چرا عجله كردند؟
شیعیان ایراد میگیرند: «اگر صحابه ریگی به كفش نداشتند، چرا هنوز كه جسد پیامبرصروی زمین بود به تكاپو افتادند تا جانشین انتخاب كنند، علت این شتاب چه بود؟» ما نمیدانیم از این حرف چه منظوری دارند؟ این حرف چه معنی دارد؟
مسئله عوامفریبی و ترس در كار نبود كه تندی یا كندی عمل در سرنوشت علی تأثیری داشته باشد، زیرا برادران شیعۀ ما خود میگویند كه در غدیرخم تمام مردم شنیدند و دیدند پیامبرصعلی را به جانشینی برگزید، اما در شورای سقیفه كسی دم نزد؛ حتی از عامۀ مردم هم صدایی در نیامد. بنابراین گردانندگانِ پشت صحنه نگران این نبودند كه تأخیر در انتخاب جانشین، احتمال ازدیاد محبوبیت علی را به همراه بیاورد؛ مگر خارج از شهر لشكری به كمك علی میآمد كه صحابه شتاب كنند؟
این ایراد اصلاً یك عوامفریبی برای بدنام كردن یاران پیامبر است، وگرنه این عجله در سرنوشتِ علی بیتأثیر بوده است. بیایید فكر كنیم مثلاً اگر پس از دفن حضرت محمدصبه فكر انتخاب جانشین میافتادند چه میشد؟ باز علیسشانسی نداشت. حداكثر كاری كه علیسمیتوانست بكند این بود كه چیزی را كه هفتاد روز پیش همه شنیده بودند، دوباره بازگو كنند؛ آنها كه حرف محمدصرا قبول نكردند مسلماً بازگویی علی را نیز پشت گوش میانداختند. شیعه میگوید: «آنها در هفتاد روز پیش همه با علی بیعت كردند و به جانشینی او اقرار نمودند، ولی در شورای سقیفه یعنی هفتاد روز بعد نقضِ عهد كردند».
مردمی كه گوش شنوا برای حرف رسول خدا نداشتند، مسلماً سخنرانی علی را هم قبول نمیكردند؛ كما اینكه به ادعا منابع شیعه، روزهای بعد علی اعتراض كرد، اما تغییری در اوضاع پیدا نشد. پس تعجیل یا تأخیر در انتخاب جانشینی برای علیسیکسان بود، و مشخص نیست كسانی كه این ایراد را عَلَم میكنند اگر قصد فریبدادن و بازیكردن با احساسات مردم را ندارند، پس چه مقصدی دارند؟ اما با وجود این برای آنكه كسی از این نظر نیز سوء استفاده نكند، علت شتاب صحابه را به روایت تاریخ ذكر میكنیم:
روز وفات پیامبرصسعد بن عباده رهبر یك گروه از انصار همراه یاران خود در محلی بنام سقیفه بنیساعده بودند و سعد برای یارانش و بقیه انصار حاضر در محل گفت: باید جانشین پیامبر را از بین مردم مدینه انتخاب كنیم و خود را كه رئیس انصار بود، ارجح به این مقام دید. بزرگان مهاجر تا آن لحظه به این فكر نبودند و شاید اگر عمل سعد نبود، انتخاب جانشین به بعد از دفن رسول خداصموكول میشد. اما این حركت ناگهانی سعد، همه را وادار به مداخله كرد زیرا بزرگان مهاجران، سعد را برای این كار ارجح نمیدیدند. این فقط عقیدۀ مهاجرین نبود، گروه بزرگی از انصار نیز بر همین رأی بودند؛ پس بدون دعوت و برنامه قبلی بزرگان مهاجر وارد محل اجتماع طرفداران سعد در سقیفه شدند، و از قبل توطئهای در كار نبود، و اصلاً كسی آنجا حرف علی را نمیزد، و به هرحال، جر و بحث و مباحثه زیاد شد، اما به نتیجهای نرسیدند؛ یعنی سعد بر حرف خود پافشاری كرد، اما فایدۀ ورود مهاجرین به صحنه، این بود كه خیلی از انصار حرف و استدلال مهاجرین را پذیرفتند، و ابوبكر را كه توسط عمر پیشنهاد شده بود، به خلافت برگزیدند. اما سعد مخالفت كرد. از این رفتار سعد و مخالفت او با مصوبه شورا میتوان حق را به آنهایی داد كه معتقد بودند ابوبكر برای این مقام، بهتر از سعد است. از رأی اكثریت انصار به ابوبكر میتوان دریافت كه آن بزرگواران نیز به این نكته توجه داشتند. رأی انصار به ابوبكر نشانگر این نکته است كه شاگردان مكتب محمدی چگونه تربیت شده بودند كه در آن محیطِ جاهلی و قومی، رأی به فردی از قوم و قبیلهای دیگر دادند.
بر اساس قانون اساسی ایران امروز، كه کشوری- به اصطلاح- اسلامی است، مسلمانی كه از كشور دیگر باشد نمیتواند رهبر ایران شود، والا اگر همه انصار به دور سعد بن عباده جمع میشدند، مسلماً مهاجرین این قدرت را نداشتند که مخالفت كنند و در نتیجه، خلافت به دست انصار میافتاد. كسانی كه صحابۀ پیامبر را به مقامپرستی و قبیلهپرستی متهم میكنند خوب است در این رفتار انصار دقت كنند و ببینند كه آنها چگونه خلافتی را كه در دستشان بود به فردی از قبیله و وطنِ دیگر دادند. آیا پس از این رأی میتوان انصار را متهم كرد كه حرف رسولاللهصرا در مورد حق علی نپذیرفتند و اجازه دادند حقِ علی ضایع شود. مثل این است كه گفته شود: «شخص سارقی، مالی را دزدید و در راه خدا بخشید»، این استدلال آنها حیرتآور است.
بنابراین، اگر عجله كردن در انتخاب رهبر گناه بود، این گناه متوجه همه اصحاب نیست، بلكه فقط سعد بن عبادهسمسئول آن است؛ هرچند ابتدا ثابت كردیم كه در این عجله كردن هیچ توطئهای مد نظر نبوده است؛ البته ما این جسارت را در حق سعد بن عباده نمیكنیم؛ او اجتهاد كرد كه بهتر است خودش رهبر شود. او این موضوع را با افراد قبیلهاش در میان گذاشت، و اگر بگوییم چرا حرص و عجله داشت، جواب این است كه در زمان پیامبرصمردم بر سر جسد مرده گریه نمیكردند و سینه نمیزدند و این كارها را جاهلیت میدانستند؛ جسد پیامبرصبر روی زمین نیفتاد، بلكه بهترین افراد خانوادهاش مشغول غسل و كفنِ حضرت بودند، لذا اگر سعد به كار دیگری بپردازد، چه ایرادی بر اوست.
در اینجا میپرسیم چرا علیسبه شورا نیامد تا جلوی انحراف را بگیرد، حداقل میتوانست مردم را بیاورد تا بگویند در هفتاد روز پیش در غدیر خم چه گفتهاند چه و چه شنیدهاند. مسئله شورا كه مخفی نبود، او هم میتوانست مثل بقیه و با عجله به آنجا برود؛ كدام امر مهمتر بود؟ غسلدادنِ جسد پاك پیامبر، یا جلوگیری از انحراف عظیم امت؟
علیسمیتوانست كسی دیگری از خانوادۀ پیامبرصرا مسئول غسل كند و خودش هم به جلسۀ بیاید، یا حداقل آن چهار تا ۱۲ نفر طرفدار علی چرا در جلسه حاضر نشدند، و اگر شدند پس چرا چیزی نگفتند؟ بنیهاشم كجا بودند؟ آیا همه اینها دلیل بر این نیست كه اصلاً ادعا دروغ است. علی سخودش ادعا نمیكرده كه خداوندﻷ او را جانشین پیامبرصكرده است؟
شاید كسی بگوید آخر چطور انسان امر غسل پیامبر را رها كند مگر علی مثل سعد بود كه فكر و ذكرش خلافت باشد. جواب این است كه مسئله خلافت در اینجا به عنوان یك مقام مطرح نیست، بلكه به عنوان یك وظیفه و امر مهم عبادی مورد بحث است؛ لذا علیساگر میدید كه امت دارد دچار انحراف میشود و زحمات طاقتفرسای پیامبرصاز بین میرود، به ناچار باید به شورا میآمدند و حداقل حرف خود را میگفتند؛ و اصولاً عجله در انتخاب رهبر عیبی ندارد، اگر ایرادی داشت، در روز مرگ خمینی روزنامههای كشور همزمان با اعلام مرگ خمینی اعلام نمیكردند كه مجلس خبرگان تشكیلِ جلسه داده و خامنهای را به عنوان رهبر برگزیده است. اعضای شورای خبرگان مثل باد از همه جای ایران به تهران آمدند و حتی بر سرِ مرده خمینی هم نرفتند- حداقل صحابه ابتدا بر سرِ جسد حضرت رفتند- بلکه اول جانشین انتخاب كردند؛ حتی دختر خمینی هم پیش از آنكه به فكر پدر باشد به فكر برادر بود، و فردای مرگ خمینی و قبل از دفن او به یك خبرنگار آمریكایی گفت: «پدرم گفت كه برادرم پس از مرگ او میتواند وارد جهان سیاست شود». پس میبینیم كه اینكار بد نیست كه شخصی در انتخاب رهبر بعدی عجله كند؛ اگر بد بود شیعیان پس از چهارده قرن از كار صحابه تقلید نمیكردند.
وقتی خمینی مُرد، رفسنجانی در آنجا حاضر بود؛ رو به زنان خانوادهاش كرد و گفت: «ساكت باشید باید در فكر این باشیم كه نظام را حفظ كنیم نظامی كه خمینی مؤسس آن بوده است».
پس میبینید با همه علاقه شیعه به گریه و زاری، وقتی مصلحت ایجاب كند و موضوع انتخاب جانشین در میان باشد، حتی زنان از گریه و زاری منع میشوند.
اما باز هم میگویم كه عموم صحابه در انتخاب جانشین عجله خاصی نشان دادند و اگر عمل سعد بن عباده نبود، شاید این كار را به بعد از دفن آن پیامبرصمحول میكردند.
اما به هرحال به جنازه حضرت نیز بیاعتنایی نشد، پس از پایان كار در شورای سقیفه، صحابه برگشتند و منتظر ماندند تا مردم از حومه مدینه نیز بیایند و سپس جسد پاك حضرت محمدصرا دفن كردند.
به هرحال چه انتخاب قبل از دفن چه پس از دفن، امکان انتخاب را برای علیسزیاد و كم نمیكرد. این نكتهای است كه ما میخواستیم در این گفتار ثابت كنیم و همراه آن نیز این را تكرار كنیم كه ایرادی كه در مورد عجلهكردن میگیرند یك نوع جوسازی است، تا مردم گمان كنند كه صحابه برای خوردن حق علی عجله كردند و تبانی نمودند تا مردم فكر كنند كه آنها اعتنایی به حضرت رسول اللهصنداشتند یا، تصور كنند كه توطئهای در كار بوده است.