جواب:
اول: بر هر فرد مسلمانی لازم است که برای جستجوی حقیقت بدون تبیین و تحقیق نسبت به علل حوادث و بررسی ظروف آن اقدام به تهمتزدن و متهمکردن دیگران نکند، و منصف عادل باشد اگر خواهان حق است و قبل از آشکار شدن حقیقت بر کسی سخت نگیرد و نسبت زشتی ندهد مخصوصاً اگر طرف قضیه اصحاب پیامبر صباشند که بیشترین محبت را با پیامبر صداشتهاند، کسانی که از ریختن چکیده آب وضوی ایشان جلوگیری کرده و آن را برای تبرک بر بدن خویش میمالیدند. و یا از آب دهان و گلوی ایشان همین استفاده را میبردند، حتی موهای بدن ایشان نیز برای برکت نگهداری میشد. که تفصیل این مطالب در روایت عروه بن مسعود بیان شده است).
دوم: صلح حدیبیه باعث نافرمانی و عصیان اصحاب نبوده است. بلکه شدت اشتیاق آنان برای طواف کعبه، آنان را امیدوار کرده بود که شاید با اندکی صبر و تأمل دستور تازهای از خدا و رسول نازل شود و بتوانند به مکه وارد شده و خانه خدا را طواف کنند. لذا همگی بدون استثناء منتظر دریافت دستور تازهای بودند و مدتی کوتاه منتظر ماندند، اما تقدیر خدا به گونهای دیگر بود و خواست آنان تحقق نیافت و پیامبر صبا تراشیدن موی سر خویش و انجام قربانی به انتظار آنان پایان داد و صحابه نیز مطمئن شدند که دستور همان است که قبلاً نازل شده است، لذا آنان نیز با دیدن این صحنه بلافاصله دستور صادر شده قبلی را اطاعت کرده و به تراشیدن موی سر و انجام مراسم قربانی همت گماردند. خداوند نیز آیات زیر را پس از این حوادث نازل فرمود:
﴿لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا ١٨﴾ [الفتح: ۱۸].
«خداوند از مؤمنان راضی گردید همان دم که در زیر درخت با تو بیعت کردند. خدا میدانست آنچه را که در درون دلهایشان نهفته بود، لذا اطمینان خاطری به دلهایشان داد، و فتح نزدیکی را (گذشته از نعمت سرمدی آخرت) پاداششان کرد».
سوم: واضح است که عمر بن خطاب سنیز قصد معارضه و رد نظر پیامبرصرا نداشته است، بلکه نظر خویش را به عنوان مشوره با ایشان مطرح میکند و این کار عادت همیشگی اصحاب بود که از ارشاد قرآن و رفتار خود پیامبر صکسب کرده بودند، پیامبر نیز طبق دستور خداوند با صحابه مخصوصاً بزرگان آنها همیشه مشوره میکرد. خداوند فرموده:
﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِ﴾[آلعمران: ۱۵۹].
فیض کاشانی در تفسیر آیه ۱۵۹ آل عمران میگوید: منظور مشاوره درباره جنگ و سایر کارهایی است که نیاز به شور دارد، تا رأی اصحاب نیز هویدا شود و ارزش و اعتبارخویش را دریابند و سنت مشاوره در میان امت جایگزین شده و استبداد و تک رأیی ریشهکن گردد. زیرا هیچ تنهایی بدتر از استبداد و هیچ حمایتی بهتر از مشاوره نیست. در نهج البلاغه آمده است که: (هر کس در رأی خویش مستبد باشد نابود شده و هر کس با دیگران مشوره کند از عقل و اندیشه آنان بهره برده است، نتیجه مشوره عین هدایت است و هر کس به رأی خویش اکتفا کند به خطر افتاده است). در الخصال شیخ طوسی از امام صادق روایت شده است که فرمود: (در امورات زندگی با افراد خداترس مشوره کن) [۱۳۱].
جالب است بدانیم که در جریان صلح حدیبیه، پیامبر صمشوره عمر را مبنی بر فرستادن عثمان بن عفان به مکه برای گفتگو با قریش پذیرفت.
شیخ طبرسی نیز در تفسیر مجمعالبیان داستان صلح حدیبیه را به صورت مختصر بیان کرده و از ابن عباس روایت میکند که گفت: (رسول خدا صبه همراه اصحاب به قصد رفتن به مکه حرکت کرد، هنگامیکه به حدیبیه رسیدند، شتر ایشان ایستاد، پیامبر صشتر را به ادامه راه تحریک کرد اما شتر زانو زد. اصحاب گفتند: شتر خسته شده است. پیامبر صفرمود: «چنین عادتی نداشته است بلکه کسی که فیلها را بازداشت، آنرا از رفتن بازداشته است». پیامبر صعمر بن خطاب را خواست تا به مکه بفرستد و با قریش گفتگو کند که راه را برای ورود به مکه باز کنند و مراسم عُمْره و قربانی را انجام دهند، عمر گفت: ای رسول خدا! در مکه دوست صمیمی ندارم و دشمنی شدیدم با آنها مرا بیمناک کرده است. اما شخصی را پیشنهاد میکنم که در مکه دارای قدرت و مقبول است و او عثمان بن عفان است! پیامبر صفرمود: «راست گفتی») [۱۳۲].
چهارم: چرا مشاوره عمر بن خطاب را با پیامبر صزشت دانسته و آن را مخالفت با دستور پیامبر قلمداد کرده و آن را مبنای ایراد و طعنه بر او قرار میدهیم. در حالیکه اگر کار وی نادرست بود، چرا پیامبر صوی را از این کار منع نکرده و کارش را ناپسند نشمارده است؟!
آیا ما خود را در تربیت کردن و چگونگی رفتار با اصحاب داناتر و فهیمتر از پیامبر صمیدانیم؟! یا اینکه به امری که بر پیامبر صپوشیده بوده، آگاهی داریم؟! یا دلیلی دیگر برای خشم و کینه با عمرسداریم؟
در حالیکه چنین مشاورهای میان امام علی و پیروان ایشان از جمله حجر بن عدی در غزوه صفین روی داد، هنگامیکه امام علی لشکریانش را از لعن و ناسزاگفتن به معاویه و سربازانش نهی فرمود؛ حجر بن عدی و افرادی دیگر با امام مناقشه کردند. اما با این وجود هیچ شخصی از جمله حضرت علی تا به امروز کار حجر بن عدی را ناپسند ندانسته و او را سرزنش نکردهاند. تفصیل داستان توسط عبدالله بن شریک روایت شده که قبلاً بیان کردیم [۱۳۳].
پنجم: اگر گفتار عمر سرا با پیامبر صخلاف ادب و شرع بدانیم پس چه جوابی داریم اگر یک شخص ناصبی همین نسبت را به علی÷بدهد؟! که چون در صلح حدیبیه برای خروج از احرام درنگ کرد و امر پیامبر صرا در ابتدا امتثال نکرد و او هم همانند سایر اصحاب خودداری نمود، پس سر دسته مخالفان است.
بلکه در مرحله کتابت و توافق قرارداد، میان پیامبر صو قریش و اعتراض نمایندۀ آنها به وجود عبارت «محمد پیامبر خدا» در ابتدای عهد نامه، عملی از علی سرزد که بسیار بدتر و شدیدتر از مخالفت عمر بود. زیرا پیامبر صعلی را امر کرد که کلمهی «پیامبر خدا» را از نامه پاک کند، اما علی امتناع کرد و امر پیامبر صرا اطاعت ننمود.
تفصیل این داستان توسط ابی عبدالله در حدیثی طولانی بیان شده است. ایشان میفرماید: (امیر مؤمنان عهدنامه صلح را نوشت، که مضمون آن از قرار زیر است: (با نام تو خداوندا، این پیمانی است که محمد رسول الله و سرانی از قریش بر آن حکم نمودهاند، سهیل بن عمرو (نماینده قریش) گفت: اگر باور داشتیم که تو رسول خدا هستی، با تو نمیجنگیدیم، پس بنویس: محمد بن عبدالله، ای محمد تو که نَسَب خویش را انکار نمیکنی؟ پیامبر صفرمود: من رسول خدا هستم، اگرچه مرا تکذیب کنید، آنگاه به علی فرمود: ای علی، نوشته قبلی را پاک کن و بنویس: محمد بن عبدالله، امیر مؤمنان گفت: هرگز اسمی که دال بر نبوت شماست را پاک نمیکنم، لذا پیامبر صبا دست خویش آن را پاک کرد...) [۱۳۴].
با این وصف چگونه جواب دشمن اهل بیت را بدهیم اگر امتناع علی÷را حمل بر عصیان و نافرمانی کرده، بگوید: آیا علی از پیامبر صبا تقواتر و داناتر و بر نبوت ایشان حریصتر بوده است که اسم پیامبر صرا پاک نکرد؟ و مخالفت علی با أمر پیامبر در جاهای دیگری نیز تکرار شده است! مانند غزوه تبوک که پیامبر صوی را امر به ماندن در مدینه کرد و او امتناع کرده و پس از خروج لشکر به دنبال آنها رفت و مدینه را به قصد شرکت در جهاد ترک کرد، دوباره قصد مخالفت با پیامبر صرا داشته است؟ که روایت صحیح، خروج علی را از مدینه تأیید میکند. از عبدالله، از پدرش، از سعید، از سلیمان بن بلال از جعید بن عبدالرحمن از عایشه بنت سعد و او از پدرش سعد روایت میکند که علی امر پیامبر صرا اطاعت نکرده و تا ثنیه الوداع همراه لشکر رفت، سپس به نزد پیامبرصرفته و گریان به ایشان گفت: آیا مرا به همراه بازماندگان و معذوران میگذاری؟ و پیامبر فرمود: آیا خشنود نمیشوی که جایگاه تو را نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی باشد غیر از نبوت که هارون نبی بود و نبوتی بعد از من نیست؟) [۱۳۵].
پس چرا علی بن ابیطالب از امر و دستور پیامبر صراضی نبوده و در مدینه نماند؟ آیا نافرمانی پیامبر صرا قصد داشته است؟ و آیا به فضل و اهمیت این کار و اطاعت از دستور پیامبر صآگاه بود یا خیر؟ که جاهلانه پنداشتن این کار علی مصیبتی است و عامدانه دانستن آن مصیبت بزرگتر.
واضح است، اگر نگرشی چون آنچه که نسبت به قضیه عمر ساز جانب دشمنان صحابه بیان شد، نسبت به قضیه علی ÷نیز در میان باشد، همان جواب را که در دفاع از مقام امیر مؤمنان عمر بیان کردیم، در دفاع از امیر مؤمنان علی نیز بیان میکنیم. زیرا حقیقت واحد است، اگر چه صورتهای باطل بسیار.
[۱۳۱] تفسير صافي و نگا: تفسير مجمع البيان و تفسير الجوهر الثمين و تفسير معين و تفسير شبر، ذيل آيه ۱۵۹، سوره آل عمران. [۱۳۲] تفسير مجمع البيان، ج ۹، ص ۱۹۴ و بحار الأنوار، ج ۲۰، ص ۳۲۹. [۱۳۳] مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۳۰۶ و بحار الأنوار، ج ۳۲، ص ۳۹۹ و وقعة صفين، ص ۱۰۲. [۱۳۴] مستدرك الوسائل، ج ۸، ص ۴۳۷. [۱۳۵] بحار الأنوار، ج ۳۷، ص ۲۶۲ و العمدة، ص ۱۲۷.