مطلب دوم: منزلت سه خليفه اول شاز نظر قرآن و عترت
اکنون که به جایگاه اصحاب کرام شبه طور عموم از نظر قرآن و اهل بیت علیهم السلام پی بردیم لازم است که به طور خاص دیدگاه ثقلین را نسبت به سه خلیفه اول بررسی کنیم.
آنچه که قرآن در مورد منزلت اصحاب بیان نموده، عموم اصحاب را در برگرفته و سه خلیفه اول پیامبر صرا به طریق اولی شامل میشود. اما در روایات اهل بیت علیهم السلام به طور مخصوص، از این سه خلیفه شیاد شده است و بخش زیادی از روایات به بیان منزلت والای این گروه از اصحاب پیامبر صاختصاص دارد، به گونهای که نسبت به سایر اصحاب چنین توجهی نشده است و این به دلیل رابطه استوار و محکمی است که بین سه خلیفه اول با اهل بیت علیهم السلام وجود دارد. رابطه روشنی که از آتش روی بیرق نمودارتر است. به عنوان نمونه، ازدواج پیامبر صبا عایشه و حفصه دختران ابوبکر و عمر شدر حالیکه با هیچ زن هم شاخه و نسب خویش (یعنی هاشمی نسب) ازدواج نکرده، خود دلیل محکمی بر اعتماد ایشان بر اصحاب است. کما اینکه ایشان دو دختر خویش، رقیه و ام کلثوم را نیز به عقد حضرت عثمان شدرآورد [۲۷].
حضرت علی سنیز دختر خویش ام کلثوم را به عقد عمر سدرآورد [۲۸]. و فرزندان خویش را به اسم آن دو خلیفه نام نهاد که فرزندان ایشان نیز از همین اسامی برای فرزندان خویش استفاده میکردند. در این راستا میتوان از روابط نیکوی بین اصحاب شو اهل بیت علیهم السلام نیز نام برد که چگونه در راه اطاعت خدا و رسول او صبا یکدیگر محبت و مودت داشتند. و این مسئله برای صاحبان قلبی سلیم و چشمی روشن که پرده تعصب جاهلانه بر آن نیفتاده باشد، در کتب تاریخ و روایات حدیثی بسیار نمایان است. بنده در اینجا به برخی از این روایات که دانشمندان در کتابهای خود از ائمه علیهم السلام روایت کردهاند اشاره میکنم:
امام علی سمیفرماید: «سوگند به جانم که منزلت آن دو (ابوبکر و عمر) در اسلام بسیار والاست و رحلت و کوچ آنها به آخرت، لطمه سنگینی و درد شدیدی برای اسلام میباشد، خداوند آنان را رحمت کند و به نیکوترین شیوه پاداش دهد» [۲۹].
حضرت علی در فرازی دیگر از سخنان خویش بر هر سه خلیفه پیش از خود و بانیان انتخاب آنها درود فرستاده و میفرماید:
«من با قومی بیعت کردهام که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردهاند و مفاد بیعت من با آنها همان است که با سه خلیفه قبلی بوده است. نه آنانکه در اینجا حاضرند و نه آنانکه غایبند حق انتخاب خلیفهای جز خلیفه منتخب مردم را ندارند و حق تشکیل شوری منحصر برای مهاجرین و انصار است. و اگر بر هر شخصی اتفاق نظر حاصل کردند و او را امام خواندند، آن شخص مورد پسند و رضای خداوند نیز هست. و اگر کسی کار آنان را عیب گیرد و یا بدعتی ایجاد کند شوری وی را به عدالت و بازگشت به مسیر حق و پیروی از منهج مؤمنان خدا خواه توصیه میکند، و در صورت بازنگشتن به منهج صحیح، با وی مبارزه میکنند و خداوند نیز وی را به سرپرستانی دیگر غیر از خود وامیگذارد» [۳۰].
امام علی ÷در ستایش حضرت عمر سمیفرماید: «پاداش نیک فلانی (عمر س) نزد خداست، زیرا کجی را راست کرده و بیماران را مداوا ساخت، سنت را برپاداشت و فتنه و (بدعت) را پشت سر انداخت و در حالی از دنیا رفت که دامانش پاکیزه و وجودش کم عیب بود. به خیر دنیا رسید و از شر آن گریخت. طاعت حق را بجای آورد و آنگونه که شایسته بود تقوا گزید» [۳۱].
هنگامی که عمر سبرای اینکه خود به نبرد رومیان رود با علی سمشورت کرد، ایشان گفت: «اگر شخصاً خود با دشمن روبرو شوی، اگر مغلوب گردی مسلمانان پناهگاهی نمییابند و بعد از تو مرجعی ندارند که به آن بازگردند، پس مردی سلحشور و جنگآزموده را بسوی آنها بفرست و سپاهی گران همراه او کن که هم جنگآزموده و هم خیرخواه اسلام است، اگر خداوند پیروزشان گرداند این همانی است که تو خواستهای واگر کار به گونهای دیگر افتاد تو پناه مردم و مرجع مسلمانان خواهی ماند» [۳۲].
تقدیر و احترام دو خلیفه اول (ابوبکر و عمر ش) توسط اهلبیت علیهم السلام حتی بعد از وفات آنها نیز تا مدت زیادی ادامه داشت، به گونهای که بر مسیر حرکت آنها تداوم داشته و مسایل انجام شده توسط آنها را تغییر نداد، بلکه از روش و علم و فتاوای آنها استفاده میبردند. دلیل ما بر این ادعا روایات زیر است:
امام علی÷در پاسخ سؤال شخصی که چرا باغ فدک را پس نگرفت، فرمود: «من از خداوند شرم دارم که چیزی را بازستانم که ابوبکر آن را منع کرد و عمر نیز همان را تأیید کرده است» [۳۳].
امام محمد باقر ÷همیشه به یاران و پیروان خویش توصیه میکرد که همانند او از علم و دانش ابوبکر بهره گرفته و از وی پیروی کنند، نمونه این قضیه زمانی بود که در مورد جواز تزئین شمشیر با جواهرات از ایشان سؤال شد! ایشان فرمودند: آری، ابوبکر صدیق نیز شمشیر خویش را با نقره تزئین کرده است. شخص سائل با تعجب پرسید: آیا شما میگویید «صدیق»؟ امام باقر با هیجان از جای خویش برخاست و فرمود: «بله صدیق، بله صدیق و هر کس که وی را به این صفت وصف نکند، خداوند، نه در دنیا و نه در قیامت کلامش را تصدیق نخواهد کرد» [۳۴].
این موارد بیانگر نحوه برخورد اهل بیت ( علیهم السلام ) که نزدیکترین فاصله زمانی را با شیخین داشتند میباشد که عملکرد آنها را فراموش نکرده و رفتار آنها را نادیده نگرفتهاند. آیا با این وجود گواهی و نظر ائمه در مورد این سه نفر از خلفاء برای ما کافی نیست؟ یا روش ائمه ( علیهم السلام ) را نمیپذیریم و بر منهج گمراهان گام برمیداریم؟
[۲۷] نگا: بحار الأنوار، ج ۲۲، ص ۲۰۲ و اعلام الوری، ص ۱۴۱. [۲۸] نگا: کافي، ج ۶، ص ۱۱۵ و مرآة العقول، ج ۲۱، ص ۱۹۹. [۲۹] نگا: وقعه صفين، ص ۸۸ و شرح نهج البلاغه، ج ۱۵، ص ۷۶. [۳۰] نهج البلاغه، ص ۳۶۶ و بحار الأنوار، ج ۳۳، ص ۷۶. [۳۱] نهج البلاغه، ص ۳۵۰. ابن ابيالحديد در شرح نهج البلاغه بیان میدارد که منظور از «فلان» عمرساست (مترجم). [۳۲] نهج البلاغه، ص ۱۹۲ و بحار الأنوار، ج ۳۱، ص ۱۳۵. [۳۳] شرح نهج البلاغه، ج ۱۶، ص ۲۵۲. [۳۴] کشف الغمّة، ج ۲، ص ۱۴۷.