چگونه مسلمان شدم

يكی از اثرت نماز

يكی از اثرت نماز

طبق برنامه‌ای که برای خودم معمول گذاشته بودم همیشه نماز عشاء و نماز صبح را در مسجد می‌خواندم همزمان با این برنامه کم کم مشتریان دکان داشت زیاد می‌شد و فایده دکان از هر وقت دیگر بیشتر می‌شد و هر وقت پدرم به دکان می‌آمد و مرا گرم خرید و فروش با مشتریان می‌دید چند لحظه‌ای همچنان می‌ایستاد و به طرف من نگاه می‌کرد، گویا این که از کارم لذت می‌برد و از هر وقت دیگر محبتش نسبت به من بیشتر می‌شد ولی نمی‌دانست که چرا؟

و من هم با خون‌سردی کامل به کارم ادامه می‌دادم و طبق برنامه پس از آنکه پدرم به دکان می‌نشست دوچرخه برادرم را می‌گرفتم مقداری پان به ترکش می‌گذاشتم و برای فروش آن به کوچه و بازار دور می‌زدم.