قسمت دهم
(۳۵) دیدار خداوند برای اهل جنت حق است، بدون احاطه و كیفیت. چنانكه كتاب پروردگار درباره آن سخن گفته است:
﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ ٢٣﴾[القیامة: ۲۲-۲۳].
«در آن روز چهرهها شاداب و شادند* که به پروردگار خود نظر میکنند».
تفسیر آن همان است كه خداوند اراده فرموده است، و او تعالی خود آنرا میداند. و هرچه از احادیث صحیح در این باب از رسول الله جآمده، چنان است كه فرموده است، و معنای آن نیز همان است كه او خود اراده فرموده است. ما در این قضیه به تاویل آراء نمیپردازیم و به اساس هوا و هوس به خیالپردازی روی نمیآوریم، زیرا كسی در دین خود سالم میماند كه خداوندﻷاو را حفظ كند، و او خود را تسلیم خدا و رسول او كند و آنچه را كه متشابه باشد به كسی باز گرداند كه آنرا میداند، یعنی خدا و رسول او.
لـغـت شناسی:
شـرح
(۳۵) اینكه مؤمنین در روز قیامت با چشمهای خود پروردگارﻷرا میبینند، همچنانكه در كتاب و سنت ثابت شده است. خداوند متعال فرموده است: ﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ ٢٣﴾[القیامة: ۲۲-۲۳]. «درآن روز چهرههائی شاداب و شادند، و به پروردگارشان نظر میکنند».
﴿لِّلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِيَادَةٞ﴾[یونس: ۲۶]. «کسانیکه کارهای نیکو میکنند، منزلت نیکو از آن ایشان است و افزون بر آن نیز دارند».
پیامبر خدا جزیادت و فزونی ذكر شده در آیه را به معنی نگاه كردن به وجه خدایﻷتفسیر كرده و فرموده است: «شما پروردگارتان را خواهید دید چنانكه این ماه را میبینید و در دیدن آن با مشكلی مواجه نمیشوید» [۲].
معنی این باور این نیست كه خداوند در احاطه انسان در میآید، پناه بر خدا، ولی این دیدن با چشم حقیقی است و دیدن قلبی و معنوی نیست. بلكه دیدار خداوند بزرگترین نعمتی است كه اهل بهشت از آن بهرهمند میشوند. احادیثی كه از رسول خدا جدر این باب آمده متواتر است بطوریكه بسیاری از ائمه بر صحت آن جزم كردهاند. مقصود آیات و احادیث ظاهر آن است مبنی بر اینكه مؤمنین پروردگارشان را به عیان در روز قیامت میبینند. ما اخبار رسیده در این مورد را تصدیق میكنیم، و با آراء قاصر خود به تأویل آن نمیپردازیم و بر اساس تخیلات و هواهای خود نظری بر خلاف حقیقت آن ابراز نمیکنیم زیرا كه انسان اگر در جستجوی سلامت دین خود باشد تا گرفتار انحراف و گمراهی نشود بر او لازم است كه تسلیم خدا و رسول او جشود و به اخبار وارده و ثابت باورداشته باشد. اگر در موردی امر بر او مشتبه گردید، علم آنرا به خالق خود بسپارد: ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾[آلعمران: ۷]. «و اما کسانیکه در دلهایشان کجی است برای فتنهانگیزی و تأویل بدنبال متشابهات میافتند در حالیکه تأویل آنها را جز خدا نمیداند، و راسخان در علم میگویند: ما به همه آنها ایمان داریم، همه از سوی خدای ما است و جز صاحبان عقل متذکر نمیشوند».
(۳۶) ثابت قدم در اسلام نمیماند مگر كسیكه كاملاً خود را تسلیم كند و بر مستوای تسلیم بایستد. پس هركس آنچه علم آن از او باز داشته شده در جستجوی آن برخیزد و به تسلیم قانع نشود از مقصد توحید خالص و معرفت ناب و ایمان صحیح محروم میگردد، سپس بین كفر و ایمان و تصدیق و تكذیب و اقرار و انكار بصورت سردرگم و حیران باقی میماند و گرفتار وسوسههای گمراه كننده و تردید میشود كه نه مؤمن صادق است و نه منكر تكذیب كننده.
لغت شناسی:
«رام» طلب كند، در جستجوی آن برآید.
«حظر» باز داشته شده باشد.
«حجبه مرامه» از مقصد آن باز میماند.
«فيتذبذب» پس سردرگم وحیران شده كه به هر سو كشیده میشود.
شرح:
(۳۶) ثابت قدم بر حقیقت اسلام نمیماند، مگر كسیكه خود را تسلیم نصوص قرآن و سنّت كند، و داوطلبانه تسلیم آن گردد و از قرآن وسنّت تبعیت كند و گرفتار هوا و شبهه نشود و به رأی و قیاس و عوامل فریب عقل روی نیاورد.
اگر انسان در جستجوی علمی برآید كه امكان تحصیل آن وجود نداشته باشد و خداوند اراده فرموده باشد كه آن را از دید بندهگانش پنهان بدارد، همان اموری كه مربوط به حكمت و قضاء او تعالی میباشد، و انسان عقل و فهم خود را تسلیم آنچه كه مراد و مقصد خدا ورسول او جاست نكند، و تن به فرمانبرداری و انقیاد ندهد، چنین انسانی، از دریافت توحید خالص و حقیقت آن، و همچنین معرفت ناب و ایمان صحیع كه مبتنی بر تصدیق و اعتراف و قبول و انقیاد، و تسلیم و اسلام است. محروم میگردد. گرفتار دو دلی درمیان تصدیق و تكذیب و ایمان به اخبار شرعیه و كفر به آن و اقرار و انكار میگردد، و دچار وسوسهها و تردیدها و خیالات فاسد میشود كه اورا حیران و سرگردان میسازد، و نمیتواند بر اصول صحیح استوار بماند. پس بدینسان او نه مؤمن كامل الایمان و مصدق است، و نه منكری كامل. زیرا كه حقیقت ایمان همان تصدیق و تسلیم پذیری است، حتی در اموری كه حكمت آن پنهان است و آن چیزهایی كه عقل نمیتواند حقیقت آن را دریابد و كافی است كه خدا و رسول او آنرا خبر داده باشند.
(۳۷) اگر كسی از اهل اسلام در مورد رؤیت خداوند دچار و هم و خیالات شود ایمان او به رؤیت صحیح نیست، همچنین اگر رؤیت را بر اساس فهم خود تأویل كند. پس لازم است كه انسان مؤمن تسلیم را برخود لازم بداند و روش مسلمین را در این مورد برگزیند. هر كس خود را از نفی و تشبیه حفظ نكند در راه دچار لغزش میشود، و باور او در مورد تنزیه و پاك دانستن خدا از نقایص از حق دور میافتد، زیرا كه پروردگار ماﻷموصوف به صفات وحدانیت است. هیچكدام از مخلوقین در هیچ امری با او شریك نیستند، و هیچكس با صفات و خصوصیات او تعالی توصیف نمیشود.
لغـت شناسی:
«يتوق» پرهیز ودوری كند.
«زل» بلغزد و اشتباه كند.
شرح:
ایمان به دیدار خدای متعال از كسیكه آنرا به فهم خود تأویل كند یا دچار توهم شود یا گمان برد كه میتواند به كیفیت آن دست یابد صحیح نیست. چنین كسی به خطا افتاده و در واقع به دیدار پروردگارش ایمان ندارد. زیرا حقیقت دیدار و كیفیت آن را جز خدای متعال كسی نمیداند، موضوع دیدار خدا و سایر مواردی كه مربوط به پروردگار میشود، همه آنها از مواردی است كه تأویل و تفسیر صحیح آنرا خدا میداند و مسلمانان نباید در صدد تفسیر و فهم چگونگی آن برآیند و آنرا شبیه آنچیزی بدانند كه در مین مردم متداول است. بلكه مفهوم صحیح آن است كه در مورد كیفیت دیدار خدا توقف كنیم و فقط بر مبنای نصوص آنرا تصدیق نمائیم و خود را تسلیم اخباری سازیم كه از جانب خدا و رسول او جبیان شده است. این است دین صحیح مسلمانان كه خداوند پیامبرش را به خاطر آن مبعوث فرموده است.
بر مسلمان لازم است از دو چیز پرهیز كند:
اول: نفی كردن آنچیزی كه خداوند خود را به آن توصیف فرموده است و الحاد در آن و تحریف آن از معنای حقیقی و مقصد درست آن.
دوم: اینكه خالق را به مخلوق تشبیه كند و در اموری كه مربوط بذات و افعال و اسماء و صفات خدای متعال میشود و مخصوص او تعالی است تشبیه روا دارد. این دو (نفی و تشبیه) در این آیه مباركه آمده است: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ﴾[الشوری: ۱۱]. «هیچ چیز همانند او نیست، و او شنوا و بینا است».
پس نیمه اول آیه نفی تشبیه و همانندی است، و نیمه دوم آیه اثبات صفات است.
پس آیه مباركه بین تنزیه و اثبات جمع كرده است.
هركس از این دو چیز یعنی نفی و تشبیه دوری نكند عقیدهاش دچار خطا و لغزش میگردد و از راه درست دور میافتد و در تنزیه پروردگارش كه بر او واجب است به حق نمیرسد. زیرا كه تنزیه پروردگار عبارتست از پاك دانستن خداوند از شریك و همانند و همتا، چون خداوند متعال متصف به تمام صفات وحدانیت هم در ذات و هم در افعال و هم در اسماء و صفات است و خلق و امر ازآن او است.
همچنین خداوند در همه امور مربوط به خود متصف به صفات فردانیت است. زیرا كه خداوند فرد و صمد است، شریك و همانند ندارد و هیچكس در هیچ موردی با او همانند نیست، نه در ذات و نه در افعال و نه در اسماء و صفات.
(۳۸) خداوند برتر از حدود و غایات و اركان و اعضاء وادوات است. و جهات ششگانه او را شامل نمیشود، درحالیكه پدیدهها را شامل میگردد.
لغت شناسی:
«تعالی»: منزه و پاك است.
«الحدود»: جمع حد، انتهای چیزی كه به آن خاتمه مییابد.
«الـمبتدعات» پدیدهها.
شرح:
خدای متعال از حدود و غایات منزه است، خدا را مرزی نیست كه به آن محدود گردد، و خداوند را نهایتی نیست كه بدان پایان یابد. معنی این كلام این نیست كه خداوند با مخلوق خود پیوند دارد و با آن تداخل میكند، بلكه خدای متعال از خلق جدا است. همچنین خداوند از اركان و اعضاء وادوات كه همان اعضاء و جوارح است، و وسایلی كه در هنگام عمل و كار انسان از آن استفاده میكند و آلاتی كه با آن جلب منفعت و دفع ضرر میشود مبرا است. بلی خدا از همه اینها پاك و منزه است و نیازی به آنها ندارد.
این درحالی است كه ما برای خداوند اسماء و صفاتی را كه در قرآن كریم آمده ثابت میدانیم، ولی میگوئیم كه این اسماء و صفات دارای معانی حقیقی هستند كه بر آن معانی دلالت میكنند و ما این معانی را میفهمیم و آنها را برای خداوند بهمان شیوهای كه لایق خدا است ثابت میدانیم، ولی درباره كیفیت آن صحبت نمیکنیم، زیرا كه كیفیت صفات و اسماء به علم خداوند برمیگردد همچنین خداوند متعال بینیاز از جهات ششگانه است، و همانند پدیدهها كه جهات آنها را درمییابد، نیست. بلكه او تعالی از جهات منزه است. از این كلام مطلق جهت منظور نیست، بلكه خداوند در جهت بالا و برتری قراردارد. ولی مقصود این است كه خداوند را جهات در احاطه درنمیآورد و مانند سایر پدیدهها در احاطهء چیز یا جهتی درنمیآید.
كاش مؤلف كه خدا رحمتش كند، این اصطلاحات كلامی را بكار نمیبرد، اگرچه میدانیم مقصود او مقصد اهل كلام نیست، بلكه او صفات خداوند را ثابت میداند، مثل صفات علّو و وجه وسایر صفات. اما بهتر بود از این اصطلاحات كلامی بطوركلی پرهیز میكرد، زیرا این اصطلاحات احتمال حق و باطل هر دو را دارد، و مذهب اهل سنّت درمانند اینها این است كه پس از تفصیل و توضیح حكم آنرا صادر میكند.
امّا گفته مؤلف: «خدا برتر از حدود و غایات است». اگر مقصود این است كه خداوند محصور نیست و در چیزی محدود نمیشود، این كلام حق است، و اگر مقصود این باشد كه صفت و جهت علو از خدا نفی شود این كلام باطل است، زیرا كه نفی علو و برتری خداوند بر خلق باطل است. و این قول كه «خداوند بینیاز از اركان و اعضاء است» اگر مقصود این باشد كه صفات خداوند مثل وجه و یدین و عینین، با صورت و دستها و چشمهای خلق مشابه نیست، و صفات خدا با صفات خلق فرق دارد، این كلام حق است، اما اگر مقصود نفی وجه وید برای خدا باشد كلامی باطل است. همچنین این گفته «جهات ششگانه خدا را شامل نمیشود» اگر مقصد این است كه خداوند نه در بالا است و نه در پائین و نه در راست و نه درچپ و نه در پشت سر و نه در پیش رو، این كلام باطل است، زیرا كه اینها صفاتی معدوم و بلكه ممتنع و غیر ممكن است، و البته كه كفری صریح است زیرا كه در آن نفی قول خدا و بلكه نفی وجود خدا است. ولی اگر مقصد این است كه خداوند در حصر چیزی نیست، این سخن حق است.
خلاصه:
خداوند در روز قیامت با چشمها دیده میشود، ایشان را مؤمنان بحق میبینند بدون آنكه بر ایشان احاطه داشته باشند. و برمؤمن لازم است كه در این باره از تأویل و تعطیل دوری بماند و بداند كه خداوند از اینكه به محل حوادث و اتفاقات نیازمند باشد منزه است و خداوند با مخلوق هیچ شباهتی ندارد.
خود آزمائی:
(۱) حقیقت دیدن خدا در قیامت چیست؟
(۲) تكلیف مسلمان در مقابل نصوص صفات چیست؟
(۳) اینكه خداوند در جهات نمیگنجد را توضیح دهید؟
[۲] صحیح بخاری (۲/۳۳) ح (۵۴) و صحیح مسلم (۱/ ۴۳۹) ح (۶۳۳).