هجرت
ای مسلمانان! آنچانکه لازم است از خدا بترسید و تقوا پیشه کنید، که تقوا سعادت دنیا وآخرت را براى شما تضمین مىکند، بندگان خدا! هرگاه برنامه مقدس، مسئولیت بزرگ، و هدف والا و مهم باشد تقاضا مىکند که انسان آنچه در توان دارد أعم از جان و مال و وقت در راه آن فدا کند، چه بسا ممکن است که انسان در راه اداى چنین مسئولیت بزرگ وآرمان مقدسى جانش را ببازد دوستانش را از دست بدهد، دشمنانش زیاد شود، مورد تمسخر و استهزاء قرار گیرد، از نیرنگ مکاران و خصومت دشمنان در امان نماند، و در عین حال کسانى که حرفش را گوش کنند و به نصرتش بشتابند و در کنارش قرار بگیرند بسیار اندک باشند، همین وضعیت دقیقاً براى سید البشر محمد مصطفى صدر آغاز بعثتشان پیش آمد، بیان همین حقیقت والا، مسئولیت رسول الله صبود که خداوند ایشان را براى اداء و تبلیغ آن مبعوث فرمود، خداوند زمانى بهترین مخلوقات را بسوى بشریت مبعوث کرد و فرستاد که جهان بیش از هر زمان دیگرى به رسالت و شریعت ایشان محتاج بود، چونکه پس از تغییرات و تحریفاتى که اهل کتاب در دین آورده بودند جهان در تاریکیهاى شرک و جهالت فرو رفته بود، لذا خداوند بندۀ برزگزیدهاش حضرت محمد صرا براى همۀ بشریت به پیامبرى فرستاد لذا مىفرماید: ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ﴾[الأعراف: ۱۵۸]. «بگو: اى مردم براستى که من از طرف خدا براى همه شما پیامبر فرستاده شدهام خدایى که آنچه در آسمان و زمین است مال اوست، هیچ معبودى جز او نیست زنده مىکند و مىمیراند».
هنگامى که پیامبر صمبعوث شدند، دیدند که مردم خدایان مختلفى را پرستش مىکنند بعضى درختان را مىپرستند و بعضى قبرها و اولیاء و غیره را، و مردم در هنگام مشکلات و سختىها به جاى خداى یکتا این مخلوقات عاجز را مىخوانند و از آنان کمک مىخواهند و به آنان پناه مىبرند و براى جلب منافع به آنان روى مىآورند، و براى آنان نذر و ذبح مىکنند، و آنان را وسیله و واسطه قرار مىدهند که به خدا نزدیکشان کنند و خواستهها و دعاهایشان را به خدا برسانند، همچنین پیامبر صدیدند که آنان براى حل و فصل مشکلات و نزاعات خود به دامان ساحران و فالبینان و غیبگویان پناه مىبرند و اشاعۀ فحشاء و محرمات مىکنند، با همسایه بد رفتارى مىکنند صله رحم را قطع مىکنند، فقط به فکر جمع کردن مال هستند و پرواى حلال و حرام را ندارند، ربا و خرید و فروش در نزد آنان برابر است، غصب و میراث را یکى مىدانند.
آنقدر به این دین جاهلى مصالح و منافع گسترده مادى و معنوى وابسته شده بود و آنقدر با عادات و رسوم جاهلى عجین گشته بود که ترک کردن و دست کشیدن از منافع مادى و اشراف سالارى آن بسیار دشوار مىنمود، پیامبر صبا دعوت مردم به سوى «لا إله إلا الله محمد رسو ل الله»کارشان را آغاز کردند، این کلمه معانى گستردهاى را بهمراه داشت که فقط یک خداى یکتا را باید پرستید، در دعا او را باید خواند، ذبح و نذر فقط براى او باید کرد، کمک از او باید خواست، پناه به او باید جست، جلب منفعت و دفع مضرت را از او باید خواست، طواف و سجده براى او باید کرد و دیگر انواع عبادتى که فقط حق خدا ست، لذا خداوند متعال مىفرماید: ﴿وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا١٨﴾[الجن: ۱۸]. «و همانا مساجد از آن خدا است پس هیچ کسى را باید با خدا نخوانید». و همچنین مىفرماید: ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا﴾[الأنعام: ۱۵۱]. «بگو: (اى پیامبر!) بیایید که آنچه پروردگار تان بر شما حرام کرده بخوانم اینکه هیچ چیزى را با او شریک نسازید».
همچنین از معانى کلمۀ شهادت این بود که فقط از پیامبر صباید اتباع و پیروى کرد ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾[الحشر: ٧]. یعنى «آنچه پیامبر به شما داد آنرا بگیرید و از آنچه شما را ازآن باز داشت با ز آئید». پیامبر رحمتصآمد تا اینکه انسانها را بسوى عفت و طهارت، اخلاق نیکو، صله رحم، همسایهدارى، دست کشیدن از ظلم و حرام، و استقامت در دین حق بخواند، آمد تا از آنان بخواهد که مشکلات و مسائلشان را بکتاب خدا حل و فصل کنند، نه با فال بینى و قوانین جاهلیت، همچنین از آنان بخواهد که مال را از راههاى حلال بدست آورند و درجاى مشروع و مباح خرچ کنند، تا اعلان کند که همه انسانها در برابر دین خدا مساوى هستند تنها چیزى که بوسیله آن مىتواند یکى از دیگرى برتر باشد تقوى است، خداوند مىفرماید: ﴿قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ٣٣﴾[الأعراف: ۳۳]. «بگو: (اى پیامبر!) جز این نیست که پروردگار من فحشاى ظاهرى و باطنى، و گناه، و تجاوز بدون حق را حرام کرده است، و اینکه با خداوند چیزى را شریک بسازند که هیچ دلیلى برآن نازل نکرده، و یا آنچه را که نمىدانید بر خداوند بهتان ببندید». و مىفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ٩٠﴾[النحل: ٩۰]. «بدرستی که خداوند به عدالت و نیکو کارى، کمک به خویشاوندان امر مىکند، و از فحشاء و کارهاى زشت و تجاوز نهى مىکند، خداوند شما را پند مىدهد تا اینکه بیاد آورید».
ابن جریر/از عبدالله بن عباسبروایت مىکند که فرمود: هنگامى که ابو طالب مریض بود عدهاى از سران قریش که ابو جهل نیز با آنان بود نزد او آمدند وگفتند: برادر زادهات خدایان ما را دشنام مىدهد و چنین و چنان مىکند، این وآن مىگوید، أبوطالب گفت: اى برادر زاده عزیزم! این قوم تو چه مىگویند؟ از تو شکایت دارند و ادعا مىکنند که تو خدایانشان را دشنام مىدهى، پیامبر صفرمود: عموجان! من فقط یک کلمه از آنان مىخواهم که اگر آنها آنرا گفتند همه عرب از آنان تبعیت خواهند کرد و همه عجم به آنان جزیه خواهند پرداخت، أبوجهل گفت: یک کلمه نه، ده کلمه مىگوئیم چیست آن کلمه؟ پیامبر صفرمودند: بگوئید: «لا إله إلا الله»، از جا پریدند و عقب گرد کردند و در حالى که لباسهایشان را تکان مىدادند مىگفتند: ﴿أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ٥﴾[ص: ۵]. «آیا همه خدایان را یک خدا کرده، براستى که این خیلى تعجبآور است».
آنها فهمیدند که معناى این کلمه چیست؟ فهمیدند که این کلمه انسان را از نو مىسازد و به خط اسلام داخل مىکند که در عبادت و معامله و اخلاق و بر خورد و همه شئون زندگى فقط از اسلام پیروى کند، چنانکه آیه کریمه بروشنى این مطلب را بیان مىکند ﴿قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ١٦٣﴾[الأنعام: ۱۶۲-۱۶۳]. یعنى «بگو: (اى پیامبر!) که بتحقیق نماز من و تمام عبادات من و مرگ و زندگى من براى پروردگار جهانیان است هیچ شریک و همتایى ندارد به همین مأمور شدهام و من اولین مسلمانم». این است معناى (لا إله إلا الله) که مشرکین از آن فرار کردند، پیامبر صهمه انسانها را بسوى همین معنى بزرگ خواند، از عهده این مسئولیت سترگ که بزرگترین مسئولیت در طول تاریخ بشر بشمار مىرود بخوى بر آمد، بسوى دین ارزشمندى خواند که بشر را در دنیا به بالاترین مراتب پیشرفت و ترقى و در آخرت به سعادت ابدى مىرساند که بهشت جاویدان و نعمتهاى رشک آفرینش براى همیشه بماند، گروه اندکى دعوت حضرتش را پذیرفتند و یک مجتمع کوچک مؤمن و مستضعف تشکیل دادند، که مشرکین و مستکبرین بدترین و طاقت فرساترین شکنجهها را به آنان چشانیدند، سوزاندن در آتش خواباندن لخت بر روى ریگهاى سوزان از جمله شکنجههاى معمول آنان بود، کسانى که در مقابل دعوت پیامبر صمىایستادند سه گروه بودند، اول: آنانیکه مىدانستند دعوت حق است اما از روى عناد و تکبر مخالفت مىکردند، دوم: آنانیکه حسد مىورزیدند و مىسوختند، و سوم: جاهلان گمراه که واقعاً از روى جهالت انکار مىکردند. این مثلث شوم حزب شیطانى و جبهه مشترکى تشکیل داده بودند که از هیچ دسیسه و وسیلهاى براى سرکوبى دعوت و بازداشتن دیگران از راه خدا فرو گذاشت نمىکردند. ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ٨﴾[الصف: ۸]. «مىخواهند که نور خدا را با دهانهاىشان خاموش کنند و خداوند نورش را به اتمام خواهد رساند گر چه کافران ناپسند پندارند».
مشکلات در مکه زیاد شد و عرصه بر پیروان اسلام تنگ گردید، مشرکین تصمیـم گرفتندکه پیامبرصرا به شهـادت برساننـد جبریل÷فرمـود: اکنون پروردگارت به تو اجازه داده است که به مدینه هجرت کنى، همین امشب سر جایت نخواب تا اینکه دشمنانت به هدف شومشان نایل نگردند، مشرکین دم در کمین گرفته بودند و تصمیم داشتند دسته جمعى به حضرتش حمله کنند، حضرت در حالیکه آیات اول سوره یاسین را تلاوت مىکردند، از در بیرون رفتند و مشت خاکى بر آنان پاشیدند، خداوند نور چشمانشان را از آنان گرفت و خوابشان آمد که پیامبر را ندیدند، پیامبر صبا رفقیشان در غار ثور پنهان شدند و سه روز منتظر ماندند تا اینکه اوضاع آرام شد، مشرکین قریش همه جا را پالیدند، تا اینکه رد پا به دم غار رسید ابوبکرسفرمود: اى رسول خدا! اگر پائین پایشان را نگاه کنند ما را مىبینند، فرمود: اى ابوبکر! «ماظنك بإثنين الله ثالثهما»«چه گمان مىبرى درباره دو نفرى که سومشان خداوند است». سه روز بعد با یک نفر راه بلد بر شتر سوار شدند و راهى مدینه گردیدند، هجرت پیامبرصپیروز بزرگى براى اسلام و مسلمین بود که خداوند مکر و نیرنگ مشرکان را باطل کرد آنان گمان کرده بودند که خواهند توانست پیامبر را به شهادت برسانند و اسلام را براى همیشه نابود کنند، غافل از اینکه خداوند یاور و ناصر پیامبر است ﴿إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ٤٠﴾[التوبة: ۴۰]. «اگر شما او را یارى نکنید البته خدواند او را یارى خواهد کرد آنگاه که یکى از آن دو تن که در غار بودند به رفیق و همسفر خود گفت: غمگین مباش که خداوند با ماست آنزمان خدا سکون و آرامش بر او فرستاد و او را به سپاه و لشکرهاى غیبى خود که شما آنرا ندیدهاید مدد فرمود و نداى کافران را پست گردانید و نداى خدا و دعوت اسلام را مقام بلند داد که خدا را بر هر چیز کمال قدرت و دانائیست».
پیامبر صچندین مرتبه مورد سوء قصد قرار گرفتند هم قبل از هجرت و هم بعد از هجرت، مؤرخان مىگویند: أبو جهل گفت: به لات و عزى سوگند اگر محمد را ببینم که نزد کعبه سجده مىکند سنگى را گرفته بر فرقش خواهم کوبید که از جایش بلند نشود، آنگاه با شماست که از من دفاع کنید یا نکنید و مرا تحویل دهید، گفتند: ابا الحکم! بخدا سوگند ترا تحویل نخواهیم داد فردایش رسول الله صتشریف آوردند و نزد کعبه شروع به نماز کردند، در حالى که قریش در مجالسشان بودند أبوجهل سنگ بزرگى را گرفت و جلو آمد اما ناگهان در حالیکه رنگش را باخته بود و به خود مىلرزید به عقب برگشت، گفتند: چه شد؟ گفت: شترى بین من و او حائل شد که سرش بسیار بزرگ و گردنش خیلى کلفت بود و نزدیک بود که مرا بخورد، پیامبر صفرمودند: او جبرئیل بود، قسم به ذاتى که جانم در چنگ اوست اگر جلو مىآمد فرشتگان وى را در جلو چشم مردم ریزه ریزه مىکردند، پیامبر صیکبار توسط منافقین در غزوه تبوک مورد سوء قصد قرار گرفتند، همچنین توسط عامر ابن طفیل و فضاله در حالت طواف و توسط یک مشرک اعرابى در زیر درخت هنگام باز گشت از یکى از غزوات و توسط قاصد صفوان ابن امیه در مسجدشان و نیز توسط زن یهودى که دست گوشتى را مسموم کرده و مىخواست به حضرتش بخوراند که سر وقت به ایشان اطلاع رسید، و درتمام این حوادث خداوند ایشان را بخاطر توحید کامل و توکل مطلقى که بر خداوند داشتند نجاتشان داد، لذا مىفرماید: ﴿وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ﴾[الطلاق: ۳]. «و کسى که برخدا توکل کند پس خدا او را کافیست». در مسیر هجرتشان به مدینه نسیم نصرت و پیروزى به خارج از جزیرة العرب وزیدن گرفت، سراقه ابن مالک به طمع صد شترى که قریش به او وعده داده بودند خودش را به رسول الله صنزدیک کرد، اما پاهاى شترش به زمین فرو رفت، پیامبر به طرف او نگاه کردند و فرمودند: سراقه! آنروز که دسبندهاى کسرى را بپوشى چه حالتى خواهى داشت؟! سراقه مسلمان شد و از پیامبر دست برداشت، حضرت عمرسهنگامى که ایران فتح گردید دستبند هاى کسرى را به او پوشاند و بدین ترتیب پیش بینى پیامبر صتحقق یافت.
رسول الله صبا رفیقشان ابوبکر صدیقسبا اکرام و اعزاز و استقبال بى نظیرى وارد مدینه گردیدند، مردم مدینه قدوم رسالت را به شهرشان باعث خیر و برکت مىدانستند و هر کسى آرزو مىکرد که حضرتش مهمان او باشند، سر انجام شترشان درجاى همین مسجد زانو زد زیرا که وى از طرف خدا مأمور بود پیامبر صاین قطعه زمین را خریدند و مسجد ساختند که از آن نور درخشیدن گرفت و رفت که سراسر جهان را تا روز قیامت منورکند، سپس حجرات همسرانشان را ساخته و بدین ترتیب مرحله جدیدى از تاریخ آغاز گردید مرحله مبارکى که سرشار از نصرت و تأئید و اعمال نیک و سازنده بود. بنا برین در زمان رسول الله صبودکه هجرت از مکه به مدینه فرض گردید و نیز از هر جایى که مسلمان نتواند در آنجا شعائر دینش را بر پاى دارد هجرت فرض است، هجرت یکى از بهترین اعمال نیک بشمار مىآمد که مردم باداشتن آن مقام و منـزلت برترى کسب مىکردند امتیاز مىگرفتند، پیامبر صفرموند: «الإسْلامُ يَهْدِمُ ما قَبْلَهُ، وَالْـهِجْرةُ تَـهْدِمُ ما قُبْلَهَا»«اسلام هر گناهى که پیش از آن بوده از بین مىبرد، همچنین هجرت نیز هر گناهى که پیش از آن بوده نابود مىکند».
بعد از فتح مکه، هجرت از این شهر منسوخ شد البته از دیگر شهرهایى که مسلمان نتواند شعائر دینش را برپا دارد به شهرى که بتواند با آزادى خدا را بپرستد هجرت همچنین واجب است، در حدیث است که «لاَ تَنْقَطِعُ الْهِجْرَةُ حَتَّى تَنْقَطِعَ التَّوْبَةُ، وَلا تَنْقَطِعُ التَّوْبَةُ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا». «هجرت قطع نمىشود تا زمانى که توبه قطع نشود، و توبه قطع نمىشود تا وقتیکه خورشید از مغرب طلوع نکند». دستور هجرت به مدینه در زمان پیامبر صاز معجزات بود، چونکه مدینه در آمد کشاورزىاش کم بود زیرا باران کم مىبارید، در آمد بازرگانىاش نیز کم بود، از نظر صنعت صفر بود، از نظر وسعت جغرافیائى چنین مىنمود که مدینه حتى براى خود ساکنانش هم تنگ است، محاسبات و تخمینات بشرى مىگفت که هجرت به مدینه مشکلات اقتصادى و اجتماعى زیادى را ببار خواهد آورد، اما بر عکس با هجرت به مدینه هر خیرى که براى اسلام و مسلمین لازم بود متحقق شد، و هر مکر و توطئهاى که علیه اسلام و مسلمین چیده شد باطل و نابود گردید، هرکوچک و بزرگ و مرد و زن سید البشر صرا از نزدیک مشاهده کردند، و دین شانرا از ایشان آموختند و به ایشان اقتداء کردند، و اخلاق ایشان را یاد گرفتند و تطبیق کردند، در مجالس درسشان حاضر شدند، احادیث ایشان را حفظ کردند و سنت را با عمق معانىاش فهمیدند و عمل کردند و تمامى حرکات و سکنات ایشان را با دقیقترین تفاصیلش نقل کردند و به دیگران رساندند، در جنگها و غزوات، پیامبر صرا همراهى کردند، و زندگى ایشان را حتى در داخل خانه مشاهده کردند و اعم از عبادت و معامله و سلوک و سایر زمینهها را درک کردند و آموختند و رساندند، همۀ اینها بخاطر محبت و علاقه فوق العادهاى بود که به پیامبر صداشتند، چقدر بزرگ و جالب بود اثر هجرت پیامبر صبر اسلام و مسلمین!، و چقدر نعمتهاى فراوانى از برکت هجرت بر مؤمنین سرازیر شد!.
شکى نیست که در آغاز هجرت مشکلات فراونى وجود داشت، و مردم در سختى و تنگنا قرار داشتند چنانکه أبو هریرةسمىفرماید: «گاهى من بین منبر پیامبر صو حجره حضرت عائشهلبیهوش مىشدم، اعرابى مىآمد و پایش برگردنم مىگذاشت به گمان اینکه که من دیوانه ام، در حالى که جز گرسنگى هیچ مشکلى نداشتم، امام بخارى/از أبو هریرةسنقل مىکند که یک پیاله شیر به رسول الله صهدیه شد، از چهره من احساس کردند که گرسنهام، فرمودند: أهل صفه را صدا بزن، از بسکه گرسنه بودم آرزو مىکردم که من و پیامبر صدو نفرى آنرا بنوشیم، بالآخره آنها را صدا زدم و پیاله شیر را به یکى یکى نوشانیدم تا اینکه همه سیر شدند و فقط من و رسول الله صماندیم فرمودند: أبو هریرة! بنوش، نوشیدم تا اینکه سیر شدم، فرمودند: بنوش نوشیدم باز هم فرمودند: بنوش گفتم: به خدایى که شما را به حق فرستاده است دیگر جای ندارم، باقى مانده را رسول الله صنوشیدند، گاهى مىشد که پیامبرصاز گرسنگى سنگ به شکمشان مىبستند، اما این سختى هاى آغاز هجرت با صبر و ایمان آنان سپرى شد.
رسول خدا صآنقدر با صحابه و یارانشان شفقت و مهربانى داشتند و آنقدر با نرمى و عطوفت با آنان بر خورد مىکردند که شفقت و عطوفت هیچ پدر و مادرى را نمىتوان با آن مقایسه کرد، سر انجام خداوند اسلام را غالب کرد و شهرها و مناطق زیادى فتح گردید، اموال و غنائم زیادى از هر طرف به مدینه سرازیر گردید، اما رسول الله صفرمودند: امروز حال شما بهتر از روزى است که یک طشت صبح جلویش باشد و یکى شب، و یک دست لباس صبح بپوشید و یکى شب.
اى مسلمان! اگر ثواب هجرت بسوى خدا و رسول در زمان نبوت از دست رفته است خداوند نوع دیگرى از هجرت را مشروع کرده است که ثواب بسیارى بزرگى دارد، هجرت به معناى ترک کردن است پس گناه را ترک کن و بسوى طاعت بشتاب، افراط و تفریط را ترک کن بسوى اعتدال و استقامت بشتاب، گناهان و سرکشى را ترک کن و بسوى فرمانبردارى و تسلیم بشتاب، کسالت و آرزوهاى باطل را ترک کن و بسوى تلاش و کوشش و پشتکار بشتاب، تا که خدا و مولایت را از خود راضى کنى، میل به دنیا و دل بستن به آن را ترک کن و بسوى آخرت و امید به نعمتهاى بهشت بشتاب، پیامبر صفرمودند: «المُسلِمُ مَن سَلِمَ المُسلِمُونَ مِن لِسانِهِ وَيَدِهِ وَالمُهاجِرُ مَن هَجَرَ ما حَرَّم اللهُ»«مسلمان کامل کسى است که مسلمانان دیگر از دست و زبانش آسوده باشند و مهاجر واقعى کسى است که آنچه را که خدا حرام کرده ترک کند». و در صحیح مسلم آمده است که پیامبر صفرموند: «عبادت در عصر فتنه و فساد مانند هجرت به سوى من است». خداوند مىفرماید: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ٢١٨﴾[البقرة: ۲۱۸]. «براستى کسانى که ایمان آوردند وکسانى که هجرت کردند و جهاد نمودند در راه خدا، آنها به رحمت خدا امیدوارند و خداوند بخشنده و مهربان است».
بارك الله لي ولكم في القرآن العظيم .....