اكنون چه بايد كرد
شب پس از آنکه شام خورده شد بر تختخواب دراز کشیدم و به بررسی پرداختم که پذیرفتن اسلام چه عواقبی خواهد داشت و نپذیرفتن آن، چه سر نوشتی؟ حال چه باید کرد اگر میخواهی اسلام را بپذیری در آن صورت باید از پدر و مادر و برادر و خواهر و قوم و خویش و دکان و زندگی و بالآخره از همه دار و ندارت دست بکشی و علاوه بر آن نمیدانی که سرنوشتت به کجا خواهد کشید؟ آیا زندگی سالمی برایت میسر خواهد شد یا نه؟ و آیا دوباره چشمت به پدر و مادرت خواهد افتاد یا نه؟ همه اینها سوالاتی بود که گویا در جلو چشمم مجسم میشد اما لذتی که از اسلام حس میکردم آنگاه داشت بر همه اینها غالب میشد. و چنان غرور بیکنترلی داشت در من ایجاد میشد که گویا خواهم بر تمام این مشکلات پیروز شوم، بهر حال تصمیم قطعی را نتوانستم اتخاذ کنم، چون بالآخره از هردو طرف چنین سوالاتی برایم مطرح بود.
نهایتاً تصمیم گرفتم که الآن میخوابم و صبح که از خوابم بیدار شوم معلوم میشود اگر دیدم قلبم مطمئن است و ترس و وهمی مرا تهدید نمیکند مسلماً اسلام را خواهم پذیرفت، و الاّ به همین دین پدرم باقی خواهم ماند.