مفاهیم اساسی اسلام در پرتو قرآن و سنت

تبرک جستن به ذات صالحان

تبرک جستن به ذات صالحان

قبلاً گفتیم که برکت ذاتی تنها برای کسانی است که خداوند به نص صریح اعطای آن را بیان فرموده باشد مثل برکت انبیاء و رسولان، ولی برکت سایر بندگان صالح دیگر، برکت در عمل است، به این معنی که برکت‌شان از علم، عمل و اتباعشان [از انبیاء] سرچشمه گرفته و برکتی ذاتی نیست، و از مظاهر برکت صالحان برای مردم می‌توان به دعای خیر صالحان برای مردم و نفع و احسانشان با نیتی صالحانه و امثال آن اشاره کرد.

و باز از آثار برکت این صالحان اینکه: خداوند به سبب وجود آنان خیر و نیکی رسانده و عذاب فراگیر و سختی را به برکت اصلاحگری آنان دفع می‌نماید، همچنانکه می‌فرماید: ﴿ وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهۡلِكَ ٱلۡقُرَىٰ بِظُلۡمٖ وَأَهۡلُهَا مُصۡلِحُونَ١١٧ [هود: ۱۱۷]. «و چنین نبود که پروردگارت آبادی‌ها را بظلم و ستم نابود کند در حالى که اهلش در صدد اصلاح بوده باشند!».

ولی اعتقاد به مبارک بودن ذاتشان و در نتیجه این اعتقاد، مسح و دست کشیدن به جسم آنان و نوشیدن باقیمانده‌ی آب این صالحان، و بوسیدن دستشان به نیت تبرک به دلایلی در مورد غیر انبیاء ممنوع می‌باشد، از جمله آن دلایل:

۱- هیچکس [در فضل و برکت] به پیامبر نمی‌رسد و حتی به درجه‌اش نزدیک نمی‌شود، چه برسد به مساوات در فضل و برکت!!

۲- هیچ دلیل شرعی وارد نشده که بگوید: غیر پیامبر جنیز در متبرک بودن اجزای ذاتش مثل او باشد، و لذا این خصیصه مثل سایر ویژگی‌های آن حضرت مختص ایشان می‌باشد.

۳- شاطبی/در کتاب «الاعتصام» (۲/۶-۷) به هنگام متعرض شدن قیاس غیر نبی به نبی با جامع [۱۱۳]ولایت می‌گوید: «یک اصل قطعی مخالف این امر است و آن اینکه هیچ یک از صحابهشهرگز چنین کاری - تبرک جستن – را نسبت به جانشین پیامبر انجام نداده‌اند: بعد از پیامبر جبا فضیلت‌ترین شخص این امت ابوبکر صدیقسمی‌باشد که خلیفه‌ی آن حضرت بود و با این وجود هرگز کسی از او تبرک نجست، و همچنین هیچ‌کس از عمر تبرک نجست که بعد از ابوبکر با فضیلت‌ترین شخص امت بود، و باز همین گونه بوده‌اند عثمان، علی و سایر صحابه‌ای که هیچ‌کس در بین امت از آن‌ها با فضیلت‌تر نیست، و با هیچ سند صحیح و شناخته شده‌ای از هیچ‌یک از این بزرگان نقل نشده که تبرک جوینده‌ای به یکی از این شیوه‌ها و یا امثال آن [۱۱۴]به آن بزرگواران تبرک جسته باشد، بلکه در مورد صالحان باید به کردار، اقوال و سیره‌شان که موافق پیامبر جمی‌باشد، اقتداء کرد و همین کافی است. و بنابراین ترک تبرک جستن از صحابه مورد اجماع همه اصحاب بوده است».

و همچنین این کار (تبرک جستن) با حسن و حسینبو نیز با فاطمهلانجام نشد، بنابراین برکت ذاتی از طریق نطفه نیز انتقال نمی‌یابد، و روافض و پیروان مقلد و غیر مقلدشان در این مورد به خطا رفته‌اند.

۴- سد ذرایع یکی از قواعد این شریعت بزرگ بوده و قرآن کریم در جاهای متعددی آن را بیان کرده و در سنت نیز احادیث فراوانی که تنها احادیث صحیح آن به حدود صدتایی می‌رسند، بیانگر این قاعده هستند، و [علاوه بر این] می‌توان گفت عدم مشروعیت تبرک به غیر انبیاء از باب سد ذرایع می‌باشد.

۵- تبرک جستن به غیر انبیاء کاری است که نمی‌توان از فتنه‌ی آن در امان ماند، و شخصی که به او تبرک می‌شود دچار عُجب و کبر و ریاء و فخر فروشی می‌شود و هر یک از این آسیب‌های قلبی جزو محرمات می‌باشند.

فصل:

مؤلف مفاهیم در ص ۱۵۶ بعد از ذکر بعضی از آثار و احادیثی که متضمن تبرک جستن بعضی از صحابه به ذات پیامبر جو یا بعضی از اجزای بدن او می‌باشد، می‌گوید:

«والحاصل من هذه الآثار والأحادیث هو أنَّ التبرك به، وبآثاره وبکل ما هو منسوب إلیه سنة مرفوعة، وطریقة محمودة مشروعة» ه‍.

و مترجم کتاب مفاهیم در صفحه ۲۲۰ مطلب فوق را چنین ترجمه می‌کند:

از آثار و احادیث گذشته به خوبی استنباط می‌شود که برکت به رسول خدا و آثار و کردارش و آنچه به او نسبت داده می‌شود، سنت حسنه و راه مشروع دینی است.

می‌گویم: این کلام به خاطر عدم تحقیق و عدم تدبر در نصوص به عارضه‌ی اجمال گرفتار شده و مولف بین تبرک جستن از ذات آن حضرت و یا از اجزای منفصل از ایشان، با تبرک جستن از آثار مکانی آن حضرت مثل جایی که در آن نماز خوانده و یا نشسته، تفاوتی نگذاشته است، در حالی که قبلاً هم گفتیم تبرک اولی در محضر پیامبر جانجام شده و مورد تأیید ایشان قرار گرفته است، بنابراین مشروع بوده و سنت نامیده می‌شود، ولی تبرک به آثار مکانی مشروع نیست و لذا مولف مفاهیم نتوانسته دلیلی در اثبات صدق ادعای بزرگش بیاورد که گفته: «این کار سنت پسندیده‌ای است» و این نتیجه‌گیری مولف پیامد تفاوت قائل نشدن بین امور متفرق و ترک روش علمای محقق می‌باشد.

دلایلی که تبرک به آثار مکانی را غیر مشروع و نوآور [بدعت] می‌گرداند.

عبارتند از:

اول: این نوع تبرک در حیات آن حضرت وجود نداشته، و در روایت صحیح چیزی در این باره – نه با سند صحیح و نه حسن و نه حتی ضعیف – روایت نشده است، و هیچ‌کس نقل نکرده که در زمان حیات آن حضرت، کسی به اثر مکانی ایشان تبرک جسته باشد، و چون با وجود انگیزه‌ی زیاد برای نقل چنین مسأله‌ای و اهتمام به نقل مسایل خیلی کوچکتر از آن، می‌بینیم که چنین احادیثی روایت نشده لذا پی می‌بریم در زمان حیات آن حضرت چنین مساله‌ای وجود نداشته و هر مساله‌ای که اینگونه باشد، ایجاد آن بدعت نامیده شده، و هر بدعتی گمراهی و ضلالت بوده، و لازم است از بدعت‌ها نهی و با آن مخالفت نماییم. و این همان چیزی است که خلیفه‌ی راشد ما را به نهی از آن، و نهی از دنباله روی از آثار مکانی ارشاد نموده است، همچنانکه در روایت معرور بن سوید أسدی نقل کردیم.

دوم: برکت ذاتی انبیاء و رسولان به مکان‌های زمینی منتقل نمی‌‌شود وگرنه می‌بایست هر جایی که حضرت از آن گذشته و یا در آن نشسته و یا هر راهی که رفته متبرک شده و از آن تبرک جسته شود، و چون لازمه‌ی این مطلب منتفی است بنابراین ملزوم آن - متبرک شدن مساجد - منتفی است، و این مسأله برای هرکس که با دید وسیع و استدلالی تامل کند، بدیهی است.

سوم: طلب برکت از آثار مکانی بر خلاف سنت همه‌ی انبیای قبل از محمد جمی‌باشد، زیرا هیچکدام از آن‌ها از آثار مکانی انبیاء قبل از خود تبرک نجسته و به این کار امر نکرده‌اند، و لذا هر کاری خلاف آن باشد از نوآوری‌های آیندگان است، همان‌هایی که کارهای امر نشده را انجام می‌دهند، این آیندگان بعد از وفات پیامبرانشان و با احساس سخت شدن تکالیف شرعی، به منظور بخشوده شدن گناهان و افزایش حسنات، به بدعت تبرک جستن از آثار مکانی آن پیامبران روی آوردند، و لذا عمرسفرمودند: «همانا! امت‌های پیشین با همین کارها، یعنی دنباله‌روی آثار مکانی پیامبرانشان به هلاکت رسیدند». سند این حدیث قبلاً ذکر شد.

چهارم: امکنه مبارک نخواهد شد مگر با استمرار طاعت در آن‌ها، و این استمرار سبب اعطای برکت خداوند می‌باشند، و مساجد به همین دلیل مبارکند، و لذا با زوال طاعت [و عبادات] در آن‌ها برکتشان ادامه نمی‌یابد.

شاهد مثال این مطلب مساجدی هستند که مسیحی‌ها تصرف کرده و آن را تبدیل به کلیسا کردند، و شرک را آورده و در آن به غیر شریعت اسلام عبادت نمودند که با این کار برکت مسجد که نتیجه‌ی اطاعت خدا در آن مکان بود، برداشته شد.

بنابراین برکت مکانی همیشگی نبوده، و این مساله محل نزاع و اختلاف نیست.

پنجم: تبرک به آثار مکانی راهی است برای ارتکاب [گناهی] بزرگتر که عبارت است از تقدیس و اعتقاد یافتن به آن مکان، و شکی نیست که چنین پیامدی را به همراه خواهد داشت. همچنانکه اخباریون در مورد اولاد اسماعیل÷نقل کرده‌اند که: «[جمعیت‌شان زیاد شده و] مکه بر آن‌ها تنگ شد، و لذا دشمنی‌ها و جنگ‌هایی در بین آنان روی داد و در نتیجه‌ی آن، گروهی، بعضی دیگر را [از شهر] بیرون رانده و مجبور کردند که در جستجوی زمین و رزق و روزی به جاهای دیگر بروند، و عاملی که باعث شد آن‌ها به عبادت بت‌ها و سنگ‌ها روی آورند این بود که هر وقت مسافری از مکه سفر می‌کرد سنگی از سنگ‌های حرم را به جهت تعظیم حرم و به خاطر علاقه به آن با خود حمل می‌کردند» [۱۱۵].

و هر چیزی که اینگونه باشد – به گناهی بزرگتر منجر شود – منع آن واجب می‌باشد زیرا وسیله‌ی منتهی به یک امر غیر مشروع، نیز نامشروع است، تا از رسیدن به آن پیامد جلوگیری شود.

إنَّ السلامة من سلمی وجارتها
أن لا تحل علی حال بوادیها

راه در امان ماندن از سلمی و همسایگی‌اش این است که به هیچ وجه به سرزمین محل زندگی او نزدیک نشوی.

ششم: امروزه تعظیم پیامبر جو جستن برکت از ایشان به یکی از دو نوع تبرک امکان‌پذیر است، و آن عبارت است از: برکت اتباع و عمل به سنت وی و جهاد با دشمنان سنت ایشان و مخالفان اوامر شریعتش، و نیز جهاد با منافقانی که مردم را می‌فریبند و گمراه می‌سازند، و تابعان و امامان هدایتگر سلف نیز از همین طریق به دنبال طالب برکت بوده‌اند، همان‌هایی که محبت حضرت محمد جرا تحقیق بخشیدند و لذا برکت اتباع تا آنجا که خداوند اجازه داد به آنان رسید، و این بزرگواران طلب تبرک از غیر این طریق را ترک کردند و تبرک جستن از آثار مکانی را ترک کردند، و بدیهی است هرچه آن‌ها ترک کرده‌اند در نزد آنان ناشایسته و غیر مشروع بوده است.

مولف مفاهیم در ص ۱۵۶ می‌گوید:

«وبالنصوص التی نقلناها، یظهر کذب من زعم أنَّ ذلك ما کان یعتنی به ویتهم بفعله أحد من الصحابة إلاَّ ابن عمر، وأنَّ ابن عمر ما کان یوافقه علی ذلك أحد من أصحاب الرسول جوهذا جهل أو کذب أو تلبیس. فقد کان کثیر غیره یفعل ذلك ویهتم به، ومنهم: الخلفاء الراشدون ش، وأم سلمه، وخالد بن الولید، وواثلة بن الأسقع، وسلمة بن الأکوع، وأنس بن مالك، وأم سلیم، وأسید بن حضیر وسواد بن غزیة، وسواد بن عمرو، وعبدالله بن سلام، وأبو موسى، وعبدالله بن الزبیر، وسفینة مولى النبی، وسرة خادم أم سلمه، ومالك بن سنان، وأسماء بنت أبی بکر، وأبو محذورة، ومالك بن أنس وأشیاخه من أهل المدینة کسعید بن المسیب، ویحیى بن سعید»انتهی.

و مترجم در صفحه ۲۲۰ چنین ترجمه می‌کند:

و از نص‌هایی که ذکر کردم معلوم شد کسانی که فکر می‌کنند از اصحاب مورد اعتماد فقط عبدالله بن عمر یکه تاز میدان است اشتباه آنان محرز است، خلفای راشدین، ام سلمه، خالد بن ولید، واثله بن اسقع، سلمه ابن الاکوع، انس بن مالک، ام سلیم، اسید بن حضیر، سواد بن غزیه، سواد بن عمر، عبدالله بن سلام، ابو موسی، عبدالله بن عمر، سفینه جاریه رسول، سره، مالک بن سنان، اسماء دختر ابوبکر، ابو محذوره، مالک بن انس و اتباعش در مدینه و غیره همه با عبدالله بن عمر هم رأی و هم عقیده هستند.

می‌گویم: در مورد نسبت این ادعا به این اصحاب و تابعان و سند این ادعا اطاله‌ی کلام نمی‌کنم و تنها به ذکر چند نکته اکتفا می‌کنم:

اول: مولف مفاهیم کسی را که بگوید: ابن عمر در اهتمام [و تبرک جستن] از آثار مکانی تنهاست، متهم به کذب و جهل و تلبیس می‌کند و این گفته ناشایست و ناپسند بوده، نشانه‌ی فضیحت حال مولف است زیرا نمی‌توان تصور کرد یک بچه، بزرگان علم حدیث و فقه تکذیب کند در اینکه می‌گویند: ابن عمر در این مسأله تنهاست.

دوم: رأی مولف به جهل نزدیکتر است تا علم و دانش، زیرا کسی که فرق بین برکت ذاتی و برکت آثار مکانی را تشخیص ندهد، نظرش شایسته طرد و دور انداختن می‌باشد.

سوم: اسمائی را که ذکر کرد یا در مورد تبرک به آثار ذاتی باقیمانده‌ی پیامبر جبعد از وفاتشان حدیث روایت کرده‌اند و یا در مورد تبرک جستن از عرق، پیراهن و ردای آن حضرت و ... مطلبی گفته‌اند، و تازه اگر از سند آن‌ها صرفنظر کرده و همه روایات مورد استناد مولف را صحیح بشماریم، وگرنه بعد از تحقیق پی می‌بریم که جز اندکی از این روایات، بقیه صحیح نیستند.

پس چرا باید کسی که بین این دو نوع تبرک فرق گذاشته تکذیب شود، در حالی که نظر او صحیح است؟!

کسی که در علم غوطه‌ور نشده و معرفش در پایین‌ترین سطح باشد رأیش در نزد علماء هیچ ارزشی ندارد.

مولف با تعمیم دادن تبرک به آثار مکانی، کسانی را می‌فریبد که به او حسن ظن داشته و علمش را موثق می‌شمارند، ولی در روز قیامت از آنان تبرئه می‌جوید:

﴿ إِذۡ تَبَرَّأَ ٱلَّذِينَ ٱتُّبِعُواْ مِنَ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُواْ [البقرة: ۱۶۶] [۱۱۶].

«در آن هنگام، رهبران (گمراه و گمراه‏کننده) از پیروان خود، بیزارى مى‏جویند».

مولف نتوانسته است روایاتی صحیح یا حسن را مبنی بر تبرک به آثار مکانی از سایر صحابه – غیر از ابن عمر ب– نقل کند.

چهارم: نسبت دادن تبرک به آثار مکانی به امام مالک، امام و عالم مدینه، صحیح نیست، زیرا امام مالک از رفتن به آثار مکانی نهی می‌کرد، و از تابعان سرشناس مدینه نیز نقل می‌کرده که از این کار نهی کرده‌اند و در کتب یاران [و پیروان] امام مالک نصوصی مبنی بر نهی ایشان از این کار وجود دارد، از جمله:

محدث اندلس، ابن وضاح، در «البدع والنهی عنها» (ص ۴۳) می‌گوید: «مالک بن انس و غیر ایشان از علمای مدینه از رفتن به این مساجد و آثار مکانی پیامبر جکراهت داشتند، به جز یک قبه‌ی واحد».

بنابراین کسی که این کار را به امام مالک نسبت دهد، در این مسایل نه مالکی و نه سلفی - همچنانکه امام مالک، خودش سلفی است – خواهد بود.

[۱۱۳] به معنی وجه مشترک (مترجم). [۱۱۴] یعنی تبرک جستن به عرق، مو، [پس مانده‌ی آب] وضو و .... [۱۱۵] «الاصنام» (ص ۶)، این عبارات را به جهت استدلال به آن نیاوردم و بلکه تنها برای بیان آنچه در مورد اولاد اسماعیل گفته می‌شود، ذکر کردم. [۱۱۶] بخاری در صحیح بخاری، کتاب التفسیر.