فصل چهارم: تکفیر
یکی از بزرگترین مسایلی که باعث میشود گروههایی در مباحث توحید و اخلاص از قول حق و حقیقت استنکاف ورزند مسأله تکفیر است، این گروهها مسألهی تکفیر را اینگونه میشناسند:
مسلمانی که «لا إله إلاَّ الله ومحمد رسول الله»را بگوید، نماز بخواند و ارکان ظاهر اسلام را مراعات نماید هرگز ممکن نیست کفر ورزد. و گویند: آیا ممکن است کفر ورزد در حالی که ارکان اسلام را مراعات میکند؟!
این گروه هیچ وقت تصور نمیکنند که اسلام نواقضی دارد که آن را باطل گردانده و لا اله الا الله را نقض میکنند، حتی بعضی از مردم میگویند: هرکس بگوید: (لا اله الاالله) مسلمان است، گرچه هیچ عمل (صالحی) هم نداشته باشد، و ترک عمل (صالح) توسط کسی که کلمهی توحید را بر زبان رانده او را از دین اسلام خارج نمیکند، و این رأی معروف و شناخته شدهی مرجئه و ما تریدیه و پیروان آنان تا به امروز است.
این دو گفته قدیمی بوده و در عصور اولیه پدید آمده و لذا نوظهور نیستند و اکثر کسانی که مسائل اخلاص در توحید و توحید افعالی خداوند برایشان توضیح داده میشود ولی فریب شیطان، آن دشمن دیرینهی انسان، را میخورند و به تعظیم مردگان، طلب شفاعت، دعا و مسألتِ عطایا و غفران و عافیت بدن و سرزمین از مردگان روی میآورند، نمیتوانند بپذیرند که هر کسی یکی از کارهای فوق را با مردگان انجام دهد مرتکب شرک اکبری شده که او را از دایرهی دین اسلام خارج میکند.
و میگویند: آیا کسی که شهادتین را میگوید، نماز میخواند، روزه میگیرد، زکات میدهد و حج میگذارد، کافر هم میشود؟! نه خیر هرگز کافر نمیشود، حتی اگر غیرخدا را به فریاد بخواند، و با این مقدمه شرک بودن اعمال فوق برای مردگان را انکار میکنند، و لذا با استدلال معکوس (از نتیجه به مقدمه رسیدن) حق در برابر آنان باطل وانمود میشود.
و در این فصل به بیان حقیقت این مسأله میپردازم، زیرا باطل گرایان با عدم توجه به ادلهی شرعی و کلام علماء در باب اعتقاد و ارتداد قلبها را پر از خشم و کینه کردهاند.
فصل:
بزرگترین شروط صحت اسلام توحید و اخلاص قلبی میباشد همچنانکه خداوند میفرماید: ﴿ أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُۚ وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ ﴾[الزمر: ۳].
«آگاه باشید که دین خالص از آن خداست، و آنها که غیر خدا را اولیاى خود قرار دادند و دلیلشان این بود که: اینها را نمىپرستیم مگر بخاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند».
و مثل آیهی: ﴿ قُلۡ إِنِّيٓ أُمِرۡتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّينَ١١ ﴾[الزمر: ۱۱].
«بگو: من مامورم که خدا را پرستش کنم در حالى که دینم را براى او خالص کرده باشم».
و میفرماید: ﴿ قُلِ ٱللَّهَ أَعۡبُدُ مُخۡلِصٗا لَّهُۥ دِينِي١٤ ﴾[الزمر: ۱۴].
«بگو: من تنها خدا را مىپرستم در حالى که دینم را براى او خالص مىکنم».
و باز میفرماید: ﴿ فَٱدۡعُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ١٤ ﴾[غافر: ۱۴].
«(تنها) خدا را بخوانید و دین خود را براى او خالص کنید، هرچند کافران ناخشنود باشند».
و در جایی دیگر ﴿ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ ﴾[البینة: ۵].
«و دستوری به آنها داده نشده بود جز این که خدا را بپرستند، در حالی که دین خود را برای او خالص کنند».
و آیات دیگری که از حد شمارش خارجند و بلکه کل قرآن به سوی اخلاص، دعوت و دستور میدهد، و این دعوت یا از راه بیان تطبیق این واقعیت در زندگی است، و یا از راه بیان تضمن و التزام به آن، و هرکس در قرآن تدبر نماید به این مطلب پی میبرد.
در سنت نیز مطالب و روایات فراوانی پیرامون اخلاص و عدم قبول آیین و عبادت شخص غیرمخلص وجود دارد از جمله:
۱- بخاری از ابوهریرهسروایت میکند که: گفته شد: ای رسول خدا! در روز قیامت چه کسی برای نیل به شفاعت تو از همه خوشبختتر است؟ پیامبر جفرمودند: «ای ابوهریره! به خاطر حرص و علاقهی تو به حدیث گمان بردم که قبل از تو هیچکس در این مورد از من سؤال نخواهد کرد، نزدیکترین شخص به شفاعت من در روز قیامت کسی است که (لا اله الا الله) را خالصانه و از ته قلب بگوید».
حافظ ابن حجر در «فتح الباری» (۱/۱۹۴) در شرح حدیث فوق میگوید: واژهی «خالصانه» برای بیان عدم شمول منافقان گفته شده است و معنی «اسعد الناس» خوشبختترین و یا نزدیکترین نیست و «أسعد» در اینجا اسم تفضیل نمیباشد و بلکه به معنی «سعید» است مثل «اَحْسَنُ مَقِیلاً» و با این تعبیر معنی حدیث چنین میشود :
[در روز قیامت مردمی به خوشبختی شفاعت من نائل میشوند که خالصانه ...]. پایان کلام ابن حجر [۹۷].
۲- نسائی در «الجهاد» (۶/۲۵) با سند حسن از ابوامامه و او از پیامبر جروایت کرده که فرمودند: «خداوند اعمال را قبول نمیکند مگر آن عملی که خالصانه بوده و برای کسب رضایت وی انجام شده باشد».
و در این باب – باب اخلاص توحید و عمل – و بیان این نکته که عمل غیرمخلصانه شرک بوده و غیر قابل قبول است، و اینکه توحید بزرگترین اعمال [صالح] میباشد، و نیز اینکه هرکس عمل خود را برای خدا خالصانه انجام نداده باشد به سوی خودش برگشت داده میشود، در همهی این موارد احادیث زیادی وجود دارد، همچنانکه خداوند متعال در یک حدیث قدسی میفرماید: «من بینیازترین شرکاء به شراکت هستم، هرکس کاری را انجام دهد و در آن دیگری را با من شریک گرداند، او را با شریکش ترک خواهم کرد» [۹۸].
اخلاص یک امر قلبی بوده که کسی جز خدا بر آن مطلع نیست، و عبادت گاهی از طریق جوارح انجام میشود مثل نماز و روزه و امثال آن، و گاهی قلبی بوده [و خالصانه انجام میپذیرد] و در درجهی بعد و جوارح شکل ظاهری آن عبادات را اظهار و نمایان میسازند.
بعضی از مردم ریاء و شرک خود را مخفی میسازند و دوست ندارند کسی بر آن اطلاع یابد، مثل منافقان که با جوارح خود عبادت را از خود نشان میدهند، ولی در قلبشان اخلاصی نیست و شرک وجود دارد. ولی هیچکسی از منتسبان به اسلام توحید را مخفی، و شرک را نمایان نمیسازد، و لذا این قِسم وجود خارجی ندارد، و البته حقیقت هم ندارد، زیرا کسی که در گفتار و اعمالش شرک را نمایان سازد و اخلاص را ترک کند شکی نیست که قلبش نیز غیرمخلص بوده و هیچ اختلافی بر سر این مسأله وجود ندارد. و تنها استثنائی که برای این قِسم میتوان پیدا کرد کسی است که با تهدید به قتل وادار به انجام کاری شود همچنانکه خداوند متعال میفرماید: ﴿ إِلَّا مَنۡ أُكۡرِهَ وَقَلۡبُهُۥ مُطۡمَئِنُّۢ بِٱلۡإِيمَٰنِ ﴾[النحل: ۱۰۶].
«بجز آنها که تحت فشار واقع شدهاند در حالى که قلبشان آرام و با ایمان است».
ولی برای شخصی که مختار بوده و به عبادت رغبت داشته باشد معقول نیست که کلام شرک آمیز بر زبانش براند در حالیکه درونش پاک و خالص شده باشد. کسی که اظهار اخلاص میکند ولی در درونش اخلاصی نیست منافق میباشد، مثل منافقان عصر رسول اکرم ج. و ظاهر کنندهی شرک، مشرک است، مثل سایر مشرکانی که در عهد نبوت زیستهاند – از عرب و غیر عرب – و پیامبر جبا آنها قتال کرد.
منافقان عهد پیامبر جشهادتین را میگفتند، با پیامبر جنماز میخواندند، روزه میگرفتند، زکات میدادند و شعائر ظاهری را اداء میکردند ولی با همهی این وجود به پایینترین درجهی جهنم انداخته میشوند، پایینتر از کفار و جایی بدتر از جای کفار، زیرا منافقان اعمالشان خالصانه نبوده و کلمهی توحید را مخلصانه نگفتهاند و به همین دلیل اعمال کفرآمیزشان اظهار اسلامشان را نقض میکند، مثل دوستی با مشرکان و مسخره کردن مؤمنان و اعمال کفرآمیز دیگری از این قبیل که بر عدم اخلاصشان دلالت میکند، و لذا با وجود گفتن شهادتین و انجام ارکان اسلام، کافر شدند.
و این بهترین و نافعترین برهان برای فساد گفتهی کسانی است که میگویند: هرکس (لا اله الا الله ومحمداً رسول الله) را بگوید و نماز بخواند، زکات بدهد و به شعائر پایبند باشد هرگز کفر به سراغ او نمیآید، این گروه به ظاهر نگاه کردهاند در حالی که پایهی بزرگتر و رکن مستحکم اخلاص است که از آن غافل ماندهاند.
این اخلاص مدلول کلمهی توحید میباشد و به همین علت کلمهی اخلاص نیز نامیده شده و لذا هرکس آن را به زبان بیاورد ولی به اخلاص در عبادتی که این کلام به دنبال دارد معتقد نباشد از زمرهی شاهدان و گواهان به این حقیقت محسوب نمیشود، به همین دلیل بزرگترین رکن دین شهادت به (لا اله الا الله) است نه فقط گفتن آن.
بعضی از مردم (لا اله الا الله) را تنها با زبانشان میگویند ولی با قلوبشان بر آن شهادت نمیدهند، به این معنی که نسبت به مدلول آن اخلاص ندارند، و چنین اشخاصی مستحکمترین رکن دینشان را که همانا اخلاص است، از دست دادهاند.
فصل:
به همین علت هرکس کتب فقهاء را مطالعه نماید در هر کدام بابی را تحت عنوان «باب الرده» - اعاذنا الله منها ومن ما قرّب الیها - مییابد که در آنجا فقهاء الفاظی را که مسلمان با تلفظ آن کافر و مرتد شده و مال و خونش مباح میگردد، ذکر کردهاند، با وجود اینکه در اکثر موارد شخص مرتد (لا اله الا الله ومحمد رسول الله) را گفته، نماز میخواند و زکات میدهد، روزه گرفته و حج به جا میآورد، ولی با این وجود مرتکب یکی از نواقض اسلام مثل شرک شده و لذا مرتد گشته است.
در اینجا عبارات علماء و کلام مذاهب چهارگانهی مورد تبعیت قرار گرفته را راجع به این مسأله بازگو میکنیم تا حقیقت روشن گردد:
۱- در «مختصر خلیل علی شرح الدردیر» (۶/۱۴۴) که یکی از کتب مورد اعتماد و اعتنای مذهب مالکی است چنین آمده:
«الرده»: یعنی کافر شدن یک مسلمان که قبلاً با ادای شهادتین از روی اختیار اسلامش مقرر شده، و مرتد شدن یا با گفتن کلامی صریح مثل قول به شراکت برای خدا محقق میشود، و یا با گفتن کلامی که مقتضی کفر است، مثلاً بگوید: خداوند جسمی است مثل سایر اجسام، و یا از طریق انجام کاری که مقتضی کفر باشد، پدید میآید، یعنی شخص کاری را انجام دهد که مستلزم وجود کفر [در درون او] باشد، مثل پرت کردن یک مصحف از قرآن کریم، و یا قسمتی از یک مصحف، حتی یک کلمه از آن و همچنین است سوزاندن مصحف با هدف بیاحترامی به آن و نه به قصد صیانت و حفظ از آن و یا گذاشتن و رها کردن آن در یک مکان آلوده و ... و باز حکم همین مصحف را دارد، حدیث، اسامی خداوند و کتب حدیثی و حتی اگر این کارها با کتب فقهی نیز با نیت بیاحترامی به شریعت انجام شود، باز حکم ارتداد را دارد... .
صاوی در «حاشیه الصاوی» در شرح ابتدای متن فوق میگوید: ظاهراً مراد مؤلف از اینکه میگوید: (اسلامش مقرر شده باشد...) این است که به مجرد گفتن شهادتین از روی اختیار، حتی اگر عمل به ارکان را به همراه نداشته باشد اسلام شخص ثابت میشود در حالی که اینگونه نیست، بلکه برای تقریر اسلام، عمل به ارکان و التزام به احکام نیز بعد از گفتن شهادتین لازم و ضروریاند.
به این ترتیب ثابت میشود که مرتد بر مسلمانی اطلاق میشود که شهادتین را گفته و به ارکان عمل کرده [و بعداً بازگشته] باشد، رأی همهی علماء همین است و اختلافی بر سر این مطلب وجود ندارد.
و علمای حنفیه برای رعایت جنبهی تعظیم آیات الهی و دین خدا باب ارتداد را بیشتر از سایر مذاهب توسعه دادهاند: تا جاییکه آنها شخص را به خاطر گفتن الفاظی که تعظیم و احترام واجب برای خدا، و پیامبر، و دین خدا، و علمای مسلمان و علومشان به نوعی در کلام وی متروک باشد، تکفیر میکنند. و ما در اینجا گوشهای از گفتههای ابن نجیم حنفی در کتاب «البحر الرائق شرح کنز الدقائق» (۵/۱۱۹-۱۲۵) را بازگو میکنیم:
کسی که معتقد باشد خداوند به کفر رضایت میدهد، کافر شده است. و کسی که بگوید: اگر خداوند در روز قیامت نسبت به من عدالت بورزد، و یا: اگر خداوند در روز قیامت قضاوت کند و یا: اگر خداوند عدالت بورزد من حقم را از تو میگیرم، چنین شخصی کافر میشود – و نیز کسی که بگوید: خداوند تو را بر دروغت برکت ببخشد، و یا بگوید: خدا گواه است که من این کار را کردهام در حالی که مطمئن باشد آن کار را نکرده است ... و یا به نزد کاهن برود و او را تصدیق کند. و یا بگوید: من از اموال مسروقه مطلع هستم [ادعای غیب بکند]. یا بگوید: پیامبر بودن آدم÷برایم ثابت نشده است... و کسی که در قلبش نسبت به پیامبر جبغض و کینه داشته باشد کافر میشود ... و نیز کسی که بگوید: اگر آنچه پیامبران گفتهاند حقیقت داشته باشد و یا راست باشد... .
و چنین است کسی که حدیث متواتری را انکار کند و یا از روی سبک شمردن آن بگوید: زیاد شنیدهایم ... و یا یکی از سنتهای رسول اکرم جرا سبک بشمارد.
و بنابر قول اصح کسی که امامت ابوبکرسو یا خلافت عمرسرا انکار کند، کافر میشود، ولی با گفتن (اگر محمد جنمیبود آدم خلق نمیشد) گوینده کافر نمیشود، زیرا این کلام اشتباه است.
و باز کسی که در جواب (دنیا را به خاطر آخرت رها کن) بگوید: نقد را به نسیه نمیدهم، کافر میشود، و همچنین کسی که اصل پی کردن و ذبح شرعی را انکار کند و یا نزدیکی از زن حائضه را حلال بشمارد، کافر میشود.
و کسی که حرامی را حلال شمارد که حرمتش در دین ثابت شده و هیچ ضرورتی هم در کار نبوده باشد، کافر شده است، ولی کسی که آن کار را انجام دهد ولی قائل به حلال بودنش نباشد کافر نمیشود ... و همین حکم را دارد قرائت قرآن به همراه دف زدن و نی نواختن و نیز اعتقاد به مخلوق بودن حقیقت قرآن باعث کافر شدن است، و مزاح با قرآن نیز شخص را کافر میکند، مثلاً شخص از روی مزاح بگوید: ﴿ وَٱلۡتَفَّتِ ٱلسَّاقُ بِٱلسَّاقِ٢٩ ﴾[القیامة: ۲۹]. «و ساق پاها (از سختی جان دادن) به هم بپیچد». کافر شده است، و یا قدحی را پر کرده و به دست گرفته، بگوید: ﴿ وَكَأۡسٗا دِهَاقٗا٣٤ ﴾[النبأ: ۳۴]. «و جامهائی لبریز و پیاپی از شراب طهور». و یا به هنگام پیمانه کردن و وزن کردن بگوید: ﴿ وَإِذَا كَالُوهُمۡ أَو وَّزَنُوهُمۡ يُخۡسِرُونَ٣ ﴾[المطففین: ۳]. «اما هنگامی که میخواهند برای دیگران پیمانه یا وزن کنند کم میگذارند».
و بنابر قولی اگر گوینده این عبارات [نسبت به مطلب] جاهل باشد، کافر نمیشود.
و کسی که بدون نیت قضاء، نمازش را ترک کرده و از عقاب آن نترسد کافر میشود، و نیز: کسی که با شرکت در جشن مشرکان و برای بزرگداشت آنان نمازش را ترک کند. و کسی که بگوید: این طاعات از جانب خدا و برای عذاب و اذیت بر ما واجب شده و کلامش تأویل صحیح نداشته باشد. و یا بگوید: اگر خداوند این طاعات را بر ما فرض نمیکرد، بهتر بود، و یا اذکار را مسخره کند، و یا به هنگام خوردن حرام، و یا کار حرام مثل زنا، ذکر خدا را بر زبان آورد، و یا اذان را به تمسخر بگیرد، کافر میشود، ولی مسخره کردن مؤذن شخص را کافر نمیکند.
و ترس کافر شدن افراد زیر نیز وجود دارد، یعنی فاعل افعال زیر نیز در معرض ارتداد است:
کسی که امر به معروف را غوغا بنامد و هدفش رد و انکار آن باشد. به کسی که امر به معروف میکند بگوید: مزاحم [۹۹]، کافر میشود، و همچنین با صدقه دادن به فقراء از مال حرام و امید به ثواب، کافر میشود.
و باز باید از کافر شدن شخصی ترسید که عالم و یا فقیهی را بدون علت، مورد ضرب و شتم قرار میدهد. و کسی که به جهت موافقت و هم نوایی با کارهایی که آتش پرستان در نوروز انجام میدهند با آنها به بیرون [از شهر] برود، و یا در این روز و برای بزرگداشت نوروز چیزی را در آن روز بخرد به غیر از مأکولات و مشروبات. و یا اینکه برای بزرگداشت آن روز هدیهای به مشرکان بدهد، حتی اگر آن هدیه یک تخم مرغ باشد... و یا یکی از کارهای کفار را نیک بشمارد، حتی گفتهاند: اگر بگوید: سکوت آتش پرستان به هنگام خوردن غذا کار نیکی است، و یا بگوید: ترک مقاربت آنان به هنگام حیض کار پسندیدهای است، کافر میشود.
و کسی که به هنگام تولد نوازد و یا برگشتن شخصی از حج و یا جهاد حیوانی را برایش ذبح کند، کافر شده، این حیوان ذبح شده نیز مردار خواهد بود و گوشتش حرام میباشد، و بنابر قولی چنین شخصی کافر نمیشود، و باز هم اختلاف شده در مورد کسی که به سلطان زمانهی خود بگوید: عادل است و یا خطیبی که القابی بر سلطان میگذارد مثلاً میگوید: بزرگترین عادل، مالک جان امتها، سلطان زمین خدا و مالک سرزمین خدا. و یا ممانعت کند و انکار ورزد گفتهی شخصی را که بعد از عطسهی سلطان به او بگوید: یرحمک الله و یا معتقد باشد که خراج و مالیات، ملک سلطان است.
و باز کافر میشود کسى که کلمهی کفر را به دیگری تلقین کند، حتی اگر با هدف مزاح و شوخی این کار را بکند. و همچنین کسی که کلام اهل هوی و هوس را پسندیده بشمارد و بگوید: کلامی معنوی و یا کلامی صحیح است، چنانچه گفتهی شخص تابع هوی و هوس کفر باشد کسی که آن را پسندیده میشمارد، نیز کافر میشود. و کسی که رسوم کفار را نیک بشمارد، کافر میشود، و اگر کسی بگوید: در «یوم الترویه» ابراهیم بن ادهم در بصره دیده شده در حالی که ابراهیم بن ادهم در همهی روز در مکه بوده باشد. در مورد کافر شدن این شخص اختلاف شده است.
علمای ما گویند: هرکس گوید: ارواح مشایخ ما حاضر و بر حال ما آگاهند، کافر میشود. و در «الجامع الأصغر» آمده که: بعضی از یاران ما گفتهاند: کسی که کلمهی کفر را از روی تعمد به زبان میراند ولی به کفر معتقد نباشد کافر نمیشود. زیرا کفر امری درونی و قلبی بوده و گویندهی کلمهی کفر که به آن معتقد نباشد کفر در درونش منعقد نشده، و بعضی گفتهاند: چنین شخصی کافر میشود. و به نظر بنده همین رأی صحیح است زیرا چنین شخصی دینش را سبک شمرده است... .
نتیجه اینکه هرکس از روی مزاح و یا شوخی کلمه کفر را بر زبان براند، به نظر همهی [علماء] کافر میشود، و [همین کلام برای کافر شدنش کافی بوده و] عقیدهاش اعتباری ندارد. پایان کلام ابن نجیم که بسیاری از الفاظی را که به نظر حنفیها و غیر حنفیها باعث کافرشدن شخص میشوند، ذکر نکرده است.
و خطیب شربینی در شرحش بر متن ابی شجاع به اسم «غایه الاختصار» (۲/۱۷۵) که از کتب فقهی شوافع است، بعد از برشمردن صور و اشکالی که مسلمان با انجام و یا گفتن آنها کافر میشود، میگوید: و این باب یک دریای بیساحل است. و در کتاب «کبائر» ابن حجر هیتمی و نیز در کتاب «قواطع الاسلام» مطالب فراوانی از این قبیل وجود دارد.
و مرعی بن یوسف حنبلی در کتابش «غایة المنتهی فی الجمع بین الإقناع والمنتهی» (۳/۳۵۳) میگوید: هرکس ادعای نبوت کند و یا چنین ادعایی از غیر خود را تصدیق کند و یا به خدا شرک ورزد و یا او، یا پیامبر و یا ملائکهای را سب کند و یا ربوبیت خدا و یا وحدانیت او و یا صفتی از صفاتش را انکار کند و ... و یا کتابی آسمانی، پیامبری و یا ملائکهای از ملائک خدا را انکار کند [به اجماع کافر میشود].
و باز کسی که وجوب یکی از عبادتهای پنج گانه (نماز، روزه ...) و طهارت را انکار و یا در آن شک کند، یا حکم معینی [۱۰۰]را که اجماع قطعی بر ثبوت آن صورت گرفته، بدون تأویل انکار کند مثل تحریم زنا و گوشت خوک – و نه چربیاش – و حشیش و یا حلال بودن نان [۱۰۱]و امثال آن که احتمال جهالت شخص به مسأله منتفی است، و یا اینکه قبلا ندانسته ولی بعد از علم پیدا کردن به مسأله بر آن اصرار ورزد. در همهی این موارد شخص کافر میشود.
و نیز کسی که برای یک بت و یا یک ستاره به سجده بیفتد و یا به سوی حکام و به قصد عبادتِ کفر سجده کند – و اگر به قصد درود و سلام این کار را بکند گناه کبیره است – و یا اگر بین خود و خدا واسطههایی را قرار داده و بر آن توکل نماید و آنها را به فریاد خوانده و مسألت خود را از آنان طلب کند. شیخ میگوید: کسی که یکی از این کارها را مرتکب شود به اجماع علماء کافر شده است، و همچنین کسی که قول و یا فعل صریحی در تمسخر دین و یا بیاحترامی به قرآن مرتکب شود، و یا ادعا کند در قرآن اختلاف (و تعارض) وجود دارد، و یا اینکه ادعا کند که میتواند مثل قرآن را بیاورد و یا حرمت آن را حفظ نکند، کافر میشود... .
امید است با نقل اقوال فقهای مذاهب چهارگانه حق روشن شده و بطلان قول آن کس ثابت شده باشد که میگوید: مسلمانی که شهادتین را گفته و به عمل به ارکان التزام دارد کافر نخواهد شد، همچنانکه عبادت کنندگان قبور از زمانی بسیار گذشته مطالبی این چنین را میگویند.
فصل:
به این ترتیب روشن شد که علماء بر این مطلب اجماع دارند که میشود شخصی (لا اله الا الله ومحمد رسول الله) بگوید، نماز بخواند، زکات بدهد، روزه بگیرد و حج بجا بیاورد ولی از دایرهی دین خارج شده باشد، و به خاطر کلامی که گفته و یا کاری که انجام داده و یا عقیدهای که دارد مرتد شود. و ما بعد از روشن شدن این مطلب ادلهی علماء مبنی بر تکفیر عبادت کنندگان قبور و اعتکاف کنندگان بر آنها که مردگان را فرامیخوانند و یا از مردگان – هرکس که باشند – شفاعت طلب میکنند، را ارائه میکنیم، اگرچه در خود قرآن – کلام خداوند متعال – و سنت رسول گرامیاش بزرگترین آگاهی، علم و ادله به گونهای وجود دارد که ما را از ذکر غیر آن بینیاز میکند، ولی بعضی از مردم دلائل کتاب و سنت را نمیفهمند و نمیپذیرند مگر اقوال علماء برایشان نقل شود.
ما در این فصل به سوی این هدف - ادلهی علماء مبنی بر تکفیر ..] پیش میرویم به گونهای که بعد از آن هیچ حجتی برای مخالفان، و هیچ راهی برای اعتراض باقی نماند، زیرا کسانی که از آنان نقل قول کردهایم به کفر و شرک کسانی که غیر خدا را میخوانند و یا واسطهی میگیرند، تصریح کردهاند. از جمله:
شیخ علامه صنع الله بن صنع الله حلبی مکی (متوفی ۱۱۲۰) در کتابی که در ردّ مدعیان تصرف اولیاء در قصد حیات و بعد از ممات نوشته است، میگوید:
بعد از روشن شدن این مطلب جا دارد اشاره کنیم به ظهور جماعات و گروههایی در عصر حاضر – بین مسلمانان که ادعا میکنند اولیاء در زندگیشان و نیز بعد از وفاتشان دارای تصرفاتی هستند و به هنگام سختیها و بلاها از اولیاء استغاثه کرده و آنان را در امور مهم گشایشگر میدانند و لذا بر سر مقابرشان آمده و قضای حاجاتشان را از آنان طلب میکنند ... و این کلام مشتمل بر افراط و تفریط بوده و بلکه هلاک ابدی و عذاب همیشگی را به دنبال دارد، زیرا نسیم شرک از آن میوزد و معارض با قرآن حکیم بوده و مخالف با عقاید ائمه و اجماع امت میباشد. مؤلف سپس به آیه ﴿ وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا يَمۡلِكُونَ مِن قِطۡمِيرٍ ﴾[فاطر: ۱۳].
«و کسانى را که جز او مىخوانید (و مىپرستید) حتى به اندازه پوست نازک هسته خرما مالک نیستند».
و آیاتی دیگر با همین معنی و مضمون استناد ورزیده و میگوید: ﴿ مِن دُونِهِۦ ﴾در همهی آیات به معنی (از غیر خدا) بوده و این تعبیر عمومیت داشته و همه کسانی را شامل میشود که چنین باوری نسبت به یک ولی و یا یک شیطان دارند... .
مؤلف ادامه میدهد: اینکه گویند اولیاء بعد از وفات دارای تصرفاتی هستند از قول به تصرف اولیاء در قید حیات شنیعتر و قبیحتر است، و خداوند میفرماید: ﴿ إِنَّكَ مَيِّتٞ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ٣٠ ﴾[الزمر: ۳۰]. «تو مىمیرى و آنها نیز خواهند مرد».
و باز فرموده: ﴿ ٱللَّهُ يَتَوَفَّى ٱلۡأَنفُسَ حِينَ مَوۡتِهَا وَٱلَّتِي لَمۡ تَمُتۡ فِي مَنَامِهَاۖ فَيُمۡسِكُ ٱلَّتِي قَضَىٰ عَلَيۡهَا ٱلۡمَوۡتَ ﴾[الزمر: ۴۲].
«خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مىکند، و ارواحى را که نمردهاند نیز به هنگام خواب مىگیرد؛ سپس ارواح کسانى که فرمان مرگشان را صادر کرده نگه مىدارد».
سپس میگوید: استغاثهشان از مردگان به هنگام سختیها قبیحتر و بدعتی بدتر از همهی موارد سابق است زیرا آشکارا با فرموده خداوند متعال معارض است که فرموده: ﴿ أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَيَجۡعَلُكُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ ﴾[النمل: ۶۲].
«یا کسى که دعاى مضطر را اجابت مىکند و گرفتارى را برطرف مىسازد، و شما را خلفاى زمین قرارمىدهد؛ آیا معبودى با خداست؟!».
و نیز فرموده: ﴿ قُلۡ مَن يُنَجِّيكُم مِّن ظُلُمَٰتِ ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ ﴾[الأنعام: ۶۳].
«بگو: «چه کسى شما را از تاریکیهاى خشکى و دریا رهایى مىبخشد».
و مؤلف بعد از ذکر آیاتی دیگر با همین معنی و مضمون میگوید: بنابراین خداوند متعال مقرر فرموده که دور کنندهی ضرر و زیان غیر خدا نیست، و تنها خداوند است که برای رهایی از سختیها و بلایا به کمک خوانده میشود، و تنها خدای یگانه است که دعای گرفتاران را اجابت میکند، و هم اوست که برای همهی این موارد مورد استغاثه قرار میگیرد، و تنها اوست توانای بر دفع ضرر و جلب منفعت.
پس چنانچه مقرر شده که این کارها تنها به دست خدا و در توان اوست تصرف غیر او – چه ملائکه، چه انبیاء و چه اولیاء – منتفی است، و هرکس معتقد باشد که غیر خدا – یک پیامبر، یک ولی، یا یک روح و یا غیره – توانایی گشایش مشکلات و قضای حاجات را دارد و میتواند برای این کار مؤثر واقع شود به حقیقت که بر لبهی پرتگاه و سقوط به داخل آتش جهنم قرار دارد.
این گمان بت پرستان است، همچنانکه خداوند رحمان در مورد آنان و از زبان خودشان میگوید: ﴿ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ ﴾[یونس: ۱۸].
«و مىگویند: اینها شفیعان ما نزد خدا هستند!».
و باز میفرماید: ﴿ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ ﴾[الزمر: ۳].
«اینها را نمىپرستیم مگر بخاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند».
ویا: ﴿ ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةً إِن يُرِدۡنِ ٱلرَّحۡمَٰنُ بِضُرّٖ لَّا تُغۡنِ عَنِّي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيۡٔٗا وَلَا يُنقِذُونِ٢٣ ﴾[یس: ۲۳]. «آیا غیر از او معبودانى را انتخاب کنم که اگر خداوند رحمان بخواهد زیانى به من برساند، شفاعت آنها کمترین فایدهاى براى من ندارد و مرا (از مجازات او) نجات نخواهند داد!».
بنابراین به فریاد خواندن کسی که جلب منفعت و دفع مضرت در شأن و توان او نیست، شریک قرار دادن برای خداست، زیرا هیچ قدرتی غیر از خدا توان دفع ضرر و جلب منفعت را ندارد. پایان کلام علامه صنع الله حلبی مکی حنفی [۱۰۲].
۲- علامه احمد بن علی مقریزی (متوفی ۸۴۵) و مؤلف التصانیف در کتاب «تجرید التوحید المفید» (ص ۸) میگوید: در یک تقسیم بندی کلی شرک امتها دو گونه است: شرک در الوهیت و شرک در ربوبیت. شرک در الوهیت و عبادت، اکثریت مشرکان را شامل میشود که عبارت است از شرکِ عبادت کنندگان بتها، یا ملائکه، یا جنیان و یا مشایح و صالحان زنده و یا مرده و شرک کسانی که میگویند: ﴿ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ ﴾[الزمر: ۳]. «اینها را نمىپرستیم مگر بخاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند».
و میگویند این معبودان در نزد خدا برای ما شفاعت میکنند و ما از طریق قرابت و کرامت آنها در نزد خدا به قرابت و کرامت میرسیم همچنانکه در دنیا نیز خادمان، یاوران و اقارب و خواص پادشاه به کرامت و قرابت میرسد.
و کتب آسمانی جمیعاً و از اولشان تا آخرین آنها، این بینش را ابطال و مردود کرده و اهل آن را تقبیح نمودهاند و به صراحت بیان کردهاند که پیروان چنین آیینی دشمنان خدا هستند و همهی پیامبران – صلوات الله علیهم – از اول تا آخر بر این امر متفق بودهاند. و خداوند متعال هیچ امتی را هلاک نساخت مگر به سبب این شرک و به خاطر آن.
و مقریزی در ص ۱۲-۱۳ میگوید: و مردم در این باب یعنی زیارت قبور سه قسماند: گروهی که به زیارت قبور و مردگان رفته و برای آنان دعا میکنند و این نوع زیارت همان زیارت شرعی میباشد. دستهای به زیارت قبور رفته و [با توسل] به آنها دعا میکنند [۱۰۳]و این قوم در الوهیت و محبت خداوند مرتکب شرک شدهاند، و گروهی به زیارت قبور رفته و خود مردگان را فرا میخوانند و اینان همان مشرکان در ربوبیت هستند، و پیامبر جفرمودهاند: «خداوندا! مقبرهام را منزلگاهى که مورد عبادت واقع میشود قرار مده».
همچنین مقریزی در ص ۱۸-۱۹ میگوید:
و از خصائص الوهیت سجده بردن برای مألوه است لذا هرکس برای غیرخدا سجده ببرد او را به خدا تشبیه کرده است. و از خصائص دیگر الوهیت توکل است، پس هرکس بر غیر خدا توکل کند وی را به خدا تشبیه نموده، و از خصوصیات دیگر آن توبه است، پس هرکس به سوی غیر خدا توبه کند وی را به خدا تشبیه کرده است، و همچنین است سوگند خوردن به اسم مألوه، پس هرکس به غیر خدا سوگند بخورد وی را به خدا تشبیه کرده، و از این قبیل است ذبح کردن، پس هرکس ... و باز از این قبیل است کوتاه کردن موی سر و ... و ... .
این جنبهی تشبیه (خلایق) به خدا بود که از تشبّه جداست و تشبه یعنی شخصی خود را بزرگ بشمارد و تکبر ورزد و مردم را به تمجید خود و امیدواری و ترس از خویشتن فرا بخواند: به خداوند تشبّه نموده، و در ربوبیت به منازعه با او رفته است، و شایسته است که خدا او را با بدترین درجهی پستی خوار گرداند و او را مثل ذرهای گرداند که زیر پای مردمان است. پایان کلام مقریزی.
شیخ قاسم بن قطلوبغای حنفی در «شرح در البحار» میگوید: نذری که اکثر عوام میکنند که بر سر قبر صالحان میآیند و میگویند: ای آقا و سرور من، فلانی! اگر گم شدهام را برگردانی و یا اگر مریضیام را شفا بدهی فلان مقدار از طلا و نقره و یا موم و یا روغن به تو میدهم، به اجماع باطل است، به چند دلیل... تا آنجا که میگوید: «و به این دلیل که نذرکننده گمان میکند مرده قدرت تصرف دارد، و هرکس چنین اعتقادی داشته باشد کافر میشود».
این مطلب را جماعتی نقل کردهاند از جمله: سراج الدین بن نجیم در «النهر الفائق شرح کنز الدقائق» و شوکانی در «الدر النضید» (ص ۴۰) و غیره.
علامه محی السنه حسین نعمی (متوفی ۱۱۸۷) از علمای دیار یمن در کتاب «معارج الألباب فی مناهج الحق والصواب» (ص ۲۰۹) بعد از کلامی طولانی دربارهی دعا میگوید: پس دعا کردن از غیر خداوند متعال به معنی خارج کردن دعا از محل و موضوع خودش میباشد، و دقیقاً مثل نماز خواندن شخص برای مرده مدفون و سنگ [بت] بوده، و هیچ فرقی باهم ندارند، و تفاوت قائل شدن بین نماز و دعا، جدا کردن دو برادر و دو همتا از یکدیگر، و تفاوت گذاشتن بین آندو میباشد وگرنه هیچ فرقی نمیکنند و دعاکنندگان از مقابر میتوانند برای آنها نماز هم بخوانند، روزه هم بگیرند و ... و ... .
آیا دعا کردن با افعال مذموم و با شریک قرار دادن برای خدا فرق دارد؟ و کاری شایسته و خالی از فساد و منکرات است؟ «سبحانك ربنا هذا بهتان عظیم».
سراسر این کتاب پیرامون موضوع قبور و عبادتکنندگان مقابر بوده و کتاب مشتمل بر براهین روشن و حجتهای قاطعی است که هر گمراهی را که تقدیرش هدایت باشد به راه راست رهنمود میکند.
دوست حسین نعمی و برادر [و همکارش] در نصرت سنت در یمن، علامه محمد بن اسماعیل الامیر صنعانی متوفی ۱۱۸۲، در دالیهی مشهورش در مدح شیخ محمد بن عبدالوهاب میگوید:
وَیَعْمُر أرکانَ الشریعـةِ هَادماً
مشاهد ضَلَّ الناسُ فیها عن الرشد
أعادوا بها معنى سواع ومثله
یغوثُ وودٌّ بئسَ ذلك من ود
وقد هتفوا عند الشدائد باسمها
کما یهتف المضطر بالصمد الفرد
وکم عقروا فی سوحها من عقیرة
أهلت لغیر الله جهلاً على عمد
و ارکان ویران شدهی شریعت را آباد کرد، همان مشاهدی که مردم در آنها از راه رشد گمراه شدند. و همان کاری را کردند که جاهلان با سواع و یغوث و وُد میکردند و محبت به اینها، چه بد محبّتی است. و به هنگام سختیها آنها – مردگانشان – را به فریاد میخوانند، همچنانکه گرفتاران خدای یگانه صمد را به فریاد میخوانند. و چقدر بر سر این مقابر قربانی کردند و با جهل آمیخته با تعمّد آن قربانیها را برای غیر خدا سربریدند.
و در کتابش «تطهیر الاعتقاد عن أدران الإلحاد» (ص ۱۵) میگوید:
نذر مال و غیره بر مرده و قربانی بر سر مزارها و توسل و طلب حاجات از آنها دقیقاً همان کاری است که در جاهلیت و برای بت و صنم انجام میشد، و یا قبرپرستان [جاهلی] عین همین کارها را برای آنچه که خود ولی، قبر و مشهَد مینامیدند، انجام میدادند، و امروزه تغییر اسامی معبودان دردی را دوا نمیکند و اصل کار ثابت بوده و تغییری نکرده است و تنها با تغییر اسم و عنوان، محتوی و ماهیت به عنوان یک ضرورت لغوی، عقلی و شرعی تغییر نمیکند.
و عالم یمن در قرن سیزدهم محمد بن علی شوکانی در «الدر النضید فی إخلاص کلمه التوحید» ص ۱۹ بعد از ذکر ادلهی تکفیر عبادت کنندگان قبور و کسانی که از مردگان استشفاع و استغاثه میکنند، میگوید: «اگر بگویی: همانا این قبرپرستان معتقدند که تنها خداوند ضرر رساننده و نفع دهنده بوده و خیر و شر به دست اوست و اگرچه از مردگان استغاثه کنند ولی هدفشان برآورده شدن طلب و درخواستی است که از خدا دارند.
میگویم: جاهلیت نیز همین گونه بود، آنها نیز میدانستند که تنها خداوند نفع دهنده و ضرر رساننده است و خیر و شر به دست اوست و هدفشان از پرستش بتها تنها حصول تقرب به خدا بوده است، همچنانکه خداوند این مطلب را در قرآن بازگو نموده است».
سپس در صفحهی ۲۱ میگوید: «اگر بگویی: مشرکان به وحدانیت خداوند اقرار نمیکردند ولی این مردهپرستان به آن اقرار میکنند.
در جواب میگویم: اینها نیز تنها به زبان به آن اقرار کرده و در عمل با آن مخالفت کردهاند و همانا کسی که از مردهها استغاثه کند و یا از آنان چیزی را طلب کند که جز خداوند متعال قادر به انجام آن نیست و مردهها را تعظیم کرده و از مال و ثروت خود چیزى برای آنان نذر و یا برایشان قربانی کند، چنین شخصی این مردهها را به جای آلههای نشانده که مشرکان جاهلی این کارها را با آنها انجام میدادند، بنابراین چنین شخصی به (لا اله الا الله) معتقد نبوده به [مقتضای] آن نیز عمل نمیکند، بلکه در عقیده و در کردار با آن مخالفت میورزد، بنابراین در گفتن (لا اله الا الله) دروغگو بوده و اله دیگری غیر خداوند برگزیده است».
و اقوالی از این قبیل که در شرق و غرب توسط علمای هر سرزمینی گفته شدهاند، فراوانند و علمایی آنها را بیان کردهاند که از تقلید و تبعیت از مشایخ دروغین و سوءاستفاده کنندگان از جاهلان مسکین نجات یافتهاند.
و با تتبع در این اقوال فراوان به همان نتیجهای میرسی که ما [در این کتاب] رسیدهایم و علمای هر قرنی [۱۰۴]همچنان به انکار این امور و تکفیر انجام دهندهی آن پرداختهاند، از جمله:
در قرن پنجم: ابن عقیلی حنبلی مؤلف «فنون» آن را انکار و عامل به آن را تکفیر کرده است.
در قرن ششم: ابن جوزی.
در قرن هفتم: أبوشامه و نووی و ... و ابن تیمیه.
در قرن هشتم: ابن قیم و ابن عبدالهادی و ابن کثیر و ابن مفلح که همه از حفاظ مشهور [حدیث] هستند.
در قرن نهم: مقریزی و غیره مثل قطلوبغا.
در قرن دهم: برکوی.
در قرن یازدهم: صنع الله حلبی و بهوتی.
در قرن دوازدهم: جماعتهایی که در سرزمینهای متفاوت زیستهاند ولی کلامشان در پرتو هدایت پروردگار یکی است: در وسط شبه جزیره محمد بن عبدالوهاب، در یمن نعمی و صنعانی و جماعات دیگری ... . بعد از این قرن قائلان به این حقیقت در گوشه و کنار زمین: در هند، عراق، مصر و شام، جزیرهالعرب و سایر سرزمینهای دیگر شرق و غرب زیاد شدند.
چنانچه یک یا دو عالم در مسألهای با دلیل و مدرک حکمی واحد صادر کنند تبعیت از قول و نظرشان واجب میگردد، با این وضعیت در برابر یک جماعت بزرگ از علماء که از این شرک نهی کرده و ما را بر حذر میدارند و دلایلشان در نهایت وضوح بوده، به صحیحترین منقولات استناد کرده و صریحترین دلایل عقلی را ذکر میکنند، چه موضعی باید گرفت؟!
هرکس میخواهد بر خود و اسلامش سادهگیری کند ولی بداند که مسأله، مسألهی کفر و اسلام، و ایمان و الحاد است بنابراین باید ترسید و مواظب بود و راه نجات را جستجو کرد.
فصل:
و شیخ تقی الدین ابن تیمیه و علمای حنبلی اقوال فراوانی دارند مبنی بر کافر بودن کسی که مردگان را شفیع و یا شریک خدا میداند، و در اینجا برای تکمیل بحث به بعضی از آن اقوال اشاره میکنیم:
شیخ الاسلام میگوید: «هرکس بین خود و خدا واسطههایی قرار دهد که بر آنان توکل نموده و از آنان مسألت نماید به اجماع [امت] کافر شده است».
این قول شیخ الاسلام را جماعتی که کلام او را تأئید کردهاند، نقل میکنند، از جمله: ابن مفلح در «الفروع» (۶/۱۶۵) و مرداوی در «الانصاف» (۱۰/۳۲۷) و شیخ مرعی در «غایة المنتهی» (۳/۳۵۵) و در «الاقناع وشرحه» (۴/۱۰۰) و از غیر حنابله ابن حجر هیتمی مکی در «قواطع الاسلام» این قول را از ایشان نقل کردهاند.
شیخ سلیمان در «تیسیر العزیز الحمید» (ص ۱۹۴) میگوید: «و این اجماع صحیح بوده و به صورت ضرورتی در دین معلوم است و علمای مذاهب اربعه و غیره در باب حکم مرتد تصریح کردهاند که: هرکس به خدا شرک ورزد، کافر است، یعنی هرکس به نوعی غیر خدا را با خدا عبادت کند کافر میشود.
و در قرآن و سنت و اجماع ثابت شده که دعا از خداوند عبادتی برای اوست، بنابراین دعا از غیر او شرک است».
و ابن تیمیه در «الرساله السنیه» میگوید:
«بنابراین هرکس در مورد پیامبری و یا شخص صالحی غلو کند و نوعی الوهیت برای وی قائل شود، مثلاً بگوید: یا سیدی فلان! مرا نصرت ده، یا به من کمک کن، یا مرا روزی ده و یا مرا اصلاح نما و یا بگوید: تو برای من کفایت میکنی و یا اقوالی از این قبیل، همه این اقوال شرک و گمراهی بوده و از گویندهی آن خواسته میشود توبه کند، و اگر توبه نکند باید به قتل برسد».
و شاگردش ابن قیم در «مدارج السالکین» (۱/۳۴۰) میگوید:
«این مشرکان و گذشتگان آنان در درون معتقدند که این معبودان در نزد خدا برایشان شفاعت میکنند، و این عین شرک بوده که خداوند در کتاب خود آن را انکار و ابطال نموده، و میفرماید: شفاعت، همهاش به دست خدا بوده و هیچکسی در نزد او شفاعت نمیکند مگر در مورد کسی که خود اجازه داده و از گفتار و کردارش راضی باشد، و همانا این افراد مورد رضایت موحدان هستند.
و میگوید: احوال و کردار مشرک، گفتهاش را تکذیب میکند زیرا میگوید: غیر خدا را به اندازهی او دوست نداشته و با او برابر نمیدانم، ولی به خاطر معبودان دیگرش و به خاطر هتک حرمت آنان بیشتر از خاطر خدا عصبانی میشود، و با ذکر و یاد آنان خوشحال، و بشاش میگردد، مخصوصاً وقتی که در مورد کارهای آن معبودان – که هرگز نمیتوانند انجام دهند – صحبت شود، مثلاً در مورد دادخواهی آن معبودان و یا در مورد رفع سختیها و بلاها و یا قضای حاجات توسط آنان صحبت میشود و یا وقتی گفته میشود که آن معبودان دری هستند بین خدا و بندگانش، مشرکان در این اوقات خوشحال و مسرور میشوند و عشق تعظیم و خضوعشان در برابر آن معبودان و موالات با آنان شعله میگیرد، ولی وقتی در نزد آنان تنها به ذکر خدای یگانه بپردازی و در مورد وحدانیت صحبت کنی وحشت و تنگی و حرج و آنان را فرا میگیرد و با وارد کردن نقص به الوهیت جواب تو را داده و چه بسا که به دشمنی با تو میپردازند.
به خدا سوگند به وضوح این عکسالعملها را از آنها دیدهایم، با ما دشمنی نموده و درصدد آزار و اذیت ما بودهاند، و خداوند در دنیا و آخرت چنین اشخاصی را خوار میکند و حجت و برهانی ندارند جز اینکه مثل گذشتگانشان که میگفتند: به معبودانمان عیب وارد شد، اینان نیز میگویند: از شأن و منزلت مشایخ ما کاستید».
حافظ ابن عبدالهادی در کتابش «الصارم المنکی» (صفحه آخر) میگوید:
«سبکی که گفته مبالغه در تعظیم پیامبر جواجب است، اگر مرادش این است که باید به طواف مقبرهاش پرداخت و زیاد به آنجا رفت و آمد کرد و برای او سجده برده و معتقد بود که غیب را میداند و اوست که عطا میکند و منع میگرداند و بدون ضرر و نفع رساندن خداوند توانایی کمک کردن را دارد و حاجات درخواست کنندگان را برآورده میکند و سختیِ رنج دیدهها را دفع کرده و برای هر کسی که بخواهد شفاعت میکند و هر کسی را که بخواهد وارد بهشت میگرداند. ادعای وجوب مبالغه در چنین تعظیمی شرک بوده و شخص را از دایرهی اسلام خارج میگرداند».
و اگر در کلام این حافظ عالم و عالم قبلی تدبر کنی، خواهی دید که خواری و رسوایی نصیب مشرکان شده، همانهایی که در واگذاری قیادت خود به شیاطین سرکش و لشکریان ابلیس تساهل به خرج دادهاند در حالی که ابلیس بر گمراه کردن آنان حریص بوده و از قبل به پروردگار جهانیان گفته: ﴿ قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغۡوِيَنَّهُمۡ أَجۡمَعِينَ٨٢ إِلَّا عِبَادَكَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِينَ٨٣ ﴾[ص: ۸۲-۸۳].
«گفت: به عزتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم کرد. مگر بندگان خالص تو، از میان آنها!».
بنابراین لازم است به موافقت این علماء و اتفاق نظرشان در این مسأله توجه نمود، زیرا اینان علمایی هستند که عالمان معاصر و بعد از خودشان تا به امروز ثنا و تمجید آنان را کرده و بر امامت، فهم و تبعیتشان از سنت شهادت میدهند.
و با این نقل قولهای صریح و عبارات واضح و جملات روشن از علمای اعلام شبهه زایل میگردد، هر چند در قلوب افرادی ریشه دوانده باشد که شیخ نماها عالمانه و یا جاهلانه شرک و فساد را بر ایشان آراستهاند.
و واجب است از این اسباب کافر شدن، پرهیز کنیم که مرتکب شوند، با ارتکاب آنها گرفتار شرک اکبر شده و از دایرهی دین خارج میشود، و باید در آنها دقت کرده و خوب آنها را بفهمیم و از خدا بخواهیم ما را از این امور و اهل آن بر حذر داشته و برائت قولی و عملی از آنها را نصیبمان گرداند.
و بر کسی که خواهان سلامتی [و رستگاری از این امور] و طالب بهشت و رضوان خداوندی است، شرعاً واجب است که توحید را – که حق خداوند بر بندگانش میباشد – یاد بگیرد، فضیلت آن و انواعش را بیاموزد و حکم ضد و خلاف آن را بداند تا از آن پرهیز کند، که عبارتند: از شرک اکبر و وسائل و انگیزههای آن. و طالب نجات و رستگاری باید در قول و عمل و اعتقاد بر توحید استقامت ورزد و خود را از هر آنچه که توحید را مخدوش و مختل میگرداند، بدور نگه دارد، و خویشتن را آماده تحقق توحید، به صورت تمام و کمال و بدور از شائبههای نقص، گرداند، و به این ترتیب میتواند به کرامت موجود در نزد خدا نائل شده و به برترین مخلوقات، محمد ج، و اصحاب وی و صدیقان و شهداء ملحق شود: ﴿ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا ﴾[النساء: ۶۹].
«و کسى که خدا و پیامبر را اطاعت کند، (در روز رستاخیز،) همنشین کسانى خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده؛ از پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان؛ و آنها رفیقهاى خوبى هستند».
فصل:
شوکانی در «الدر النضید» (ص ۲۷-۲۸) میگوید:
بدان آنچه را که نگاشته و تقریر کردیم که اکثر کارهای معتقدان به مردگان شرک است بر بسیاری از علماء مخفی مانده و مخفی ماندنش به این خاطر نیست که مسأله در ذات خود پوشیده باشد، بلکه به این خاطر است که اکثریت مردم آن را انجام داده، بزرگسال، بزرگسالیاش را با این تفکر سپری کرده، و خردسال با این تفکر به بزرگسالی میرسد، [و نیز به این خاطر] که انجام این کارها را میبیند و میشنود ولی نه کسی را میبیند و نه میشنود که کسی آن را انکار کرده باشد، و بلکه چه بسا میبیند افرادی، مردم را به سوی این کار دعوت و تشویق میکنند.
و البته باید اضافه کرد که شیطان نیز با اظهار قضای حاجات برای بعضی از مردمی که آن را از مردههای مشهور خواستهاند، در ترویج این کار دخالت دارد، و علاوه بر آن گروههایی از مکّاران بر سر مقابر ایستاده و با دروغهایی که دربارهی آن مرده حکایت میکنند، مردم را به سوی آن جلب مینمایند، تا از این طریق نذر و نذورات آنان را به چنگ آورده و به رزق و روزی برسند، و قربانیهای آنان را شکار کنند و عطایایی را که مردم عوام بر سر مقابر برآورده و تقدیم به مردگان یاری دهنده میکنند نصیب خود گردانند، و این افراد از همین طریق کسب معاش میکنند.
و چه بسا زائرانِ آن مقبره را میترسانند و کاری میکنند که مقبرهی او در نزد زائران قبر بزرگ جلوه کند و ... .
پس شوکانی میگوید: به دلیل همهی موارد فوق و سپری شدن مدت طولانی بر این وضعیت و انقراض نسلهای فراوان پشت سر هم و آمدن نسلهای جدید، کار به جایی رسیده که انسان در آغاز عمرش گمان میکند این کارها از بزرگترین اسباب رسیدن به تقرب و بهترین طاعات میباشد، و لذا بعداً هیچ علمی درد او را دوا نمیکند، و بلکه از هر دلیل شرعی که شرک بودن این اعمال را ثابت کند، گریزان میشود، و وقتی ببیند شخصی این کارها را تقبیح میکند از او روی گردانده، به او گوش نمیدهد، و احساس میکند که از طرف آن شخص به او فشار وارد میشود، زیرا خیلی بعید میداند که بتواند به خودش بقبولاند کارهایی که تا همین لحظه در نظر او جزو بزرگترین طاعات بودند، قبیحترین و مهلکترین کارها میباشند، در حالی که گذشتگان نیز به آن کارها پایبند بوده و نسلهای آتی نیز آن را از گذشتگان خود گرفته و روزگاری طولانی رایج و متداول بوده است.
و هر چیزی دیگری که مردم در آن از گذشتگان خود تقلید میکنند همین گونه هستند، و مردم آنها را رسومات مستمر نامیده و از طریق همین وسیلهی شیطانی و عامل طاغوتی، مشرکِ جاهلی بر شرک خود، و یهودی بر یهودیتش، و نصرانی بر نصرانیت، و اهل هر بدعتی بر بدعت خویش ماندگار شدند، و امور پسندیده به صورت منکر، و امور منکر به صورت پسندیده جلوه کردند، و امت اسلامی نیز بسیاری از مسائل شرعی را همین گونه تغییر داده و به مسایل جدید الفت گرفته و نفوسشان با آن آرام شده و قلوبشان آن را قبول کرده و در مورد [حقیقت آن مسایل] به وادی فراموشی افتادند، تا جاییکه اگر متصدی راهنمایی و ارشاد بخواهد آنها را به سوی مسایل شرعی روشن و پاکی که تغییر دادهاند، برگرداند، مردم پشت کرده و سرشتشان آن را قبول نمیکند، و آن مرشد را گرفتار هر امر ناشایستهای کرده و آبرویی برایش باقی نمیگذارند. پایان کلام شوکانی.
همین کلام شوکانی فیصله دهندهی اموری است که بیان کرد، و امید است خداوند به وسیلهی کلام ایشان اقوامی را به راه استوار و صراط هموار و پربرکت هدایت کند.
فصل:
شیفتگان مقابر و غلوکنندگان در منزلت صالحان به هنگام شنیدن حکم شرک بودن اعمالشان، فراوان استدلال میکنند به اینکه این امت – اسلام – دچار شرک به خدا نمیگردد، و افتادن در ورطهی شرک به امتهای پیشین برمیگردد، و علاوه بر این استدلال میکنند به ممنوعیت تکفیر کسی که (لا اله الا الله) را بر زبان بیاورد حتی اگر به مدلول آنهم پایبند نباشد، مثلاً: به اخلاص در عبادت خداوند، و اعتقاد به وحدانیت وی در افعال بندگان از قبیل محبت، رجاء، خوف – خوف نهانی – و دعاء، استغاثه، استعانت و نذر و قربانی و ... .
و رسول اکرم جاین شبهه را به کلی از قلوب زایل کرده و در مورد این مسأله به امتش بصیرت لازم را بخشیده و در حالی که آن را رها کرده که هم ما را از این مسأله برحذر داشته، و هم از آن انذار نموده، و هم در مورد وقوع آن خبر داده است: پیامبرجما را از سلوک مسلک یهود و نصاری بر حذر داشته و خبر داده که امت اسلام در شرک و عصیان راه امتهای پیش از خود را میپیماید. بخاری و مسلم در کتب صحیح خود از ابوسعید خدریس، از پیامبر جروایت کردهاند که فرمودند: «شما وجب به وجب و ذراع به ذراع از روش پیشینیان، پیروی خواهید کرد. حتی اگر آنان وارد سوراخ سوسماری شده باشند شما نیز وارد آن خواهید شد» راوی میگوید: گفتیم: ای رسول خدا! منظور از گذشتگان، یهود و نصارا است؟ فرمود: «پس چه کسی است»؟! [۱۰۵].
ابن بطال در «شرح البخاری» میگوید: «پیامبر جخبر داده که امتش به زودی از امور جدید (در دین) و بدعتها و هوی و هوسها پیروی خواهند کرد همچنانکه امتهای پیشین این کار را کردند. و در احادیث فراوانی در مورد اینکه آیندگان بدتر میشوند خبر داده و نیز فرموده: قیامت جز بر مردم شرور بر پا نمیشود و همانا دین در نزد [عدهی] خاصی از مردم باقی میماند».
شیخ سلیمان بن عبدالله [۱۰۶]میگوید: «این [اخبار]، از معجزات پیامبر جمیباشد، لذا بسیاری از امتش در رسومات، [وسایل سواری] و نوع پوشاک از یهود و نصاری و فارس پیروی کردند [و میکنند] و همچنین در برپایی شعائر آنان از قبیل نوع دادن پاداشها، در جنگها و [سایر] رسم و رسوماتشان از آنان پیروی میکنند: از قبیل آراستن مساجد، تعظیم قبور و تبدیل آن به مسجد. و حتی به عبادت آن مقابر و مردگان مدفون در آن میپردازند، حدود و تعزیرات را تنها بر ضعیفان اجرا میکنند و قدرتمندان از آن معاف هستند، جمعهها دست از کار میکشند و با دست - و نه زبان - سلام میکنند، شنبهها از بیماران عیادت نمیکنند و ... و ... و راهبان و بزرگان دینی را رب خود دانسته و از کتاب خدا روی گردانده و به کتب گمراه کنندهی سحر و فلسفه و کلام روی آوردهاند، و صفات خدا را که خود و یا رسول گرامیاش جبیان کرده، تکذیب میکنند».
و در ادامه میگوید: «در امتهای پیشین شرک هم دیده میشود، و در این امت نیز بسان آنها شرک یافت میشود».
امام احمد در «المسند» (۵/۲۸۴ و ۲۷۸) و ابوداود در «السنن» (۴۲۵۲) و ابن ماجه (۳۹۵۲) و حاکم (۴/۴۴۹) و غیره از ثوبانسروایت کردهاند که پیامبر جدر حدیثی فرمودند: «قیامت برپا نمیشود تا اینکه قبایلی از امت من به مشرکان ملحق میشوند، و قبایلی نیز به پرستش بتها رو میآورند» این الفاظ توسط امام احمد و ابوداود روایت شده و سند روایت به شرط مسلم صحیح میباشد، و حدیث ردیهای است بر قول کسانی که در مورد عبادت کنندگان مقابر غیر این را میگویند و وقوع شرک و پرستش بتها توسط [قبایلی از] این امت را انکار میکنند.
و روایت بخاری (۱۳/۷۶) و نیز روایت مسلم (۸/۱۸۲) که به صورت مرفوع از ابوهریره روایت شده متضمن همین معنی است: «قیامت برپا نمیشود تا اینکه زنان دوس به عبادت [ذی الخلصه] هجوم نیاورند» [۱۰۷].
و مسلم (۸/۱۸۲) به صورت مرفوع از عایشهسروایت کرده که: «[نظام] شب و روز برچیده نمیشود تا اینکه لات و عزی [دوباره] عبادت نشوند» و پیامبر جراست فرموده و لات و عزی به حقیقت عبادت میشوند.
ابن بطال در شرحش بر بخاری میگوید: «مراد از این حدیث و امثال آن، این نیست که دین در همهی اقطار زمین برچیده و چیزی از آن باقی نمیماند، زیرا ثابت شده که اسلام تا برپایی قیامت باقی میماند و البته ضعیف و غریب میشود همچنانکه در آغاز امر بود».
این احادیث بیان میکنند که قبل از قیام قیامت شرک در این امت رخنه میکنند، و حدیث ثوبان دلیل واضحی است مبنی بر وقوع شرک در بین بعضی قبایل. و در روایتی دیگر. همین حدیث با لفظ «فئام» به معنی جماعات بسیار روایت شده است. ولی در همین حال قبایلی از امتش بر حقیقت ثابت و استوار باقی ماندهاند، و واضح است که دین در این هنگام غریب و دینداری سخت و مشکل بوده، و همین از علامات قیامت صغری میباشد که مدتی طویل قبل از قیام قیامت شروع میشود، و این نشانه نیز مثل سایر نشانههای دیگر قیامت صغری است که پیامبر جفرمودند این علایم از بعد از وفات آن حضرت جتا نزدیکی قیام قیامت ادامه مییابند [و به مرور ظاهر میشوند].
و این علامات فراوانند و در احادیث مشهوری روایت شدهاند و ملحق شدن قبایلی از امت اسلام به مشرکان و عبادت قبایلی دیگر برای بتها – از جنس همان بتها – از علایم قیام قیامت میباشند.
و حدیث عبادت شدن لات و عزی و ذی الخلصه میتواند با عبادت شدن عین همان بتها تحقق یابد، و میتواند مراد از آن عبادت شدن غیرخدا – هر بتی – باشد ولی معنی و مراد اول که ذکر شد شایستهتر و بهتر است، زیرا طبق آن نص حدیث را به ظاهر خودش حمل میکنیم.
فصل:
بعضی از اهل بدعتِ خرافاتی به حدیثی احتجاج میورزند که مسلم در «الصحیح» (۸/۱۳۸) از جابر روایت میکند که گفت: شنیدم که رسول خدا جفرمودند: «شیطان از اینکه نمازگزاران جزیره العرب او را عبادت کنند مأیوس شده است ولی درصدد گرفتار ساختن آنان به نزاع و جدال داخلی است» [۱۰۸].
و جواب این شبهه چنین است: ۱- شیطان زمانی مأیوس شد – که البته هیچ وقت مأیوس نشد – که پیامبر جهنوز زنده بود و عزت اسلام آشکار گردیده و قبایل به دخول در این دین رو آوردند، وقتی شیطان این را دید، ناامید شد از اینکه اینها دوباره به دین شیطانی برگردند و شیطان را عبادت و از او اطاعت کنند.
و این مثل همان مطلبی است که خداوند در مورد کفار خبر آن را داده است که: ﴿ ٱلۡيَوۡمَ يَئِسَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمۡ ﴾[المائدة: ۳].
«امروز، کافران از (زوال) آیین شما، مایوس شدند».
به این ترتیب مشرکان ناامید شدند از بازگشتن مسلمانان به دین باطل مشرکان که براساس اتخاذ شریک برای خدا و انجام عبادت برای چیزهایی غیر خدا و یا همراه با خدا استوار بود. وقتی مشرکان تمسک مسلمانان به دین اسلام را مشاهده کردند از بازگشت آنان ناامید شدند، همچنین شیطان نیز وقتی عزت مسلمانان و مسلمان شدن مردم اکثر نواحی جزیره العرب را دید از بازگشت آنان ناامید شد.
و شیطان – لعنه الله – غیب نمیداند و نمیداند که به زودی فرصت سد راه اسلام و توحید بر مردم برایش فراهم میشود و اولین اقدام او [۱۰۹]بعد از وفات پیامبر جبود که اقوام و قبایلی از او اطاعت کرده و مرتد شدند، و ارتدادشان یا به خاطر منع زکات بود و یا به خاطر پیروی از مدعیان [دروغین] نبوت.
و شیطان با این اقدام فعالیت خود را آغاز کرد و موفقیتی و نفوذی کسب کرد که سپس دوباره خداوند او را خوار نمود. [و پیروانش از مسلمانان شکست خوردند].
مقصود اینکه نومیدی شیطان به هنگام دیدن تمسک مسلمانان به توحید و اقرار و التزام به آن و تبعیتشان از پیامبر بوده ولی همیشه بر بازداشتن مردم [از راه راست] حریص است، و به همین دلیل در دورههای مختلف توانست به مقصود خود برسد: قرامطه با اطاعت از شیطان او را عبادت کردند، در حالی که آنها ساکن جزیره العرب بوده و فسادی را که مشهور است از خود به یادگار گذاشتند، و بعد از قرامطه نیز کسانی به عبادت شیطان رو آوردند که اهل بصیرت خود آنان را میشناسند: ﴿ ۞أَلَمۡ أَعۡهَدۡ إِلَيۡكُمۡ يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ أَن لَّا تَعۡبُدُواْ ٱلشَّيۡطَٰنَۖ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٞ٦٠ وَأَنِ ٱعۡبُدُونِيۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ٦١ ﴾[یس: ۶۰-۶۱].
«آیا با شما عهد نکردم اى فرزندان آدم که شیطان را نپرستید، که او براى شما دشمن آشکارى است؟! و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم این است؟».
امام المفسرین ابوجعفر محمد بن جریر/در تفسیرش (۲۲/۲۳ چاپ حلب) میگوید: «آیه میفرماید: و آیا با شما عهد و پیمان نبستم که مرا عبادت کرده و هیچ آلهه و شریکی را اتخاذ نکنید و به عبادتشان مپردازید، و تنها از من اطاعت کنید، همانا اخلاص در عبادت من و اطاعت از من و سرپیچی از وسوسههای شیطان همان دین صحیح و صراط مستقیم است».
۳- قرآن بر پیامبر جنازل شده و بین شرک و توحید فیصله کرده و آن را تنویع و تقریر نموده تا جایی که به طور حتم میدانیم، پیامبر جمبعوث شده برای دعوت به توحید – توحید عبادی - و نهی از شرک که عبارت است از همان اتخاذ شریکان برای خدا و عبادت غیرخدا و محبت غیر او بسان محبت او.
این مسأله بدیهی است و پیامبر جبا مردمی قتال کرد که به توحید ربوبیت معتقد بوده و خداوند یگانه را خالق، رازق، مدبر امور و زنده کننده و میراننده میدانستند ولی پیامبر جبا آنها قتال کرد تا به توحید الوهیت [نیز] اقرار کرده و به آن ملتزم شوند که عبارت است از معنی (لا اله الا الله).
با توضیح این اصل که وثیقترین رکن و بزرگترین پایه است به صورت یقینی پی میبریم که خداوند – جل وعلا – این مسأله را به صورت مبهم و یا به گونهای که شبهه ایی برای اجتهاد اهل ذکر در آن باقی بماند، رها نکرده و بلکه این اصلی قطعی و جازم است که نه اشتباه به آن راه دارد و نه التباس.
همچنانکه پیامبر جدر حدیث صحیح عرباض بن ساریه فرموده است: «شما را بر روشنایی ترک کردم [میکنم] که شب آن چون روزش [روشن است] و بعد از من جز کسی که هلاک شده از آن منحرف نمیشود» مراد از این روشنی همان معنی (لا اله الا الله) میباشد که عبارت است از: توحید خداوند در عبادت و دوری از اتخاذ شریک برای وی، و کفر به هر چیزی غیر خدا که عبادت میشود، و برائت از شرک و اهل آن، همچنانکه علماء آن را اینگونه تفسیر کردهاند.
پس وقتی به صورت یقینی به این مسأله علم پیدا کردیم، میتوانیم بگوئیم: محال است که شرک به آن هیئت و قالبی که خدا از آن نهی کرده در سرزمینهای زیادی قابل رؤیت بوده و عنوان شرک بر آن اطلاق شود ولی در جزیره العرب همان کارها انجام شود اما در حکم شرک نباشند، این پیامدِ به بازیچه گرفتن [مسأله] و پیروی از هوی و هوس است و به شکر خدا معنی حدیث بسی واضح است.
۴- در حدیث آمده که شیطان از اینکه توسط نمازگزاران عبادت شود، ناامید شده است. نماز از ارکان عظیم اسلام و بعد از شهادتین از بزرگترین ارکان میباشد و شخص را از فحشاء و منکر باز میدارد، همچنانکه خداوند متعال فرموده: ﴿ وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَۖ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِۗ ﴾[العنكبوت: ۴۵]. «و نماز را برپا دار، که نماز (انسان را) از زشتیها و گناه بازمىدارد».
و بزرگترین منکر، شرک به خدا و دادن حق [بندگی] خدا به پیامبران و صالحان غیر او میباشد و این قید برای گواهی [بر دینداری] و اخلاص در دین لازم است، بنابراین معنی حدیث چنین میشود:
همانا شیطان از اینکه مخلصان او را عبادت کنند، ناامید شد. پس باید به این نکته که نومیدی شیطان از مردم به نمازگزاران مقید شده، توجه کنیم، و مراد از این نماز حقیقت و ثمرهی آن است، و این نکتهی مفیدی است که خداوند با قرار دادن آن بر ما منت گذاشته، «والحمد لله الموفق للصالحات».
[۹۷] با این برداشت، ترجمهی قبلی ما برای اسعد که به «خوشبختترین» و «نزدیکترین» ترجمه شد دقیق و صحیح نیست و بلکه ترجمهی صحیح همان چیزی خواهد بود که در بالا از ابن حجر نقل گردید. (مترجم). [۹۸] صحیح مسلم: ۸/۲۲۳. [۹۹] ترجمهی واژه «فضولی» به معنی کسی که کار بیهوده و بیربط انجام میدهد. [۱۰۰] ترجمهی عبارت «حکماً ظاهراً». [۱۰۱] یعنی حلالی واضح و مورد اجماع مثل نان را حرام بداند [۱۰۲] اختصاری بود از کتاب «تیسیر العزیز الحمید» تألیف: شیخ سلیمان بن عبدالله، ص ۱۹۶ – ۱۹۹. [۱۰۳] ترجمهی عبارت «یدعون بهم»، به معنی استشفاع از طریق آنان و درخواست شفاعت و واسطهگری از آنان. و به معنی توجه به ذات این مردگان و یا جاه و مقام آنان و امثال آن نیست زیرا این کار شرک نبوده و بلکه بدعت و وسیلهای برای مشرک شدن است. [۱۰۴] نقل قول از این چند عالم از باب تمثیل و تصریح بود. [۱۰۵] عین الفاظ بخاری به روایت ابوهریره نقل گردید. (۱۳/۳۰۰). [۱۰۶] «تیسیر العزیز الحمید» (ص ۳۲۰ – ۳۲۱) چاپ اول. [۱۰۷] ترجمه حدیث: «لا تقوم الساعه حتى تضطرب ألیات نساء دوس على ذی الخصله». [۱۰۸] مؤلف مفاهیم (ص ۲۷) این حدیث را اینگونه آورده «شیطان از اینکه در جزیره العرب عبادت شود ناامید شد» و کلمه (المصلون) یعنی نمازگزاران را که در حدیث وجود دارد حذف کرده است. [۱۰۹] در حقیقت اولین اقدام شیطان به خیلی پیش از اینها برمیگردد زیرا شیطان قبلاً نیز منافقان نمازگزار را از راه توحید و اسلام منحرف ساخته بود. (مترجم).