گزیده ای از خطبه های نماز جمعه

حقایقی پیرامون حج

حقایقی پیرامون حج

ای مسلمانان! بزرگترین قضیه و مهمترین مسئله و اولین فریضه، توحید خالق بزرگ است، هرخیر و آسایش با بودن و هر شرّ و مشقتى از نبودن توحید است، به همین علت است که هیچ مرحله‌اى از مراحل دعوت سید مخلوقات صاز دعوت بسوى توحید، و بیان ادله و شواهد، و مبارزه با شرک و مظاهر آن خالى نبوده است، حتى در سخترین شرایطى که دشمن در پى دستگیرى حضرتش بود و سپس در خود مدینه در میان انصار و یارانش دعوت بسوى توحید را ترک نکرد، حتى در آن آخرین بیمارى که حضرتش بر اثر آن رحلت فرمودند درباره توحید وصیت و سفارش نمودند، بنابراین ارکان بزرگ اسلام در همین رابطه آمده تا اینکه توحید را اعلان کرده و بطور آشکار بیان نموده و نهادینه کند، پس توحید اصل است و بقیه مسائل فروع و ثمرات آن.

حج که یکى از این شعائر بشمار مى‌رود رمزى بزرگ براى قضیه‌اى بزرگ است و آن وحدانیت خداى یکتا است، که در پرستش و هر گونه مشکل وآرزویى فقط بسوى او روى آوریم، حج عالى‌ترین مقاصد، والا‌ترین حکمت‌ها و بزرگترین و پاکترین منافع را در بر دارد، چنانکه مى‌فرماید: ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكًا لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ٣٤[الحج: ۳۴]. یعنى: «و ما براى هر أمتى شریعت و معبدى مقرر فرمودیم تا به ذکر نام خدا بپردازند که آن‌ها را از حیوانات روزى داد پس خداى شما خدائیست یکتا، همه تسلیم فرمان او باشید، (اى رسول ما تو) متواضعین و مطیعان را بشارت ده».

سروران محترم! در اینجا چند مسئله مهم را بعنوان حقایقى روشن که مقصود و هدف اصلى حج را آشکار مى‌کنند بطور اختصار بر مى‌شماریم.

اول: اینکه پیامبر صاحرامشان را با توحید آغاز کردند، حضرت جابرسمى‌فرماید: «فَأَهَلَّ بِالتَّوْحِيدِ: لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَك لَبَّيْكَ، إنَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَك وَالْمُلْكَ، لَا شَرِيكَ لَك». یعنى: «پیامبر حجشان را با توحید آغازکردند و فرمودند: (لبیک) یعنى: خدایا حاضریم خدایا حاضریم، خدایا تو هیچ شریکى ندارى ما حاضریم، هر ستایش ویژه تو و هر نعمتى از جانب تو است و سلطه و اختیار نیز از آن توست هیچ شریکى ندارى». بنابراین مشروع چنین است که تلبیه با آواز بلند گفته شود، پیامبرصفرمودند: «أَفضَلُ الحَجِّ العَجُّ وَالثَّجُّ»«بهترین حج آن است که در آن صداى تلبیه بلند و خون قربانى ریخته شود» این تلبیه، تلبیه کسى است که وجوب یکتا پرستى و خطر شرک و گناهان کبیره را درک مى‌کند، تلبیه کسى که قلبش به شریعت پروردگارش مطمئن شده و خوشنود گردیده است، و هرگونه ثنا و ستایش را صرفاً براى او مى‌داند، تلبیه کسى که جز به بارگاه خدا تقرب نمى‌جوید و جز او را نپرستیده و نمى‌خواند، و جز او از کسى کمک نمى‌خواهد، چنین بنده‌اى یک مسلمان مخلص است که در مقابل حکم پروردگارش تسلیم بوده و در تمامى شئون زندگى فقط براى او خضوع و کرنش مى‌کند، لذا مُحرم تا به طواف شروع نکرده تلبیه مى‌گوید، و تا به سنگ انداختن عقبه شروع نکرده به تلبیه گفتن ادامه مى‌دهد.

دوم: اینکه از پیامبر صثابت شده که جز دو رکن یمانى را استلام نفرموده است، لذا سنت چنین است که حجر اسود را استلام کرده و ببوسد، اگر بدلیل شلوغ بودن بوسیدن آن ممکن نباشد یا براى دیگران اذیت و آزار بیافریند، فقط دست بکشد و دستش را ببوسد، و اگر دشوار باشد چیزى را به آن بکشد و آن چیز را ببوسد، اگر این هم مشکل باشد، هرگاه مقابل آن رسید با یک مرتبه الله اکبر گفتن به طرف آن اشاره کند، و اما رکن یمانى، جز دست کشیدن، نه بوسیدن آن جائز است و نه اشاره به طرف آن.

علاوه بر آنچه ذکر گردید، نه استلام آن جائز است و نه بوسیدنش، همه این اعمال را صرفاً بخاطر تقرب جستن به حضور پروردگار باید انجام داد چنانکه مى‌فرماید: ﴿فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ٣[قریش: ۳]. «پس باید پروردگار این خانه را بپرستند» و پیامبرصمى‌فرماید: «طواف خانه و سعى بین صفا و مروه و سنگ انداختن در جمرات همه بخاطر اقامه کردن ذکر خدا است». بنابراین افعال پیامبر صرا باید صرفاً تعبدى انجام دهیم و نه از روى وابستگى به جنس عمل و یا توقع برکت از آن، عمر فاروقسهنگامیکه مى‌خواست حجر اسود را ببوسد فرمود: «وَاللهِ إِنِّي أَعلَمُ أَنَّكَ حَجَرٌ لَا تَنفَعُ وَلَا تَضُرُّ وَلَولَا أَنِّي رَأَيتُ رَسُولَ اللهِ يُقَبِّلُكَ مَا قَبَّلتُكَ»«بخدا سوگند من مى‌دانم که تو سنگى هستى نه نفع مى‌رسانى و نه ضرر، اگر پیامبر خدا صرا نمى‌دیدم که ترا بوسید هرگز ترا نمى‌بوسیدم». لذا همه علماى مسلمین اجماع دارند بر اینکه جز آنچه در سنت مصطفى صوارد شده بوسیدن و دست کشیدن هیچ چیز دیگرى جائز نیست. اثرم که از اصحاب امام احمد بن حنبل است مى‌فرماید: «علماى مدینه قبر پیامبر صرا دست نمى‌زدند، فقط یک کنار مى‌ایستادند و سلام مى‌کردند» و امام نووى/در کتاب مجموع مى‌فرماید: «أبو الحسن مى‌فرماید: دست مالیدن به قبرها و بوسیدن آن‌ها از بدعت‌هاى زشت در شریعت است، فقهاى متبحر خراسان مى‌فرمایند: زائر نه قبر را دست بکشد و نه بــبوسد، زیرا که این از عبادات نصارا است». امام طحاوى حنفى/در حاشیه مراقى الفلاح مى‌فرماید: نه قبر را دست بکشد و نه ببوسد، زیرا که این از عادات اهل کتاب است، دست مالیدن جز براى حجر اسود و رکن یمانى ثابت نشده است.

سوم: اینکه سعى بین صفا و مروه به عنوان یک رکن در حج و عمره مشروع گردیده تا اینکه مقصد بزرگى را در دل‌ها زنده کند، و آن اینکه بنده مؤمن، حضرت هاجر و فرزندش را بیاد آورد، که چگونه در مشقت و آزمایش قرار گرفته بودند و خداوند چگونه سر انجام براى شفایابى و رفع تشنگى آنان آب زمزم را جارى فرمود، تا اینکه مسلمان متیقن گردد که تکیه گاه و پناگاه فقط خداى یکتا جل وعلا است، پس در هنگام سختى وآزمایش جز به خداى قادر و متعال پناه نبرد و جز از او کمک نخواهد، لذا در قرآن مى‌فرماید: ﴿أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ[النمل: ۶۲].

«آیا هست کسى که جواب پریشان حال را بدهد هنگامى که او را مى‌خواند و مشکلش را رفع کند». و تا اینکه مسلمان به یقین بداند که توکل صادقانه بر خداوند و قوت و کمال اعتماد بر او، (البته با استفاده از اسباب) است که هر مشکلى را رفع مى‌کند و انسان را به مقصد مى‌رساند.

چهارم: اینکه هیچ سعادت و رستگارى در زندگى حاصل نمى‌گردد جز با اتباع پیامبر گرامى‌مان صو حرکت کردن در مسیر آنحضرت، و عمل کردن به ارشادات و سنت هاى نورانى حضرتش در تمامى زمینه‌هاى اعتقادى و عملى، حکومت و قضاوت، اخـلاق و سلوک و غیره، لذا مى‌فرماید: «خُذُوا عَنِّي مَناسِكَكُم»«چگونگى حج کردنتان را از من بیاموزید». ببینید که حتى صحابهشچگونه این مقصد را درک کردند آنجایى که ابن عباسبمى‌فرماید: «آنگونه که پیامبر صحج کردند حج کنید و از پیش خود نگوئید این سنت است و این فرض». از بزرگترین اهداف حج بیاد آوردن و عمل کــردن به روش آنحضرتصبدون افراط و تفریط و غلو و بى مهرى است، «مَنْ عَمِلَ عَمَلاً لَيْسَ عَلَيْهِ أَمْرُنَا فَهُوَ رَدٌّ»از دیگر درس‌هاى بزرگى که مى‌توان از حج گرفت اهمیت اعتدال و میانه روى و پرهیز از غلو و بى مهرى و افراط و تفریط در تمامى امور است، امام احمد و غیره از عبدالله ابن عباسبروایت مى‌کنند که فرمود: پیامبر صبه من فرمودند: براى من سنگریزه جمع کن، هفت سنگریزه سفال مانند جمع کردم، آن‌ها را گرفتد و درحال از یک دست به دست دیگر مى‌ریختند فرمودند در جمرات مثل این سنگریزه‌ها بیندازید، سپس فرمودند: «أَيُّهَا النَّاسُ إِيَّاكُم وَالغُلُوُّ فِي الدِّينِ فَإنَّما أَهلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم الغُلُوُّ فِي الدِّينِ». «اى مردم مبادا در دین از غلو کار بگرید، زیرا کسانى را که قبل شما بودند غلو در دین هلاک کرد».

پس اعتدال و میانه روى و دورى از غلو و بى مهرى در تمامى امور، منهج قویم و صراط مستقیمى است که همه مؤمنین باید از آن پیروى کنند، این اعتدال عبارت از عمل به تمامى دستورات قرآن و سنت، و پیروى از راهنماى‌ها و ارشادات آن‌ها است، پس این مناسبت مهم وکنگره بزرگى که مسلمانان براى اداى یکى از مهمترین عبادت‌ها و شعائر دینى در آن جمع مى‌شوند را باید غنیمت شمرده و مسلمانان باید از این فرصت براى باز نگرى وضعیت خویش استفاده کنند، و بکوشند تا زندگى‌شان را با استفاده از سر چشمه صاف و زلال اسلام،کتاب خدا و سنت سید انبیاء محمد مصطفىصبر منهج حق و صراط مستقیم منطبق گردانند، تا اینکه امت از تمامى انواع غلو بدور ماند، بویژه آن بخشى که در رابطه با تعامل و برخورد با دیگران مربوط است، این که مسلمان درباره دیگران از غلو و افراط کار بگیرد و شخصیت مورد پسندش را تا درجه عصمت بالا ببرد و او را مصدر حق بپندارد هرگز نمى‌تواند منهج شرعى و راه درستى باشد و این مقام جز براى قرآن و سنت سزاوار نیست.

و همچنین این موقف، که مسلمانى، مسلمانان دیگر را آنقدر مذمت کند و آنقدر در این راستا از غلو افراط کار بگیرد که بدون هیچ دلیل و برهانى آنان را به صفات ناشایستى متهم گرداند و از دائره اسلام بیرون براند نیز هیچ جایگاهى در دین ندارد.

پس اى مسلمانان! رحمت خدا بر شما باد، راه سید المرسلین و بهترین مخلوقات و رهبر تمامى هدایتگران حضرت محمد بن عبداللهصرا محکم بگیرید، کسى که در این راه حرکت کند رستگار شده و در امان مانده و سعادت دائمى و أبدى را بدست آورده است، و بدانید هر روزى که امت به دین واقعى‌اش برگردد مسیر و هدایت پیامبرش حضرت محمدص را آنگونه که مى‌بایست پیش گیرد مطمناً عزت و شرافت، و سرفرازى و سعادت را به آغوش کشیده است، یکى از رهبران کلیسا گفته بود «تا زمانى‌که قرآن و نمازهاى جمعه وکنگره حج وجود داشته باشد اسلام بعنوان صخره‌اى محکم باقى خواهد ماند و کشیش‌هاى تبشیر و نصرانیت آن با تصادم کرده، و ازهم خواهد پاشید».