تضاد در عقیده

صحابه و زمان انحراف

صحابه و زمان انحراف

اكثر شیعیان معتقدند كه پیش از رحلت رسول اللهصصحابه منافق بودند. مثلاً می‌گویند: «به این خاطر نماز‌خواندن با دستِ باز واجب شد تا آنها كه در آستین خود بتی داشتند رسوا گردند». می‌گویند: «در بستر مرگ، حضرت محمدصمی‌خواستند چیزی بنویسند تا مردم پس از ایشان گمراه نشوند، اما صحابه به مشاجره پرداختند و توطئه‌چینی كردند تا حضرت آن حرف مهم را ننویسند».

بحث را دراز نمی‌كنیم؛ مسئله از دو حال خارج نیست: یا معتقدند كه قبل از وفاتِ پیامبر نفاق داشتند، یا می‌گویند پس از رحلت رسول اللهصمنافق شدند، و ما هر دو نظریه را بررسی می‌كنیم.

اگر بگویند آن بزرگواران قبل از وفات پیامبر منافق بودند می‌گویم راست نیست به این دلایل:

۱- نام و نشانِ منافقان برای آن حضرت معلوم بود؛ دستور داشت كه برسر قبر آنها نماز نخواند، با آنها بجنگد و به شدت رفتار كند. بنابراین اگر نامِ صحابه در فهرستِ آن حضرت بود دیگر معنی نداشت كه رسول خداصآنها را از جمله نزدیكان و مقربان خود گرداند و در امور با آنها مشورت نماید؛

۲- منافقین به جنگ نمی‌رفتند خداوند درباره آنها می‌فرماید:

﴿وَإِذَآ أُنزِلَتۡ سُورَةٌ أَنۡ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَجَٰهِدُواْ مَعَ رَسُولِهِ ٱسۡتَ‍ٔۡذَنَكَ أُوْلُواْ ٱلطَّوۡلِ مِنۡهُمۡ وَقَالُواْ ذَرۡنَا نَكُن مَّعَ ٱلۡقَٰعِدِينَ ٨٦ رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ ٱلۡخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَهُمۡ لَا يَفۡقَهُونَ ٨٧[التوبة: ۸۶-۸۷]

«و هنگامى كه سوره‏اى نازل شود [و به آنان دستور دهد] كه به خدا ایمان بیاورید و همراه پیامبرش جهاد كنید، افرادى از آنها [گروه منافقان] كه توانایى دارند، از تو اجازه مى‏خواهند و مى‏گویند: بگذار ما با قاعدین [آنها كه از جهاد معافند] باشیم. [آرى،] آنها راضى شدند كه با متخلفان باشند، و بر دل‌هایشان مهر نهاده شده؛ از این رو [چیزى] نمى‏فهمند».

و باز درباره آنها می‌فرماید:

﴿ فَإِن رَّجَعَكَ ٱللَّهُ إِلَىٰ طَآئِفَةٖ مِّنۡهُمۡ فَٱسۡتَ‍ٔۡذَنُوكَ لِلۡخُرُوجِ فَقُل لَّن تَخۡرُجُواْ مَعِيَ أَبَدٗا وَلَن تُقَٰتِلُواْ مَعِيَ عَدُوًّاۖ إِنَّكُمۡ رَضِيتُم بِٱلۡقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٖ فَٱقۡعُدُواْ مَعَ ٱلۡخَٰلِفِينَ ٨٣[التوبة: ۸۳]

«هرگاه خداوند تو را بسوى گروهى از آنان بازگرداند، و از تو اجازه خروج [به سوى میدان جهاد] بخواهند، بگو: «هیچ گاه با من خارج نخواهید شد، و هرگز همراه من، با دشمنى نخواهید جنگید؛ شما نخستین بار به كناره‏گیرى راضى شدید، اكنون نیز با متخلفان بمانید».

در این جا خدا با كلمه «لن» واضح می‌كند كه منافقان هرگز جهاد نخواهند كرد؛ در حالی‌كه صحابه در جنگ‌ها حاضر بودند و اصولاً پیامبرصغیر از صحابه كسی دیگر را نداشت كه به همراهش به نبرد بروند. آیا این آیه برای بیدار كردنِ ما كافی نیست؟

۳- اگر بگوییم كه یاران پیامبر همگی در زمان حیات پیامبر منافق بودند پس نتیجه این می شود كه خداوندأدر اراده‏اش موفق نشده، زیرا یكی از اهداف بعثت پیامبر این بود كه نفوس مردمِ هم‌عصر خود را پاك كند:

﴿هُوَ ٱلَّذِي بَعَثَ فِي ٱلۡأُمِّيِّ‍ۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ ٢[الجمعة: ۲]

«او خداست كه در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت كه آیاتش را بر آنها مى‏خواند و آنها را تزكیه مى‏كند، و به آنان قرآن و حكمت مى‏آموزد، هر چند پیش از آن در گمراهى آشكارى بودند».

اینكه ما بگوییم از میان هزاران نفری كه در مدرسه محمدی درس خواندند فقط چهار تا دوازده نفر موفق شدند، توهین به حضرت محمدصاست. این حرف این معنی را دارد كه از زن پیامبر گرفته تا دوست صمیمی ایشان جملگی منافق بودند؛ یعنی آن حضرت در دریایی از نفاق كه حول ایشان را گرفته بود می‌زیستند و اقدامی نمی‌كردند. این تهمتی بس بزرگ بر رسول خداست. درست آن است كه بگوییم: «منافقین یك عده محدود بودند و حكومت اسلامی در قلمرو عربستان رواج پیدا كرد و مسلمان‌ها خلیفه‌الارض شدند». یك عیب بزرگ تشیع این است كه با قیاس‌كردن، امر را بر مردم مشتبه می‌كنند. مثلاً وقتی از آنها بپرسید که چرا دورِ قبر حسین سطواف می‌كنند، می‌گویند: «شما چرا دور كعبه طواف می‌كنید؟» می‌پرسیم: «چطور مهدی در گهواره حرف زد و هزار و دویست سال عمر كرد؟» می‌گویند: «چطور امكان ندارد؛ همانطوری كه عیسی؛درگهواره حرف زده و نوح؛۹۶۰ سال عمركرد». به همین صورت در جواب اینكه چطور می‌شود از زن تا پدر زن، از نزدیك‌ترین دوست تا خویشاوندِ پیامبر، همه منافق باشند، می‌گویند: «چطور ندارد همانطور كه پسر نوح و زن لوط و نوح كافر بودند».

این جواب‌های سفسطه‌آمیز نباید كسی را گمراه كند در جوابشان می‌گوییم: «ولی پسر و زن نوح به عذاب الهی گرفتار شدند، درحالیكه همان‌هایی كه شما آنها را همراهان بد طینت پیامبر می‌دانید پس از او خلیفه شدند. نوح؛به امر خداأاز زنش دوری كرد؛ لوط ؛به امر خداأزنش را شبانه در خانه رها كرد تا دچار عذاب شود، اما محمد صابوبكر را همراهش به «غار ثور» برد. وقت مرگ، سرش بر سینۀ عایشه بود و پدرزنش را پیش‌نمازِ مردم كرد. آری، محمدصتا آخرین لحظه اصحاب خود را رها نكرد و فرق در اینجاست اگر كسی ادعا كند كه چون زن لوط علیه؛كافر بود پس زن محمدصهم كافر است؛ اگر همین دلیل باشد پس زن شما نیز كافر است. اگر نوح هزار سال عمر كرد پس هر كس می‌تواند چنین عمری كند؛ بنابراین من هم می‌توانم بگویم هزارسال عمر می‌كنم. این حرف‌ها به هذیان بیشتر شباهت دارد تا دلایل علمی؛

۴ ـ از همه بالاتر اگر ما بپذیریم كه اصحاب پیش از رحلت رسول خدا منافق بودند پس باید قرآن را انكار كنیم؛ چرا که الله متعال در جای‌جای قرآن صحابه را ستوده است، و ما بعضی از آیات را شاهد میاوریم:

سوره فتح پس از صلح حدیبیه و ۵ سال قبل از وفات پیامبرصنازل شد. در صلح حدیبیه پیمان صلحی بین مسلمانان و كفار بسته شد و خداوند پس از آن درباره حضرت محمدصاین آیه را نازل كرد:

﴿لِّيَغۡفِرَ لَكَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكَ وَيَهۡدِيَكَ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِيمٗا ٢ وَيَنصُرَكَ ٱللَّهُ نَصۡرًا عَزِيزًا ٣[الفتح: ۲-۳]

«تا خداوند گناهان گذشته و آینده‏اى را كه به تو نسبت مى‏دادند ببخشد [و حقانیت تو را ثابت نموده] و نعمتش را بر تو تمام كند و به راه راست هدایتت فرماید، و پیروزىِ شكست‏ناپذیرى نصیب تو كند».

پس مسلمانان جلو آمدند و گفتند: «مبارك باشد یا رسول خدا، اللهأمشخص فرمود كه با تو در روز واپسین چه خواهد كرد. یا رسول الله، با ما چه خواهد كرد؟»،

و این آیات نازل شد:

﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ لِيَزۡدَادُوٓاْ إِيمَٰنٗا مَّعَ إِيمَٰنِهِمۡۗ وَلِلَّهِ جُنُودُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا ٤ لِّيُدۡخِلَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا وَيُكَفِّرَ عَنۡهُمۡ سَيِّ‍َٔاتِهِمۡۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عِندَ ٱللَّهِ فَوۡزًا عَظِيمٗا ٥[الفتح، ۴-۵]

«او خدایى است كه آرامش را در دل‌هاى مؤمنان نازل كرد تا ایمانى بر ایمانشان بیفزایند. لشكریان آسمان‌ها و زمین از آنِ خداست، و خداوند دانا و حكیم است. هدف [دیگر از آن فتح مبین] این بود كه مردان و زنان با ایمان‌ را در باغ‌هایى [از بهشت] وارد كند كه نهرها از زیر [درختانش] جارى است، در حالى كه جاودانه در آن مى‏مانند، و گناهانشان را مى‏بخشد، و این نزد خدا رستگارى بزرگى است».

این ماجرا را انس بن مالك سنقل فرمود و در كتب مسلم و بخاری به ثبت رسیده است. شاید اینجا برادری اعتراض كند و بگوید: «ای برادر، اگر ما انس بن مالك یا بخاری و مسلم را قبول داشتیم، دیگر چه نیازی بود كه تو این كتاب را بنویسی؟» راست هم می‌گویند قرار نیست كه در بحث ما از چیزهای مشتركی كه هر دو قبول داریم یعنی قرآن و عقل خارج شویم، پس دوباره به قرآن رجوع می‌كنیم تا ببینیم چطور در همین سوره فتح در چند آیه پایین‌تر خداوندأرضایت خود را از مؤمنانی كه در زیر درخت با رسولشصبیعت کرده‌اند اعلام می‌دارد:

﴿لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا ١٨[الفتح، ۱۸]

«خداوند از مؤمنان، هنگامى كه در زیر آن درخت با تو بیعت كردند، راضى و خشنود شد. خدا آنچه را در درون دل‌هایشان [از ایمان و صداقت] نهفته بود مى‏دانست؛ از این رو آرامش را بر دل‌هایشان نازل كرد و پیروزى نزدیكى بعنوان پاداش نصیب آنها فرمود».

بسیار خوب، قرآن جلوی ماست و ما عقل هم داریم؛ بالاخره باید مشخص كنیم این افراد كه زیر درخت با پیامبر خدا بیعت كرده‌اند و خدا از آنها راضی شد چه كسانی بودند؟ در كتب تاریخی اهل تشیع هم ذكر است كه: وقتی عثمان به مكه رفت تا با مكیان مذاكره كند و راه را به منظور ورودِ صلح‌آمیز لشكر حضرت محمدصبرای ادای عمره باز كند، خبر آمد كه مكیان حضرت عثمان را كشتند؛ پس رسول‌اللهصمسلمانان را جمع كرد و در زیر درختی نشست و از آنها بیعت گرفت كه با مكیان بجنگند.

واضح است كه همراه رسول خدا فقط علی بن ابی طالبسنبود حدود هزار و جهارصد نفر از پیروان ایشان بودند و همۀ حاضرین، غیر از جد بن قیس بیعت كردند. شیعه هم قبول دارد كه در این مراسم بیعت، عمر و ابوبكرسنیز بودند و ما به این دلیل است كه پس از ذکر نام صحابه می‌گوییم و می‌نویسیم «رضی الله عنهم»، زیرا بنا به نص صریح قرآن، اللهأاز آنها و خشنود است.

شما دقت كنید كه خداوند در این آیه چه می‌فرماید:

﴿فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا ١٨ وَمَغَانِمَ كَثِيرَةٗ يَأۡخُذُونَهَاۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا ١٩[الفتح: ۱۸-۱۹]

«خدا آنچه را در‌ درون دل‌هایشان [از ایمان و صداقت] نهفته بود مى‏دانست. از این رو آرامش را بر دل‌هایشان نازل كرد و پیروزىِ نزدیكى به عنوانِ پاداش نصیب آنها فرمود. و [همچنین] غنایم بسیارى كه آن را به دست مى‏آورید؛ و خداوند عزیز و حكیم است».

این حرف چه معنی بزرگی دارد! این الله است كه از قلب‌هایشان خبر می‌دهد و از ایمان آنها تعریف می‌كند، و به خاطر این ایمان محكم است كه به آنها مژده می‌دهد؛ مژده به پیروزی نزدیك. این پاداش آنها بود بخاطر بیعتشان، و اشاره‌ای است به پیروزی بعدی آنها در جنگ خیبر با یهودیان، كه چنان كه می‌دانیم، خیلی زود تحقق یافت؛ یعنی وقتی رسول خدا از حدیبیه برگشت و قصد خیبر فرمود، کسانی كه همراه حضرت در سفر مكه شركت نداشتند به طمع گردآوری غنایم خواستند كه با لشكر همراه شوند، اما رسول خدا بنابر فرمان خداوند متعال آنها را منع نمود[۱]. و سپس به همراه همان مؤمنان كه در حدیبیه بودند به خیبر رفت و یهودیان را شكست داد و غنیمت عظیمی بدست آورد.

عایشهكمی‌فرماید: «تا روز خیبر، یك شكم سیر خرما نخورده بودم».

خدا را شكر، هزار مرتبه خدا را شكر، تشیع برای آنكه قهرمانی علیسرا نشان دهند، اقرار می‌کنند که ابوبكر و عمر مدر آن جنگ پرچمدار بودند، ولی رشادتی از خود نشان ندادند.

به هر حال از حرفشان استنباط می‌شود كه آن حضرات نیز مشمول وعده الهی شدند و غنایم كثیری به دست آوردند، و اگر هم كسی جهالت كند و انكار نماید می‌پرسیم: «آیا فتح ۹ قلعه مستحكم كفار را علی به تنهایی انجام داد یا حضرت محمدصبا لشكری آنها را در محاصره گرفت، لشكر عظیمی كه كمر یهودیان را شكست؟» اگر بگویند: «علی به تنهایی و به كمك چهار نفر دیگر یهودیان را شكست داد» می‌گوییم: «پس نگویید كه روزی كه حق علی را خوردند، او قدرت نداشت. آن علی كه چهار سال پیشتر توانسته بود یهودیانِ تا دندانِ مسلّح را از بین ببرد، به راحتی می‌توانست عمر و ابوبكر و بقیه اصحاب را از بین ببرد و ریشه منافقان را بكند. پس چرا اینكار را نكرد؟» و چون جواب ندارند به ناچار می‌پذیرند كه همراه محمدصصدها مجاهد دیگر نیز بوده‌اند؛ مجاهدانی كه خداوندأآنها را تأیید فرموده است. پس جایی كه قرآن آنها را مؤمن می‌داند، آیا كسی كه مؤمن به قرآن باشد دیگر حق دارد كه علیه صحابه سخن گوید، آنهم سخن‌های ركیك در حد اینكه آنها منافق بودند؟ جواب را باید برادران شیعه مؤمن به قرآن مجید بدهند.

با دلایل ذكر شده، مشخص و -به اصطلاح- أظهر من الشمس است كه صحابه تا لحظه وفات پیامبرصمؤمنانی مخلص بودند و قرآن بر این گواهی می‌دهد و عقل و براهین و شواهد دیگر نیز همین را می‌گویند.

حالا احتمال دیگر را بررسی كنیم یعنی احتمال اینكه صحابه نه پیش از وفات، بلكه پس از رحلت حضرت رسولصمنافق شدند. این احتمال نیز غیر ممكن است، به دلایل زیر:

۵ ـ هیچ انگیزه‌ای برای این کار وجود نداشت. جاده‌ای را در نظر بگیرید كه در آن حدود ۳۰ هزار ماشین در حال حركتند. اگر یكباره بگویند كه این ۳۰ هزار ماشین، جز چهار تا دوازده همگی با هم خراب و متوقف گشته‌اند، باور می‌كنید؟ اگر بگویید احتمال دارد كه چنین چیزی رخ دهد، حداقل به دنبال دلیل می‌گردید. وقتی كه می‌گوییم ۳۰ هزار نفر از اصحابی كه تا آخرین جنگ همراه رسول اللهصبودند، یكباره و بلافاصله پس از رحلت آن حضرتصایمانشان خراب شد، باید دلیل ارائه دهیم، وگرنه هیچ انسان نیک‌اندیشی حرف ما را نمی‌پذیرد؛

۶ ـ گفتیم كه خداوند در ماجرای صلح حدیبیه بر صفای قلب مومنان و صدق ایمان آنان گواهی داد و بر قلوب آنها آرامش را نازل فرمود آیه چنین می‌گوید:

﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ لِيَزۡدَادُوٓاْ إِيمَٰنٗا مَّعَ إِيمَٰنِهِمۡۗ وَلِلَّهِ جُنُودُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا ٤ لِّيُدۡخِلَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا وَيُكَفِّرَ عَنۡهُمۡ سَيِّ‍َٔاتِهِمۡۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عِندَ ٱللَّهِ فَوۡزًا عَظِيمٗا ٥ [الفتح: ۴-۵]

«او خدایى است كه آرامش را در دل‌هاى مؤمنان نازل كرد تا ایمانى بر ایمانشان بیفزایند؛ لشكریان آسمان‌ها و زمین از آن خداست، و خداوند دانا و حكیم است. هدف [دیگر از آن فتح مبین] این بود كه مردان و زنان با ایمان را در باغ‌هایى [از بهشت] وارد كند كه نهرها از زیر [درختانش] جارى است، در حالى كه جاودانه در آن مى‏مانند و گناهانشان را مى‏بخشد، و این نزد خدا رستگارى بزرگى است».

نتیجه نزول این آرامش بر قلب‌های مومنان، آن است كه عاقبت خداأزن‌ها و مردان مؤمن را در باغ‌هایی كه زیر آنها رودها جاریست وارد كند و جُرم‌ها و بدی‌های آنها را از آنها زائل گرداند.

و این پاداش برای مؤمنان نزد خدا یك رستگاری بزرگ است. این آیه ۵ سال قبل از وفات پیامبر نازل شد ملاحظه كردید آیه می‌فرماید: «ما بر قلب مومنان سكینه و آرامش نازل می‌كنیم تا ایمانشان با ایمانی تازه زیادتر و زیادتر شود»، خداوند نفرمود: «ایمانشان كم شود»، یعنی عكس آنچه كه تشیع می‌گویند آنها مدعی هستند در عرض ۵ سال ایمان صحابه سیر نزولی پیموده و زیر صفر رفت و این ادعا خلاف فرمودۀ قرآن است. ما به همین دو دلیل بسنده می‌كنیم و قضاوت درباره ادعای آنان را كه به كفر صحابه بعد از پیامبر معتقدند به خوانندگان وا می‌گذاریم.

اینجا لازم است اشاره‌ای نمایم به یك ترفند برخی از شیعیان؛ البته قصد اِسائه ادب به عامه مردم را ندارم، زیرا اغلب آنها مردمانی صادقند و تنها عیبشان این است كه از علوم دینی، اطلاعات و آگاهی‌های غلطی دارند. و حتی قصد طعنه زدن به كلیه شیعیان را نیز ندارم زیرا در بین آنها نیز افراد خوش نیتی وجود دارند که- متأسفانه- یا به حقایق به دقت توجه نمی‌كنند و یا از تحول در عقیده می‌هراسند.

روی حرف من با آن دسته از شیعیان است كه سعی می‌کنند از واقعیت بگریزند و آن را از عامه مخفی نمایند. ترفند آنها «تقیه» است یعنی جایی كه زبانشان قاصر و استدلالشان ناقص است، عقب می‌نشینند. مثلاً در مسئله تحریف قرآن چون ادعای آنها محلی از اِعراب ندارد، به طور كلی منكرند كه قرآن تحریف شده، در حالی كه كتاب‌های آنها از این مسئله پر شده و عالمانی كه به این امر معتقدند، روی چشم آنها قرار دارند.

بر این اساس، در سایه تقیه ممکن است بگویند كه: «نویسنده این كتاب به ما افترا زده، حرف در دهان ما گذاشته و كتاب را بر اساس یك فرض غلط نوشته است. ما هرگز نگفته و نمی‌گوییم عمر و ابوبكر منافق بودند، بلكه آنها مؤمنانی بودند كه فقط در مورد حق علی دچار لغزش شدند؛ اگر غیر از این بود چرا ما با مسلمانان دیگر معاشرت می‌كنیم، زن می‌دهیم، زن می‌گیریم بر جنازه آنها حاضر می‌شویم و قربانی‌های آنها را می‌خوریم و پشت امامشان نماز می‌گزاریم؟»

اما صبر كنید. شما نمی‌توانید بگویید فلانی مسلمان بود، اما بخشی از رسالت محمدصرا قبول نداشت. در این حرف تضاد نهفته است. كسی كه نماز نخواند كافر نیست، اما آنكه منكر وجوب نماز شود، مسلماً مسلمان نیست.

شما می‌گویید این آیه در حق علی است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٦٧[المائدة: ۶۷]

«اى پیامبر، آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملا [به مردم] برسان، و اگر نكنى، رسالت او را انجام نداده‏اى. خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، نگاه مى‏دارد؛ و خداوند، جمعیت كافران [لجوج] را هدایت نمى‏كند».

ببینید مسئله چقدر مهم است كه پیامبر تهدید می‌شود كه اگر نگوید علی جانشین من است از مقام پیامبری عزل می‌گردد. این تفسیر شما از آیه است؛ و حالا حساب كنید حال كسی را كه بشنود ولی قبول نكند، پنهان كند، منكر شود و خود جای علی بنشیند. عمر و ابوبكر و باقی صحابه با دو گوش خود شنیدند كه حضرت فرمود: علی جانشین من است از او پیروی كنید. عمر و ابوبكر باقی صحابه با ادعای شما با دو چشم خود دیدند كه پیامبر بر روی بلندی، دست علی را بالا برد و گفت آنچه كه مدّعیید گفت! با این وجود پیروی نكردند، اصلاً منكر شدند كه پیامبر چنین حرفی را زده، آیه و حدیث را منكر شدند و پنهان كردند؛ دیگر چطور آنها را مسلمان می‌دانید؟ پس شما اگر به زبان هم انكار كنید، چون عمل این كار كفرآمیز را به اصحاب نسبت می‌دهید پس قائل به كفر و نفاق آنها هستید و كتاب‌های شما هم مملو از جملاتی است كه به صحابه عظیم‌الشأن پیامبر نسبت كفر را می‌دهند. اما اینكه پشت پیروانِ آنها نماز می‌خوانید و زن می‌دهید و زن می‌گیرید در جنازه آنها حاضر می‌شوید، برای این است كه شما به تقیه معتقد هستید و این سئوال را خود شما جواب بدهید که چرا با آن عقیده اینكارها را می‌كنید و دلیل این تضاد در عمل و گفتار خود را روشن كنید.

[۱]- خداوند متعال می‌فرماید: ﴿سَيَقُولُ ٱلۡمُخَلَّفُونَ إِذَا ٱنطَلَقۡتُمۡ إِلَىٰ مَغَانِمَ لِتَأۡخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعۡكُمۡۖ يُرِيدُونَ أَن يُبَدِّلُواْ كَلَٰمَ ٱللَّهِۚ قُل لَّن تَتَّبِعُونَا كَذَٰلِكُمۡ قَالَ ٱللَّهُ مِن قَبۡلُۖ فَسَيَقُولُونَ بَلۡ تَحۡسُدُونَنَاۚ بَلۡ كَانُواْ لَا يَفۡقَهُونَ إِلَّا قَلِيلٗا١٥[الفتح: ١٥]. «هنگامی که شما برای به دست آوردن غنایمی روانه [خیبر] می‌شوید، متخلفان [از جنگ حدیبیه] به زودی خواهند گفت: بگذارید ما هم به دنبال شما بیاییم. [این سبک مغزان سودجو] می‌خواهند وعده خدا را [که به مؤمنان وعده پیروزی و غنیمت داد و به منافقان وعده محرومیت از غنیمت و رحمت داده است] تغییر دهند. بگو: هرگز دنبال ما نخواهید آمد؛ این گونه خدا پیش از این [درباره شما] فرموده است. اما [این گروه] به زودی خواهند گفت: شما نسبت به ما حسد می‌ورزید، [چنین نیست] بلکه آنان جز اندکی نمی‌فهمند».