شغل من
همیشه صبح زود به دکان میآمدم، و پس از نظافت و آب و جاروی دکان تا ساعت نه که پدرم از خانه میآمد مینشستم، و بعد از آمدن پدرم به خانه برمیگشتم، و باز ساعت دوازده ناهارش را میرساندم و به خانه برمیگشتم و از خانه کتابهایم را میگرفتم و به مدرسه میرفتم و ساعت پنج تعطیل میشدم، البته به علت عدم گنجایش کلاسها برنامه طوری تنظیم شده بود که باید نصف روز به مدرسه میرفتم و در آن وقت کلاس نهم بودم پس از تعطیلی مدرسه مجدداً به دکان برمیگشتم و پدرم مرخص میشد و من هم طبق معمول بعد از یک یا دو ساعت دکان را میبستم و به خانه میرفتم علاوه بر آن گاهی کار خودم را انجام میدادم و مقداری پان روی دو چرخه میگذاشتم و به طور سیار میفروختم.
از این کارم تقریباً روزی ده دوازده روپیه برای من میماند، مرتب روزی پنج روپیه به مادرم میدادم و گاه و ناگاه دیگر خواهران و برادران کچولو ام را نیز به همین گونه نوازش میدادم، برادر بزرگم اشواک نیز جداگانه پانفروشی داشت.