سعد بن ابی و قاص سمادر خود را قربانی عقیده مینماید
هنگامیکه سعد سدر اوایل دعوت اسلامی مشرف به اسلام شد، مادرش حمنه دختر ابو سفیان از او خواست تا به پیامبر جکافر شده و به عبادت بتها بر گردد، مادرش گفت: به خدا سوگند نه غذا و نه آب را بر دهان میگذارم تابه آیین اجدادت برنگردی و یا من بمیرم و تا آخرحیات مورد طعن مردم قرار بگیری و بگویند: ای کسیکه مادرت را کشتهای! به همین ترتیب یک شبانه روز را بدون غذا و آب و در آفتاب سوزان گذشتاند ولی سودی نکرد، سپس یک شبانه روز دیگری را نیز همین طور گذشتاند. و در روایت دیگر خود سعد سروایت میکند: مادرش سوگند یاد نمود تا با او حرف نزده و از خوردن و نوشیدن نیز امتناع خواهد ورزید تا اینکه از اسلام برگردد، و میگفت: تو ادعا داری که خداوند به احسان و نیکی مادران امر فرموده است، پس من مادرت هستم و ترا به این کار امر مینمایم ولازم است اطاعت نمایی. مادر سعد سسه روز را بدون خوردن و نوشیدن گذشتاند تا آنکه بیهوش گردید، سپس یکی از پسرانش که عماره نام داشت به او آب داد، وی بر سعد سدعای بد مینمود سپس این آیت نازل گردید:
﴿وَوَصَّيۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيۡهِ حُسۡنٗاۖ وَإِن جَٰهَدَاكَ لِتُشۡرِكَ بِي مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَآۚ إِلَيَّ مَرۡجِعُكُمۡ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٨﴾[العنکبوت: ۸].
ترجمه: «ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، اگر آن دو تلاش کردند که برای من شریک قرار دهی که کمترین اطلاعی از آن نداری از ایشان اطاعت مکن، باز گشت همه شما به سوی من است و از کارهای که کردهاید شما را آگاه میکنم».
حضرت سعد سفرمود: هر گاه میخواستند به مادرم غذا دهند، دهانش را با چوبی باز مینمودند سپس غذا را به دهانش میگذاشتند. سعد بن ابی وقاصسکه شخصی نیکو و احسانگر نسبت به مادر بود، روزی نزدش آمده گفت: ای مادرجان! اگر صد نفس در وجودت باشد و یکی بعد از دیگر بیرون آید، دینم را رها نخواهم کرد، پس خود را در رنج و زحمت مینداز، آنگه که مادرش از برگشتن سعدسمأیوس گردید شروع به خوردن و نوشیدن نمود.