زندگی عرب قبل از اسلام
سرزمین عرب قبل از اسلام سرزمینی فقیر و ناداری بود، هر قبیله از خود بتی داشتند که آن را میپرستیدند، درآن زیست و زمان دزدی، غارت، چور و چپاول، زنا، دروغ، فریب و خیانت حکمفرما بود، و بخاطر منابع آب و چراگاه همیشه در جنگ بودند. هنگامیکه خداوند أخواست تا این توده را از ین بدبختیها بیرون آرد حضرت محمد جرا فرستاد تا مردم را از تاریکی به روشنی اسلام دعوت و رهنمون سازند.
خداوند أمیفرماید:
﴿هُوَ ٱلَّذِي بَعَثَ فِي ٱلۡأُمِّيِّۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ ٢﴾[الجمعة: ۲].
«الله ذاتی است که از میان بیسوادان پیامبری را برانگیخته است و به سوی ایشان فرستاده است تا آیات خدا أرا برای ایشان بخواند و آنان را پاک بگرداند و به ایشان کتاب (قرآن) و شریعت را میآموزد و آنان پیش از آن تاریخ واقعاً در گمراهی آشکاری بودند».
بعضی از مردم قبل از اسلام مانند حیوانات زندگی را بسر میبردند طهارت و پاکی را نمیدانستند، ناخونها و موهای بدنشان را نمیگرفتند ! مردمانی بودند که دختران را زنده بگور مینمودند. زنا و میگساری، سود خوری، خیانت در امانت، خوردن مال بیچارگان به ناحق، جنگ و خون ریزی در راه قوم و نژاد همه این بدبختیها در جامعه عرب وجود داشت تا آنکه نور اسلام با فرستادن حضرت محمد ج، اسلام به مردمان فهماند که بهشت و دوزخ، حساب و میزان و پل صراط است که هر فرد با آنها روبرو خواهد شد، همچنان نشانههای قدرت پروردگار، و حکمت خداوند أدر مخلوقاتش، الفت، محبت، مساوات، عدالت، امانت، پاکی، اخلاص و پرهیزگاری، فداکاری، جان نثاری، دعوت و جهاد در راه خدا أرا به مردم آموخت تا آنکه بعد ازگذشت بیست و چند سال امت بزرگ و عظیمی را در روی زمین بیرون آورد، عصر صحابه کرام رضی الله عنهم اجمعین، کسانیکه در مدرسه پیامبر اسلام جتربیت فرا گرفتند و از بهترین امتها شدند و نمونهای در تطبیق و تنفیذ اوامر خدا أو رسولش جگردیدند.
جبیر بن حیه / قصه فرستادن نعمان بن مقرن سرا که بسوی مردم اهواز فرستاده شده بود چنین حکایت مینماید: هنگامیکه نعمان سبه اهواز رسید مردم از او خواستند تا مردی را بیرون آرد، نعمان مغیره بن شعبه سرا انتخاب نمود سپس ترجمان آنها از مغیره سپرسید: شما کی هستید؟ مغیره جواب داد: مامردمان عرب هستیم که در بدبختی و تیره روزی بسر میبردیم، از گرسنگی پوست حیوانات و خسته خرما را میمکیدیم، پوشاک ما از پشم و موی حیوانات بود سنگ و چوب را پرستش مینمودیم در همین هنگام بود که پروردگار آسمانها و زمین، پیامبری را به بسوی ما فرستاد که پدر و مادرش را میشناختیم سپس پیامبرخدا جبه ما امر فرمودند تا با شما تا زمانی بجنگیم که خداوند أرا به یگانگی بپرستید و یا اینکه جزیه بپردازید و ما را آگاه نمودند که هر کسی ازما کشته شد، داخل بهشتی میشود که چشم هرگز آن را ندیده است و هرکسی از ما زنده ماند، گردنهای شما را در تصرف خود قرارخواهد داد [۸].
[۸] حیاة صحابة: ۳/۴۲٩.