اول: نقد و بررسی ارجاعات و مصادر حدیث مورد استشهاد
۱- انتساب حدیث خللی وجود دارد زیرا گروهی از مشایخ حاکم و گروهی از طبقه او و گروهی از طبقه بعد از او این حدیث را روایت کردهاند ولی سند همه آنها به عبدالرحمن بن زید بن اسلم میرسد و لذا کثرت این راویان [در طبقات بعدی] صحت خبر را تقویت نمیکند و به همین دلیل به ذکر همه این اشخاص نمیپردازم.
۲- مؤلف مفاهیم سند حاکم را بازگو کرده ولی از عهده این کار بر نیامده: (عن ابیه) را از سند جا انداخته بود که خودم آن را اضافه کردم و همچنین در دادن آدرس از «المستدرک» دچار اشتباه شده و ج ۲، ص ۶۵۱ را ذکر کرده و چون دو مرتبه این کار را کرده بعید است که سهو القلم باشد. به علاوه اینکه بعد از مطالعه رساله «اعلام النبیل» تألیف واعظ بحرین مشاهده کردم که او نیز همین (ج ۲، ص ۶۵۱) را نوشته و قبل از کتاب «مفاهیم» چاپ شده است. در حالی که این مطلب در (المستدرک، ج ۲، ص ۶۱۵) وجود دارد و از «المستدرک» تا به امسال جز همان چاپ هندوستان، چاپ دیگری وجود ندارد.
و باز نوشته حاکم این حدیث را صحیح شمرده در حالی که این برداشت نادرست میباشد: حاکم نوشته «صحیح الإسناد» و اهل حدیث میدانند که صحیح الاسناد به معنی صحیح بودن حدیث نیست.
۳- یکی از عجیبترین جاهای کلامش آنجاست که میگوید: «سیوطی این حدیث را روایت ... و صحیح شمرده» و این سخن از ناآگاهی ایشان نسبت به علم الحدیث خبر میدهد زیرا «روایت کرده» اشتباه بوده و محدثان برای چنین موردی آن را استعمال نمیکنند، زیرا به کسی که حدیثی را در کتابش ذکر و برای یک مطلب به آن استدلال و استشهاد میکند، گفته نمیشود که آن شخص این حدیث را روایت کرده است.
و تنها به کسی گفته میشود حدیث را روایت کرده که حدیث را از شیوخ خود تا اولین شخص با سند آورده باشد.
ولی اینکه گفته سیوطی این حدیث را صحیح شمرده عجیبتر است زیرا سیوطی در کتاب «الخصائص» که مؤلف به آن اشاره کرده در مورد صحت حدیث صحبتی نکرده است و این افتراء به سیوطی است.
مؤلف کتاب «مفاهیم» به خاطر ضعف علمی که دارد صحت این حدیث را از کلام سیوطی در مقدمه کتاب «الخصائص» (۱/۸) نتیجهگیری کرده، آنجا که سیوطی میگوید: این کتاب را از احادیث ساختگی و مردود به دور گردانیدهام.
مؤلف به این سخن سیوطی عمومیت بخشیده و گمان کرده که این سخن سیوطی به معنی صحت کل کتاب است، در حالی که این سخن بیانگر صحت همه احادیث کتاب نیست، همچنانکه در کتاب دیگرش «مناهل الصفا فی تخریج احادیث الشفاء» (ص ۳۰) به ضعف سند همین حدیث اشاره میکند.
سیوطی در «الخصائص» از کتاب «الخصائص» تألیف ابونعیم پیروی کرده و احادیثی را که سند غیرشفاف و یا متن ناپسندی دارند، نقل کرده است که البته در همان کتاب (۱/۴۷) بعد از نقل دو حدیث که متنشان خیلی ناپسند بوده به این مطلب اشاره میکند: «نمیخواستم این دو حدیث را بیاورم ولی در این کار از ابونعیم پیروی میکنم».
۴- در مورد بیهقی گفته است: «او موضوعات و احادیث ساختگی را نقل نمیکند».
در جواب باید گفت: پس چرا ادامه کلام بیهقی بعد از روایت این حدیث را نقل نکردهای؟ چرا همیشه به تلبیس، تدلیس و اجمال گویی روی میآوری تا مسأله را بر افراد ساده مشتبه گردانی و تنها قسمتی از سخنان مورد استشهاد را نقل میکنی که رأی خودت را تقویت میکند و از ذکر بقیه کلام خودداری میکنی؟
بیهقی در «دلایل النبوه» (۵/۴۸۹) بعد از آوردن این حدیث میگوید: عبدالرحمن بن زید بن أسلم [در طبقه خود] به تنهایی این حدیث را روایت کرده و او شخص ضعیفی است. این کلام بیهقی سخنی گرانبهاست که ارزش آن را فقط محدثان میدانند ولی مبتدعان بسان طلابی که به اصطلاحات اهل آن علم آشنا نیستند راه اجمال گویی را در پیش میگیرند.
ذهبی در «میزان الاعتدال» (۳/۱۴۰ – ۱۴۱) میگوید: حتی اگر یک نفر راستگو حدیثی را به تنهایی [در طبقه خودش] نقل کند آن حدیث، حدیثی منکر [۸]خواهد بود. اگر راوی راستگو اینگونه باشد در مورد آنهایی که حافظه خوبی ندارند و یا فراموشکارند چه باید گفت؟ و در درجه بعد در مورد شخص ضعیفی که هیچکدام از علماء قائل به تعدیل او نیستند چه میتوان گفت؟ و بعضی مثل حاکم گویند احادیث چنین شخصی را باید جزو احادیث ساختگی قلمداد کرد.
۵- مؤلف گوید: قسطلانی نیز این حدیث را صحیح شمرده است. میگویم: آیا قسطلانی آن را صحیح شمرده و یا عین کلام بیهقی را بازگو کرده است؟ ایشان در «المواهب» (۱/۷۶) گفته: عبدالرحمن به تنهایی این حدیث را نقل کرده است. و زرقانی که کتاب «المواهب» را شرح داده در شرح این عبارت میگوید: عبدالرحمن به تنهایی روایت کرده، یعنی این حدیث از کس دیگری غیر از او روایت نشده است، بنابراین چون راوی حدیث ضعیف است این حدیث، غریب خواهد بود.
قسطلانی در «المواهب اللدنیه» و بعضی از کتب دیگرش بدون تصریح از سیوطی نقل قول میکرده است، و این مطلب را ابن عماد در «شذرات الذهب» بازگو کرده است. در پایین این جریان را بازگو میکنم تا معلوم شود که قسطانی اگر هم حدیثی را صحیح بشمارد معتبر نیست، زیرا از علمایی نیست که اهل تخریج حدیث و جرح و تعدیل باشد و بلکه تنها یک ناقل است [۹].
ابن عماد (۸/۱۲۲ – ۱۲۳) نقل میکند: گفته میشود که سیوطی از دست قسطلانی ناراحت بوده و گمان میکرده که او از کتابهای سیوطی مطالبی را میگیرد و به هنگام نقل آنها را به سیوطی نسبت نمیدهد و در نزد شیخ الاسلام زکریا از او گلایه کرد، شیخ از او خواست مدعای خود را ثابت کند و سیوطی به چند جا اشاره کرد که قسطلانی از بیهقی نقل کرده و سپس گفت: تألیفات بیقهی مشخصاند، قسطلانی اگر راست میگوید کتابی را که استفاده کرده به ما معرفی کند وگرنه باید بگوید: به نقل سیوطی از بیهقی.
شیخ جارالله بن فهد نقل کرده که قسطلانی تصمیم گرفت دل سیوطی را به دست آورد لذا از قاهره راه افتاد و به «الروضه» رفت و به خانه سیوطی رسید و در زد. گفت: که هستی؟ جواب داد که من قسطلانی هستم، پابرهنه و سر برهنه آمدهام تا تو مرا ببخشی. سیوطی گفت: تو را بخشیدم ولی در را باز نکرده و با او روبرو نشد.
و سیوطی کتابی را تحت عنوان «الفارق بین المصنف و السارق» تألیف کرد که احتمالاً مرادش از سارق همان قسطلانی باشد زیرا در آن کتاب میگوید: برخی، تعدادی از کتابهای مرا که سالها برای جمع و تدوینشان زحمت کشیدهام، به تاراج میبرند و به صورت مشخص میتوانم به دو کتابم «المعجزات» و «الخصائص» اشاره کنم که اولی کتابی بزرگ و دومی کتابی مختصر است، سارق این دو کتاب را با عین الفاظ من دزدیده و البته اهل بصیرت به این مسأله پی میبرند [۱۰].
۶- زرقانی کتابی به اسم «المواهب» ندارد و گویا مراد مؤلف کتاب «شرح المواهب» بوده است. به علاوه باید اشاره کرد که زرقانی در (۱/۷۶) این حدیث را تضعیف نموده است.
میبینیم که مؤلف حقیقت را نقل نکرده و به تحریف آن پرداخته و چه ماهرانه به تلبیس دست زده است. و البته در ذکر منبع نیز دچار اشتباه شده به جای جلد ۱، ج ۲ نوشته است.
۷- مؤلف در برشمردن تعداد افرادی که حدیث را صحیح شمردهاند، میگوید: و سبکی در «شفاء السقام» آن را صحیح شمرده است. در حالی که سبکی در تصحیح حدیث از حاکم تقلید کرده و مقلد چیزی را ثابت نمیکند، سبکی در ص ۱۶۳ میگوید: در تصحیح این حدیث به رأی حاکم اعتماد کردیم. البته سبکی خود به ضعف این حدیث اقرار میکند ولی میگوید: عبدالرحمن بن زید بن اسلم ضعف شدید ندارد.
۸- در بازگویی منابع حدیث، «المعجم الصغیر» تألیف طبرانی را فراموش کرده است.
[۸] یکی از اقسام حدیث ضعیف است. [۹] با این وجود کتب نافعی دارد به شرط آنکه از مسایل بیاساس کتبش دوری شود. [۱۰] مجله «عالم الکتب» سال ۱۴۰۲، ربیع الثانی، رسالهی «الفارق ...» را بصورت کامل و با تحقیق قاسم سامرائی منتشر کرده و ما از ص ۷۴۵ آن نقل نمودیم.