مقدمه مترجم
إنَّ الحمد لله، نحمده، ونستعينه، ونستغفره، ونعوذ بالله من شرور أنفسنا، ومن سيئات أعمالنا، من يهده الله فلا مضل له، ومن يضلل فلا هـادي له، وأشهد أن لا إله إلاَّ الله وحده لا شريك له، وأشهد أنَّ محمداً السيف في القتال و الحنين في الدعوة عبدالله و رسوله، صلى الله عليه وعلى آله وأصحابه اجمعين و من تبهعم بإحسان إلى يوم الدين، بسم الله الرحمن الرحيم - والعصر - ان الانسان لفي خسر - الا الذين امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر. واما بعد:
همهی ما میدانیم كه روزی این دنیای فانی را باید ترک كنیم و اهمیت این مسئله تا آنجاست كه خداوند یک سوم كلام خود قرآن كریم را به آن اختصاص داده است، در راستای این اعتقاد و حدیث پیامبر ج: «طلب العلم فريضة علي كل مسلم» [۱]، تصمیم به مطالعهی كتاب حادی الارواح الی بلاد الافراح، تألیف عالم عالیقدر امام ابن قیم الجوزیه رح گرفتم، در حین مطالعه به بخشی از كتاب برخورد كردم كه موضوع آن، اثبات دیدن خداوند توسط بهشتیان در آخرت با چشمانشان، همانند دیدن ماه در شب چهارده بود؛ و از آنجائیكه از عدهای میشنیدم كه خداوند در همه جا حضور دارد (نه اینكه از همه جا آگاه است)، در دنیا كه ریشهی كلمهای آن جای پست است و یا حتی در جاهای كثیفِ همین دنیا مثل كاباره، مشروب فروشی، مستراح و... و در عین حال منکر رؤیت باریتعالی در قیامت توسط مؤمنین هستند؛ مرا بر آن داشت كه آن بخش از كتاب را ترجمه كنم و به امید اینكه در زمرهی كسانیكه در سورهی «والعصر» خداوند آنها را از زیانكاران جدا كرده است قرار گیرم، آنرا در اختیار دوستان قرار دهم.
در ترجمهی آیات و احادیث این كتاب از كلماتی مثل ساق خداوند و... استفاده شده است. باید طبق آیه: ﴿...لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞ...﴾آگاه باشیم كه این كلمات (ساق، ید، ...) را نباید با ساق، دست، ... انسان یا ملائک و یا هر موجود دیگری مقایسه كرد. بطور مثال می گوئیم چشم الكترونیک آیا مانند چشم انسان است؟!.
لازم بذكر است در ترجمهی آیات این كتاب سعی شده است تا از ترجمههای شیخ شاه ولی الله محدث دهلوی ر و دكتر مصطفی خرم دل (تفسیر نور) استفاده شود و ناگفته نماند از ذکر راویان احادیث، بجز در حالت ضرورت خودداری شده است و دوستانی که علاقهمند به این علم میباشند، میتوانند به کتبی که در پاورقیها آمده رجوع کنند.
در پایان از همهی اساتیدی كه در ترجمه و نشر این كتاب مرا یاری كردند بخصوص شیخ حافظ عبدالوحد دهواری كه زحمت بازنگری آنرا به عهده گرفتند، كمال تشكر را دارم.
ابو عمر تهرانی/ بهار ۸۵
[۱] ابن ماجه در سننش: (۲۲۰) : كسب علم برای هر مسلمان واجب است. در ابتدای این باب امام ابن قیم ر توصیفی بر این عقیده وارد کرده و عقاید اهل بدعت را در اینباره بیان میدارد که از ذکر آن موارد خودداری شده است.
خداوند سبحانه و تعالی دربارهی شخصی که در زمان خودش عالمترین مخلوقش نسبت به وی بوده است، همان کسی که الله تبارک و تعالی با او سخن گفت و او را نجات داد و او را از بین مردم زمین برگزید [یعنی حضرت موسی ÷] اینگونه خبر میدهد که آن [بندهی بزرگوار] نگریستن به پروردگارش را از وی طلب نمود، و الله تبارک و تعالی در جواب به او فرمود: ﴿...قَالَ لَن تَرَىٰنِي وَلَٰكِنِ ٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡجَبَلِ فَإِنِ ٱسۡتَقَرَّ مَكَانَهُۥ فَسَوۡفَ تَرَىٰنِيۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُۥ لِلۡجَبَلِ جَعَلَهُۥ دَكّٗا...﴾[الأعراف: ۱۴۳]» [۲].
این آیه دلایلی را بیان میدارد که دارای وجوه مختلف میباشد:
۱- از کلیم رحمان و رسول کریم او، بر نمیآید که از پروردگار خود چیزی را طلب نماید که بر او جایز نیست؛ چه بسا که آن امر از باطلترین باطلها و بزرگترین محالات باشد، امری که نزد بچه فلاسفه یونان و صائبیان و فرعونیان مانند این است که از او [تبارک و تعالی] طلب شود تا بخورد و بیاشامد و بخوابد، و مانند این اموری که الله تبارک و تعالی خیلی برتر از آن است که به آنها توصیف شود؛ خداوندا! چه عجیب است! چگونه میشود از صائبیان و آتشپرستان و مشرکینی که بتها را عبادت میکنند و بچه جهمیهها و فرعونیان تبعیت کرده شود و آنان را داناتر از موسی بن عمران ÷نسبت به الله تعالی دانست. امری که برای آن حضرت غیر ممکن بوده و لزوماً، به شدیدترین شکل از آن پاک است؟!!!.
۲- خداوند بلند مرتبه در اجابت خواستهی حضرت موسی ÷كه از خداوند خواست تا خود را برؤیت او برساند عدم امكان این مطلب را بیان نكرد و مطمئناً اگر این كار محال بود آنرا به كلی رد میكرد درست مانند خواستهی حضرت ابراهیم ÷از خداوند متعال، مبنی براینكه زنده كردن مردگان را به او نشان دهد و همچنین درخواست حضرت عیسی ÷كه خداوند سفرهی آسمانی را نازل كند در این دو مورد، خداوند هیچكدام را رد نكرد، لیكن خواستهی حضرت نوح ÷كه تقاضا نمود تا پسر او را نجات دهد، اجابت نفرمود، ﴿....إِنِّيٓ أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ ٤٦ قَالَ رَبِّ إِنِّيٓ أَعُوذُ بِكَ أَنۡ أَسَۡٔلَكَ مَا لَيۡسَ لِي بِهِۦ عِلۡمٞۖ وَإِلَّا تَغۡفِرۡ لِي وَتَرۡحَمۡنِيٓ أَكُن مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٤٧﴾[هود: ۴۶-۴۷] [۳].
۳- در جواب موسی÷خداوند فرمود: ﴿لَن تَرَىٰنِي﴾- هرگز مرا نخواهی دید- و نفرمود: هیچ زمانی مرا نخواهی دید و من قابل رؤیت نیستم ویا دیدن من مجاز نمیباشد و فرق بین این دو جواب، برای کسی که در آن تامل کند، واضح و آشکار است و این مسئله بر این دلالت دارد كه خداوند سبحانه و تعالی قابل رؤیت است، ولی موسی ÷قدرت دیدن الله تبارک و تعالی در این دنیا، بخاطر عجز و ناتوانی بشر در مقابل دیدن الله تعالی در دنیا را نداشت.
۴- وجه چهارم مسئله را واضحتر میکند: قول خداوند ﴿...وَلَٰكِنِ ٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡجَبَلِ فَإِنِ ٱسۡتَقَرَّ مَكَانَهُۥ فَسَوۡفَ تَرَىٰنِي...﴾[الأعراف: ۱۴۳] [۴]. است که به حضرت موسی ÷یاد داد كه كوه با تمام قوت و صلابتش تحمل تجلی خداوند را در این دنیا ندارد، چه برسد به بشری كه از ضعف خلق شده است.
۵- الله سبحانه و تعالی میتوانست کوه را در جای خود نگه دارد و آن را در جای خود نگه دارد و این امر برای قدرت وی، غیر ممکن نبود و همچنین رؤیت خود را وابسته به آن دانست؛ اگر رؤیت امری به ذاته محال بود، آن را وابسته به استقرار کوه بر نمیشمرد؛ و اگر رؤیت امر محالی بود، در جواب چنین میفرمود: اگر کوه در جای خود بماند پس من میخورم و میآشامم و میخوابم؛ آیا هر دو امر برای شما یکی است؟
۶- قول خداوند سبحان ﴿...فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُۥ لِلۡجَبَلِ جَعَلَهُۥ دَكّٗا...﴾[الأعراف: ۱۴۳] [۵]. از روشنترین دلایل برای اثبات ممكن بودن رؤیت خداوند میباشد و چگونه ممكن است كه خداوند خود را به كوهی كه جماد است و هیچ پاداش و جزایی برای او نوشته نشده است نشان دهد و خود را به پیامبران و اولیائش در سر زمین كراماتش نشان ندهد؟ و سبحانه و تعالی به موسی ÷آموخت که وقتی کوه یارای باقی ماندن در برابر رؤیت را ندارد، بشر ضعیفتر هم به طبع این توانایی را نخواهد داشت.
۷- خداوند بلند مرتبه با پیامبرش سخن گفت و او را خطاب قرار داد و او را نجات داد، و آیا كسی كه جواز صحبت بی-واسطه را به او داد، جواز رؤیت که امری اولیتر است را به او نمیدهد؟ پس رؤیت را نمیشود انکار کرد، مگر آنکه سخن گفتن خداوند را انکار کرد. و گروهی که رؤیت را منکر شدهاند، بین دو امر فوق جمع کرده و هر دو را انکار کردهاند، هم سخن گفتن الله با شخصی و هم اینکه کسی او را ببیند. میبینیم از آنجا که موسی ÷سخن او را شنیده بود، از وی درخواست نمود تا او را ببیند و پیامبر الله جواز رؤیت را از مورد خطاب قرار گرفتن و شنیدن سخنش استنباط کرده بود؛ و جوابی که به وی داده شد، محال بودن امر را نمیرساند بلکه به او نشان داده شد، همانگونه که کوه توانایی ثابت ماندن در برابر تجلّی الله را ندارد، او نیز این توانایی را [در دنیا] دارا نمیباشد.
در كلام خداوند كه فرمود: ﴿لَن تَرَىٰنِي﴾- هرگز مرا نمیبینی- درست است كه نفی دیدن در آینده آمده است ولی دلیلی بر استمرار دیدن نمیباشد؛ به این دو آیه توجه كنید: ﴿وَلَن يَتَمَنَّوۡهُ أَبَدَۢا...﴾[البقرة: ۹۵] [۶]. [كه در مورد یهودیان كه قسمتی از كافران هستند آمده است] و قول دیگر خداوند: ﴿وَنَادَوۡاْ يَٰمَٰلِكُ لِيَقۡضِ عَلَيۡنَا رَبُّك...﴾[الزخرف: ۷۷] [۷]. [كه در مورد تمام كافران آمده است؛ مشاهده میشود عدهای از کافران یعنی یهودیان هرگز «لن» تقاضای مرگ نمیکنند ولی در آیه دوم اشاره شده، کافران در آخرت تقاضای مرگ میکنند، پس نتیجه میگیریم هرگز «لن» در آیه اول فقط برای دنیا میباشد].
[۲] «... (خداوند) فرمود: (تو با این بنیهی آدمی و در این جهان مادی تاب دیدار مرا نداری و) مرا نمیبینی. ولیكن (برای اطمینان خاطر از اینكه تاب دیدن مرا نداری) به كوه (كه همچون تو ماده و بسی نیرومندتر از تو است) بنگر، اگر (در برابر تجلی ذات من) بر جای خود استوار ماند، تو هم مرا خواهی دید. اما هنگامی كه پروردگارش خود را به كوه نشان داد، آنرا در هم كوبید...». [۳] «... من تو را نصیحت میكنم كه از نادانان نباشی (و ندانی كه در مكتب آسمانی، پیوند بر اساس عقیده است؛ نه گوشت و خون) * نوح گفت: پروردگارا! از اینكه چیزی را (از این به بعد) از تو بخواهم كه بدان آگاه نباشم، خویشتن را در پناه تو میدارم (و عاجزانه از آستانت میخواهم كه مرا از چنین لغزشهایی دور بداری). اگر مرا مورد مغفرت و رحمت قرار ندهی از زیانكاران خواهم بود». [۴] «... ولیكن به كوه بنگر، اگر بر جای خود استوار ماند، تو هم مرا خواهی دید...». [۵] «اما هنگامی كه پروردگارش خود را به كوه نشان داد، آنرا در هم كوبید...». [۶] «... هرگز آرزوی آن (مرگ را) نمیكنند...». [۷] «آنان فریاد میزنند: ای مالک! پروردگارت ما را بمیراند و نابودمان گرداند...».