تضاد در عقیده

به جنگ روميان نرفتند

به جنگ روميان نرفتند

﴿فَرِحَ ٱلۡمُخَلَّفُونَ بِمَقۡعَدِهِمۡ خِلَٰفَ رَسُولِ ٱللَّهِ وَكَرِهُوٓاْ أَن يُجَٰهِدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَقَالُواْ لَا تَنفِرُواْ فِي ٱلۡحَرِّۗ قُلۡ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّٗاۚ لَّوۡ كَانُواْ يَفۡقَهُونَ ٨١ فَلۡيَضۡحَكُواْ قَلِيلٗا وَلۡيَبۡكُواْ كَثِيرٗا جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ ٨٢[التوبة: ۸۲-۸۱]

«تخلف‏جویان [از جنگ تبوك] از مخالفت با رسول الله خوشحال شدند و كراهت داشتند كه با اموال و جان‌هاى خود، در راه خدا جهاد كنند؛ و [به یكدیگر و به مؤمنان] گفتند: در این گرما، [به سوى میدان] حركت نكنید؛ بگو: آتش دوزخ از این هم گرمتر است؛ اگر مى‏دانستند. از این رو آنها باید كمتر بخندند و بسیار بگریند [چرا كه آتش جهنم در انتظارشان است] این، جزاى كارهایى است كه انجام مى‏دادند».

این آیه درباره جنگ روم است. منافقین به جنگ تبوك نرفتند، در حالی كه در آن سی‌هزار شمشیرزن مسلمان- از جمله اصحاب كبار- شركت داشتند، پس نباید آنها را منافق بدانیم، زیرا خدا منافقین را وصف كرده و مؤمنان را نیز این طور وصف می‌كند:

﴿لَٰكِنِ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ جَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡخَيۡرَٰتُۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٨٨ أَعَدَّ ٱللَّهُ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ٨٩[التوبة: ۸۸ و ۸۹]

«ولى پیامبر و كسانى كه با او ایمان آوردند، با اموال و جان‌هایشان جهاد كردند، و همه نیكی‌ها براى آنهاست و آنها همان رستگارانند. خداوند براى آنها باغ‌هایى از بهشت فراهم ساخته كه نهرها از زیر درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند بود؛ و این است رستگارى [و پیروزى] بزرگ».

در خانه اگر كس است یك حرف بس است، دلیل واضح آمد كه رفتار منافقین با آنچه كه از كردار صحابه شنیده‌ایم منافات دارد و حتی در یك مورد نیز نه فقط تطابق ندارد، بلكه برعكس است. این بار در این گفتار ما فقط از قرآن دلیل آوردیم و سخن الله را گواه گرفتیم، اما كسی كه هوای نفسانی خود را پیروی می‌كند می‌تواند همچنان در عقیده خود پافشاری كند كه منظور از منافقین مدینه، همانا صحابه بودند. ما با او نمی‌توانیم بحث كنیم ولی در نهایت این را عموماً به خوانندگان خود می‌گوییم كه اگر انسان بدون منطق بخواهد از قرآن چیزی را ثابت كند، متأسفانه به راحتی می‌تواند آنچه را كه می‌خواهد استنباط نماید، اینكه کسی بگوید «چون در قرآن آمده: ﴿وَمِمَّنۡ حَوۡلَكُم مِّنَ ٱلۡأَعۡرَابِ مُنَٰفِقُونَۖ وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى ٱلنِّفَاقِ[التوبة: ١٠١] پس صحابه منافقند» مانند آن دو نفری است كه ادعای پیامبری كردند، یكی نامش بود نصرالله و دیگری فتح‌الله؛ مردم پرسیدند: «دلیل نبوت شما چیست؟» گفتند: «قرآن». پرسیدند: «چطور؟» جواب دادند: «در قرآن نوشته ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُو ما كه نصرالله و فتح‌الله باشیم آمده‌ایم پس پیغمبریم». تهمت و افترای نفاق بر صحابه نیز همسان استدلال فتح‌الله و نصرالله است.