تضاد در عقیده

زندگی ابوبكر صدیقس

زندگی ابوبكر صدیقس

چون ابوبكرساولین متهم در كودتا علیه علیساست می‌خواهیم شخصیت آن حضرت را كمی بیشتر مورد بررسی قرار دهیم و به سابقه زندگی او بنگریم، شاید با یافتن حسن یا سوء سابقه، جوابی قانع‌کننده به نفع و یا ضرر این ادعا بیابیم.

یكی از مهم‌ترین دلایلی كه باعث شده تا رسول خداصرا بسیار دوست بداریم این است كه ایشان در ابتدا یكه و تنها در محیط خشن مكه، برای نشر اسلام و هدایت مردم زحمات فراوان و طاقت‌فرسایی را متحمل شدند؛ اول خدیجه به ایشان ایمان آورد و سپس ابوبكر.

البته اهل تشیع می‌گوید دوم علی بود و سوم و یا چهارم یا شاید هم پنجم ابوبكر بود؛ قبول است، زیاد فرق ندارد؛ اما این نكته ناگفته نماند كه حضرت علی در خانه پیامبر بزرگ شده بود و هشت سال داشت، اما ابوبكر دوست و همسن ایشان بودند.

ایمان ابوبكرسبسیار زیاد بود و آنچه را كه پیامبر می‌فرمود با جان دل می‌پذیرفت. یك روز رسول خدا اعلام كرد كه یكشبه به بیت‌المقدس رفته و از آنجا به آسمان رفته و حتی آسمان هفتم را هم دیده، و سپس شب‌هنگام به زمین برگشته است. ابوجهل به تمسخر این حرف را برای ابوبكر تعریف كرد. ابوبکر پرسید: «آیا محمدصاین را گفته؟» ابوجهل خنده‌كنان گفت: «بله این ادعای اوست». ابوبكرجواب داد: «پس راست می‌گوید». اینگونه اعمال باعث شد كه او به لقب «صدیق» مفتخر گردد. از جمله كارهای آن حضرت كه نشان‌دهنده خلوص و محبت و ارادت وی نسبت به آخرین فرستاده خداست، به ازدواج ‌درآوردن دختر نُه ساله خویش با حضرت محمدصاست كه آن زمان ۵۰ ساله بودند. او دختر خود را وقتی به حضرت محمدصداد كه آن حضرت در نهایت ضعف بودند و خطر از هر طرف ایشان را تهدید می‌كرد و در آستانۀ فرار از شهر و دیار خود بودند.

ابوبكر در تمام سختی‌ها شریك و یار پیامبر بودند و آنگاه كه فرمان هجرت آمد، همه مسلمانان از مكه رفتند و تنها حضرت محمدصو ابوبكر و علیبباقی ماندند؛ قرار بر این شد كه علی كه خانوادۀ متشخص‌تری داشت در مكه بماند و خطر خوابیدن در جای رسول ‌اللهصرا به جان بخرد و ابوبكر همراه آن حضرت هجرت كند و خطر تعقیب دشمنان را پذیرا شود. در اینجا دنبالۀ سرگذشت ابوبكر را رها می‌كنم تا این نكته را بگویم كه اگر ما از فضایل علی در این كتاب چیزی ننوشتیم یا اندكی نوشتیم نه به آن معنی است كه اعتراف به قهرمانی علی نداریم، بلكه فقط به آن دلیل است كه خوشبختانه در مورد این صحابی جلیل‌القدر با تشیع موافقیم و آنچه كه آنها بدون غلو و افراط می‌گویند، از عقاید مسلّم ما نیز هست.

باری ابوبكر با پیامبر همراه شد و كفار به تعقیب آنان پرداختند پیامبر و یار همراهش در غار ثور مأوی گرفتند، اما كفار به مدد رهیاب تا به در غار نیز رسیدند. در این اثنا ابوبكر از خطری كه او و پیامبر را تهدید می‌كرد و قدم به قدم به آن دو نزدیك می‌شد، حزین و غمگین شد پیامبر به او فرمود: اندوه مخور كه خدا با ماست آیات قرآن از ماجرا چنین یاد می‌كند:

﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ وَأَيَّدَهُۥ بِجُنُودٖ لَّمۡ تَرَوۡهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلسُّفۡلَىٰۗ وَكَلِمَةُ ٱللَّهِ هِيَ ٱلۡعُلۡيَاۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ٤٠[التوبة: ۴۰]

«اگر او را یارى نكنید، خداوند او را یارى كرد؛ [و در مشكل‌ترین اوقات او را تنها نگذاشت] آن هنگام كه كافران او را [از مكه] بیرون كردند، در حالى كه دومین نفر بود [و یك نفر بیشتر همراه نداشت]؛ در آن هنگام كه آن دو در غار بودند، و او به یار خود [ابوبکر] مى‏گفت: «غم مخور، خدا با ماست» در این موقع، خداوند سكینه [و آرامش] خود را بر او فرستاد، و با لشكرهایى كه مشاهده نمى‏كردید، او را تقویت نمود؛ و گفتار [و هدف] كافران را پایین قرار داد، [و آنها را با شكست مواجه ساخت] و سخن خدا [و آیین او] بالا [و پیروز] است؛ و خداوند عزیز و حكیم است».

از جملۀ «خدا با ماست» معلوم می‌شود كه منظور پیامبر در آیه این است كه «ای ابوبكر خدا با من و توست» و می‌دانیم خدا با همه است با كافر و با مسلمان؛ مراقب همه است، اما پیامبر در اینجا قصد دیگری دارد: منظورش این است كه «ای ابوبكر، الله با رحمتش با من و توست». اگر به جای ابوبكر، علی همراه پیامبر بود حتماً حالا بچه‌های كوچك شیعه این آیه را حفظ می‌كردند و عبارت «إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَا» ورد و شعار شیعه می‌شد، اما از نظر آنها بدبختی در اینجاست كه آیه در حق ابوبكر است، پس باید به طریقه‌ای دیگر تفسیر شود پس آمدند و گفتند: ابوبكر ناقص‌الایمان بود زیرا ترسید، و با طرفندی خاص كلمه «حزن» را در فارسی به «ترس» ترجمه كردند، در حالی كه معنی درست آن در زبان پارسی «حزن و غم و اندوه» است و حق هم بود كه ابوبكر از شكست اسلام و پیروزی كفر و شهادت پیامبر و خودش حزین و اندوهگین شود. اگر این عیبی باشد متوجه پیامبرصهم هست زیرا ایشان هم گاهی حزین می‌شدند خداوند خطاب به او می‌فرماید:

﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَيَحۡزُنُكَ ٱلَّذِي يَقُولُونَ[الأنعام: ۳۳]

«ما مى‏دانیم كه گفتار آنها، تو را غمگین مى‏كند».

اما برای كسی كه حزن را به ترس ترجمه می‌كند لازم است گفته شود كه اولاً از خدا بترسد و کلمات را با دقت و بدون تحریف ترجمه كند؛ ثانیاً حتی ترس هم در چنین لحظات گناه نیست؛ فرشتگان خداوند به حضرت لوط می‌گویند:

﴿وَلَمَّآ أَن جَآءَتۡ رُسُلُنَا لُوطٗا سِيٓءَ بِهِمۡ وَضَاقَ بِهِمۡ ذَرۡعٗاۖ وَقَالُواْ لَا تَخَفۡ وَلَا تَحۡزَنۡ إِنَّا مُنَجُّوكَ[العنکبوت: ۳۳]

«هنگامى كه فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از دیدن آنها بدحال و دلتنگ شد؛ گفتند: نترس و غمگین مباش، ما تو را نجات خواهیم داد».

با قرآن جوابشان را دادیم شاید در برابر حق سر فرو آورند. ابوبكر در مدینه نیز خدمات درخشانی انجام داد و در كلیه جنگ‌ها همراه پیامبر بود؛ اول ایمان آورد و بعد هجرت كرد؛ سپس جهاد نمود و به حق مشمول این آیات است:

﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ أَعۡظَمُ دَرَجَةً عِندَ ٱللَّهِۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ ٢٠ يُبَشِّرُهُمۡ رَبُّهُم بِرَحۡمَةٖ مِّنۡهُ وَرِضۡوَٰنٖ وَجَنَّٰتٖ لَّهُمۡ فِيهَا نَعِيمٞ مُّقِيمٌ ٢١ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥٓ أَجۡرٌ عَظِيمٞ ٢٢[التوبة: ۲۰-۲۲]

«آنها كه ایمان آوردند، و هجرت كردند، و با اموال و جان‌هایشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است؛ و آنها پیروز و رستگارند. پروردگارشان آنها را به رحمتى از ناحیه خود، و رضایت [خویش] و باغ‌هایى از بهشت بشارت مى‏دهد كه در آن، نعمت‌هاى جاودانه دارند؛ همواره و تا ابد در این باغ‌ها [و در میان این نعمت‌ها] خواهند بود؛ زیرا پاداش عظیم نزد خداوند است».

ابوبكر علاوه بر اینها انفاق نیز می‌نمود؛ وقتی یكی از فامیل‌های فقیرش كه همیشه مورد لطف او بود و از او كمك مالی دریافت می‌كرد علیه عایشه در ماجرای غوغای منافقان شایعه‌پراكنی كرد، ابوبكر قسم خورد كه دیگر به او كمك نكند، اما این آیات نازل شد:

﴿وَلَا يَأۡتَلِ أُوْلُواْ ٱلۡفَضۡلِ مِنكُمۡ وَٱلسَّعَةِ أَن يُؤۡتُوٓاْ أُوْلِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينَ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ وَلۡيَعۡفُواْ وَلۡيَصۡفَحُوٓاْۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٌ ٢٢[النور: ۲۲]

«آنها كه از میان شما داراى برترى [مالى] و وسعت زندگى هستند نباید سوگند یاد كنند كه از انفاق نسبت به نزدیكان و مستمندان و مهاجران در راه خدا دریغ نمایند؛ آنها باید عفو كنند و چشم بپوشند؛ آیا دوست نمى‏دارید خداوند شما را ببخشد؟ و خداوند آمرزنده و مهربان است».

ابوبكر وقتی این آیه را شنید، گفت: «چرا، دوست داریم كه خدا مرا بیامرزد». پس به كمك خود ادامه داد تا مشمول رحمت خدا شود.

او در جنگ‌ها از جان مایه می‌گذاشت. فرزند كافرش در جنگ در صف كفار بود؛ بعدها كه مسلمان شد به پدرش گفت: «پدرجان، در یكی از ساعات جنگ در پشت تو قرار گرفتم اما رحمت فرزندی مانع از حمله من به تو شد». ابوبكر فرمود: «به خدا اگر من در چنان موقعیتی بودم به تو رحم نمی‌كردم». او حتی از تمام مال خویش در راه پیشرفت اسلام گذشت.

در روزهای پایانی حیات پیامبرصکه ایشان بیمار بودند، این ابوبكر بود كه به امر رسول خدا پیشنماز مردم شد. پس از وفات آن حضرت نیز سكان كشتی طوفان‌زده اسلام در دست‌های پرتوان و پرتدبیر ابوبكر قرار گرفت، و با آنكه مدت خلافت ایشان كوتاه بود، كارنامه درخشانی از ایشان باقی ماند: مدعیان نبوت و مرتدان را از بین برد، به مرزهای ایران و روم لشكر كشید و طعم شكست را به ابرقدرت‌های زمان خود چشاند، و چون در جنگ با پیامبران دروغین بسیاری از حافظان و قاریان قرآن شهید شدند ابوبكر احساس خطر كرده و دستور جمع‌آوری قرآن را صادر نمود. این نیز از جمله كارهای عظیم آن‌حضرت است. خدایش درجه بلند عطا فرماید. آمین.