مفاهیم اساسی اسلام در پرتو قرآن و سنت

مقدمه مؤلف

مقدمه مؤلف

إن الحمد لله نحمده و نستعینه ونستغفره، ونعوذ بالله من شرور أنفسنا وسیئات أعمالنا، من یهده الله فلا مضل له ومن یضل فلا هادی له، وأشهد أن لا إله إلاَّ الله وحده لا شریك له، وأشهد أن محمداً عبده ورسوله، صلى الله علیه وعلى آله وصحبه وسلم تسلیماً كثیراً أما بعد:

همانا صحیح‌ترین کلام، کتاب خداست، و بهترین هدایت، هدایتی است که محمد جبه خاطر آن مبعوث شده، و بدترین امور نوآوری [در دین] است و هر نوآوری [در امر دین] بدعت، و هر بدعتی ضلالت و گمراهی است.

امروزه فتنه‌ها فراوان، متنوع و فراگیر شده‌اند که بعضی از این فتنه‌ها در کمین اعضاء و جوارح بدن، بعضی متوجه قلب و بعضی آفت عقل و شعورند.

مردمان بی‌پروا در فتنه‌ها غرق شده‌اند: جاهلان، گروهی از علماء و گروه‌های از مقلدان در این فتنه‌ها غوطه‌ورند.

کار به جایی رسیده که یک انسان با قلب سلیم همه چیز و همه کس را ناپسند می‌شمارد، نه از ظواهر افراد راضی است، نه از اعمال‌شان و نه از عقول و شعورشان، و لذا در ظاهر با مردم در آمیخته، و در رفتار از آن‌ها متمایز است، و بر غربت خود صبر می‌کند تا اینکه خدا با سرآوردن اجلش او را به کسانی ملحق گرداند که غربتش را خاتمه دهند، و هراسش را به اُنس و اُلفت تبدیل ‌کنند.

یکی از بزرگترین فتنه‌هایی که بیشترین تأثیر را بر انحراف از راه راست دارد عدم تحقق معنی شهادتین می‌باشد؛ چه بسیارند کسانی که از روی علم به بیراهه رفته‌اند، و چه بسیارند کسانی که با تقلید گرفتار این فتنه شده‌اند.

فتنه‌ی عدم تحقق معنی شهادتین صورت‌های زیادی دارد که این روزگار و مردم آن به همه اشکال آن گرفتار شده‌اند، به گونه‌ای که این وضعیت در هیچ دوره‌ای مشاهده نشده است و لذا با وجود وضوح و روشنی مسأله، و تشعّب و تنوع آن، تعداد خیلی کمی آن را درک کرده و به خاطر آن به جهاد برخواسته‌اند.

بعضی از مردم گمان می‌کنند که «لا إله إلاَّ الله» به معنی عدم وجود هیچ خالق دیگری به همراه خداست، انگار اهل جاهلیت به تعدد سازندگان، نوآوران و مدبّران معتقد بوده‌اند تا اینکه پیامبرانی برای دفع این توهم و با پیام «لا إله إلاَّ الله» به سوی آن‌ها مبعوث شوند.

در حالیکه مردم جاهلیت به تعدد معبودها باور داشتند، و نه به تعدد سازندگان [جهان] و پیامبران با پیام «لا إله إلاَّ الله» با همان معنی آمده‌اند که نوح÷گفت: ﴿ أَن لَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَۖ [هود: ۲۶].

«جز الله (یعنی جز خدای واحد یکتا) را نپرستید».

و این معنی باید در رفتار تطبیق و إعمال شود.

عبادت به معنی: خضوع، ذلّت و خود را کوچک شمردن است، و عبادت را عبادت گویند چون انجام آن باید به همراه خضوع و خشوع باشد و از طرف دیگر همین عبادت، خضوع در برابر پروردگار و انجام اوامر و پرهیز از نواهی را افزایش می‌دهد و باعث اُنس گرفتن به او و خوار و کوچک شدن در برابر مقام والای الهی می‌شود.

عبارت عربی «لا إله إلاَّ الله» این معنی را دارد و به همین دلیل هم بوده که مردم عصر جاهلیت حتی از گفتن آن خودداری می‌کردند.

امروزه تعداد زیادی از مردم در برابر قبور، آرامگاه‌ها و قبه‌ها خضوع و خشوعی از خود نشان می‌دهند که هرگز در مساجد چنین خضوع و خشوعی نداشته و ندارند.

پیرامون این مقابر اَشکال متعدد و غیر قابل شمارشی از اعمال منافی توحید عبادی خداوند به چشم می‌خورد: بعضی هفت بار به دور مزارها طواف می‌کنند، بعضی می‌گویند: ای ولی الله! بیماری‌ام را شفا بده، و دَینم را ادا کن، بعضی گویند: [ای صاحب قبر!] من در پناه و حمایت تو هستم، آفات و بلاها را از من دور گردان و ....

این زائران قبور معتقدند که مردگان دفن شده در آن قبور دارای تصرفاتی در هستی می‌باشند که از طرف خدا به آن‌ها تفویض گردیده است: بعضی حق تصرف در یک منطقه را دارند، برخی حق تصرف در یک سرزمین، و بعضی دیگر حق تصرف در رُبع دنیا، و در نهایت به بعضی دیگر حق تصرف در تمام امور زمین تفویض شده است که «غوث» نامیده می‌شوند.

این تصور خیلی شبیه تصور کسانی است که گمان می‌کردند خداوند امور هستی را به هفت ستاره تفویض کرده است.

بعضی دیگر عقولشان قرار دادن شریک برای خدا در تصرفات هستی را نمی‌پذیرد ولی این گروه نیز به تعبیر ابوالبقای کوفی مرتکب «شرک تقریب» می‌شوند که زمینه‌ساز شرک در تصرفات است، این گروه به مدفونین در قبرها روی آورده و از آنان می‌خواهند که برایشان شفاعت کنند تا گناهانشان بخشوده شود و یا رزق و روزی‌شان فراوان و یا بلاهایشان رفع و بیماری‌هایشان شفا یابد. این گروه واسطه‌هایی برای خود قرار داده‌اند تا بین آن‌ها و خدا قرار گرفته و برایشان شفاعت کنند. گویی خداوند درگاه قضای حاجات خود را بر روی آن‌ها بسته، و گویی خداوند جز این واسطه‌ها، کانالی برای عطا و بخشش ندارد، و این یعنی وجود نقایص بیشمار در خداوند.

این افراد به مدفونین در قبور تقرب می‌جویند: برای آن‌ها نذر و قربانی می‌کنند، و یا به دور مقبره‌شان طواف کرده و با این کار خواهان نیل به شفاعت‌شان هستند.

این دو نوع از شرک اکبر رایج و متداول شده‌اند و من در این کتاب توضیح داده‌ام که اولین گروهی که شرک اکبر را در بین این امت احداث کردند باطنی‌ها و در رأس آنان «اخوان الصفا» بوده‌اند.

این شرک وسیله‌ای برای فریب مردم و مخصوصاً جاهلان می‌باشد، و بعضی از مردم از این طریق کسب معاش می‌کنند و این مسأله بیشتر از اعمال شرک‌آمیز صوفیه رواج یافت زیرا جاهلان زیادی به آن روی آورده و بازیچه دست آن گروه شدند.

بعد از قرن پنجم این شرک در بین مردم شایع و فراگیر شد، و کمتر سرزمینی از آفت آن سالم ماند، و در هر قرنی اولیائی – به زعم اینان – زندگی کرده‌اند که بعد از مرگشان، بارگاه‌هایی بر سر مزارشان احداث و به پرستشگاه‌هایی تبدیل شدند که از آن‌ها شفاعت و رفع نیاز و حاجت طلب می‌شده است.

مزارها بیشتر شدند، نذورات برای آن‌ها افزایش یافت، پرده‌داران آرامگاه‌ها نیز بیشتر شدند و به راستی که دارایی و جاه و مقام فتنه‌اند. و کسی که موحد نباشد دوست دارد مردم او را بزرگ شمرده و به دست و پاهایش بیفتند، از لباسش تبرک بجویند و با زبان و قلب و اعضای بدن خشوع و خضوع خود را نسبت به او نشان دهند.

روزی مردی را در حال طواف کعبه دیدم که به گمان خودش عالم بود در حالی که به همراه دوستش با صدای بلند قهقهه می‌زدند و بعضی از مردم دستش را می‌بوسیدند و از لباسش تبرک می‌جستند.

این چه حالی و چه قلبی است که در حال طواف کعبه قهقهه بزند و گمان کند عالم است.

بازگو کردن احوال مسلمانان امروزی خیلی بیشتر از این‌ها طول می‌کشد وملامت آور بوده و اشاره‌ای به آن کافی است.

یک روز در یکی از کشورهای افریقایی با یکی از این علمای فریب خورده که مردم را به عبادت قبور و پرده‌داری آرمگاه‌ها تشویق می‌کرد، در مورد معنی عبادت و مفهوم شهادتین بحث کردم، در نهایت گفت: من که می‌دانم حق با شماست ولی امور زندگی را هم باید یک جوری گذراند.

واقعیت همین است و این افراد خواهان یاری حق و حقیقت نبوده و بلکه طالب سیادت، ثروت و جاه و مقامند، و البته می‌خواهند این اعمال خود را با دلایل شرعی اثبات کنند گرچه این دلایل احادیث جعلی باشند، و می‌خواهند توجیه عقلی نمایند گرچه دلیل عقلی‌شان ازتارهای عنکبوت سست‌تر باشد.

بنابراین حفظ این ثروت و مقام انگیزه‌ی اصلی یاران و یاوران افکار فاسد و مبتدع است که می‌خواهند آن را برای فرزندانشان نیز به ارث بگذراند، وقتی هم که مردند و به هلاکت رسیدند، فرزندانشان ضریحی بر مقبره‌ی آن‌ها می‌سازند تا توجه مردم را به سوی آن جلب و بدین وسیله بر قدرت، مکنت و ثروت خود بیفزایند.

نباید فراموش کرد که در هر سرزمینی که قبرپرستی رایج است در همان سرزمین گروهی نیز هستند که خالصانه و مخلصانه از راه صحیح پیامبر جپیروی کرده، شیفته سیادت نمی‌شوند و شبهات را قبول نمی‌کنند، اینان همان غریبانی هستند که مردم را به سنّت نبوی دعوت می‌کنند و به توحید و توجه خالصانه به خدا، تعظیم او، خوف و خشیت از او و امیدواری به وعده‌های وی فرا می‌خوانند، قلوب این گروه جز به خدا تعلق خاطر ندارد، بنابراین محبت‌شان فقط برای خدا، دشمنی‌شان فقط در راه کسب رضای او، و بندگی‌شان تنها برای اوست، همه همّ و غم‌شان دعوت به سوی توحید است، توحید در قلوب و نیّات، و توحید در جوارح و رفتار.

این گروه خود را پیروان سلف صالح می‌خوانند و واقعاً چه پیروان بزرگواری هستند. در مقابل اینان، سایر مردم از گمراهان شریر پیروی می‌کنند، و واقعاً چه پیروان پستی هستند.

دشمنان این گروه، آنان را وهابی یا تندرو می‌خوانند، و همیشه در صدد نشر کتاب‌هایی بر علیه دعوت شیخ مُصلِح، محمد بن عبدالوهاب، بوده و هستند. این کتاب‌ها و رد سلفی‌ها در هر سرزمینی به شکل خاصی انجام می‌پذیرد که با فضای حاکم بر آن سرزمین تناسب دارد.

مسیر همه یکی است، و راهی است قدیمی که رهروان زیادی داشته و دارد، و همیشه دعوتگرانی به سوی آن می‌خوانند، وقتی یکی از آنان نصرت بخواهد همه می‌شتابند، ولی راهی نیست که از پشتوانه‌ای علمی و استدلالی برخوردار باشد، بلکه راهی است که غایت آن تمکین در برابر دعوتگران به سوی باطل است.

یکی از این کتبی که در رد دعوت اصلاح‌‌گری نوشته شده کتابی است که نویسنده‌اش آن را «مفاهیم یجب أن تصحح» [۲]نامیده و در سال ۱۴۰۵ه‍.ق در مصر چاپ و بعداً در عربستان سعودی با تیراژ بالایی افست گردیده و به صورت پنهانی و علنی در بسیاری از گوشه و کنار عربستان، و در حرمین بیشتر از هر جای دیگری، توزیع شده است.

نویسنده کتاب مفاهیم، درخواست شفاعت از پیامبر ج– در مقبره‌شان – را تجویز و بلکه مردم را به آن تشویق می‌کند، و کمک خواستن و طلب واسطه‌گری از رسول جرا تجویز و بلکه به سوی آن فرا می‌خواند، و استغاثه از پیامبر جرا راه نجات دانسته، طلب شفاعت و کمک و... از او را – بعد از مرگشان – مشروع و آن را به صالحان و امثال آن‌ها نیز، تعمیم می‌دهد.

بلکه پا را از این فراتر گذاشته و می‌گوید: اشکالی ندارد گفته شود: ای رسول خدا! بینایی‌ام را به من برگردان یا اینکه گفته شود: ای رسول خدا! بیماری‌ام را شفا بده.

و کتابش مملو است از استدلال به احادیث ساختگی، بی‌اساس، باطل، غیرمعتبر [۳]و باطل و بسیارضعیف. احادیث ضعیف مورد استشهاد و استدلالش فراوان است که با وجود سستی دلیل، وجه استدلالش نیز باطل است.

این گروه – مؤلف و همفکرانش – حرص شدیدی نسبت به احادیث ساختگی و بی‌اساس داشته و از احادیث صحیح و گرانبها رویگردانند. و البته این مسأله جدید و نوظهوری نبوده و بلکه همه‌ی کسانی که منهج‌شان غیر منهج سلف صالح باشد، عاشق و دلباخته بدعتند تا جائیکه جعل و نسبت دادن احادیث ساختگی به پیامبر جدر نزد گروهی از آنان کاری ساده و بدون عقوبت تلقی می‌شود: بعضی از آنان آگاهانه و برخی از روی جهل احادیثی را به پیامبر جنسبت می‌دهند. به عنوان مثال در کتاب «الدر السنیة فی الرد على الوهابیة» تألیف احمد بن زینی دحلان، صفحه ۵۵ [۴]آمده که: علامه سید علوی بن أحمد بن حسن بن قطب سید عبدالله حداد باعلوی در کتابش تحت عنوان «جلاء الظلام فی الرد على النجدی الذی أضل العوام» که در رد ابن عبدالوهاب نگاشته و کتابی ارزشمند است مجموعه‌ای از این احادیث را نقل کرده است، از جمله:

در حدیثی که از عموی پیامبر ج، عباس بن عبدالمطلبسروایت شده، پیامبر جفرموده‌اند که: «در قرن دوازدهم در سرزمین بنی حنیفه مردی به اندازه یک گاو نر ظهور می‌کند که مدام لب‌هایش را لیس می‌زد [۵]و در زمان او هرج و مرج زیاد می‌شود، اموال مسلمانان را حلال شمرده و برای خود دکان باز می‌کنند، ریختن خون مسلمانان را مباح شمرده و آن را افتخار می‌‌دانند، این فتنه‌ای است که با ظهور آن افراد پست به مقام و منصب می‌رسند، افراد پستی که دنباله‌رو هوی و هوس خویشند همچنانکه سگ همیشه ملازم صاحبش می‌باشد».

در ادامه گوید: این حدیث توسط شواهد [حدیثی] دیگری تقویت می‌شود اگرچه معلوم نباشد چه کسی آن را در کتاب خویش نقل کرده است.

این حدیث را شخص مذکور و یا امثال او جعل کرده‌اند و در روز روشن به پیامبر جنسبت می‌دهند. وای به حال اشخاصی که بر پیامبر جدروغ ببندند، و وای به حال قلب‌هایی که این‌ها را دوست بدارد.

بر پیامبر جدروغ می‌بندند و ادعای محبّت او را می‌کنند. آیا این دو باهم در یک قلب جا می‌گیرند؟ خیر، سوگند به خدا، جز در قلب شخص دورو و دروغگو جمع نمی‌شوند.

جای تعجب است که این دروغ‌پرداز می‌گوید: «گرچه معلوم نباشد چه کسی این حدیث را در کتاب خویش نقل کرده است» در حالی که اگر حدیث را به یک کتاب مفقود ارجاع می‌داد دروغش در بین جاهلان بیشتر رواج می‌یافت.

از مثال‌های نوع دوم یعنی کسانی که از روی ناآگاهی به پیامبر جدروغ می‌بندند می‌توان به حدیثی اشاره کرد که در صفحه ۱۷ کتاب «الرد المحکم المنیع» نقل شده: (همه طلاب و عوام – چه برسد به علماء - می‌دانند که پیامبر جفرمودند: «اعتماد مردم بر نسبشان می‌باشد»). در حالی که آنچه در نزد علماء و طلاب و بلکه طلاب نوآموخته معروف و مشهور است اینکه این سخنِ امام مالک بن انس/می‌باشد نه قول پیامبر ج.

هرکس بدعت را دوست داشته باشد سنّت را ترک می‌کند، و هرکس در صدد تزیین بدعت برآید به همان اندازه از معرفت سنت رسول اکرم جباز می‌ماند... .

کتاب مفاهیم – که ما در این کتاب آن را نقد کرده‌ایم - شبهه‌هایی را که در معارضه با دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب مطرح شده بودند، در یکجا جمع کرده است و مؤلف در گمان، پندار، تهمت و تفکر و ادعاهایش پیرو همان گذشتگان خودش می‌باشد تا جائیکه زحمت مراجعه دوباره به نقل قول‌های کتب ایشان را به خود نداده تا ببیند نقل آن‌ها موثق است یا نه.

مؤلّف کتاب مفاهیم آراء خود را در کتابی مطرح کرده که دوری از فهم توحید و متعلقاتش در آن موج می‌زند، و نیز عدم فهم دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب در آن نمایان است، مؤلف از دعوتگران به بندگی و پرستش قبور انبیاء و صالحان به شدت دفاع کرده و آنچه را که فقهاء در باب «الرده» به اجماع کفر دانسته‌اند، مجاز می‌شمارد و از آنجا که مؤلف مریدان و هوادارانی دارد لازم است با استعانت از خداوند این مسایل و وجه صواب و حقیقت آن را توضیح داده و روشن سازیم.

اعمال شرک‌آمیزی که مؤلف تجویز کرده همان‌هایی است که انبیاء و در نهایت محمد جبرای مبارزه با آن مبعوث شده‌اند.

شرک در الوهیت خداوند اشکال گوناگونی دارد و شیطان آن اشکال را برای فریب خوردگان و کسانی که مرتکب شرک شده‌اند، آراسته می‌کند، چرا که شیطان حریص و دلباخته این است که مردم مرتکب شرک شوند و آن‌ها را قانع می‌سازد به اینکه مرتکب هیچ کار خلافی نشده‌اند.

بنابراین شرک راه‌هایی دارد و هر راهی زیبایی و آراستگی خاص خودش را دارد که همین آراستگی باعث فریب مردم می‌شود. و همچنانکه ابوسعید خدری روایت کرده‌اند اعمال منکر (و زشت) به حسب مراتبی که دارند واجب است که دفع گردند.

امید است این برگه‌ها مورد قبول خدا و انتفاع مردم قرار بگیرد چرا که هدفی جز این نداشته‌ام.

این کتاب – رد کتاب مفاهیم – را «الورقات الکاسرة للمفاهیم الخاسرة» نامیده بودم، ولی هنگامی که پدر بزرگوارم – که خدا جزای خیرش دهد و درجه‌اش را عالی گرداند و او را وسیله‌ی خیر و نیکی قرار دهد – این کتاب را مطالعه کرد آن را «هذه مفاهیمنا» نامید، امر پدر عظیم و طاعتش غنیمت است و لذا برای بزرگداشت رأی، نظر و فرموده ایشان در برابر رأی و گفته خود، همین عنوان را بر کتاب نهادم.

از آنجا که مشغله‌های پراکنده‌ای داشتم و هر مشغله‌ای وقت‌گیر است، و نیز از آنجا که همّ و غم‌ها همیشه برای عقب انداختن و کاستن ارزش کارها دست به دست یکدیگر می‌دهند و فتنه‌ها از صفای گفتار و متانت کلام می‌کاهند، مجبور شدم کتاب را در چند مقطع نگارش کنم [۶].

خداوندا! پناهگاهی جز تو نداریم پس ما را بر حقیقت ثابت قدم گردان و به ما بصیرت عطا کن و نهال خلوص را در درون ما بارور کن. خداوندا! به تو پناه می‌بریم از اینکه ناآگاهانه مرتکب شرک شویم، و نسبت به آنچه ناآگاهیم طلب مغفرت می‌نماییم چرا که ما کوتاهی کرده‌ایم و خداوندا! تو اهل مغفرت می‌باشی پس ای خداوندا! از همه گناهانمان درگذر. آمین

و آخر دعوانا أن الحمدلله رب العالمین

صالح بن عبدالعزیز بن محمد بن إبراهیم آل الشیخ

پنج شنبه ۱۳/۵/۱۴۰۶ هـ.ق

[۲] به معنی: (مفاهیم [اسلامی] که باید تصحیح [و درست فهمیده] شوند) که در اثنای مباحث از آن به صورت اختصار به کتاب «مفاهیم» یاد می‌کنیم. [۳] غیرمعتبر ترجمه حدیث منکر است که یکی از اقسام حدیث ضعیف می‌باشد. (مترجم). [۴] کسی که بر پیامبر دروغ ببندد به طریق اولی بر غیر او نیز دروغ می‌بندد: این مؤلف بر محمد بن عبدالوهاب نیز افترائاتی بسته است، مثلاً در ص ۵۰ می‌گوید: ظاهراً محمد بن عبدالوهاب مدعی نبوت بوده است. و در ص ۵۴ گوید: ابن عبدالوهاب به زنان پیرو خودش نیز دستور می‌داد موی سرشان را بترشاند و ... . [۵] ترجمه‌ی عبارت: لایزال یلعق براطمه. [۶] در این کتاب فصل اول و قسمتی از فصل دوم کتاب مفاهیم را نقد و بررسی کرده‌ام زیرا اساس نظریات وی در این دو بخش است. کتاب مفاهیم اغلاط فراوانی مخصوصاً در احادیث دارد و مؤلف آن در استدلال نیز مرتکب اشتباه شده که معترض آن نشده‌ام و به رد اعمال شرک‌آمیز و متعلقات آن و آنچه را که بیانگر منهج مؤلف است بسنده کرده‌ام و عاقلان را اشاره‌ای کافی است.