دليل ششم:
كلام خداوند عزوجل است كه: ﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَهُوَ يُدۡرِكُ ٱلۡأَبۡصَٰرَ﴾ [الأنعام: ۱۰۳] [۲۷]؛ استدلال به این آیه در نفی رؤیت خداوند از عجیبترین و ضعیفترین استدلالها میباشد و خواهیم دید كه این آیه، نه رد كنندهی آیه دیگری میباشد و نه حدیث صحیحی. استاد ما [شیخ الاسلام]، وجه استدلال آنرا به بهترین شکل برای ما تصریح کرد و با لحنی آرام به من گفت: من تأکید میکنم، نه تنها آن آیه هیچ ردّی بر آیهای دیگر و یا حدیث صحیح نیست، بلکه دلیلی برای رد کسانی است که رؤیت را منکر میباشد، و آن جایز بودن رؤیت را رسانده و غیر ممکن بودن آنرا رد میکند. خداوند سبحانه فقط آنرا از جهت مدح خودش بیان میفرماید و آن مدح فقط دلیلی برای اثبات صفات ثابته میباشد، و باید توجه داشت که [اگر در این آیه] عدم محض چیزی [مثلِ رؤیت] بیان شده باشد، گویای هیچگونه کمالی نبوده و توسط آن مدحی صورت نمیگیرد؛ پروردگار سبحانه و تعالی، هرگاه خود را با اعلام عدم وجود صفتی، مدح می-فرماید، امرِ وجودی دیگری را به اثبات میرساند، مثلاً مدح او در مورد عدم غفلت و خوابش، متضمن كمال تدبیر كنندگی اوست، و عدم مرگش متضمن كمال حیات اوست، نفی سستی و درمانده بودنش متضمن كمال قدرتش است و نفی شریک و همنشین و فرزند و پرستار، متضمن كمال ربوبیت و الوهیت(معبودیت) و چیرگی اوست و نفی خوردن و نوشیدن، متضمن كمال بینیازی و غنای اوست، و نفی شفاعت بدون اجازه او، متضمن كمال توحید و بینیازی او از خلقش میباشد، نفی ظلم متضمن كمال عدل و علم و غنای اوست، و نفی فراموشكاری و پنهان بودن چیزی از او، متضمن كمال علم و احاطهاش به همه چیز می-باشد و نفی شبیه بودن چیزی به او، متضمن این است كه در ذات و صفات دارای كمال است؛ و از آنجا که هیچ مدحی با بیان این عدم وجود، به اثبات نمیرسد و صفت نفی شده با موصوف خود در این عدم شریک میشود و واضح است که هرگاه موصوفی با صفت عدمی وصف شود و او دارای آن نقض باشد، این توصیف، بیان کنندهی هیچ کمالی برای موصوف خود نمی-باشد.
و اگر آیهی: ﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ﴾بیانگر قابل دیده نشدن وی باشد، هیچ مدحی در آن آیه صورت نمیگیرد و با مشارکتِ صفتِ نفی چیزی با الله تعالی، هیچ کمالی را برای وی به اثبات نمیرسد؛ پس معنی آن اینگونه میشود که او دیده میشود ولی درک نشده و به او احاطه حاصل نمیشود، همانگونه که در كلام خداوند داریم: ﴿وَمَا يَعۡزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثۡقَالِ ذَرَّةٖ﴾[یونس: ۶۱] [۲۸]. و این بیانگر آن است كه او همه چیز را میداند و كلامش ﴿وَمَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٖ﴾[ق: ۳۸] [۲۹]؛ بیانگر كمال قدرت خداوند میباشد و در كلامش ﴿وَلَا يَظۡلِمُ رَبُّكَ أَحَدٗا﴾[الکهف: ۴۹] [۳۰]. كامل بودن عدل خداوند را میرساند و در قرآن مجید داریم ﴿لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞ﴾[البقرة: ۲۵۵] [۳۱]. كمال تدبیر كنندگی او را میرساند و در انتها، سخنش: ﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ﴾بر نهایت عظمت پروردگار و اینكه او از هر چیزی بزرگتر است دلالت دارد و او درک نمیشود، چون به او احاطه حاصل نمیشود و ادراک و درک کردن به معنی احاطه پیدا کردم بر چیزی میباشد. و میبینیم که این خود دلیلی برای اثبات رؤیت میباشد، همانگونه که خداوند بلند مرتبه میفرماید: ﴿فَلَمَّا تَرَٰٓءَا ٱلۡجَمۡعَانِ قَالَ أَصۡحَٰبُ مُوسَىٰٓ إِنَّا لَمُدۡرَكُونَ ٦١ قَالَ كَلَّآۖ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهۡدِينِ ٦٢﴾[الشعراء: ۶۱-۶۲] [۳۲]، در این آیه یاران حضرت موسی ÷میگویند: فرعونیان بر ما احاطه پیدا كردهاند و نمیگویند: فرعونیان ما را میبینند، چنانچه حضرت موسی÷ با گفتن ﴿كَلَّآ﴾نفی رؤیت آنان توسط فرعونیان را اعلام نمیكند، بلكه نفی احاطه كردن آنها را بیان میدارد و میفرماید: پروردگار با من است و راه را به من نشان خواهد داد. و خداوند سبحان در تصدیق سخن حضرت موسی ÷میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ أَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَسۡرِ بِعِبَادِي فَٱضۡرِبۡ لَهُمۡ طَرِيقٗا فِي ٱلۡبَحۡرِ يَبَسٗا لَّا تَخَٰفُ دَرَكٗا وَلَا تَخۡشَىٰ ٧٧﴾[طه: ۷۷] [۳۳]. و باید توجه داشت كه دیدن با درک كردن بطور كامل فرق میكند و پروردگار بلند مرتبه دیده می شود ولی درک نمیشود، همانگونه كه همگان میدانند او وجود دارد اما كسی بر ماهیت وجودش احاطه پیدا نمیكند؛ و این فهم صحابه و ائمه از این آیه میباشد.
ابن عباسس گفته است: ﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ﴾یعنی چشمها به او احاطه نمی یابد و همچنین از قتاده /آمده است: او بزرگتر از آن است كه چشمها بر او مستولی گردند و عطیه /گفته است: خداوند را مینگرند و چشمهای آنها به خداوند احاطه پیدا نمیكند، ولی خداوند هنگام دیدن آنها بر ایشان احاطه دارد و این معنی قول خداوند است كه ﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَهُوَ يُدۡرِكُ ٱلۡأَبۡصَٰرَ﴾. پس مؤمنین خداوند را با چشمهایشان میبینند، ولی درک آنها كامل نمیشود و او را در نمییابند و خداوند ﻷاینچنین وصف شده، كه چیزی بر او محیط نمیشود و او به هر چیزی احاطه پیدا میكند و همچنین او تمام كلام مخلوقاتش را میشنود ولی كسی بر كلام او احاطه نمییابد، و او به علم خلقش آگاه است ولی كسی از علم او برخوردار نیست.
و به همین صورت برای نفی صفات الله به آیهی ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ ﴾[الشوری: ۱۱] [۳۴]. استدلال میکنند، ولی در واقع این آیه از بزرگترین دلایل برای اثباتِ کثرتِ صفات کمال الله و نعوت جلال وی میباشد؛ و از روی کثرت و عظمت و وسعت صفات الله است که چیزی شبیه وی وجود ندارد، و اگر از آن برای اثبات نفی صفات استفاده شود، میبینیم که عدم و نبودِ محض توسط این مدح صورت گرفته است؛ و این را هم باید در نظر داشت که هر انسان عاقلی از اینکه گفته شود: فلانی مثل و مانندی ندارد، و برای او نظیری وجود نداشته، و کسی شبیه او نیست، اینگونه برداشت میکند که آن شخص بر اساس اوصاف و نعتهایش که وی در آنها با دیگر انسانها فرق دارد، او را از مردم دیگر جدا میکند؛ و بیانگر وقتی است که زیادی اوصاف و صفتهای او باعث از بین رفتن مشابهت مردم دیگر با وی و بیمانند شدن او شود؛ پس این سخن خداوند: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ ﴾، دلیلی بر کثرت اوصاف و صفات او میباشد و کلامش: ﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ﴾، دلیل بر دیده شدن و درک نشدنش میباشد، و کلامش: ﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ يَعۡلَمُ مَا يَلِجُ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا يَخۡرُجُ مِنۡهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ وَمَا يَعۡرُجُ فِيهَاۖ وَهُوَ مَعَكُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ ٤﴾[الحدید: ۴] [۳۵]. دلیل بر جدا بودن پروردگار از خلقش میباشد، یعنی او آنها را در درون خودش خلق نفرموده، بلکه آنها در خارج خودش خلق نموده است، و جدا از این مسئله با استقرار برعرشش نیز از مخلوقاتش جدا شده است، و همچنین میداند که آنها، بر چه حالی هستند و آنها را میبیند و دیداری شکاف دهنده در مقابل آنها دارا میباشد، و با عمل و قدرت و اراده و شنوایی و دیدنش بر آنها احاطه دارد و این همان معنیِ همراه بودن الله، با بندگانش در هر کجایی که باشند، است. و این مسئله با تأمل خوب، در لفظ و معنای این سخن الله تعالی: ﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَهُوَ يُدۡرِكُ ٱلۡأَبۡصَٰرَ﴾حاصل میشود، و آن ذات سبحانش برتر از آن است توسط چشمها درک شده و به وی احاطه حاصل شود، و با باریک بینی و خبر دار بودنش از هر چیز، چشمها را درک کرده و و از دید او پنهان نمیمانند، و او در عین عظمتش باریک بین است و عین باریک بینی عظیم، کسی که هیچ چیزی بمانند او نیست و او شنوای بیناست، ﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَهُوَ يُدۡرِكُ ٱلۡأَبۡصَٰرَۖ وَهُوَ ٱللَّطِيفُ ٱلۡخَبِيرُ ١٠٣﴾.
[۲۷] «چشمها (كُنهِ ذات) او را در نمییابند، و او چشمها را در مییابد». [۲۸] «... و هیچ ذرهای از پروردگار تو پنهان نمیماند...». [۲۹] «(ما آسمانها و زمین و آنچه كه بین آنهاست در شش دوره خلق كردیم) و هیچگونه درماندگی و خستگی به ما نرسید». [۳۰] «... و پروردگار تو به كسی ظلم نمیكند». [۳۱] «... او را نه چرتی و نه خوابی فرا نمیگیرد ...». [۳۲] «هنگامیكه هر دو گروه یكدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند: ما (در چنگال فرعونیان) درافتادیم (= مدركون) * (موسی) گفت: چنین نیست. پروردگار من با من است (قطعاً مرا به دست دشمنم نمیسپارد و به راه نجات) رهنمودم خواهد كرد». [۳۳] «(مدتها به این منوال گذشت و حوادث تلخ و شیرینی میان موسی و فرعون روی داد. سرانجام) ما به موسی پیام دادیم كه شبانه بندگانم را (از مصر بسوی فلسطین) كوچ بده، و آنگاه (كه به كرانهی نیل رسیدید، با عصا به رودخانهی دریاگون نیل بزن و) راهی خشک برای آنان در دریا بگشا. (راهی كه چون گام بگذاری) نه از فرعونیان میترسی كه به تو برسند و نه (از غرق شدن در آن آب) هراسی داری». [۳۴] «... هیچ چیزی مانند وی [الله] نیست ... ». [۳۵] «او کسی است که آسمانها و زمین را در شش دوره خلق فرمود سپس بر عرش استقرار یافت، میداند چه چیزی در زمین فرو میرود و چه چیزی از آن خارج میشود، و چه چیزی از آسمان نازل میشود و چه چیزی از آن بالا میرود، و [با علمش] هرجا که باشید همراه شما میباشد، و الله به آنچه انجام میدهید، بینا میباشد».