خودكشی
الحمدلله مالك الملك ومصرف الأيام القائل ﴿وَكُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ٨﴾[الرعد: ۸]. أحمده سبحانه وأشكره وأسأله العظمة والاعتبار، وأشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له العزيز الغفار، والواحد القهار، وأشهد أن سيدنا ونبينا محمداً عبده ورسوله دعا إلى الله وأخذ بحجز العباد عن النار، وحذرهم ظلم النفس وقتلها والانتحار – صلى الله عليه وعلى آله وصحبه وسلم – ما تعاقب الليل والنهار وما تساقط ورق الأشجار.
امـا بعد:
شما و خویشتن را به تقوى سفارش مىکنم، زیرا که تقوى سبب نجات در دنیا و آخرت است، خداوند متعال مىفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ١٠٢﴾[آل عمران: ۱۰۲]. «اى مؤمنان، چنانکه مىباید ازخدا بترسید و نمیرید مگر در حالیکه مسلمان باشید».
بندگان خدا! امروز جوامع غربى از بیمارى هاى جسمى و اجتماعى گوناگونى رنج مىبرد، که در حقیقت از دستاوردهاى منفى تمدن مادى بشمار مىرود که با آن دست بگریبان است، خوردن شراب و سقوط در دام مخدرات نتیجۀ تلاش نافرجامى است که براى فرار از حقیقت تلخ و حصول سعادت و خوشبختى انجام مىگیرد، خودکشى آخرین راه حلى است که براى فرار از جهنم آن تمدن منحط و پیامدهاى سوءِ آن انتخاب مىگردد، توجه سریع بسوى مادیت و تک بُعدى، و از هم پاشیدگى روابط اجتماعى و خانوادگى ، احساس سردرگمى بوجود آورده است، پس از آنکه در مقابل یأس و نا امیدى تسلیم شدند اندیشۀ نجات از مشکلات زندگى مادّى آنان را وادار نمود که به خودکشى روى آورند، آمارهاى اعلان شده در این زمینه آشکارتر از آن است که احتیاج به توضیح داشته باشد.
البته از کافر بعید نیست که به خودکشى روى آورد، زیرا نه ایمانى دارد که به آن پناه ببرد، و نه خانوادهاى که به آغوشش برگردد، و نه جامعهاى که محبتش او را سرگرم نگهدارد، آنها در شرایطى پا به جامعه مىگذارند، که از عطوفت و سرپرستى خانواده محرومند.
پدیدۀ خودکشى که سراسر عالم را فرا گرفته، دلالت بر این دارد که با وجود پیشترفتهاى مادى بزرگ وگسترده تمدن امروز از تأمین ضروریات اساسى انسان عاجز مانده و شکست خورده است، بلکه او را سرگشته و حیران رها ساخته که نه براى زندگىاش هدفى مىشناسد و نه براى وجودش ارزش وآرمانى قائل است.
خودکشى پدیدۀ جدیدى نیست، امام بخارى/در صحیحش از سهل بن سعد ساعدىسروایتى نقل مىکند که فرمود: «پیامبر صبه مردى که به شدت با مشرکین مىجنگید نگاه کردند و فرمودند: هر کس دوست دارد مردى از أهل دوزخ را ببیند به این نگاه کند، مردى او را دنبال کرد و همچنان ادامه داد تا اینکه آن شخص زخمى شد و براى آنکه زودتر بمیرد شمشیرش را برسینه گذاشت و رویش خوابید تا اینکه از پشتش بیرون آمد»، پیامبر صفرمودند: «چه بسا یک بنده اعمالى انجام مىدهد که مردم او را بهشتى مىپندارند اما در واقع او دوزخى است، و چه بسا اعمالى انجام مىدهد که در چشم مردم دوزخى پنداشته مىشود در حال که وى بهشتى است براستى که ارزش و اعتبار اعمال به پایان کار بستگى دارد».
این درصدر اسلام اتفاق افتاده، که البته اتفاق کم سابقهاى است، اما هرگاه امروز چنین حوادثى در یک جامعه اسلامى تکرار شود باید آنرا جداً بعنوان یک زنگ خطر تلقى نمود و براى معالجه آن راهکارهاى مناسب در پیش گرفت.
این زندگى شناسى است که خداوند آفریدگار به ما عنایت فرموده، و نعمت ارزشمندى است که حفاظت و استفادۀ بهینه از آن بر ما واجب است، این پروردگار مهربان است که آنرا به ما بخشیده و هم اوست که زنده مىکند و مىمیراند، و انسان هیچگونه نقشى در پدید آوردن نعمت زندگى ندارد و روح امانتى است در نزد وى، پس تجاوز برآن، جنایت بشمار آمده که سخترین گناه و عذاب را در آخرت بدنبال خواهد داشت، پیامبر صفرمودند: «كُلُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ حَرَامٌ دَمُهُ وَمَالُهُ وَعِرْضُهُ». (حدیث از مسلم است بروایت أبوهریرةt). یعنى: «هر چیز مسلمان بر مسلمان حرام است خونش و مالش، و آبرویش».
براى حفاظت از زندگى است که اسلام جنگ بین دو مسلمان را حرام کرده است، از أبو بکرة t روایت است که فرمود: از رسول خدا صشنیدم که مىفرمودند: «هرگاه دوتا مسلمان علیه یکدیگر شمشیر بکشند قاتل و مقتول هردو در دوزخند، گفتم: اى رسول خدا، قاتل که معلوم است مقتول چرا؟ فرمودند: چونکه او نیز در پى کشتن حریفش بود». (بخارى و مسلم ).
از آنجاى که حفاظت زندگى واجب است، شریعت به مسلمان دستور داده که از غذاء و دارو استفاده کند تا اینکه زندگىاش محفوظ بماند، بلکه اگر از غذاء و دارو استفاده نکند و تلف گردد گویا خودش را قصداً هلاک کرده که قابل مؤاخذه است تا جایى که اگر گرسنگى فشار بیاورد و زندگىاش را تهدید کند اسلام عزیز براى نجات جان او حتى خوردن محرمات از قبیل گوشت مرده و خنـزیر و شراب را نیز مباح کرده است بلکه در چنین وضعیتى خوردن محرمات واجب است چنانکه براى سلامت مریض خوردن روزه فرض جایز است، و چنانکه براى مریض و ناتوان خواندن نماز در حالت نشسته و حتى درازکشیده مجاز است، همۀ اینها فقط بخاطر این است که زندگى انسان محفوظ بماند و سلامتش بخطر نیفتد، انسان زندگى را با توان و بازوى خودش کسب نکرده بلکه خداوند نعمت زندگى را به او بخشیده، و اختیار سلب این نعمت را جز مالک آن که آفریدگار مرگ و زندگى است هیچ کس ندارد، چناکه مىفرماید: ﴿وَإِنَّا لَنَحْنُ نُحْيِي وَنُمِيتُ وَنَحْنُ الْوَارِثُونَ٢٣﴾[الحجر: ۲۳].
ترجمه: «و به یقین ما زنده مىکنیم و مىمیرانیم و ما میراثبریم».
هر چند که بیمارى دردناک انسان شدت پیدا کند، یا فقر و تنگدستى او را به زانو در آورد، یا نا امیدى اعصابش را درهم بکوبد در هر صورت نباید شکست را بپذیرد و دست به خودکشى بزند، که اگر چنین جنایتى مرتکب شود دوزخى خواهد بود ﴿وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ عُدْوَانًا وَظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلِيهِ نَارًا وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا٣٠﴾[النساء:۳۰]. ترجمه: «و خویشتن را مکشید، که خداوند [نسبت] به شما مهربان است. و هر کس چنین کند از روی دشمنی و ستمگری پس او را به زودى در آتش دوزخ در آوریم و این کار برای خدا آسانست».
«عمرو بن عاصسهنگامى که در غزوه ذات السلاسل جنب شد و از غسل کردن با آب سرد بخاطر ترس از جانش امتناع ورزید به همین آیه استدلال نمود و پیامبرصجز خنده چیزى نفرمودند و استدلالش را با سکوت پذیرفتند». (روایت از ابوداود است).
از أبو هریرةسروایت شده که رسول الله صفرمودند: «کسى که خودش را خفه مىکند گویا در داخل دوزخ خفه مىکند وکسى که خودش را با نیزه مىکشد گویا در داخل دوزخ با نیزه کشته است». (صحیح بخارى).
از حسن بصرى/روایت شده که فرمود: جندب ابن عبدالله در این مسجد حدیثى برایمان روایت کرده که تا کنون فراموش نکردهایم و ممکن نیست که جندب بر پیامبرصدروغ بسته باشد گفت که: رسول الله صفرمودند: «در میان امتهای گذشته مردى بود که زخمى شده بود بیصبرى کرد و با چاقو دستش را رگ زد و آنقدر خونریزى کرد تاکه مرد، خداوند فرمود: بندۀ من پیش از اینکه من جانش را بگیرم پیش دستى کرد و خودش را کشت، بهشت را بر او حرام کردم». (صحیح بخارى).
خودکشى به هیچ عنوان قابل توجیه نیست هر چند که انسان قلبش مملو از غم و اندوه بوده و روحیهاش شکست خورده باشد، و هر چند که حوادث زمانه او را خورد کرده و مشکلات زندگى از پایــش در آورده باشد بهر حال آنچه که به او پناه برده خطر ناکتر از چیزى است که از او فرار کرده و آنچه که از دست داده چندین برابر آن چیزی است که بدست آورده است.
همه قبول داریم که غمهاى زندگى بسیارند، و ناراحتیها بى وقفه سرازیر مىشوند و دردها یکى پى دیگرى سر مىرسد و نیز میدانیم که انسانها در این جهان در همه ابعاد زندگى از یکدیگر متفاوتند، در بیمارى و تندرستى، داراى و تنگدستى، عزت و ذلت، سعادت و شقاوت و غیره، اما همۀ اینها بهانه نمىشود که انسان بر زندگى خشم گیرد و با کشتن خویش زندگیاش را نابود کند.
اگر این استدلال را بپذیریم بنابراین دنیا از سکنه خالى شده، و سنت خدا در زندگى دگرگون مىگردد در حالى که سنت خدا هرگز قابل تغییر و تبدیل نیست، خودکشى کننده گمان مىبرد که بدینوسیله از مشکلات رهایى خواهد یافت در حالى که این فریبى بیش نیست، حقیقت این است که او با این کار، خودش را به بحران بزرگ ترى مىسپارد که با دردهاى نزع روح و سکرات مرگ آغاز گردیده و با انواع مختلفى از عذاب و عقوبت که خداوند براى مرتکب چنین جنایتى در سراى آخرت آماده کرده است ادامه مىیابد.
راستىکسى که به خودکشى روى مىآورد چه منفعتى کسب مىکند؟ جز اینکه خودش را نا بود کرده و با خوردن زهر، یا سوزاندن، یا بدار آویختن، یا پرت کردن و یا به هر وسیله دیگرى به این امید مرگ را انتخاب کرده که بعد از این دیگر مشکلات وجود نداشته باشد، در حالیکه خداوند بنابر مقتضاى عدالت خویش عکس ارادهاش با وى عمل کرده است و پاداشى از جنس عملش براى او در نظر گرفته است که مسلماً این عذاب سختتر و مدت آن طولانىتر خواهد بود.
کسىکه ایمانش ضعیف بوده و در عزم و ارادهاش ورشکسته باشد چنانچه درجایى نا مؤفق بماند، یا دردى ببیند، یا در یک کارتجارى شکست بخورد، یا به واقعیت تلخى دچارگردد، یا در خانواده مشکلاتى برایش پیش بیاید، نمىتواند آنرا تحمل کند, دنیا در جلو چشمش تیره و تار گردیده و زندگى به عذاب تلخ مبدل مىشود، بنا برین شعلۀ امید در دلش خاموش مىگردد، و براى نجات از این عذابى است که دست به خودکشى مىزند.
آزمایش در این زندگى سنت خداوند است، و بنا بر حکمتى که خویش مىداند انسان را به شیوههاى گوناگونى مىآزماید، یکى را بیمار مىکند دیگرى را تندرست، یکى را غنا مىبخشد و دیگرى را تنگدستى، و همچنین مرگ دوستان و عزیزان و کمبود ما یحتاج زندگى و آفات گوناگون از دیگر شیوههاى آزمایش خداوندى است چنانکه مىفرماید: ﴿وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ١٥٥ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ١٥٦ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ١٥٧﴾[البقرة:۱۵۵-۱۵٧]. ترجمه: «و قطعاً شما را ببرخى از (امور همچون) ترس و گرسنگى و زیان مالى و جانى و کمبود میوهها آزمایش مىکنیم، و مژده بده بردباران را، کسانى که هنگامى که بلائى بدانان مىرسد مىگویند: ما از آن خدائیم و بسوى او باز مىگردیم، آن گروهند مخصوص به درود و الطاف الهى و رحمت خاص خداوند و آنها (به حقیقت) بسوى خدا هدایت یا فتگانند». این سنت دیرینه خداوند است که بندگانش را یکسان نیافریده، و در روزى و امکانات اعم از مال و منصب و وجهۀ اجتماعى میان آنان تفاوت گذاشته است ﴿وَهُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ﴾[الأنعام: ۱۶۵]. «و خداوند ذاتى است که شمارا در زمین جانشین قرار داده و بعضى از شما را بر بعضى دیگر با درجات گوناگونى برترى بخشیده است».
اگر در کتاب خدا و سنت پیامبرصو سیرت مؤمنین دقت کنید مىبینید بسیار بودهاند آنانیکه به اشکال مختلف مورد سخترین آزمایشات الهى قرار گرفتهاند که کوهها را مىلرزاند، اما چونکه آنان به صبر و استقامت و ایمان به تقدیر خداوندى مسلح بودند سرخرو شدند. بهر حال سختى و مصیبت زائل مىشود و وضعیت تغییر مىکند، از کجا معلوم، شاید مصیبت و آزمایش براى رفع مشکلى، یا بخشیدن گناهى، و یا بلند کردن منزلتى آمده باشد، پس اگر انسان با رضایت آنرا تحمل کند به هدف رسیده است. چنانکه رسول اللهصمىفرمایند: «هیچ خستگى و دشوارى و غم و اندوه و اذیتى به مسلمان نمىرسد حتى خارى که به پایش مىخلد مگر اینکه خداوند بوسیله آن گناهانش را مىپوشاند». (صحیح بخارى بروایت أبو سعید خدرى و أبو هریرةب).
حالا که انسان بهر حال مورد آزمایش پروردگار قرار مىگیرد پس چرا قلبش قضاء و قدر الهى را نپذیرد و روحش در هنگام سختى و مصیبت آرام نباشد، و صد در صد تسلیم خدا نگردد، فقط آدمهاى بىصبر هستند که دلهایشان در چنین شرایطى بجاى تسلیم و رضایت از خشم و غضب بجوش مىآید.
بعضى مردم با جوش و ناراحتى دائم، خودشان براى خود مصیبت مىآفرینند چونکه اینها از داخل خودشان را مىخورند که چگونه من فقیر زندگى کنم درحالى که دیگران سرمایه دارند؟! چگونه من مریض مىشوم و دیگران سالمند؟! به شکلى که در واقع خداوند را در عدالتش متهم مىکند، و گویا مىپندارد که خداوند دارد ظلم مىکند و (نعوذ بالله) دارد به مالک و داناى حقیقى اعتراض مىکند، او بدینوسیله دین را که در قلبش حاکم بود از دست مىدهد و نا امیدى برزندگىاش چیره مىشود و چه بسا که وسوسهها او را به عواقب وخیمى سوق مىدهند، خداوند مىفرماید: ﴿لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ﴾[الأنبیاء: ۲۳]. ترجمه: «خداوند درباره آنچه مىکند سوال نمىشود». و مىفرماید: ﴿نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ٣٢﴾[الزخرف:۳۲]. ترجمه: «ما هستیم که روزىشان را در زندگى دنیا بینشان تقسیم کردیم و بعضى را بر بعضى دیگر با درجاتى برترى دادیم».
همۀ ما مىگوئیم که به قضاء و قدر ایمان داریم، اما هرگاه مشکلى پیش بیاید بىصبرى و خشم و فغان عجیبى از خود نشان مىدهیم زیرا ایمان بقضاء و قدر هنوز بعنوان یک عقیده راسخ جایش را در دلها نیافته، و یا اینکه این عقیده بر مفاهیم نا درستى استوار گردیده است. اگر جوامع اسلامى ما تربیت سالم و پختهاى بیابند چرا یک مسلمان سعادت اخروىاش را براى همیشه، با خود کشى از دست بدهد، و چقدر جاى تأسف است که این بیچاره با از دست دادن آخرت سهم خودش از زندگى دنیا را نیز بدست نمیاورد.
چرا این انسان مظلوم از زندگى ارزشمندش روى مىگرداند و از آن نفرت مىکند؟ و چگونه است که در آخرین ساعات زندگى، دینش را به خطر مىاندازد؟ اگر دلش با نور ایمان پر مىشد، و خانه و مدرسه و دانشگاه و مسجد پایهها و ارزشهاى دین را در قلب او راسخ مىکردند هرگز در آخرین لحظات زندگى دینش را بخطر نمىانداخت، و اگر ارزش و اهمیت صبر در هنگام آزمایش، و مقاومت در مقابل مشکلات به او آموخته مىشد، هرگز کار به این رسوایى نمىکشید.
اگر ایمان به خدا، نتواند انسان را در هنگام سختى و گناه کنترل کند و به او اطمینان خاطر ببخشد این ایمان نیست بلکه یک ادعاى خشک و خالى است که از نوک زبان و پرده خیال فراتر نرفته است ایمان به قضاءِ و قدر اعم از خیر و شر آن، دیدگاه انسان را نسبت به غمهاى دنیا و مشکلات آن عوض مىکند و به همه چیز ارزش و معنى مىبخشد که در آن صورت تلخى نیز شیرین است، اینجاست که انسان فقر را زهد، بیمارى را جهاد، شکست را وسیلهاى براى صبر، و اندوه را روزنهاى بسوى امید مىشمارد. با چنین دیدگاهى است که همه دردها و ناراحتىها تغییر شکل مىدهند و به نوعى موفقیت، و غلبه بر نفس و شهوات نفسانى مبّدل مىگردند، رسول گرامى مانصمىفرمایند: «شأن مؤمن تعجب آور است مؤمن همه شئونش خیر است، این امتیاز فقط براى مؤمن است، اگر به خوشحالى دست یابد شکر مىکند که این برایش خیر است، و اگر به نا راحتى بر بخورد صبر مىکند که این نیز برایش خیر است». (صحیح مسلم با روایت صهیب y).
بخاطر آنکه اثرات مصیبتها و مشکلات بر انسان سنگینى نکند و از بىصبرى و فغان و ناله بدر آید کافى است که دیگر کسانى را که مانند او دچار مشکلات هستند در نظر بگیرد، بهر سوکه مىنگرید آیا جز مریض و داغدیده و ناله کننده کس دیگرى مىبینید؟ چقدر مصیبت وجود دارد؟ و چقدر زیادند کسانى که جز صبر، حتى نالهاى از آنان شنیده نمىشود، چقدر زیادند بیمارانى که سالیان دراز بر بستر خوابیدهاند و درد مىکشند و پهلو عوض مىکنند؟ و چقدر زیادند آنان که مشکل دارند و مقروضند و ضربه دیدهاند؟.
حتى پیامبران‡آزمایش شدند، بلکه آنان بیش از بقیه مردم دچار مشکل و سختى گردیدند، یوسف÷زندانى گردید، ﴿قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ﴾[یوسف: ۳۳]. ترجمه: «گفت: (یوسف) پرودگارا! زندان بهتر است براى من از آنچه که مرا بسوى آن فرا مىخوانند». ﴿فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ٤٢﴾[یوسف: ۴۲]. ترجمه: «و درنگ کرد در زندان چندین سال».
آنان از خانههایشان اخراج شدند، چنانکه پیامبرمان حضرت محمدصاز مکه به مدینه هجرت کردند، و مهمتر از آن در غزوه احد مشرکین جسم شریفشان را خون آلود کردند و دندان مبارکشان را شهید نمودند همچنین خداوند، پیامبرش حضرت أیوب÷را با مرض بسیار سختى آزمایش نمود که ایشان فقط صبر کرد، از پیامبرمانصثابت شده که ایشان فرمودند: حضرت ایوب هیجده سال بیمار بود تا جایى که جز دوتا برادر، همه کس خود را از ایشان دور مىگرفت، باز آنچه که به مصیبت ایشان افزود این بود که با وجود که مال و عیال بسیار داشت همه را از دست داد ﴿وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ٨٣ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَذِكْرَى لِلْعَابِدِينَ٨٤﴾[الأنبیاء: ۸۳-۸۴]. ترجمه: «و (یادکن اى رسول حال) ایوب را وقتى که دعا کرد که اى پررودگار! مرا بیمارى و رنج سخت رسیده و تو از همه مهربانان عالم مهربان ترى، پس [دعایش] را اجابت کردیم و رنجى را که در خود داشت دور ساختیم و خانوادهاش و [نیز] مانند آنان را با آنان به رحمتى از جانب خویش و به جهت پندى براى عبادتگزاران به او بخشیدیم».
پس اى مسلمان! هرگاه دچار ترس و نگرانى و پریشان گردیدى بلا فاصله خدا را یادکن و به نماز روى آور تا که روحت را شاد و قلبت را مطمئن گرداند، پیامبرصهرگاه مشکلى برایشان پیش مىآمد به نماز روى مىآوردند، و مىفرمودند: «يَا بِلالُ، أَقِمِ الصَّلاةَ، وَأَرِحْنَا بِهَا». ترجمه: «بلال! نماز را اقامة کن تا که ما را بوسیله آن آرامش بخشى». (سنن ابوداود). اگر مال اندکى داشتى و در آمدت کم بود اما دینت محکم بود بگو: ﴿حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ١٧٣﴾[آل عمران: ۱٧۳]. یعنى: «خدا ما را کافى است و او بهترین کار ساز است».
از یک سو تنها زیستن و در خود فرو رفتن، و در مقابل نیرنگ هاى شیطان تسلیم شدن، و خود را به امواج ناراحتیها و جوش و غمها سپردن، و از سوى دیگر از رفقاى صالح و خیر خواه دور بودن بستر بسیار مؤفقى براى خود کشى است. اما مزّین شدن به حلیه صبر، شیوه قهرمانانى است که همۀ سختىها و ناملایمات را باسینهاى گشاده، و ارادهاى محکم و وجدانى آزاده و شکست ناپذیر متقبل مىشودند، پس هر چند که مصیبتها انباشته شده و درهم بپیچند و راهها فرارویت تاریک بنماید صبر کن که پیروزى در پى صبر خواهد آمد، و بدان که هرگرفتارى آسودگى و هر سختى آسانى بدنبال دارد.
شکى نیست که همۀ مسئولیت خودکشى کننده بدوش خود او است که چنین جنایت وحشیانه و عمل زشتى را انجام داده است، اما جامعه نیز بخشى از مسئولیت را باید بپذیرد، چونکه اگر این شخص قلب مشفق و سینه گشادهاى مىیافت، یا کسى که او را در بغل مىگرفت و در بارۀ دردها و ناراحتیهایش با او درد دل مىکرد اگر خیر خواهى را مىیافت که با تقدیم نصیحتى به او راه را برویش روشن مىنمود، اگر عالمى یا استادى یا طلبهاى مىیافت که اشکالاتش را دور کند و او را مطمئن گرداند، اگر همسایهاى مىداشت که ازحالش مىپرسید و خویشاوند دلسوزى که به او پناه مىبرد و برادرى که با او مهربان مىبود اگر جامعه آگاهى مىداشت همه که از حال همدیگر خبر مىداشتند و به داد یکدیگر مىرسیدند اگر در چنین جوى زندگى مىکرد دیگر مشکلى بنام خودکشى وجود نداشت و لزومى نبود که چنین موضوعى مطرح گردد.
بارك الله لى ولكم في القرآن العظيم... الشيخ عبدالمحسن القاسم