و علی آله الصلوات و التسلیمات معاویهسرا فرموده بودند: (اذا ملكت الناس فارق بهم).

از آنجا معاویهسرا طمع در خلافت حضرت امیربوده و توفیق در میان این دو قول آنست، که منشأ منازعت تواند بود که تأخیر قصاص باشد، بعد از آن طمع نیز پیدا کرده باشد. به هر تقدیر اجتهاد در محل خود واقع شده است اگر مخطی است یک درجه است، ور محق را دو درجه است، بلکه ده درجه.

ای برادر! سالمترین راه در این موطن، سکوت از ذکر مشاجرات اصحاب پیغمبر است -علیه و علیهم الصلات و التسلیمات- و اعراض از تذکر منازعات ایشان.

پیغمبر فرموده علیه الصلوة و السلام:

(إياكم وما شجر بين أصحابی).

و نیز فرموده علیه وعلی آله الصلوة و السلام:

(إذا ذكر أصحابی فامسكوا)

و نیز فرموده علیه الصلوة و السلام:

(الله الله في أصحابی، الله الله فی أصحابی، لا تتخذوهم عرضاً).

یعنی بترسید از خدای عز وجل در حق اصحاب من پس بترسید ازخدا جل و علا در حق ایشان، ایشان را نشانۀ تیر خود نسازید.

قال الشافعی و هو منقول عن عمر بن عبدالعزيز أيضاً: (تلك دماء طهر الله عنها أيدينا فلنطهر عنها ألسنتنا).

از این عبارت مفهوم می شود که خطا ایشانرا هم بر زبان نباید آورد و غیر از ذکر خیر ایشان نباید کرد.

یزید بیدولت از زمرهء فسقه است. توقف در لعنت او، بنابر اصل مقرر اهل سنت است. که شخص معین را اگر چه کافر باشد، تجویز لعنت نه کرده‌اند. مگر آنکه بیقین معلوم کنند که ختم بر او کفر بوده «كابی لهب الجهنمی و امرأته».نه آنکه او شایان لعنت نیست، (چرا که خداوند فرموده:)

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُؤۡذُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ[الأحزاب:۵۷].

بدانید که در این زمان چون اکثر مردم بحث امامت را پیش داشته همواره سخن از خلافت و مخالفت اصحاب کرام (علیهم الرضوان) نصب عین ساخته‌اند و به تقلید جهله ارباب تاریخ و مَرَدَۀ اهل بدعت اکثر اصحاب کرام را نیک یاد نمیکنند و امور نامناسب بجانب ایشان منتسب می‌سازند، بضرورت شمه ‌ای از آنچه معلوم داشت، در قید کتابت آورده، بدوستان مرسل داشت.

قال عليه و علی آله الصلوﺓ والسلام: (إذا ظهرت الفتن أو قال: البدع و سبّت أصحابی فليظهر العام علمه فمن لم يفعل ذلك فعليه لعنة الله و الملائكة والناس أجمعين، لا يقبل الله صرفاً ولا عدلاً).

پس باید که مدار اعتقاد را بر آنچه معتقد اهلسنت دارند و سخنان زید و عمرو را در گوش نیارند. مدار کار را بر افسانه‌ های دروغ ساختن، خود را ضائع کردن است. تقلید فرقه ناجیه ضروریست، تا امید نجات پیدا شود. و بدونه خرط القتاد.

والسلام عليكم وعلی سائر من اتبع الهدی و التزم متابعة المصطفی عليه وعلی آله و الصلوﺓ و السلام.

[۹۰] مکتوب ۲۵۱ از دفتر اول مکتوبات حضرت مجدد الف ثانی/. [۹۱] در این مکتوب هر جا لفظ امیر به کار برده شود، منظورش حضرت علیسمی باشد. [۹۲] یعنی شتم کننده ، دشنام دهنده و فحش گوینده.