فصل اول
۱- معنی «وسیله»
۲- تخریج (و بررسی) منابع آثار و اخباری که مؤلف کتاب مفاهیم به آنها استدلال کرده است
۳- رد استدلالات مؤلف به این آثار
مؤلّف در صفحه ۴۵ میگوید: «وروى ابن أبی شیبه بإسنادٍ من روایة أبی صالح السمان عن مالک الدار [و کان خازن]...» فساق نحواً من حدیث البیهقی.
قال صاحب المفاهیم: «وقد أورد هذا الحدیث ابن حجر العسقلانی وصحح سنده كما تقدم، وهو من هو فی علمه وفضله ووزنه بین حفاظ الحدیث، مما لا یحتاج إلى بیان وتفصیل» اه.
و مترجم در صفحه ۹۷ چنین ترجمه میکند: وسیله به چیزی گفته میشود که خداوند آن را سبب نزدیکی به خودش قرار داده است، و باعث برآوردن نیاز نزد خداوند باشد، و پایه و اساس بر این گذاشته شده است که وسیله در محضر خداوند دارای منزلت و قدر و احترام باشد.
این کلام حاوی دو جمله است که اولی صحیح، ولی دومی مجمل است تا از اجمال آن مشروعیت بخشیدن به وسایل نامشروع را نتیجه بگیرد.
اینکه گفته شده: «مبنا و معیار، وجود منزلت و حرمت وسیله در نزد متوسل الیه است» مجمل بوده و دو معنی از آن استنباط میشود:
اگر مراد این است که ذات انبیاء و صالحان به خاطر منزلت و احترامشان در نزد پروردگار میتوانند وسیله – برای رسیدن به خدا – قرار بگیرند برداشتی نادرست و کلامی بیپایه است زیرا خداوند پیروی از انبیاء و صالحان، تصدیق آنان، و اتباع از هدایت آنان و جهاد به منظور نصرت حقیقت را مایهی نزدیک شدن به خدا قرار داده، و این را یکی از وسایل مشروع برای تقرب به خود شمرده که جایز است قبل از درخواست و دعا عنوان گردد، و ذات این بندگان نیکوکار وسیله تقرب به خدا نیست همچنانکه حرمت و منزلت ایشان وسیله این کار نمیباشد.
توسل به دعای این افراد صالح تنها به هنگام زنده بودنشان مشروعیت دارد همچنانکه مسلمانان در زمان حیات رسول الله جاین کار را کرده و بعد از وفات ایشان برای استسقاء به غیر او مراجعه کردهاند. و به اجماع همه علمای قرون پیشرو اسلام – قرون اولیه – بعد از وفات رسول الله ج، توسل نه به دعای ایشان، و نه به ذاتشان مشروعیت ندارد.
و اگر مراد از آن جمله مجمل معنی زیر است: وسائلی از قبیل اعمال صالح خود شخص و ... به خاطر حرمت در نزد خدا میتوانند وسیله تقرب قرار بگیرند، این تبعیت از سنت صحیح بوده، کلامی درست و مطابق حقیقت میباشد.
مؤلف عمداً جملهای مجمل ذکر کرده تا از خلال کلام صحیح وسیلهی مورد ادعای مبتدعان را مشروعیت ببخشد، ولی ما اجمال آن را توضیح داده و وجه صواب آنرا، که تفسیر یک آیه از آیات قرآن کریم است، بیان کردیم.
«وسیله» دو معنی دارد که ابن جوزی در «زاد المسیر»، ۲/۳۴۸ نقل کرده است:
۱- به معنی قرابت، نزدیکی و خویشی: که این رأی از ابن عباس، عطاء، مجاهد و فراء روایت شده است، و یا به معنی نزدیک شدن و تقرب جستن به خدا از هر طریقی که او رضایت داشته باشد و این رأی قتاده است.
ابوعبیده گوید: «توسلت الیه» یعنی به او نزدیک شدم و به بیت زیر استشهاد میکند:
إذا غفل الواشون غدنا وصلنا
وعاد التصافی بیننا والوسائل
زمانی که سخن چینان غافل بودند ما به وصلت رسیدیم و دوستی خالص بین ما و وسایل دوباره برقرار شد.
۲- وسیله به معنی محبت میباشد، و این رأی ابن زید است.
در مجموعه سؤالات نافع بن ازرق از ابن عباس آمده که مراد از وسیله در آیهی:
﴿ وَٱبۡتَغُوٓاْ إِلَيۡهِ ٱلۡوَسِيلَةَ ﴾[المائدة: ۳۵] [۷].
چه میباشد؟ ابن عباس جواب دادند: «الوسیله» حاجت است، پرسید: آیا عرب آن را استعمال نموده است؟ جواب داد: بله، عنتره میگوید:
إن الرجال لهم إلیك وسیلة
أن یأخذوك تكحلی وتخضَبی
مردان نیازمند این هستند که تو را در هنگام کحل و خضاب زدن بگیرند.
بنابراین وسیله یعنی تقرب به خدا از طریق انجام انواع طاعات، و بالاترین آنها مخلص شدن است در برابر او، و تقرب به او از طریق محبت خدا و محبت رسول اکرم ج، و محبت دین او، و هر کسی که او را دوست دارد. و چکیده گفتار سلف در این باب، با وجود تنوع تعابیر، بیانگر همین مطلب است.در آیه ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱبۡتَغُوٓاْ إِلَيۡهِ ٱلۡوَسِيلَةَ ﴾[المائدة: ۳۵].
«ای مؤمنان! از خدا بترسید و برای تقرب به خدا وسیله بجویید».
جار و مجرور یعنی «الیه» مقدم شده و این تقدیم حصر و اختصاص را میرساند، به این معنی که وسایل تقرب فقط برای نزدیکی به خداست و نباید هیچکس را در این امر شریک گردانیم، همچنانکه ﴿ إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ٥ ﴾[الفاتحة: ۵]. عبادت و طلب کمک را به خدا محدود و محصور میکند.
علامه شنقیطی در تفسیر خود، ۲/۹۸ میگوید: وسیله در حقیقت همان معنی را دارد که عموم علماء بیان کردهاند و آن اینکه: وسیله یعنی تقرب به خدا از طریق اخلاص در عبادت، مطابق با سنت رسول اکرم ج. و تفسیر ابن عباس از آیه نیز داخل در همین معناست زیرا دعا و زاری برای طلب نیازمندیها از بزرگترین انواع عباداتی است که وسیلهای برای نیل به رضایت و رحمت خدا محسوب میشود.
به این ترتیب روشن شد که ملحدان و پیروان جاهل و مدعیان تصوف در جهل و سرگردانی به سر میبرند.
زیرا وسیله را به شیخ خود تفسیر کردهاند که واسطهای بین خدا و بندگانش میباشد. و این به بازیچه گرفتن کتاب خدا بوده و قرار دادن واسطه بین خدا و بندگانش از اصول کفر میباشد، همچنانکه در آیاتی به این مطلب تصریح شده است: ﴿ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ ﴾[الزمر: ۳].
ما آنان را پرستش نمیکنیم مگر بدان خاطر که ما را به خداوند نزدیک گردانند.
و نیز آیه: ﴿ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبُِّٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ﴾[یونس: ۱۸].
«و مىگویند: اینها شفیعان ما نزد خدا هستند! بگو: آیا خدا را به چیزى خبر مىدهید که در آسمانها و زمین سراغ ندارد؟! منزه است او، و برتر است از آن همتایانى که قرار مىدهند».
بنابراین بر هر شخص مکلفی واجب است بداند راه رسیدن به رضای خدا، بهشت و رحمت الهی پیروی از رسول اکرم جمیباشد، و هرکس از این مسیر منحرف شود راه را گم میکند: ﴿ لَّيۡسَ بِأَمَانِيِّكُمۡ وَلَآ أَمَانِيِّ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِۗ مَن يَعۡمَلۡ سُوٓءٗا يُجۡزَ بِهِۦ﴾[النساء: ۱۲۳].
«نه به آرزوهای شما و نه به آرزوهای اهل کتاب است. هرکس کار بدی بکند در برابر آن کیفر داده میشود»). پایان کلام شنقیطی.
مؤلّف در صفحه ۴۳ میگوید: «إنَّ التوسل لیس أمراً لازماً وضروریاً، ولیست الإجابة متوقفة علیه، بل الأصل دعاء الله تعالى مطلقاً، كما قال تعالى:﴿ وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ ﴾[البقرة: ۱۸۶]». انتهی.
و مترجم در ص ۹۰ چنین ترجمه کرده: واسطه قرار دادن برای خداوند، نه لازم است و نه ضروری میباشد، اجابت دعا منوط به وسیله نیست، بلکه در اصل دعا و لابه به درگاه خداوند است و بس، که قرآن در این مورد میفرماید: ﴿ وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي ﴾[البقرة: ۱۸۶].
میگویم: چنانچه اصل دعا بدون واسطه پروردگار است پس چرا از این اصل عدول کنیم در حالی که واضح است خلاف اصل در صورتی قابل انجام است که اصل نباشد ولی خداوند همیشه زنده و پایدار بوده، نه چرت و نه خواب او را فرا نمیگیرد، دوست دارد بندهاش او را بخواند، به او امیدوار باشد، از او بترسد و به اسماء و صفات او توسل کند.
چنانچه برای هر مسلمانی، در هر جایی که باشد خدا این گونه است و این اصلِ اصیلی است، پس چرا از آن عدول کنیم، آیا راهی هدایت یافتهتر وجود دارد؟!
به هدایت و اتباع اقرار میکنند ولی دوست دارند بدون هیچ دلیل صحیحی از خلاف اصل پیروی کنند، آیا اصل برای آنان کفایت نمیکند؟! آیا دعا از خدای یگانه و بدون واسطه آنها را قانع نمیسازد؟! خداوند زنده و پابرجا دعای مضطر را مستجاب میکند و مصیبت را از او دور میگرداند و فرموده است:
﴿ وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ ﴾[البقرة: ۱۸۶].
«و هنگامی که بندگانم از تو دربارهی من بپرسند، (بگو:) من نزدیکم».
اگر چنین است چرا باید از اصل عدول و به ذات، جاه و مقام مردگان و الفاظ جدید دیگر توسل بجوییم؟!
چرا به مسلمانان یاد داده نمیشود که فقط خدای یگانه را بخوانند تا با این کار قلوبشان به هنگام بلا و مصیبت و یا به منظور جلب منفعت متوجه غیر خدا نشود و شریکی برای خدا قرار ندهند، تنها خدا را دوست داشته، تنها به ذکر او بپردازند.
هرکس درِ بدعت در توسل را بر روی مسلمانان بگشاید، آنان را به شرک میکشاند گرچه این کار طول بکشد زیرا کوچکترین بدعت در توسل در نهایت به دعا و به فریاد خواندن مردگان و طلب شفاعت، یاری و کمک از آنان میانجامد.
مؤلف کتاب مفاهیم در صفحه ۴۴ میگوید: «ونحن نرى أنَّ الخلاف شكلی، ولیس بجوهری، لأنَّ التوسل بالذوات یرجع فی الحقیقة إلى توسل الإنسان بعمله، وهو المتفق على جوازه».
و مترجم در صفحه ۹۲ چنین ترجمه کرده: ولی من اعتقادم بر این است، اختلاف در این مورد شکلی و لفظی است، چون کسانیکه ذات و اشخاص را وسیله و واسطه قرار میدهند، در حقیقت عبارت از این است که اشخاص اعمال صالحه خود را وسیله قرار دادهاند و این نوع توسل باتفاق درست است.
میگویم: این سخنی بیاساس و فریبی واضح است چرا که خود متوسلان به ذات، جاه و مقام صالحان تفاوت بین دو نوع توسل را میدانند، و نیک میدانند که اختلاف جوهری و اساسی است، و نه شکل و ظاهری: و استدلال مؤلف از مقدمهای فاسد ناشی میشود به این معنی مؤلف به مجاز عقلی پناه برده که بعداً به طور مفصل در مورد آن بحث میکنیم.
و به فرض صحت گفتهی مؤلف و شکلی بودن اختلاف باید از او پرسید: آیا واجب نیست الفاظی که توهّم امور غیرشرعی را باعث میشوند، ترک کنیم؟ جملهی «به فلانی توسل میکنم» در ظاهر بر توسل به ذات آن شخص دلالت میکند، و هیچ قرینه لفظی و یا غیرلفظی، متصل و یا منفصل وجود ندارد که فلانی را به «اعمال نیک فلانی» معنی کنیم. و قرینهی مورد ادعای مؤلف تنها یک قرینه قلبی خفی میباشد، و البته حکم کردن در مورد قلوب مردم فرع بر اطلاع از آن است و هیچ راهی برای این اطلاع وجود ندارد.
علاوه بر این باید گفت که در شریعت پاک اسلام الفاظی که توهم امور غیرشرعی را باعث شوند، متروک میگردند همچنانکه خداوند میفرماید: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقُولُواْ رَٰعِنَا وَقُولُواْ ٱنظُرۡنَا وَٱسۡمَعُواْۗ وَلِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٞ١٠٤ ﴾[البقرة: ۱۰۴]. «اى افراد باایمان! (هنگامى که از پیغمبر تقاضاى مهلت براى درک آیات قرآن مىکنید) نگویید: «راعنا»؛ بلکه بگویید: «انظرنا». (زیرا کلمه اول، هم به معنى «ما را مهلت بده!»، و هم به معنى «ما را تحمیق کن!» مىباشد؛ و دستاویزى براى دشمنان است) و (آنچه به شما دستور داده مىشود) بشنوید! و براى کافران (و استهزاکنندگان) عذاب دردناکى است».
علت امر الهی این بود که یهود «راعنا» را به عنوان یک فحش بکار میبرد و مسلمانان به هنگام تلفظ این کلمه هیچ وقت معنی مورد نظر یهود را به دل خود راه نمیدادند و بطور قطع میتوان گفت که صحابه به هیچ وقت این معنی فاسد را به ذهن نمیآوردند ولی با وجود این از گفتن این کلمه نهی شدند.
قرطبی در تفسیر خود، ۲/۵۷ میگوید: این آیه بیانگر دو مطلب است.
اول: پرهیز از استعمال الفاظی که توهم معنی ناپسند را بهمراه دارند.
دوم: تمسک به سد ذرایع و حمایت از این قاعده.
جصاص در احکام القرآن، ۱/۵۸ میگوید: گرچه واژه «راعنا» محتمل معنی مراعات کردن و منتظر ماندن هم هست ولی از آنجا که محتمل مسخرگی مورد نظر یهود نیز میباشد از استعمال آن نهی شده است زیرا احتمال این معنی را نیز دارد و امثال آن در لغت [عرب] وجود دارد.
در ادامه گوید: آیه بیانگر این مطلب است که هر لفظی که محتمل دو معنی پسندیده و ناپسند باشد استعمال آن بدون مقید کردن به قیدی که معنی پسندیده را قطعی کند جایز نیست.
باید تأمل کرد، صحابهای که در اراده معنی تمسخر و ناپسند از همه دورترند از استعمال این واژه منع شدند چرا که واژه محتمل دو معنی بود و در اینجا خداوند برای استعمال این واژه خلوص نیت را کافی ندانسته و لذا از استعمالش نهی کرده است.
مؤلف در صفحه ۴۴ میگوید: «ومحل الخلاف فی مسألة التوسل هو التوسل بغیر عمل المتوسل، كالتوسل بالذوات والأشخاص. بأنَّ یقول اللهم إنی أتوسل إلیك بنبیك محمد ج، أو أتوسل إلیك بأبی بكر الصدیق أو بعمر بن الخطاب أو بعثمان أو بعلیش».
و مترجم در صفحه ۹۲ چنین ترجمه کرده: مسئله توسل که در بین علماء مورد اختلاف است، توسل فرد مسلمان به غیر از اعمال صالحه خود میباشد، مانند واسطه قرار دادن ذات و یا حضرت ابوبکر صدیق و یا عمر فاروق یا عثمان ذوالنورین و یا علی مرتضی را بین تو و خود وسیله قرار میدهم که دعایم را قبول فرمائید، بعضی از علماء این توسل و واسطهگری را ممنوع میدانند.
میگویم: به هنگام اختلاف و منازعه باید به کتاب خدا و سنت رسول اکرم جو فهم صحابهشمراجعه نمود، همچنانکه فرموده: ﴿ وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا١١٥ ﴾[النساء: ۱۱۵].
«کسى که بعد از آشکار شدن حق، با پیامبر مخالفت کند، و از راهى جز راه مؤمنان پیروى نماید، ما او را به همان راه که مىرود مىبریم؛ و به دوزخ داخل مىکنیم؛ و جایگاه بدى دارد».
از دیدگاه سلف صالح هیچ اختلافی بر سر این مطلب وجود ندارد که توسل به ذات اشخاص و نیز توسل به اعمال مردگان غیرمشروع بوده و دعا با آن جایز نیست، به این دلیل که چنین مطلبی از هیچیک از آنها به نقل صحیحی روایت نشده است که به یکی از خلفای چهارگانه و یا یکی از عشره مبشره یا یکی از اصحاب بدر توسل کرده باشد. و ما باید مطابق با فهم و عمل آنان رفتار کنیم که این راه نجات و منهج أهل سنت میباشد و کسی که راهی غیر آن بجوید از اهل سنت نبوده و از پیروی ایشان بهره نبرده است.
خلاصه مطلب اینکه توسل به ذات اشخاص و امثال آن از چهار وجه غیرشرعی و ممنوع میباشد:
اول: این کار بدعت بوده و صحابه و تابعین آن را انجام ندادهاند، و واضح است که هر بدعتی در دین باعث گمراهی است. هیچ چیز دیگری در نزد خدا به اندازهی دعا محبوب نیست همچنانکه ابوداود، ترمذی و غیره با سند صحیح از نعمان بن بشیر روایت کردهاند که پیامبر جفرمودند: «دعا همان عبادت است».
پس اگر دعا یک نوع عبادت و بلکه کل عبادت است بنابراین احداث یک امر جدید در عبادت به اتفاق علماء مردود است.
دوم: جملهی «به ابوبکر، عمر و ... توسل میکنم» جملهای نادرست و اشتباه محض است که از بدفهمی ناشی میشود، و منشأ آن باور به این مطلب است که هر چیزی که به آن توسل شود وسیله قرار میگیرد و این اشتباه است زیرا هر کسی بگوید: «به ابوبکر توسل میکنم» بین دو ذات [خود و ابوبکر] ارتباط و اتصالی ایجاد کرده که به هیچ طریق ممکن نیست و هیچ وجه مشترکی که آنها را باهم جمع کند وجود ندارد، وجه مشترکی مثل حب صحابهشمثلاً باید بگوید: پروردگارا من به دوستیم نسبت به ابوبکر، عمر و ... به تو توسل میکنم و این کار پسندیده و مشروع است ولی توسل به ذات اشخاص گفتن جملهای بیمعنا و نامفهوم میباشد.
همچنین توسل به یاری، نصرت، محبت و اتباع از پیامبر جنافع و سودمند است. بنابراین لازم است یک راه ارتباطی بین دو ذات ذکر شود که عبارت است از ایمان و عمل صالح. همچنانکه خداوند از زبان مؤمنان میگوید: ﴿ رَبَّنَآ ءَامَنَّا بِمَآ أَنزَلۡتَ وَٱتَّبَعۡنَا ٱلرَّسُولَ فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ٥٣ ﴾[آل عمران: ۵۳].
«پروردگارا! به آنچه نازل کردهاى، ایمان آوردیم و از فرستاده (تو) پیروى نمودیم؛ ما را در زمره گواهان بنویس!».
و باز میفرماید: ﴿ رَّبَّنَآ إِنَّنَا سَمِعۡنَا مُنَادِيٗا يُنَادِي لِلۡإِيمَٰنِ أَنۡ ءَامِنُواْ بِرَبِّكُمۡ فََٔامَنَّاۚ رَبَّنَا فَٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرۡ عَنَّا سَئَِّاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ ٱلۡأَبۡرَارِ١٩٣ ﴾[آل عمران: ۱۹۳].
«پروردگارا! ما صداى منادى (تو) را شنیدیم که به ایمان دعوت مىکرد که: به پروردگار خود، ایمان بیاورید! و ما ایمان آوردیم؛ پروردگارا! گناهان ما را ببخش! و بدیهاى ما را بپوشان! و ما را با نیکان (و در مسیر آنها) بمیران».
و آیات زیاد دیگری که در این مورد وجود دارد.
انبیاء، رسولان و پیروانشان به نیت درونی اکتفا نکرده بلکه آن را به زبان آوردهاند درحالیکه در نیک و پسندیده بودن نیّات آنان شکی نیست، آیا با این وجود نباید خَلف آنان به طریق اولی نیت خود را به زبان آورد. و از مجاز عقلی در چنین موردی که باعث فساد کلام است، پرهیز کنند؟
سوم: صحابه از توسل، توسل به دعا را استنباط کردهاند و نه توسل به ذات اشخاص را. به همین علت عمرسبه دعای عباس، عموی پیامبر ج، توسل کرده و از توسل به ذات پیامبر جکه مدفون بود دوری جست در حالی که درجه و مرتبهی عباس پایینتر از مقام نبوت بود. بنابراین فهم آنان مشروعیت دارد و باید از آن تبعیت کرد.
شهاب الدین آلوسی در «روح المعانی»، ۶/۱۱۳ میگوید: اگر آنان کوچکترین راه و کمترین توجیهی برای توسل به پیامبر جمییافتند محال بود به عباس توسل کنند، و از آنجا که آنان سابقین اولین هستند و به خدا و رسول و حقوق خدا و رسول از همه آگاهترند و محدودهی دعای مشروع را از همه بهتر میشناسند، با این وجود وقتی دچار مخمصه شده و میخواستند سختیها رفع گردند و آسان شوند و باران ببارد و نیاز شدید به باران داشتند در این هنگام به دعای عباس توسل جستند، و نه ذات پیامبر ج. این خود دلیل واضحی است که تنها راه آنان مشروعیت دارد و لاغیر.
چهارم: به فرض درستی توسل به ذات اشخاص میپرسیم، آیا توسل به ذات اشخاص بهتر است و یا توسل به اسماء و صفات خدا و اعمال صالح؟ اگر جواب داده شود که توسل به ذات اشخاص بهتر است گفتهای کفرآمیز و باطل خواهد بود، و اگر جواب داده شود که توسل به اسماء و صفات خدا و اعمال صالح بهتر است باز میتوان پرسید: پس در صورتی که افضل مشروعیت داشته و در دسترس هم میباشد، چرا به دنبال مفضول میگردید؟
مؤلف کتاب مفاهیم در صفحه ۴۶ میگوید: «وقد جاء فی الحدیث أنَّ آدم توسل بالنبی ج. قال الحاكم فی المستدرك: حدثنا أبو سعید عمرو بن محمد بن منصور العدل حدثنا أبوالحسن محمد بن إسحاق بن إبراهیم الحنظلی حدثنا أبو الحارث عبدالله بن مسلم الفهری حدثنا إسماعیل بن مسلمة أنبأنا عبدالرحمن بن زید بن أسلم عن أبیه، عن جده عن عمرسقال: قال رسول الله ج: «لما اقترف آدم الخطیئه قال: یا رب أسألك بحق محمد لما غفرت لی ...»الحدیث. أخرجه الحاكم فی «المستدرك» وصححه [ج ۲ ص ۶۵۱] ورواه الحافظ السیوطی فی «الخصائص النبویة» وصححه. ورواه البیهقی فی «دلائل النبوة» وهو لا یروی الموضوعات، كما صرح بذلك فی مقدمه كتابه. وصححه أیضاً القسطلانی، والزرقانی فی «المواهب اللدنیه» [۲/۶۲]، والسبكی فی «شفاء السقام».
قال الحافظ الهیثمی: رواه الطبرانی فی «الأوسط «وفیه من لم أعرفهم. «مجمع الزوائد»، [۸/۲۵۳]) اه كلام الكاتب.
و مترجم در صفحه ۹۵ چنین ترجمه میکند: «توسل حضرت آدم به حضرت رسول؛ به اسناد معتبر و راویان مورد اعتماد پیامبر جفرموده است: «به هنگامی که آدم دچار خطا شد و از بهشت رانده شد گفت: خداوندا! تو را به خاطر محمد از گناهانم درگذر... . این حدیث را حاکم در کتاب «المستدرک» از ابوسعید عمر بن محمد بن منصور عادل از ابوالحسن محمد بن اسحاق بن ابراهیم حنظلی از ابوالحارث عبدالله بن مسلم فهری از اسماعیل بن مسلمه از عبدالرحمن بن زید بن اسلم و او از پدرش و او از جدش و او از عمر بن خطابسروایت کرده است، و سیوطی در کتاب خصائص النبویه همان حدیث را آورده است، و همچنین بیهقی در کتاب دلائل النبوه که اصلا حدیث موضوع در آن نیست و قسطلانی آن را صحیح دانسته است، و جماعت دیگر نیز عین این حدیث را روایت کردهاند بطوریکه در صحت آن جای تردید نیست».
میگویـم: ایـن سطور شامل اشتباهات، تحریفات و غفلتهایی است که در ذیـل – إنشاءالله – توضیح میدهم. هیچ وقت فکر نمیکردم که یک ستم پیشه که فریب علم خود و علمای زمانه خود را خورده باشد، این گونه به نقل این حدیث و احادیث مابعد بپردازد.
من در اینجا از سه زاویه کار مؤلف را مورد بررسی قرر میدهم:
اول: نقد و بررسی ارجاعات و مصادر حدیث مورد استشهاد.
دوم: بررسی روایی حدیث.
سوم: بررسی متن حدیث.
[۷] به معنی: و برای تقرب به خدا وسیله بجویید.