اولا: منشأ اصلي فتنه
شاید بتوان گفت که زندگی آرام و آسودهای که در جامعه اصحاب شحاکم بود و فتوحات مبارک و پیروزیهای بزرگی که بر دشمنان خدا حاصل شده بود و دشمن اول خدا یعنی یهودیان از مدینه و سپس از کل جزیرة العرب اخراج شدند و به دنبال آن مملکت روم و دیگر کشورها و پادشاهی آن ریشه کن گشته، گروههای بسیاری وارد دایرة اسلام و حیات اجتماعی مسلمانان شدند که هر کدام دارای تفکرات و عادات و عرفهای پیشین قبل از اسلام بودند که در اذهان و افکار آنها همچنان باقی بود، بستر مناسبی برای ایجاد اختلاف و تفرقه در صف امت اسلام ایجاد شد.
از سوی دیگر، زندگی آسوده مسلمین و گسترش فتوحات، هواپرستان را خوش نیامد لذا آنها نیز در کاشتن بذر تفرقه و اختلاف در جامعه مبارک و نمونه اصحاب از هیچ تلاشی فروگذاری نکردند و در شعلهور کردن آتش فتنه و بدعتگذاری در دین از طریق ایجاد شکاف در صفوف اصحاب تا سر حد جان کوشش می کردند.
اولین قدم در شر، شعلهور ساختن آتش تفرقه و کاشتن تخم شک و شبهه در میان مردم بود وآن از راه فریب انسانهای ضعیفالنفس، از این رو بدعت طعن در صداقت و درستی اصحاب پیامبر عليه الصلاة والسلام پایهگذاری شد تا بدینوسیله بنیان محکم جمع صحابه را سست سازند و در میان مردم تفرقه ایجاد کرده و قوتشان تبدیل به ضعف شود.
لازم به ذکر است محور اصلی این توطئهها در جامعه و پرچمدار آن، عبدالله بن سبأ یهودی میباشد که مردم را برای قتل خلیفه سوم، عثمان ستشویق و ترغیب میکرد. و در مرحلهای دیگر شروع به دروغپردازی از زبان امام علی ÷و نسبت دادن اقوال و اعتقادات یهودی به او کرد و آن را در میان بسیاری از کوتهفکران کمایمان و دوستداران فتنه اشاعه داده و مقام ایشان را تا حد الوهیت و خدایی بالا برد. او ترویج کرد که وی دارای حق خلافت و وصیت بوده و از جانب پیامبر صبرای خلافت تعیین شده است، اما صحابه پیامبر صآن را از وی غصب کرده و حق او را پایمال نمودهاند.
امام علی ÷با گسترش این بدعتهای خطرناک و تحت تأثیر قرار گرفتن بسیاری از مردم و دیدن این حالت که مسایل غلوآمیز درباره ایشان بر سر هر زبان رایج است، آرام ننشسته و نسبت به آن بیتوجه نبود، بلکه با خشم و جدیت فراوان اقدامات بسیار جدی و بیسابقهای را در پیش گرفت، ایشان به یاران خویش دستور دادند تا چالههایی از آتش حفر کرده و هر کس را که زبان به اغراق در شخصیت ایشان بگشاید بسوزانند، زیرا این گفتهها و شایعات با اصول و اساس دین در تضاد کامل بود. امام در پیگیری این قضیه عدهای را سوزاند و عدهای را نیز از وطن بیرون کرد.
علامه مجلسی در بحارالانوار روایت میکند که: مردی نزد امیرالمؤمنین آمده و گفت: کنار باب مسجد عدهای از مردم جمع شده و در مورد ربوبیت و خدایی تو سخن میرانند! امام علی آنها را فراخواند و فرمود: وای بر شما! من بندهای مثل شما بیش نیستم، غذا میخورم و آب مینوشم، از خدا بترسید و از این باور زشت دست بردارید.
اما آن عده از مردم دوباره به تکرار ادعای باطل خویش در روزهای بعد ادامه دادند تا اینکه امام، قنبر را طلبید. وی به همراه عدهای نزد ایشان آمد، امام دستور داد تا بین مسجد و دارالخلافه گودالهایی حفر کنند و آن را پر از آتش نمایند، سپس آن گروه گمراه را خواست و به آنها گفت: یا از گفتۀ خویش پشیمان شده و از آن دست کشید یا با عذابی بیسابقه جان خواهید داد. آنها بر موضع باطل خویش پافشاری کردند و امام آنها را سوزانید.
برخی از یاران امام میگویند: که آن گروه را نسوزانید، بلکه فقط با دود و گرمای آتش آنها را آزار داد. شعر زیر به امام منسوب است:
لما رأيت الأمر أمراً منكراً
ثم احتفــرت حفـراً وحفـرا
أوقت ناري ودعوت قمبرا
وقنبر يحطم حطماً منكـرا
«هنگامیکه به شناعت و زشتی این امر پی بردم آتشی شعلهور کرده و قنبر را بانگ زدم سپس چالههایی برای آن ایجاد کردم و قنبر نیز با تلاشی بینظیر برای آن هیزم میشکست».
بسیاری از علماء به بیان شرح حال عبدالله بن سبا پرداختهاند از جمله:
۱- سعد بن عبدالله اشعری قمی (۳۰۱ ه) میگوید: (فرقهای که به سبئیه مشهورند یاران عبدالله بن سبا هستند. او عبدالله بن وهب راسبی همدانی است که عبدالله بن حرسی و ابن اسود نیز او را در توطئههایش یاری میکردند و این دو نفر از یاران نزدیک وی بودند. ابن سبا اولین شخصی بود که به ابوبکر، عمر، عثمان و سایر اصحاب بدگویی و اهانت کرد و از آنها اعلان برائت نمود) [۵۴].
۲- نوبختی (۳۱۰ ه) میگوید: (عبدالله بن سبا از جمله کسانی است که بر ابوبکر، عمر، عثمان و سایر صحابه تهمت بست و از آنها دوری گزید...) سپس میگوید: (علی ÷وی را فراخواند و از او درباره ادعایش پرسید. وی جواب مثبت داد و به آن اعتراف کرد و علی ÷دستور قتلش را صادر کرد که مردم فریاد برآوردند: ای امیرالمؤمنین! آیا شخصی را که ادعای حب اهل بیت و ولایت شما را میکند و از دشمنان شما دوری میجوید، میکُشی؟ امام علی به خاطر آن جمع (که خود آنها نیز فریب خورده بودند) به تبعید وی به مدائن اکتفا کرد. نوبختی ادامه میدهد که ... عبدالله بن سبا با شنیدن خبر شهادت حضرت علی، گفت: شما دروغ میگویید، اگر مغز سر امام را در هفتاد پارچه پیچیده، برایم بیاورید و هفتاد مرد عادل را گواه قتل او گیرید ما یقین داریم که او وفات نکرده و کشته نشده است و او تا زمانیکه مالک کل زمین نشود نخواهد مرد) [۵۵].
۳- کشی (۳۶۹ ه) میگوید: (از ابان بن عثمان روایت است که گفت: از اباعبدالله ÷شنیدم که میفرمود: خداوند عبدالله بن سبا را لعنت کند که در باره امیرالمؤمنین ادعای ربوبیت میکرد، بخدا قسم امیرالمؤمنین÷فقط بندهای مطیع برای خدا بود و بس.
عذاب سخت برای کسانی است که نسبت به ما دروغپردازی کنند، عدهای از مردم در مورد ما چنان نقل کنند که هرگز آن را نمیپسندیم. ما از آنان به خدا پناه میبریم، ما از آنان به خدا پناه میبریم).
و نیز میگوید: (برخی از علما بیان کردهاند که عبدالله بن سبا یهودی بود، اما مسلمان شده و علی را مولای خویش گزید، او در هنگامیکه یهودی بود در مورد یوشع بن نون که جانشین موسی بود غلو میکرد و در ایام مسلمانی پس از وفات پیامبر صنیز همین ادعا را در مورد علی انجام داد. او اولین شخصی بود که اعتقاد به امامت علی را فرض میدانست و از مخالفان وی برائت جست و بر علیه آنان جبهه گرفت و آنها را کافر دانست) [۵۶].
۴- شیخ الطائفه ابوجعفر طوسی (۴۶۰ ه) که در باب (اصحاب علی) از کتاب خویش به بیان شرح حال عبدالله بن سبا پرداخته، میگوید: (او کسی است از اسلام به کفر برگشت و سپس در مورد علی غلو کرد).
و در حاشیه کتاب آمده است که: (عبدالله بن سبا - با «سین» بینقطه و «باء» خوانا که زیر آن نقطه است خوانده میشود - شخصی غالی و ملعون است که امیرالمؤمنین وی را سوزاند، زیرا گمان میبرد که علی ÷خداست و او پیامبرش) [۵۷].
۵- علامه علی قهبائی (۱۰۱۶ ه): در کتاب رجال خود مینویسد: (عبدالله بن سبا کسی است که از اسلام به کفر برگشت و در مورد علی÷مرتکب غلو شد) [۵۸].
۶- علامه اربلی (۱۱۰۱ ه) میگوید: (ابن سبا شخصی غالی و ملعون است... او به الوهیت علی و نبوت خویش معتقد بود) [۵۹].
۷- میرزا نوری طبرسی (۱۳۲۰ ه): وی در کتاب مستدرکالوسایل در باب (حکم غالیان و جماعت قدریه) روایتی را از عمار ساباطی روایت میکند که: (امیرالمؤمنین÷به مدائن آمده و وارد ایوان کسری شد. به همراه وی دلف پسر مجیر که ستارهشناس کسری، حضور داشت. بعد از ظهر به دلف فرمود: برخیز و با من بیا... سپس نگاهش به جمجمهای پوسیده افتاد. به یکی از یارانش گفت: آن را بیاورید، سپس در ایوان نشست و دستور داد طشتی بیاورند و در آن آب ریختند، سپس فرمود: جمجمه را در طشت بگذارید و آنگاه خطاب به آن فرمود: تو را قسم میدهم که بگویی من کیستم؟ و تو کیستی؟ جمجمه به سخن درآمد و گفت: تو امیرالمؤمنین هستی که سید اوصیائی و من بنده خدا و پسر کنیز خدا، کسری انوشیروان هستم.
افرادی از اهل ساباط که شاهد این ماجرا بودند به خانههای خویش بازگشتند و مردم را به آن چه دیده و شنیده بودند آگاه کردند. مردم درباره حضرت علی÷دچار شگفتی و اختلاف شدند و عدهای از آنها همانند مسیحیان که در مورد مسیح غلو کردند در مورد علی÷نیز آنگونه معتقد شده و بر منهج عبدالله بن سبا و یارانش حرکت کردند. یاران علی÷به او گفتند: اگر این مردم گمراه را رها کنی، کفر آنها مردم دیگر را نیز در برخواهد گرفت. امام با شنیدن این سخن از آنها مشوره خواست که چگونه باآنها رفتار کنیم؟ گفتند: همانگونه که عبدالله بن سبا را سوزاندی اینان را نیز بسوزان) [۶۰].
با بیان این روایات دیدیم که برخورد علما در بیان حقیقت مفسدین و افکار اغراقآمیز و دروغپردازیهای آنها چگونه بوده است. و اگر همیشه امثال چنین علمایی در صحنه حضور داشته باشند هرگز حقایق روشن و واضح، جای خویش را به اباطیلی چون باورهای اغراقآمیز در حق علی ÷نخواهند داد.
[۵۴] المقالات والفرق، ص ۲۰. [۵۵] فرق الشيعه، ص ۲۲. [۵۶] نگا: رجال کشي، صص ۱۰۷ و ۱۰۸. [۵۷] رجال طوسي، ص ۵۱. [۵۸] رجال قهبائي، ج ۳، ص ۲۸۴. [۵۹] جامع الرواة، ج ۱، ص ۴۸۵. [۶۰] مستدرک الوسائل، ج ۱۸، ص ۱۶۸ و مدينة المعاجز، ج ۱، ص ۲۲۶.