اظهار نظر بیست و هشتم:
نویسنده در صفحه ۱۴٩ میگوید: «وتفریق الباحث في مسألة القرآن بین ما فیه من المعاني النفسیة والألفاظ المنطوق بها مع ما یلحق بها من حبر وورق وغلاف، لیقول إن الأول (یعني المعاني النفسیة) قدیم غیر مخلوق والثاني حادث مخلوق، أیُعدّ بدعة مخطورة؟! لأن هذا التفریق لم یعلم علی عهد رسول اللهصومن ثم یجب الطلاق لقول بأن القرآن قدیم غیر مخلوق دون تفصیل ولا تفریق أم لا یُعدّ بدعة وإنما هو شرح وبیان لما علمه الصحة من قبل علی وجه الإجمال ومن ثم فلا مانع لا سیما في مجال التعلیم من هذا التفریق والتفصیل» یعنی «محقق در مسأله قرآن بین معانی نفسانی قرآن و الفاظ منطوق همراه با ملحقات آن مثل جوهر و کاغذ و جلد تفاوت قائل میشود باید بگوید که اولی (یعنی معانی نفسانی) قدیم و غیرمخلوق است و دومی یعنی الفاظ و ملحقات آن حادث و مخلوق میباشد. آیا این بدعت ممنوع به حساب نمیآید؟ چونکه این تفاوت و جدایی در زمان پیامبرصفهمیده نشده است از آنجا که اطلاق قول قرآن قدیم و غیر مخلوق است بدون تفصیل و جدایی واجب میشود و یا بدعت شمرده نمیشود و فقط شرح و بیان آن چیزی اس که صحابه آن را به طور اجمال از قبل میدانستند. بنابراین به ویژه در زمینه تعلیم دادن اینگونه جدایی و تفصیل ممانعتی ندارد».
در جواب میگویم که این کلام همگامی و همساز شدن با مذهب اشاعره است که میان معنا و لفظ قرآن فرق میگذارند و میگویند که معنا قائم به نفس و قدیم و غیرمخلوق است که نزد اشاعره همین، قرآن میباشد.
اما لفظ نزد اشاعره تعبیری از معنا از طرف جبرئیل یا پیامبرصمیباشد که مخلوق میباشد و این جدایی و تفریق باطل است. و مذهب اهل سنت چه سلف و چه خلف این است که لفظ و معنای قرآن، کلام خداوند میباشد و هر دو غیر مخلوقند چونکه کلام خدا و صفتی از صفات خداوند میباشند و اینکه نویسنده میگوید: صحابه این تفریق و جدای را میان لفظ و معنای قرآن میدانستند حرف بستن به زبان صحابه است و چیزی است که به آنها نسبت داده شده و آنها از این سخن بری هستند.