مفاهیم اساسی اسلام در پرتو قرآن و سنت

فصل: معنی «سلف» و «سلفی بودن»

فصل: معنی «سلف» و «سلفی بودن»

مسلمانان دو صنف هستند: سلفی و خَلَفی.

سلفی‌ها: پیروان سلف صالح‌اند.

و خلفی‌ها: پیروان فهم خلف – آن‌هایی که بعد از دوره‌ی سلف آمده‌اند، می‌باشند و مبتدع هم نامیده می‌شوند، زیرا هرکس به طریقه‌ی سلف در علم و عمل و درک و فهم راضی نباشد خلفیِ مبتدع نامیده می‌شود.

سلف صالح: سلف صالح به مسلمانان قرون اولیه‌ی اسلام گفته می‌شود که در رأس آنان صحابه‌ی پیامبر جقرار دارند، همان‌هایی که خداوند در مدح آنان فرموده: ﴿ مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا [الفتح: ۲۹].

«محمد جفرستاده خداست؛ و کسانى که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آن‌ها را در حال رکوع و سجود مى‏بینى».

و رسول اکرم جنیز اینگونه آن‌ها را مدح کرده: «بهترین مردم معاصران من هستند و سپس، آنان که به دنبالشان می‌آیند – تابعان – و بعد آنان که به دنبال [تابعان] می‌آیند – تبع تابعان -».

و اقوال صحابه در مورد [تمجید] خودشان فراوان است، تابعان نیز که در احسان و نیکی از آنان پیروی کرده‌اند به مدح و تمجید عموم صحابه و اقتدا به مسالک آنان پرداخته‌اند.

ابن مسعودسمی‌گوید: «هرکس می‌خواهد افتاده باشد در مقابل اصحاب محمد جاز خود افتادگی نشان دهد زیرا در بین این امت، آنان دارای نیکوکارترین، عالمترین، بی‌تکلف‌ترین و هدایت یافته‌ترین قلوب بوده و حالشان از همه بهتر است و نسلی هستند که خداوند آن‌ها را برای مصاحبت با پیامبر جو اقامه‌ی دین الهی بر گزیده است، بنابراین فضیلت و احترامشان را نگه دارید و از آنان پیروی کنید زیرا که آن‌ها به هدایت حقیقی راه یافته بودند».

اهل سنت همه بر این مساله اتفاق نظر دارند و هیچ کدامشان در این مورد مخالفت نکرده‌اند، بنابراین مادامی که سلف این امت دارای فضل این چنین عظیمی هستند، افتخاری است که مسلمانان به شیوه‌ی آنان در فهم کتاب و سنت و تفسیر این دو و التزامشان در عمل به نصوص منتسب شود.

و هر فرقه‌ی گمراهی برای اثبات مذهب و مقصود خود مخالف با فهم سلف صالح به آیات و احادیث استدلال ورزیده‌اند و آنقدر پیش رفته‌اند که به تکفیر یکدیگر و قائل شدن به تناقض در کتاب خدا رسیده‌اند، زیرا هر فرقه‌ای نصوص را به مقتضای ادعاهای خودش تفسیر می‌کند، و هر فرقه‌ای می‌گوید: ما از قرآن و سنت دلیل می‌آوریم، تا جایی که حقیقت بر بعضی از افراد کوته نظر و کم علم ملتبس شده است.

کسی که خود را از این ادعاها و اقوال منحرف در امان بدارد، از منهج بهترین نسل‌ها پیروی کرده است، زیرا هر فهمی که آنان از نصوص داشته‌اند حق بوده و هر چیزی که آن از نصوص نفهمیده و به آن عمل نکرده‌اند، نمی‌توان حق باشد. تابعین نیز همین گونه‌اند، زیرا صحابه‌ی گرامیشرا درک کرده‌اند.

بنابراین کسی که در فهم کتاب و سنت به منهج صحابه منتسب بوده و روایات صحیح آن‌ها را که از پیامبر جروایت کرده باشد، حجت بداند و آراء عقلی و فهم نو ظهور را ترک کند، در منهج و روش سلفی می‌باشد، و کسی که اینگونه نباشد خلفی و مبتدع است.

با روشن شدن این مطلب می‌توان گفت: مسائل علمی [شرعی] از سه حال خارج نیستند:

اول: همه‌ی صحابه و تابعین چیزی را گفته و به آن عمل کرده باشند و یا اینکه بعضی از آن‌ها گفته و عمل کرده‌اند و سایرین مخالفت نکرده باشند.

دوم: بعضی از صحابه به آن عمل کرده باشند ولی اکثریت با آن مخالفت کرده باشند.

سوم: مساله در بین آنان غیر معمول بوده باشد.

در مورد نوع اول که کل صحابه کاری را انجام داده باشند و یا اینکه بعضی از آنان کاری را انجام داده و سایرین مخالفتی از خود نشان نداده باشند، شکی نیست که اینگونه کارها سنت لازم الاتباع و راه واضح و آشکار و صراط مستقیم و حجت قاطع هستند، و هیچ‌کس اجازه‌ی مخالفت با آن‌ها را ندارد، و شاهد مثال‌های این مورد در باب عقاید و عبادات بیشتر و مشهورتر از آن است که لازم به ذکر باشد.

کارهای نوع دوم: یعنی کارهایی که بعضی از صحابه انجام داده‌اند ولی اکثریت با آن مخالفت کرده‌اند به گونه‌ای که عموم اصحاب مخالف آن کار بوده و مخالف آن را قبول داشته‌اند، در این صورت همچنانکه شاطبی در «الموافقات فی اصول الشریعه» (۳/۵۷) در مورد وجوب پیروی از اکثریت می‌گوید: «رأی و روش اکثریت سنت لازم الاتباع و راه استوار است، و نسبت به کار آن اقلیت باید توقف کرد و از رأی اکثریت پیروی نمود، زیرا اکثریت سلف مخالف با این کار که به مخالفت خود نیز ادامه داده‌‌اند، یا به خاطر یک برداشت شرعی بوده که حتماً هم به خاطر برداشتی به مقتضای عملشان بوده که در این صورت موافقت - در عمل - با آن اندک بسان معارضه با برداشت اکثریت، و مخالفت با آن‌هاست» [۱۱۷].

سپس در (۳/۷۰-۷۱) می‌گوید: «به این دلیل شایسته است، شخص با برداشت اکثریت موافق بوده و جز به صورت نادر و به هنگام نیاز و ضرورت در پیروی از برداشت آن اندک اقلیت از صحابه تساهل به خرج ندهد، و به هنگام موافقت با اقلیت نباید قطعی بودن متابعتش مخفی بماند، و یا در زمانی از اقلیت پیروی کند که عدم سازگاری در دلیل اکثریت مشاهده کند، و یا احتمالی مطرح شود که دلیل اکثریت را از حجیت بیندازد و ..... ولی پیروی همیشگی از اقلیت پیامدهایی دارد، از جمله:

۱- پیروی از اقلیت مستلزم مخالفت با خود آن اقلیت می‌باشد، زیرا آن‌ها بر این کار مداومت نداشته، و به علاوه مخالفت با اکثریت سلف صالح نیز می‌باشد.

۲- مستلزم ترک آن چیزی است که سلف بر آن مداومت داشته‌اند، زیرا فرض بر این است که آن اقلیت نیز بر خلاف این رأی و این کارشان مداومت داشته‌اند و در این صورت موافقت با کار غیر مداوم‌شان به معنی مخالفت با کار مداوم‌شان می‌باشد.

۳- این کار باعث خدشه‌ وارد شدن به اکثریتی می‌شود که با آن کار مخالف بوده‌اند، همچنانکه باعث اشتهار اقلیت مخالفشان می‌شود، چرا که اقتداء از شخص در عمل، بیشتر از پیروی از رأی و نظر به چشم می‌آید، و اگر این پیروی از افرادی باشد که به آن‌ها اقتدا می‌شود و الگو هستند [مثل صحابه] مسأله مهمتر و بزرگتر می‌شود.

بنابراین باید از مخالفت با سلف صالح – اکثریت آنان – پرهیز کرد زیرا با این کار افرادی که از آن‌ها شایسته‌تر نیستند بر آن‌ها ترجیح داده می‌شوند، والله المستعان». پایان کلام شاطبی/.

و نوع سوم از مسایل که گفتیم: عملی که در بین سلف صالح غیر معمول باشد. همه‌ی علماء متفقند که خروج از رأی و عمل آنان در این موارد بدعت و شر می‌باشد، البته به شرط اینکه آن کار از اموری باشد که عمل کننده به آن می‌خواهد از این طریق به پروردگارش تقرب حاصل کند، در غیر این صورت اگر آن کار از امور عادی زندگی باشد اصل در آن بر مباح بودن است.

به همین دلیل به همه کسانی که مطابق طریقه‌ی سلف و موافق فهم آنان از کتاب و سنت عمل نمی‌کنند، گفته می‌شود: باطل‌گرا و مبتدع و پیرو راه متفاوت و متغایر با راه مؤمنان.

بعضی از افراد منتسب به علم با امیال و انگیزه‌های مختلف امور بدعتی را که صحابه وسیله تقرب قرار نداده‌اند، مورد تحسین و تزیین قرار می‌دهند و این کار اشتباه بوده و به معنی پیروی از راه ملحدان می‌باشد، زیرا این افرادی که به این درک و شعور از دین رسیده‌اند و این راه‌های جدید را می‌پیمایند یا به درک و فهمی از دین رسیده‌اند که سلف صالح نرسیده‌اند، و یا اینکه از راه صحیح فهم آن منحرف شده‌اند، و بدیهی است که تنها احتمال دوم امکان وقوع دارد، زیرا سلف صالح بر راه راست بوده‌اند ولی با این وجود از ادله‌ی مذکور مبتدعان و اشتباه آن جز به آنچه که پذیرفته بودند، علم نداشته و پی‌نبرده بودند، و این امور نوظهور نه در بین آنان [رایج] بوده و نه به آن عمل کرده‌اند [۱۱۸].

و امور محدث و نوظهور انواعی دارد: بعضی شرک‌آمیزند، برخی بدعتی هستند که به شرک منجر می‌شوند، برخی دیگر بدعت‌هایی هستند که سنت‌های صحیح را نابود می‌کنند. هیچ یک از انواع این امور نوظهور در دوره‌ی صحابه و تابعین وجود نداشته است؛ در آن زمان قبوری نبوده که بر آن اعتکاف شود، و گنبدهایی بر روی آن بنا گردد، و از مردگان مدفون در آن مقابر طلب شفاعت شود، و در آن زمان به حرمت انبیاء و صالحان و یا جاه و مقام‌شان و یا ذات آنان توسل نمی‌شد، و آن‌ها نزد قبور دعا نمی‌کردند، و جشن تولد [برای بزرگان] و مراسم‌های مرتبط با آن وجود نداشت، به اجماع همه‌ی مسلمانان هیچ یک از این کارها در دوران سلف صالح انجام نمی‌شده است، و استدلال‌هایی که خلف برای توجیه بدعت‌هایش می‌کند از سه حال خارج نیست:

اول: آیات قرآنی که به مقتضای مقصود خود آن را تأویل کرده و ظالمانه معنی آن را تحریف می‌کنند.

دوم: احادیث: که دو گونه‌اند:

۱- احادیث صحیحی که موافق فهم و مطابق مراد آنان نبوده و معانی سیاق آن را تحریف کرده‌اند.

۲- احادیث واهی و بی‌اساس و یا ساختگی که در نزد این افراد فراوانند و آنان را به شدت خوشحال و دلگرم می‌کند. و این افراد به شدت درباره‌ی چنین احادیثی مبالغه نموده و دوست دارند آن احادیث را منتشر کرده و ترویج دهند.

سوم: حکایات و خواب‌هایی که نقل می‌کنند و انگار در نزد آنان یکی از مصادر تشریع است.

مبتدعی که به آیات و احادیث صحیح استدلال می‌کند از دو حال خارج نیست:

۱- استدلال مبتدع به معنی واقع و صحیح آن آیه و یا حدیث نمی‌باشد.

ولی در مقابل اهل سنت پیروان فهم سلف صالح بوده و فهمشان مطابق فهم سلف است و نه مطابق فهم مبتدعان، بنابراین فهم خلف به خاطر مخالفتش با فهم و برداشت سلف صالح مردود و غیر قابل قبول است.

۲- که فرع بر حالت اول است، اینکه: می‌توان از این مبتدعان پرسید:

آیا عمل سلف صالح مطابق این فهم و برداشت شما هست یا نه؟ بدیهی است که هیچ یک از سلف به این امور نوظهور عمل نکرده و مبتدعان نمی‌توانند مثالی بزنند که در آن سلف [بعد از عهد صحابه] با عمل صحابه مخالفت کرده باشند، زیرا اهل سنت برعکس خَلَف که دنباله‌رو کارهایی هستند که به آن امر نشده‌اند، پیرو عمل صحابه و تابعین هستند.

و روایت منقول از عمر بن خطابسناظر به همین ‌مساله است که فرمودند: «به زودی مردمی ظهور می‌کنند که در مورد متشابهات قرآن با شما مجادله می‌کنند. شما با سنن با آن‌ها مقابله کنید زیرا پیروان سنن به کتاب خدا آگاهترند» [۱۱۹].

به همین دلیل همه فرق ضاله و یا کسانی که [با سلف] مخالفت ورزیده‌اند در راستای اثبات مذهب خود به ظواهر ادله استدلال می‌کنند، ولی صحت استدلال شرط است، و نه مجرد استدلال.

شاطبی بعد از ذکر این چنین کلامی به صورت مجمل در (۳/۷۷) می‌گوید:

«به همه‌ی این دلایل بر کسی که اهل تدبر در دلایل شرعی است، واجب است فهم گذشتگان [= سلف صالح] را مراعات نموده و به عمل آن‌ها [در آن مورد توجه نماید زیرا فهم و عمل آنان به حقیقت نزدیکتر و بُعد علمی و عملی آن استوارتر است».

با این تبیین و توضیح و روشن کردن حقیقت، معلوم شد که کسانی می‌توانند به سلف صالح منتسب گردند که به موارد زیر مقید باشند:

۱- به هر عملی که در بین صحابه رایج بوده، پایبند باشند.

۲- در مواردی که یکی و یا چند نفر از صحابه کار را کرده و بقیه با آن مخالفت نموده‌اند، باید این موارد را به خدا و رسولش ارجاع دهد، همچنانکه خداوند می‌فرماید: ﴿ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا [النساء: ۵۹]. «و هرگاه در چیزى نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آن‌ها داورى بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) براى شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است».

خداوند بدین وسیله امر فرموده و در این موارد به خدا و رسولش ارجاع دهیم که ارجاع به خدا یعنی ارجاع به قرآن حکیم و عظیم، و ارجاع به پیامبر جیعنی ارجاع به ایشان در هنگام حیات، و ارجاع به سنت صحیح ثابت آن حضرت بعد از وفات ایشان، و عمل اکثریت شایسته تبعیت است.

به این ترتیب در این قاعده اخلال و اضطرابی نیست و قاعده‌ای است واضح و راهی است با منهجی روشن و صراطی است مستقیم و ائمه‌ی چهارگانه – رحمهم الله – نیز در اکثر مسایل فقهی خود، این راه را پیموده‌اند.

۳- و مواردی از عبادات که این صحابه‌‌ی بزرگوار به آن عمل نکرده‌اند، نوظهور و محدث می‌باشد که خلف آن را پدید آورده است.

صحابه و تابعان جز با تیزبینی و فهم والای ادله‌ی کتاب و سنت انجام کاری را رها نکرده‌اند و اینگونه نبوده که صحابه با وجود اسبابی که مبتدعان برای توجیه کار خود می‌تراشند، کاری را ترک کرده باشند، و قطعاً برداشتشان از امور شرعی بوده که اجازه‌ی انجام آن کار را به آن‌ها نداده است، و مبتدعان نیز در پی ترک سنت‌های شایسته‌ی تبعیت و راه راست، دست به انجام چنین کارهایی زده‌اند.

هیچ کاری نیست که صحابه از آن روی گردانده باشند و خلف [ناصالح] با انجام آن درصدد اجر و ثواب باشند، مگر اینکه آن کار جزو دین نمی‌باشد، زیرا صحابهشاز همه بیشتر به خیر و نیکی علاقه داشته و بیشتر از همه به طاعات [و عبادات] مشروع پایبند بوده‌اند، و لذا محال است که کار مشروعی باشد ولی آن‌ها آن را انجام نداده باشند، و از طریق عمل به آن ثواب و تقرب نجسته باشند. چه فهمیده است کسی که در کارها و ترک کارها و در فهم و عمل از سلف پیروی کند و چنین شخصی چقدر در معرض خیر و تقرب بوده و شایسته موفقیت در کارهایش می‌باشد.

[۱۱۷] شاطبی مثالهایی را نیز ذکر کرده و به علاوه ابن تیمیه در «التوسل والوسیله» مثالهای زیادی را نقل نموده است. [۱۱۸] «الموافقات فی أصول الشریعه» (۳/۷۳). [۱۱۹] این اثر را دارمی (۱/۴۷) و لالکائی در«السنه» و ابن عبدالبر در «جامع بیان العلم وفضله» و همچنین دارقطنی و ابن أبی زمنین در «اصول السنه» و نصر مقدسی در «الحجه علی تارک المحجه» و غیره روایت کرده‌اند.