تبرک جستن به پیامبر ج
پیامبر گرامی جهم در ذات و هم در صفات و هم در افعال پر برکت بوده و این برکت در ذات و صفات و افعالش نمود دارد.
و از بعضی از صحابهی آن حضرت جنقل شده که به اجزای جدا شده از بدن ایشان مثل موی [بدن]، [آب] وضو و عرق و ..... تبرک میجستهاند و احادیث صحیحی در صحیحین و غیره در این باره روایت شدهاند.
پیامبر جاز هر نوع برکت، بالاترین آن را داشته و اجزای آن حضرت ناقل آن برکت بوده، و لذا تبرک به آنها جایز بوده است، همچنانکه بعضی از صحابه این کار را کردهاند.
ولی در مورد متبرک شدن جایی که آن حضرت از آن عبور کرده و یا بقعهای که در آن نماز خوانده و یا مکانی که در آن نشسته، هیچ دلیل شرعی در دست نیست که گویای آن باشد، و یا بیان کند که برکت از بدن آن حضرت جبه آن مکان منتقل شده، و لذا آنجا نیز متبرک شده و تبرک جستن از آن جایز میباشد، و به همین دلیل صحابه نه در قید حیات آن حضرت، و نه بعد از وفاتشان از این اماکن تبرک نجستهاند.
بنابراین جایز نیست از مکانی که حضرت در آنجا منزل گزیده و یا از آنجا رد شده، تبرک جست، زیرا این کار راهی برای تعظیم بقعهها میباشد، و تعظیم بقعهها مشروعیت ندارد، و بعلاوه این کار و سیلهای برای رسیدن به شرک است و هیچ قومی به آثار [به جا مانده از] انبیائشان این کار را نکردند، مگر اینکه گمراه شده و به هلاکت رسیدند. معرور بن سوید أسدی میگوید: با امیرالمؤمنین عمر بن خطاب از مکه به سوی مدینه خارج شدم. وقتی صبح شد نماز صبح را با امامت ایشان خواندیم، سپس دید که مردم به یک سمت میروند، گفت: اینها کجا میروند؟ گفته شد: ای امیر المؤمنین! در آن سمت مسجدی وجود دارد که پیامبر( ج) در آن نماز خوانده، اینها میروند تا در آنجا نماز بخوانند. عمرسگفت: همانا امتهای پیشین با همین کارها به هلاکت رسیدند، به آثار [به جا مانده] از پیامبرانشان چسپیدند و از آن عبادتگاه و معبد ساختند، هرکس [به صورت اتفاقی] به هنگام نماز در چنین مساجدی حاضر شد، در آن نماز بخواند، و در غیر اینصورت راه خود را ادامه و نیت چنین مساجدی را نکند. این اثر را سعید بن منصور در «السنن» و ابن ابی شیبه در «المصنف» (۲/۳۷۶) و محدث اندلس، محمد بن وضاح قرطبی، در «البدع والنهی عنها» (ص ۴۱) با سند صحیح روایت کردهاند.
این فرمودهی خلیفهی راشدی است که حضرت جدر مورد ایشان فرمودند: «همانا، خداوندﻷحق را در قلب و زبان عمر قرار داده است». این حدیث را امام احمد (۲/۹۵) از ابن عمر و با سند صحیح روایت کرده و باز ایشان (۲/۵۳) همین حدیث را با سندی دیگر از ابن عمر روایت کرده و باز هم امام احمد در جایی دیگر (۵/۱۴۵) و ابوداود (به شمارهی ۲۹۶۲) از ابوذر و امام احمد (۲/۴۰۱) از ابو هریره و جمعی دیگر از محدثان همین حدیث را از این اصحاب و صحابهی دیگر روایت کردهاند.
و بدون شک فرمودهی سابق الذکر عمرسکه از دنبال کردن آثار به جا مانده از انبیاء نهی کرده بود، حق بوده و خداوند آن را بر زبان عمرسجاری ساخته است.
ابن وضاح/در صفحه ۴۳ میگوید: «مالک بن انس [بعضی دیگر از] و علمای مدینه از رفتن به این مساجد و آثار دیگر پیامبر جکراهت داشتند به جز یک قبه» [۱۱۲].
ابن وضاح گوید: «باید از ائمه معروف هدایت، تبعیت کنیم، یکی از گذشتگان گفته است: چه بسا مسالهای که امروزه در نزد بسیاری از مردم شایسته است در حالی که در نزد گذشتگان مسالهای ناشایست بوده، و سلف مسایل مخالف آن را دوست داشتهاند و آنچه که از آن مساله دور بوده در نزد آنان مقرب بوده است، و [بدان] که هر بدعتی ظاهرش آراسته و شادابی است».
در کلام متین ابن وضاح که متوفی ۲۸۶ میباشد نیک تأمل کن.
مقصود از این حکام انکار تبرک به مکانهای مرتبط با انبیاء توسط بعضی از ائمهی سلف میباشد که این امامان از رفتن به چنین مکانهایی – به امید تبرک – کراهت داشتند، و جز ابن عمربکس دیگری این کارها را نکرده: ابن عمرسبه جاهایی میرفت که پیامبر جدر آنجا نماز خوانده و او نیز به همان شیوه نماز میخواند و ....
و هیچ نقل صحیحی از صحابه به جز از ابن عمر روایت نشده که چنین کارهایی را در ارتباط با این مکانها انجام داده باشند.
و ابن عمرسنیز به خاطر تبرک جستن به آن مکانها این کار را نمیکرد، بلکه میخواست در اقتداء از پیامبر جسنگ تمام بگذارد، و از همهی افعال پیامبر ج، در همه احوال پیروی کند تا جاییکه میخواست در هر جا که پیامبر جنماز گزارده او نیز نماز بخواند، و عالمانه چنین تتبعی را انجام میداد و به نظر میرسد که به قصد تبرک جستن از بقعه – آنگونه که متاخران فهم کردهاند - این کارها را نکرده، و بلکه نیتش تنها پیروی کامل از آنحضرت جبوده است، و هیچیک از صحابهی دیگر آنحضرت جاین کار را نکرده و در انجام آن موافق ابن عمر نبودهاند، و بلکه پدر ایشان – یعنی عمرس– مردم را از رفتن به آثار مکانی پیامبر جنهی کرده و به اتفاق همهی علماء به هنگام اختلاف نظر این دو بزرگوار، رأی عمرسبر رأی فرزندش مقدم است، و این کار ابن عمر مخالف بقیه بوده و با استدلال به آن نمیتوان با نظر عموم اصحاب مبنی بر لزوم ترک این کارها به مقابله پرداخت، و شکی نیست که رأی اکثریت صواب بوده و [در این مسأله] حق با عمر و سایر اصحاب میباشد، و همین رأی شایستهی اتباع و فیصله دهندهی مسایل مورد منازعه است، والله أعلم.
[۱۱۲] بخاری در صحیح بخاری، کتاب التفسیر.