آیات شفاعت
آیات زیادی از قرآن در مورد شفاعت صحبت کردهاند: بعضی شفاعت را بطور مطلق از غیر خدا نفی میکنند، دستهای از آیات شفاعت توسط خدا را اثبات و سودمند بودن شفاعت سایرین را به اذن خداوند رحمان مقید میسازند، و در دستهای دیگر از آیات سودمند بودن شفاعت غیر خدا مقید است به رضایت خداوند از «مشفوع له» [۶۸].
از جمله آیاتی که شفاعت را مختص خدا دانسته و از غیر او نفی میکنند میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱- ﴿ أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُفَعَآءَۚ قُلۡ أَوَلَوۡ كَانُواْ لَا يَمۡلِكُونَ شَيۡٔٗا وَلَا يَعۡقِلُونَ٤٣ قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٤٤ ﴾[الزمر: ۴۳-۴۴]. «آیا آنان غیر از خدا شفیعانى گرفتهاند؟! به آنان بگو: آیا (از آنها شفاعت مىطلبید) هر چند مالک چیزى نباشند و درک و شعورى براى آنها نباشد؟ بگو: تمام شفاعت از آن خداست، (زیرا) حاکمیت آسمانها و زمین از آن اوست و سپس همه شما را به سوى او بازمىگردانند!».
این آیه با نص صریح شفاعت را مختص خدا دانسته و آن را از غیر او نفی میکند و میگوید: ﴿ قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِیعٗاۖ ﴾.
۲- و این آیه که در مورد مؤمنان است: ﴿ وَأَنذِرۡ بِهِ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحۡشَرُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ لَيۡسَ لَهُم مِّن دُونِهِۦ وَلِيّٞ وَلَا شَفِيعٞ لَّعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ٥١ ﴾[الأنعام: ۵۱]. «و به وسیله آن (قرآن)، کسانى را که از روز حشر و رستاخیز مىترسند، بیم ده! (روزى که در آن،) یاور و سرپرست و شفاعتکنندهاى جز او (خدا) ندارند؛ شاید پرهیزگارى پیشه کنند».
این آیه وجود شفیعی غیر از خدا برای مؤمنان را نفی میکند.
۳- ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ يَوۡمٞ لَّا بَيۡعٞ فِيهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞۗ وَٱلۡكَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٢٥٤ ﴾[البقرة: ۲۵۴]. «اى کسانى که ایمان آوردهاید! از آنچه به شما روزى دادهایم، انفاق کنید! پیش از آنکه روزى فرا رسد که در آن، نه خرید و فروش است (تا بتوانید سعادت و نجات از کیفر را براى خود خریدارى کنید)، و نه دوستى (و رفاقتهاى مادى سودى دارد)، و نه شفاعت؛ (زیرا شما شایسته شفاعت نخواهید بود) و کافران، خود ستمگرند؛ (هم به خودشان ستم مىکنند، هم به دیگران)».
در این آیه خداوند وجود شفاعت در آن روز [قیامت] را نفی کرده است.
۴- ﴿ وَلَا يَمۡلِكُ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ٨٦ ﴾[الزخرف: ۸۶]. «کسانى را که غیر از او مىخوانند قادر بر شفاعت نیستند؛ مگر آنها که شهادت به حق دادهاند و بخوبى آگاهند».
در دستهی دوم از آیات وارد شده در باب شفاعت خداوند وجود شفاعت در آن روز [توسط غیرخدا] را بیان کرده و فرموده به یک شرط سودمند خواهد بود و آن اینکه خداوند به شفیع اجازهی شفاعت بدهد، از جمله:
۱- خداوند متعال در بزرگترین آیهی قرآنی یعنی «آیه الکرسی» میفرماید: ﴿ مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ ﴾[البقرة: ۲۵۵]. «کیست که در نزد او، جز به فرمان او شفاعت کند؟».
۲- و فرموده: ﴿ يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۖ مَا مِن شَفِيعٍ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ إِذۡنِهِۦۚ ﴾[یونس: ۳]. «و به تدبیر کار (جهان) پرداخت؛ هیچ شفاعت کنندهاى، جز با اذن او نیست».
۳- و آیهی: ﴿ ۞وَكَم مِّن مَّلَكٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيًۡٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن يَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرۡضَىٰٓ٢٦ ﴾[النجم: ۲۶]. «و چه بسیار فرشتگان آسمانها (با آن مقام و منزلتشان) شفاعت آنها سودى نبخشد مگر پس از آنکه خدا براى هرکس بخواهد و راضى باشد اجازه (شفاعت) دهد».
و آیات دیگری از این قبیل ... .
و در دستهی سومی از آیات سودمند بودن شفاعت غیر خدا به رضایت خدا و صاحبِ عهد و پیمانِ [بندگی] بودن شافع و «مشفوع له» مقید شده است:
۱- ﴿ وَلَا يَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ وَهُم مِّنۡ خَشۡيَتِهِۦ مُشۡفِقُونَ٢٨ ۞وَمَن يَقُلۡ مِنۡهُمۡ إِنِّيٓ إِلَٰهٞ مِّن دُونِهِۦ فَذَٰلِكَ نَجۡزِيهِ جَهَنَّمَۚ كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلظَّٰلِمِينَ٢٩ ﴾[الأنبیاء: ۲۸-۲۹]. «و آنها جز براى کسى که خدا راضى (به شفاعت براى او) است شفاعت نمىکنند؛ و از ترس او بیمناکند. و هرکس از آنها بگوید: من جز خدا، معبودى دیگرم، کیفر او را جهنم مىدهیم! و ستمگران را این گونه کیفر خواهیم داد».
۲- ﴿ لَّا يَمۡلِكُونَ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَنِ ٱتَّخَذَ عِندَ ٱلرَّحۡمَٰنِ عَهۡدٗا٨٧ ﴾[مریم: ۸۷]. «آنان هرگز مالک شفاعت نیستند؛ مگر کسى که نزد خداوند رحمان، عهد و پیمانى دارد».
۳- و آیهی ﴿ يَوۡمَئِذٖ لَّا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَرَضِيَ لَهُۥ قَوۡلٗا١٠٩ ﴾[طه: ۱۰۹]. «در آن روز، شفاعت هیچکس سودى نمىبخشد، جز کسى که خداوند رحمان به او اجازه داده، و به گفتار او راضى است».
و آیات دیگری از این قبیل... .
مادامی که خداوند گونهای از شفاعت [غیر خدا] را تأیید و گونهای دیگر را نفی و انکار کرده است باید طالب حق در این دو گونه تأمل نموده و معنی آنها را باز یابد، مبادا در این امری که گروههایی از پیروان محمد جگمراه شدهاند، او نیز گمراه شود. سبب و علت گمراهی این گروهها این بوده که هر گروه، دستهای از آیات را گرفته و همانها را مبنای احکام قرار داده و از آیات دیگر این باب غافل شدهاند و همهی آیات شفاعت باهم مورد مطالعه قرار نگرفتند، و لذا در تناقض باهم تصور شدند در حالیکه همه آیات قرآن حق بوده و هرگز تناقضی به آن راه ندارد.
دستهی اول از آیات باب شفاعت بیانگر نوعی شفاعت مخصوص خداست، همان شفاعتی که مشرکان جاهلی تصور نادرستی از آن داشتند و گمان میکردند که شفاعت از خداوند مثل شفاعت از دیگران است، و این تصور نادرست اساس ضلالت مسیحیان نیز میباشد.
این گمراهان گمان بردهاند شفاعت متداول بین اشخاص - که یکی برای دیگری شفاعت میکند - در نزد خدا نیز سودمند است، مثلاً شخص از کسی شفاعت بخواهد که «مشفوع الیه» [۶۹]از او خوف و یا رجاء داشته باشد، و لذا شفاعت او را قبول کند، همچنانکه در نزد پادشاه، شفاعت پسرش، برادرش، اطرافیان و شاهان دیگر مثمر ثمر خواهد بود، چون پادشاه از آنها خوف و یا رجا داشته و درخواستشان را برآورده میسازد، و یا این افراد حقی بر او دارند، بنابراین لازم است شفاعتشان را قبول کند، اگرچه آن را نپسندد و یا اینکه بدون اجازهی او انجام شده باشد.
خداوند – جل وعلا – در دستهی اول از آیات فوق الذکر این نوع شفاعت را نفی کرده، به این معنی که شفیع در نزد خداوند هیچ حق [الزام آوری] ندارد، آنچنانکه شفیعان بارگاه ملوک و امثالشان چنین حقی دارند.
قائل شدن به وجود چنین شفاعتی شرک بوده و هرکس گرفتار آن شده مرتکب شرک گردیده است، همچنانکه مسیحیان و امثال آنان از امت محمّدی جنیز مرتکب شدهاند، این افراد واسطههایی برگزیده و از آنان شفاعت میخواهند و معتقدند که میتوانند از پیامبران و افراد صالح مدفون در قبور شفاعت بخواهند، و معتقدند که این افراد شایسته در نزد پروردگار حقی داشته که همین حق باعث تحقق شفاعت شده و شفاعتشان رد نمیشود.
و این تصور نادرست میباشد زیرا درخواست پیامبران†گاهی رد میشد و اینگونه نیست که هر چه درخواست کنند برآورده شود، بلکه گاهی درخواستشان اجابت نمیگردد، چراکه یا منافی حکمتی است که خداوند میداند، و یا خلاف آن از قبل مقدر بوده، و یا اینکه آنان برای کسی شفاعت و دعا کردهاند که خداوند از او راضی نیست، و یا به خاطر وجود موانعی دیگر از همین قبیل... .
در قرآن و روایات مقرر شده که پیامبران چنین حقی را ندارند که هرچه درخواست کنند حتماً باید برآورده شود، آری دعا و درخواستشان شایسته اجابت بوده و درجهی آنان از همه پیروانشان بالاتر است ولی اجابهی درخواستشان به دو صورت است:
۱- برآورده شدن دعا و درخواستشان.
۲- تأخیر در برآورده شدن درخواستشان و اعطای اجر فراوان.
بعضی از مردم از آنجا که غواص(شناگر) خوبی در دریای آیات و روایات نیستند و از فهم آن بینصیبند، این مسأله را انکار کرده و نمیپذیرند، بنابراین دلایلی را برای اثبات صحت این مطلب بیان میکنیم، شاید بعضی از مردم را به راه آورد و اقوامی را بصیرت بخشد:
۱- خداوند در قرآن خطاب به پیامبر جمیفرماید: ﴿ ٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ أَوۡ لَا تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ إِن تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ سَبۡعِينَ مَرَّةٗ فَلَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَفَرُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۗ ﴾[التوبة: ۸۰]. «چه براى آنها استغفار کنى، و چه نکنى، (حتى) اگر هفتاد بار براى آنها استغفار کنى، هرگز خدا آنها را نمىآمرزد! چرا که خدا و پیامبرش را انکار کردند؛ و خداوند قوم فاسقان را هدایت نمىکند».
بنابراین اگر محمد جکه بهترین مخلوق در نزد خدا و گرامیترینشان میباشد برای این منافقان استغفار کند خداوند آنها را نمیبخشد و علت این عدم اجابت مانعی است که جلوی آن را میگیرد، و آن عبارت است از عدم رضایت خداوند از کسی که استغفار برای او انجام میشود. بنابراین در صورت عدم وجود شرط رضایت از «مشفوع له» درخواست دعا کننده پذیرفته نمیشود، خود آیه به این مطلب اشاره میکند: ﴿ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَفَرُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۗ ﴾.
۲- گاهی هم به خاطر حکمتی که خداوندأبه آن آگاه بوده درخواست پیامبر اکرم جبرآورده نشده است، همچنانکه مسلم در صحیح خود (۸/۱۷۱-۱۷۲) روایت کرده است که رسول اکرم جفرمودند: «از پروردگار سه چیز درخواست کردم و او دو تا را برآورده ولی سومی را برآورده نکرد: از پروردگارم خواستم امتم را با قحطی هلاک نکند، دعایم برآورده شد، از پروردگارم خواستم امتم را با غرق شدن [طوفان] هلاک نکند، دعایم برآورده شد، از پروردگار خواستم عداوت و دشمنی بین امتم ایجاد نشود ولی دعایم برآورده نشد».
حافظ ابن حجر در «فتح الباری» (۱۱/۹۷) قول بعضی از شارحان المصابیح را نقل کرده که: «بدان! همه دعاهای پیامبران مستجاب بوده» و ابن حجر در رد این قول میگوید: «گوینده این جمله از حدیث صحیحی غفلت ورزیده که پیامبر جفرمودند: «از پروردگارم سه درخواست کردم...» [۷۰].
۳- بخاری در صحیح (۱۱/۹۶) و مسلم در صحیح (۱/۱۳۰ – ۱۳۲) از ابوهریره و انس بن مالکبو نیز مسلم به تنهایی از جابرسنقل کردهاند که پیامبر جفرمودند: «هر پیامبری دعای مستجابیِ دارد و من میخواهم دعایم را برای شفاعت امتم در آخرت نگه دارم» این روایت مطابق الفاظ نسخهی اعرج از ابوهریره است.
حافظ ابن حجر در «فتح الباری» میگوید: «اشکالی که بر این حدیث وارد است این است که پیامبران و مخصوصاً حضرت محمد جدعاهای مستجاب شده فراوانی داشتهاند در حالی که ظاهر حدیث میگوید هر پیامبری فقط یک دعایش مستجاب میشود، و پاسخ اشکال این است که: مراد از اجابت دعای مذکور، یقیینی بودن اجابت آن است، در حالی که سایر دعاها و درخواستها تنها به امید اجابت طلب میشوند».
علماء و شارحان این حدیث همین نظر را دارند و کرمانی در «شرح البخاری» (۲۲/۱۲۲) در شرح این حدیث میگوید: «حدیث بیان میکند که هر پیامبری یکی از دعاهایش به صورت یقیینی مستجاب میشود ولی بقیه دعاهایش بر مبنای امید بر آورده شدن، طلب میشوند که بعضی از آنها مستجاب شده و بعضی دیگر مستجاب نمیشوند».
به همین ترتیب سایر پیامبران نیز هم دعای مستجاب دارند و هم دعای مستجاب نشده:
۴- نوح÷دعایش مستجاب نشده است: ﴿ وَنَادَىٰ نُوحٞ رَّبَّهُۥ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ٱبۡنِي مِنۡ أَهۡلِي وَإِنَّ وَعۡدَكَ ٱلۡحَقُّ وَأَنتَ أَحۡكَمُ ٱلۡحَٰكِمِينَ٤٥ قَالَ يَٰنُوحُ إِنَّهُۥ لَيۡسَ مِنۡ أَهۡلِكَۖ إِنَّهُۥ عَمَلٌ غَيۡرُ صَٰلِحٖۖ فَلَا تَسَۡٔلۡنِ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۖ إِنِّيٓ أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ٤٦ ﴾[هود: ۴۵-۴۶]. «نوح به پروردگارش عرض کرد: پروردگارا! پسرم از خاندان من است؛ و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است؛ و تو از همه حکمکنندگان برترى! فرمود: اى نوح! او از اهل تو نیست! او عمل غیر صالحى است (فرد ناشایستهاى است)! پس، آنچه را از آن آگاه نیستى، از من مخواه! من به تو اندرز مىدهم تا از جاهلان نباشى».
بنابراین شفاعت نوح÷برای پسرش مورد قبول واقع نشد زیرا فاقد شرط رضایت خداوند از پسرش بود.
۵- شفاعت ابراهیم خلیل÷برای پدرش نیز مورد قبول واقع نشد. و مواردی دیگر از دعاهای مورد قبول واقع نشده، انبیاء برای کسی که در آیات و روایات تدبر نماید قابل مشاهده است که به بهترین شیوه بیان شدهاند. و مادام که اجابت کل دعاها از انبیاء منتفی باشد سایر صالحان به طریق اولی از اجابت کل دعاهایشان بینصیبند.
بعضی از خلف [۷۱]جاهل گمان کردهاند انبیاء در نزد پروردگارشان چنان حقی دارند که دعایشان رد نمیشود، این گروه از این آیات و روایات بیخبرند که این بیخبری نتیجهی فتنهگری و وسوسهی شیطان است.
ابن جریر [طبری] در تفسیر آیه: ﴿ وَلَا تَنفَعُهَا شَفَٰعَةٞ ﴾[البقرة: ۱۲۳]. میگوید: «بنابراین، تأویل [۷۲]آیه چنین است: بترسید از روزی که هیچکس نمیتواند حقی را که خداوند برگردن کسی گذاشته از او مرتفع سازد، و خداوند [در راستای عدم تحقق این حق و حقوق] شفاعت هیچ شفیعی را نمیپذیرد و حقی که بر گردن هر شخصی است باید ادا شود.
و گفته شده: خداوند مخاطبان این آیه را که یهودند به این علت با چنان [شدت و غلظتی] مورد خطاب قرار داده که آنان میگفتند: ما پسران خدا و دوستان او و اولاد انبیاء بوده و پدرانمان در نزد خدا برایمان شفاعت میکنند، لذا خداوندﻷمیفرماید: در قیامت هیچ نفسی حتی ذرهی کوچکی از کیفر دیگری را به گردن نمیگیرد، و شفاعت هیچکسی در مورد سزای کسی قبول نمیگردد تا اینکه هر صاحب حقی، حق خود را از او دریافت کند» [۷۳].
دستهی دوم از آیاتی که در همان ابتدا ذکر کردیم و شفاعت (توسط غیرخدا) را تأیید میکردند)، و مراد این آیات شفاعتی مشروع و مخالف با باور مشرکان در مورد شفاعت میباشد که خداوند برای تحقق آن دو شرط قرار داده است:
اول: اجازهی پروردگار به شفیع [۷۴]برای شفاعت.
دوم: رضایت پروردگار از کسی که برای او شفاعت میشود.
این دو شرط برای شفاعت لازمند، حکمت شرط اجازه خدا به شفیع این است که قلبها به سوی خدا معطوف گشته و تسلیم فرمان او شده، به او تعلق خاطر یابند و اگر تاکنون برای شفاعت متوجه غیر او بودهاند به او روی آورند، به همین دلیل این مطلب بعد از توحید و لزوم وجوب توحید عبادی مطرح شده است، ولی گروههایی از مردم این شرط را نفهمیده و گمان کردهاند وجود استثناء بعد از نفی شفاعت به معنی اثبات شفاعت به طور مطلق و جواز طلب شفاعت از غیرخداست، بنابراین به همان راه و روش مشرکان بازگشتهاند.
و حقیقت شفاعت این است که چنانچه خداوند متعال بخواهد رحمتی به بندهاش رسانده و او را نجات دهد به جهت رحمت و به عنوان کرامتی برای شفیع اجازه چنین شفاعتی را به او میهد. و چنانچه شفاعتی از خدا طلب شود و او اجازه آن را ندهد شفاعت سودمند نخواهد بود، همچنانکه شفاعت نوح÷برای پسرش، و شفاعت ابراهیم÷برای پدرش، و شفاعت محمد جبرای عمویش سودی نرساند، تا جاییکه آیـه نازل شد که: ﴿ مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن يَسۡتَغۡفِرُواْ لِلۡمُشۡرِكِينَ وَلَوۡ كَانُوٓاْ أُوْلِي قُرۡبَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِيمِ١١٣ ﴾[التوبة: ۱۱۳]. «براى پیامبر و مؤمنان، شایسته نبود که براى مشرکان (از خداوند) طلب آمرزش کنند، هر چند از نزدیکانشان باشند؛ (آنهم) پس از آنکه بر آنها روشن شد که این گروه، اهل دوزخند».
این پیامبران بزرگوار شفاعت کردند ولی چون شفاعتشان اذن شرعی از ناحیهی پروردگار نداشت مورد قبول قرار نگرفت، و چون افرادی که برای آنان شفاعت شد کافر و مشرک بودند خداوند از آنان رضایت نداشته، و بنابراین شفاعت این پیامبران بزرگوار - صلوات الله وسلامه علیهم - سودمند نشد.
و خدا جز به توحید رضایت ندهد، همچنانکه میفرماید: ﴿ وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ ﴾[آل عمران: ۸۵].
«و کسی که غیر از اسلام، آئینی برگزیند، از او پذیرفته نمیشود».
به همین دلیل سلف صالح «الرضا» در آیات را به اخلاص و توحید و ترک کامل شرک تفسیر کردهاند.
ابن جریر در تفسیرش (۱۶/۹۷) و ابن منذر و ابن ابی حاتم در تفسیرش و بیهقی در «الاسماء والصفات» (ص ۱۰۹)، همه، به نقل از معاویه بن صالح از علی بن ابی طلحه از ابن عباسبنقل کردهاند که در آیهی ﴿ لَّا يَمۡلِكُونَ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَنِ ٱتَّخَذَ عِندَ ٱلرَّحۡمَٰنِ عَهۡدٗا٨٧ ﴾[مریم: ۸۷].
«آنان هرگز مالک شفاعت نیستند؛ مگر کسى که نزد خداوند رحمان، عهد و پیمانى دارد».
«عهد» را چنین تفسیر کرده است: شهادت به (لا اله الا الله) و به دست خدا دانستن همه (حول و قوه)ها و امیدواری به خدا.
و این سند که در بالا ذکر شد همان سندی است که امام احمد [به خاطر شدت اطمینان و وثاقت راویانش] دربارهی آن میگوید: (در مصر صحیفهای در مورد تفسیر وجود دارد که علی بن ابوطلحه آن را روایت کرده و اگر مردی به خاطر آن به مصر سفر کند کار عجیبی نکرده است [و ارزش دارد].
حافظ ابن حجر میگوید: این روایت نزد بخاری به نقل از ابوصالح روایت شده و بخاری در صحیح هر جا که به صورت معلّق از ابن عباس روایت میکند بر روایتهای ابوصالح از ابن عباس اعتماد کرده است.
و این سلسله سند در تفسیر از ابن عباس بهترین و صحیحترین سند است.
و ابن مردویه در «التفسیر» در معنی این آیه از ابن عباس روایت میکند که:
(هرکس بمیرد در حالی که برای خدا شریک قرار نمیدهد وارد بهشت میشود).
ابن جریر (۱۷/۱۳)، ابن منذر، ابن ابی حاتم و بیهقی در «البعث» و «الاسماء والصفات» (ص ۱۰۹) به نقل از علی بن ابی طلحه از ابن عباس روایت کردهاند که در تفسیر ﴿ وَلَا يَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ ﴾[الأنبیاء: ۲۸]. «و آنها جز براى کسى که خدا راضى (به شفاعت براى او) است شفاعت نمىکنند».
میگوید: کسانی که به خاطر شهادت بر (لا اله الا الله) از آنان راضی است.
قبلا در مورد این سند صحبت کردیم.
و در مورد شفاعت ملائکه در آیهی ﴿ وَلَا يَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ ﴾و قتاده میگوید: ﴿ وَلَا يَشۡفَعُونَ ﴾یعنی: در روز قیامت ملائکه شفاعت نمیکنند ﴿ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ ﴾یعنی: جز برای اهل توحید. این مطلب را ابن منذر و ابن ابی حاتم روایت کردهاند.
و عبد بن حمید وابن جریر (۲۵/۶۲) و ابن منذر در تفسیر آیهی ﴿ وَلَا يَمۡلِكُ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ٨٦ ﴾[الزخرف: ۸۶].
«کسانى را که غیر از او مىخوانند قادر بر شفاعت نیستند؛ مگر آنها که شهادت به حق دادهاند و بخوبى آگاهند».
روایت کردهاند که مجاهد گوید: [مراد از «الحق»]: اخلاص است.
[۶۸] کسی که برای او شفاعت میشود. [۶۹] کسی که در نزد او شفاعت میشود. [۷۰] شاید شارح المصابیح براساس روایت عایشهلکه: (دعای انبیاء مستجاب میشود) به این نتیجه رسیده است در حالی که این حدیث ضعیف میباشد و به همین دلیل حافظ ابن حجر در بحث پیرامون این مسأله به آن اشاره نمیکند. [۷۱] در مقابل «سلف» به معنی آنان که بعد از سلف آمدهاند و از سلف پیروی نکردهاند. (مترجم). [۷۲] تأویل در ادبیات ابن جریر و تعداد زیادی از سلف مترادف با تفسیر بوده است. (مترجم). [۷۳] چاپ: استاد محمود شاکر، ۲/۳۲. [۷۴] شفیع و شافع هر دو به معنی: کسی که شفاعت میکند. (مترجم).