جواب:
اول: زکات یکی مهمترین ارکان اسلام است که پس از شهادتین و نماز مطرح شده است، و پلی برای راهیابی مال و ثروت ثروتمندان و سایرین به خانه فقراء و مساکین و سایر مستحقین زکات میباشد، به همین دلیل خداوند نیز در کتاب عزیز خویش در بسیاری از موارد زکات را به همراه نماز مطرح نموده است، از جمله:
﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَٱرۡكَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ ٤٣﴾[البقرة: ۴۳].
«و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید، و با نماز گزاران نماز بخوانید».
﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكُم مِّنۡ خَيۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِ﴾ [البقرة: ۱۱۰].
«و نماز را بر پا دارید و زکات را ادا کنید، و هر کار نیکی را که برای خود از پیش میفرستید، آن را نزد خدا خواهید یافت».
از ابوجعفر ÷روایت است که: (خداوند زکات را با نماز با هم بیان کرده است، پس اگر کسی نماز بخواند، اما زکات نپردازد، نمازش مقبول نیست) [۱۶۴].
از محمد بن مسلم و ابوبصیر و برید و فضیل، چند روایت از ابوجعفر و ابوعبدالله علیهما السلام روایت شده که فرمودهاند: (خداوند زکات را همراه نماز فرض کرده است) [۱۶۵].
به همین خاطر حکم تارک زکات، مانند حکم تارک نماز میباشد یعنی، قتل او و این مطلب در قرآن و عترت ثابت است:
خداوند میفرماید:
﴿فَإِذَا ٱنسَلَخَ ٱلۡأَشۡهُرُ ٱلۡحُرُمُ فَٱقۡتُلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ وَخُذُوهُمۡ وَٱحۡصُرُوهُمۡ وَٱقۡعُدُواْ لَهُمۡ كُلَّ مَرۡصَدٖۚ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٥﴾ [التوبة: ۵].
«هنگامی که ماههای حرام پایان گرفت، مشرکان (عهد شکن) را هر کجا بیابید بکشید و بگیرید و محاصره کنید و در همۀ کمینگاهها برای (به دام انداختن) آنان بنشینید. اگر توبه کردند و نماز خواندند و زکات دادند، (دیگر از زمرۀ شمایند و ایشان را رها سازید و) راه را برای آنان باز گذارید. بیگمان خداوند دارای مغفرت فراوان (برای توبه کنندگان (از گناهان،) و رحمت گسترده است».
از ابان بن تغلب روایت است که ابوعبدالله ÷به من گفت: (خون دو کس در اسلام حلال اعلام شده و تا زمانی که خداوند، قائم اهل بیت را مبعوث میکند، کسی در مورد آنها قضاوت نمیکند، اما با ظهور قائم اهل بیت، طبق کتاب خدا با آنان رفتار خواهد کرد و برای اجرای حکم در مورد آنها بینه و دلیلی نمیخواهد: فرد زنا کار همسردار که رجم میشود و کسی که از پرداخت زکات خودداری میکند که گردنش زده میشود) [۱۶۶].
از علی بن ابراهیم از پدرش و او هم از اسماعیل بن مراد و او از یونس و او از ابن مسکان روایت مرفوعی را از مردی که از ابوجعفر ÷روایت میکند، بیان میدارد که: (نزد رسول خدا صدر مسجد نشسته بودیم که با اشاره به پنج نفر فرمود: بپا خیزید و آنها را از مجلس بیرون کرد، آنگاه فرمود: از مسجد ما بیرون روید و در آن نماز نخوانید در حالیکه زکات نمیدهید) [۱۶۷].
دوم: طبق روایات تاریخی که بزرگان علما روایت کردهاند، بسیاری از اعراب پس از وفات پیامبر صمرتد شده و برخی از آنها از دادن زکات خودداری کردند.
طوسی در امالی از ابراهیم بن مهاجر از ابراهیم روایت کرده که: اشعث بن قیس و عدهای دیگر از اعراب پس از وفات پیامبر صمرتد شدند و میگفتند، نماز میخوانیم اما زکات نمیپردازیم، که ابوبکر با آنان مخالفت کرد و گفت: پیمانی را که پیامبر صبسته است نخواهم گسست. و از اموالی که پیامبر صاز شما به عنوان زکات میگرفت کم نخواهم کرد و با شما جهاد میکنم حتی اگر برای گرفتن پابند شتر باشد، آنگاه آیه زیر را تلاوت کرد
﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُ﴾ [آلعمران: ۱۴۴] [۱۶۸].
«محمد جز پیغمبری نیست و پیش از او پیغمبرانی بوده و رفتهاند».
پس اقدام ابوبکر سکه سپاه مسلمین را به رهبری خالدبن ولید برای مبارزه با مرتدین فرستاد از پشتوانهای چنین حکم قرآنی محکم برخوردار است. و از جمله کسانی که خالد با آنان مبارزه کرد، قوم مالک بن نویره بود که زکات را به ابوبکر و غیر او نمیپرداختند.
سوم: بسیاری از اهل فتنه فرستادن خالد توسط ابوبکر سرا به غزوهها و جنگها برای کشتار مردم و خونریزی آنها عیبی بزرگ بر ابوبکر جلوه داده و آن را مبنای تهمت قرار دادهاند، اما حقیقت این است که نه تنها ابوبکر، بلکه خود پیامبرصمأموریتهای زیادی را به خالد واگذار کرده است، از جمله اینکه پیامبرصاو را به طائف، یمن، عزی، بحرین، دومه الجندل و چند مکان دیگر نیز فرستاد.
اما با این وجود و توجه خاصی که پیامبر صو خلفاء نسبت به او داشتند، باز افرادی یافت میشوند که با کنجکاوی در صفحات تاریخ به دنبال یافتن اشتباه و خطایی از وی هستند که بر وی دروغ بسته، نیکیهایش را پنهان کرده و شخصیت و مقام او را زیر سوال برند.
چهارم: خداوند متعال میفرماید:
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡٔٗاۚ وَمَن كَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٥٥﴾ [النور: ۵۵].
«خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند؛ وعده داده است که قطعاً آنها را در زمین جانشین (و حکمران) خواهد کرد، همان گونه که کسانی را که پیش از آنها بودند جانشین (و حکمران) ساخت، و دین شان را که برای آنها پسندیده است برای آنها استوار (و پا برجا) سازد، و یقیناً (خوف و) ترسشان را به آرامش و امنیت مبدل میکند، تنها مرا پرستش میکنند و چیزی را با من شریک نمیسازند، و کسانیکه بعد از این کافر شوند، اینانند که فاسقند (و آنان کاملاً بیرونشوندگان از دایرۀ ایمان و اسلام شمرده میشوند)».
این آیه به وضوح سه شرط استخلاف و جانشین ساختن مؤمنان را بیان میکند و ما میبینیم که در اصحاب پیامبر صهر سه شرط تحقق یافت و اقدامات ابوبکر سبعد از وفات پیامبر صنیز نتیجه جایگزین شدن این سه شرط در وجود اوست. و آن سه شرط عبارتند از: جانشینی، قدرت بخشیدن به دین و فراهم نمودن شرایط اجرای آن و از میان بردن خوف و ترس و تبدیل آن به امنیت و آرامش. و ابوبکر به هنگام ارتداد مردم هم در همین راستا گام برداشت.
پنجم: در مور کشته شدن مالک بن نویره توسط خالد بن ولید سسه روایت وجود دارد: روایت اول بیان میدارد که خالد سنزد مالک بن نویره و قوم او رفت و به آنان گفت: زکات اموال شما کجاست؟ و چرا بین نماز و زکات فرق قایل شدهاید؟
مالک بن نویره گفت: ما زکات خویش را به پیامبر شما در قید حیاتش میدادیم، حال که وفات کرده، ابوبکر چه میخواهد؟ خالد از این گفته خشمگین شد و گفت: آیا او (حضرت محمدص) پیامبر ماست و پیامبر شما نیست (واین را دلیل کفر مالک بن نویره دانست)؟ سپس به ضرار بن ازور دستور داد که گردنش را بزند.
روایت دوم با استناد به قولی بیان میدارد که مالک بن نویره از سجاح دختر حارث که ادعای نبوت میکرد پیروی کرده است.
در روایت سوم آمده است که: پس از اینکه خالد از قوم مالک بن نویره خواست که زکات بپردازند و نسبت به امتناع آنان تهدید کرد، عدهای از آنان را نیز اسارت گرفت. و چون شب سردی بود به یکی از نگهبانان خویش گفت: «أدفئوا أسراکم» یعنی: اسیران تان را گرم نگه دارید اما آن نگهبان که از قبیله ثقیف بود و در زبان آنان لفظ «أدفئوا» به معنی کشتن میباشد، با برداشت اشتباه خویش به کشتن آنان اقدام کرد.
در هر حال، اگر هر کدام از این روایات را بپذیریم و اقدام خالد را کاری اشتباه بدانیم باز معذور است، چه به دلیل امتناع زکات یا پیروی از سجاح یا تاویل نادرست نگهبان باشد. در هر حال هیچکدام مجوزی برای اجرای حد و قصاص بر خالد نیست.
و مشابه این واقعه در زمان پیامبر صبرای اسامه بن زید (ش) نیز اتفاق افتاد هنگامیکه در تعقیب مردی مشرک بود و او خود را تسلیم کرد و گفت: من ایمان آوردم و لفظ شهادتین را بر زبان آورد، اما اسامه گمان کرد که چون از روی ترس این جمله را گفته، پس ایمانش اعتبار ندارد و او را کشت، اما پیامبر صهیچگونه دیه و یا کفارهای را برای وی مقرر نکرد.
شیخ عباس قمی در تفسیر آیه:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَتَبَيَّنُواْ وَلَا تَقُولُواْ لِمَنۡ أَلۡقَىٰٓ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَٰمَ لَسۡتَ مُؤۡمِنٗا تَبۡتَغُونَ عَرَضَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾[النساء: ۹۴] [۱۶۹].
میفرماید: این آیه هنگامی نازل شد که پیامبر صاز جنگ خیبر بازگشت و اسامه بن زید را به همراه گروهی فرستاد تا برخی روستاهای یهودینشین را در ناحیه فدک به اسلام دعوت دهد. مردی یهودی به اسم مرداس بن نهیک فدکی با شنیدن این خبر خانه و خانوادهاش را با خود به کوه برد. گروه اسامه وی را دیده به نزدش رفتند او شروع به گفتن شهادتین نمود، اسامه که احساس میکرد از روی ترس چنان میگوید و (بعداً قصد فتنهانگیزی دارد) نیزهای بر او زد و او را کشت. اسامه پس از بازگشت به پیامبر صگزارش داد، ایشان با عصبانیت فرمودند: آیا مردی را کشتی که به خدا و پیامبرش ایمان آورده بود؟! اسامه گفت: ای رسول خدا، او از روی ترس و برای فرار از مردن چنان گفت! پیامبر صفرمود: آیا سینهاش را شکافتی و درون قلب او را دیدی، نه آنچه را که با زبان گفته پذیرفتی و نه آنچه را که در درونش بود دانستی. اسامه سوگند خورد که از آن پس کسی را که شهادتین بر زبان جاری سازد نکشد) [۱۷۰].
ششم: اما این ادعا که خالد مالک را کشته و در همان شب با زن او ازدواج کرده است داستانی دروغ، باطل و بیاساس است و هیچ روایت صحیحی آن را بیان نکرده است و چنان بیارزش است که صرف قلم حقیقت برای ابطال آن مناسب نیست. لذا به مطلب زیر اکتفا میکنیم که: با چه دلیل و استناد به کدام روایت صحیح بپذیریم که خالد چنان کاری کرده است؟ و آیا غیر این است که فتنهانگیزان هوی پرست در جهت خدشهدار کردن اصحاب پیامبر صاز هیچ کوششی دریغ نمیکنند و به آسانی به داستانپردازی، دروغ، جعل و تحریف روایات و هر کار دیگری دست مییازند تا به اهداف پلید خویش برسند. اکنون نیز خالد سرا هدف خویش قرار داده و او را متهم میکنند که به قصد دست یافتن به زن مالک، همسرش را کشته است. استناد به روایات ضعیف و مجهول کار هر نابخرد دشمندوستی است که هدفی جز داستانپردازی و یاوهگویی ندارند. به همین سبب مستشرقان نیز با استناد به همین روایات مجهول توانستهاند تهمتها و اباطیلی را جمعآوری کرده و به پیامبر صنسبت دهند. از جمله این مزخرفات و یاوهسرایها اینکه: پیامبر هم زن زید بن حارثه را در حال استحمام مشاهده کرد و او را پسندید، آنگاه او را از همسرش گرفت و برای خویش نکاح کرد. و به روایت زیر استناد میکنند که:
امام رضا ÷میفرماید: رسول خدا به خاطر انجام کاری به نزد زید بن حارثه بن شراحیل کلبی رفت که دید زن او در حال استحمام است، با دیدن او گفت: پاک و منزه است خدایی که تو را آفریده است! البته پیامبر صاز این گفته فقط قصد تسبیح خدا و تنزیه او از دختر قرار دادن ملائکه برای او بود، که خداوند نیز فرموده است:
﴿أَفَأَصۡفَىٰكُمۡ رَبُّكُم بِٱلۡبَنِينَ وَٱتَّخَذَ مِنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِنَٰثًاۚ إِنَّكُمۡ لَتَقُولُونَ قَوۡلًا عَظِيمٗا ٤٠﴾ [الإسراء: ۴۰].
«(ای کسانی که میگویید: فرشتگان دختران خدایند!) آیا پروردگارتان برای شما پسران برگزید، و (خودش) از فرشتگان دختران را برگزیده است؟! واقعاً شما سخن بسیار (بزرگ کفرآمیزی و بهتان) عظیمی بیان میدارید».
پیامبر صبا دیدن او گفت: «سبحان الذي خلقك» خداوند پاک و منزه است از اینکه فرزندی داشته باشد که نیازمند طهارت و شستشو باشد. هنگامیکه زید به خانهاش بازگشت، همسر او قضیه را برای شوهرش تعریف کرد. زید منظور پیامبر را از آن جمله اینگونه تاویل کرد که زیبایی زن او پیامبر را شگفتزده کرده و او را پسندیده است، لذا به قصد شاد کردن پیامبر صنزد ایشان رفت و عرض کرد: ای رسول خدا، زن من دارای اخلاق ناپسندی است و من قصد دارم او را طلاق دهم. پیامبر صفرمود: از خدا بترس و او را نگهدار. پیامبر صقبلاً توسط خداوند از تعداد همسران خویش مطلع شده بود و میدانست آن زن نیز همسر او خواهد شد، اما به دلیل ترس از گفتار مردم به زید چیزی نگفت. پس خداوند آیات زیر را نازل فرمود:
﴿وَإِذۡ تَقُولُ لِلَّذِيٓ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ﴾.
«هنگامیکه به شخصی که خداوند نعمت (اسلام را) عنایت کرده».
﴿وَأَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِ﴾.
«و تو نیز نعمت (آزادی را) به او دادهای»،
میگویی:
﴿أَمۡسِكۡ عَلَيۡكَ زَوۡجَكَ وَٱتَّقِ ٱللَّهَ وَتُخۡفِي فِي نَفۡسِكَ مَا ٱللَّهُ مُبۡدِيهِ وَتَخۡشَى ٱلنَّاسَ وَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَىٰهُ﴾ [الأحزاب: ۳۷].
«همسرت را نگاهدار و از خدا بترس تو چیزی را در دل پنهان میداشتی که خداوند آن را آشکار میسازد، و از مردم میترسیدی، در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی».
پس از آن زید زن خویش را طلاق داد و با سپری شدن دوران عده او، خداوند به عقد پیغمبرش در آورد و آیه زیر را نازل کرد [۱۷۱].
﴿فَلَمَّا قَضَىٰ زَيۡدٞ مِّنۡهَا وَطَرٗا زَوَّجۡنَٰكَهَا لِكَيۡ لَا يَكُونَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ حَرَجٞ فِيٓ أَزۡوَٰجِ أَدۡعِيَآئِهِمۡ إِذَا قَضَوۡاْ مِنۡهُنَّ وَطَرٗاۚ وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولٗا﴾
[الأحزاب: ۳۷].
«هنگامی که زید نیاز خود را از او به پایان برد (او بر اثر سنگدلی و ناسازگاری زینب، مجبور به طلاق شد و وی را رها کرد) ما او را به همسری تو در آوردیم تا مشکلی برای مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خواندگان خود نباشد، بدانگاه که نیاز خود را بدانان به پایان ببرند (و طلاقشان دهند) فرمان خدا باید انجام شود».
انسان کافر و کینهتوز با شنیدن چنین توهمات و مزخرفاتی بال گشوده و از خوشحالی پر در میآورد. اما دوستدار و محبوب اهل بیت، هرگز نسبت چنین اباطیلی را به پیامبر نمیپذیرد و اگر برای اصحاب هم خطا و اشتباهی قایل باشد، هرگز به پیامبر نسبت خطا هم نمیدهد، زیرا ایشان را معصوم میداند و البته اگرخطا و لغزشی از اصحاب نیز با روایات صحیح ثابت شد، آن را با دیده اغماض نگریسته و از آن چشم میپوشد و در دریای نیکیهای آنان فروریخته و هرگز زبان به آن نمیگشاید، چرا که عفو و گذشت و بخشش نشانه محبت و دوستی است.
و روایات باطل هم اینگونه است که خداوند میفرماید:
﴿فَأَمَّا ٱلزَّبَدُ فَيَذۡهَبُ جُفَآءٗ﴾[الرعد: ۱۷].
«اما کفها، بیسوده و بیهوده بوده دور انداخته میشود».
[۱۶۴] کافي، ج ۳، ص ۵۰۶، و من لا يحضره الفقيه، ج ۲، ص ۱۰ و وسائل الشيعة، ج ۹، ص ۲۲. [۱۶۵] کافي، ج ۳ ص ۴۹۷ و وسائل الشيعة، ج ۹، ص ۱۳. [۱۶۶] کافي، ج ۳، ص ۵۰۳ و من لا يحضره الفقيه، ج ۲، ص ۱۲ و وسائل الشيعة، ج ۹، ص ۳۳ و مستدرک الوسايل، ج ۷، ص ۲۵ و بحار الأنوار، ج ۵۲، ص ۳۲۵. [۱۶۷] کافي، ج ۳، ص ۵۰۳ و من لا يحضره الفقيه، ج ۲، ص ۱۲ و وسائل الشيعة، ج ۹، ص ۲۴ و تهذيب الأحکام، ج ۴، ص ۱۱۱. [۱۶۸] امالي طوسي، ص ۲۶۲ و بحار الأنوار، ج ۲۸، ص ۱۱. [۱۶۹] ترجمه آيه ۹۴ نساء يعنی: «ای کسانی که ايمان آوردهايد! هنگامی که در راه خدا به مسافرت رفتيد تحقيق کنيد (که با چه کسانی ميجنگيد. آيا مسلمانند يا کافر) و به کسی که به شما سلام کرد (و سلام نشانۀ پذيرش اسلام است) مگویيد: تو مؤمن نيستی و جويای مال دنيای او باشيد». [۱۷۰] تفسير قمی، ج ۱، ص ۱۴۸ و بحار الأنوار، ج ۲۱، ص ۱۱ و مستدرک الوسايل، ج ۱۶، ص ۷۹. [۱۷۱] عيون أخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۰۳ و الاحتجاج، ج ۲، ص ۴۳۱ و بحار الأنوار، ج ۲۲، ص ۲۱۶.