بزرگترین نعمت بهشت رویت خداوند جل جلاله

فصل:

فصل:

و حدیث عبدالله ابن مسعود كه طبرانی [با اسنادش] آورده است: پیامبر جفرمود: خداوند اولین و آخرین انسانها را در مكانِ و زمان اعلام شده جمع می‌‌‌كند، كه چهل سال طول می‌‌‌كشد، چشمهایشان بسوی آسمان خیره شده و منتظر جدایی [حق از باطل] می‌‌‌شوند، پیامبر جفرمود: خداوند در سایه‌‌‌ای از ابر از عرش بروی كرسیی فرود می‌‌‌آید، سپس ندا دهنده-ای ندا می‌‌‌دهد: ای انسانها آیا از پروردگارتان راضی نشدید؟ كسی كه شما را خلق كرد و روزی داد، و امرتان كرد تا او را عبادت كنید و ذره ای به او شرک نورزید، هر كدام از شما بدنبال چیزی كه در دنیا برای خود اولیاء می‌‌‌گرفته و پرستش می‌‌‌‌‌‌كرده برود، آیا این عدلی از طرف پروردگارتان نمی‌باشد؟ گفتند: بله، [پیامبر ج]فرمود: هر قومی بدنبال آنچه در دنیا پرستش می‌كرده و به دوستی می‌‌‌گرفته می‌‌‌رود. و فرمود: می‌‌‌روند و مانند آن چیزهایی كه در دنیا عبادت می‌‌‌كردند برای آنها نمایان می‌‌‌شود، بعضی از آنها بدنبال خورشید می‌روند و بعضی بدنبال ماه و [بعضی] بسوی بتهایی از سنگ می‌‌‌روند و [بعضی] بسوی شبیه آنچه در دنیا پرستش می‌‌‌كردند [می‌‌‌روند]. فرمود: و برای كسانی كه كه عیسی ÷را عبادت می‌‌‌كردند، شیطانِ عیسی ÷نمایان می شود [۵۰]و برای كسانی كه عُزیر را عبادت می كردند، شیطانِ عزیر نمایان می‌‌‌شود و محمد جو امتش باقی می‌‌‌مانند. پروردگار به نزد آنها می‌‌‌رود و می‌‌‌فرماید: شما را چه می‌‌‌شود، چرا همانگونه كه انسانهای [دیگر] بدنبال [چیزهایی] رفتند، شما بدنبال [چیزی] نمی‌روید؟

فرمود: می‌‌‌گویند: همانا ما معبودی داریم كه او را در پس [معبودان دیگر] ندیدیم، می‌‌‌فرماید: اگر او را ببینید می‌‌‌شناسید؟ می‌‌‌گویند: همانا بین ما و او نشانه‌ایست، كه اگر او را ببینیم او را می‌‌‌شناسیم. می‌‌‌فرماید: آن [نشانه] چیست؟ می‌گویند: از ساق خود پرده بر می‌‌‌دارد، و در آن لحظه خداوند از ساق[ش] پرده بر می‌‌‌دارد و [همگی] برای او به سجده می‌‌‌افتند و گروهی باقی می-ماند كه كمرهایشان مانند شاخ گاو [راست می‌‌‌ماند]، می خواهند سجده كنند ولی نمی‌‌‌توانند، [۵۱][و این در حالی است كه وقتی در دنیا] سالم بودند و به سجده خواند می‌‌‌شدند، [امتناع می‌كردند]، سپس خداوند می‌‌‌فرماید: سرهایتان را بالا بگیرید و سرهایشان را بالا می‌‌‌گیرند، آنها را به اندازه اعمالشان [در دنیا] نورانی می‌‌‌كند، به بعضی از آنها نوری می‌‌‌دهد كه به اندازه یک كوه بزرگ است و [آن نور] در جلو آنها حركت می‌‌‌كند و به بعضی نور كمتر از آن می‌‌‌دهد و به بعضی [دیگر] نوری می‌‌‌دهد كه مانند شاخه‌‌‌ی درخت خرما در دست راست اوست، و به بعضی نوری كمتر از آن می دهد، تا اینكه به مردی می‌‌‌رسد كه نور داده شده به وی، در حد تاریكی جلوی پای اوست، لحظه‌ای روشن می‌‌‌شود و لحظه‌‌‌ای [دیگر] خاموش، وقتی جلوی پای او را روشن می‌‌‌كند راه می‌‌‌رود و وقتی خاموش می‌‌‌شود می‌‌‌ایستد. پروردگار تبارک و تعالی در جلویشان [حركت می‌‌‌كند] تا اینكه از آتش عبور می‌‌‌فرماید، و اثری مانند تیزی شمشیر برجای می‌‌‌گذارد، راوی گفت: و [خداوند] می‌‌‌فرماید: [از آن] عبور كنید و به (آسانی‌‌‌ای كه) به اندازه نورشان است از آن عبور می‌‌‌كنند. بعضی مانند یک چشم بهم زدن عبور می‌‌‌كنند، و بعضی مانند برق، و برخی مانند ابر، و بعضی مانند پائین آمدن شهاب، و بعضی مانند باد، بعضی به سرعت اسب، و برخی دیگر با سرعت شتر از آن عبور می‌‌‌كنند، تا اینكه كسی از آن عبور می‌‌‌كند كه نورش به اندازه تاریكی جلوی پای اوست و آتش به دور و اطراف او می‌‌‌رسد، و این حالت تغییر نمی‌‌‌یابد تا اینكه رهایی یابد، و وقتی رها شد بر آن می‌‌‌ایستد و می‌‌‌گوید: الحمدالله، همانا خداوند به من چیزی عطا كرد كه به كسی عطا نكرده-است، زیرا مرا از آن [آتش]، بعد از اینكه آنرا دیدم، نجات داد.

فرمود: و می‌‌‌رود تا اینكه به گودالِ آبی كنار درب بهشت [می‌‌‌رسد] و خود را می‌شوید، و باد بهشت و رنگهای آن بر او نمایان می‌‌‌شود، و آنچه را در بهشت است از لای آن درب می‌‌‌بیند، و می‌‌‌گوید: پروردگارا مرا داخل آن بهشت بفرما! و خداوند تبارک و تعالی به او می‌‌‌فرماید: [با وجود اینكه] من تو را از جهنم نجات دادم، تو بهشت را [از من] می‌‌‌خواهی؟ و می‌‌‌گوید: [حال كه اینطور است]، بین من و آن، پرده‌‌‌ای قرار بده تا صدای آنرا نشنوم. فرمود: پس داخل بهشت شد. فرمود: به او منزلی نشان داده شده، و افراشته می شود تا به آن داخل شود، مانند این است كه آنرا در خواب می‌‌‌بیند، و بدنبال آن می‌‌‌گوید: خداوندا آن منزل را به من بده!، [خداوند] می‌‌‌فرماید: اگر آنرا به تو بدهم، ممكن است غیر از آن چیزی بخواهی؟ می‌‌‌گوید: به عزتت چیزی غیر از آن نمی‌‌‌خواهم، چه منزلی بهتر از آن است؟ آن [منزل] را به او داده و او را در آنجا سكنا می‌‌‌دهد، [سپس] برای او منزل دیگری برافراشته و نشان داده می‌‌‌شود، و می‌‌‌گوید: پرودگارا آن منزل را [نیز] به من بده! و خداوند می‌‌‌فرماید: اگر آنرا به تو بدهم چیز دیگری نمی‌‌‌خواهی؟ می‌‌‌گوید: خیر، به عزتت بجز آن، چیزی از تو نمی‌‌‌خواهم و چه منزلی بهتر از آن می‌‌‌تواند وجود داشته باشد؟ و آنرا به او می‌‌‌دهد و او را در آنجا سكنا می‌‌‌دهد، [سپس] جلوی او منزل دیگری برافراشته و نشان داده می‌‌‌شود، گویی كه آنرا در خواب می‌‌‌بیند و می‌‌‌گوید: پروردگارا آن منزل را به من بده و خداوند أمی‌‌‌فرماید: اگر آنرا به تو بدهم چیز دیگری نمی‌‌‌خواهی؟ می‌‌‌گوید: خیر، به عزتت چیزی غیر از آن از تو نمی‌‌‌خواهم و چه منزلی بهتر از آن! آنرا به او می‌‌‌دهد و در آنجا سكنایش می‌‌‌دهد، سپس او ساكت می‌‌‌شود، خداوند عزوجل می‌‌‌فرماید: تو را چه شده است، چیزی نمی‌‌‌خواهی؟ می‌‌‌گوید: خداوندا! آنقدر از تو خواستم و آنقدر قسم خوردم تا به خجالت افتادم، خداوند می‌فرماید: آیا راضی می‌‌‌شوی تا مثل دنیا، از آن روزی كه آنرا خلق كردم تا روزی كه آنرا فنا كردم و ده برابر آنرا به تو بدهم؟ می‌‌‌گوید: آیا مرا به استهزاء گرفته‌‌‌ای و [همانا] تو پروردگار با عزت هستی، و پروردگار از سخنش می خندد.

گفت: و عبدالله ابن مسعود را دیدم وقتی به این قسمت از حدیث رسید خندید، و مردی به او گفت: تو را بارها دیدم كه این حدیث را تعریف می‌‌‌كنی و هر وقت به این قسمت از حدیث می‌‌‌رسی می‌‌‌خندی، و او گفت: پیامبر بارها این حدیث را برای ما بازگو كرد و هر وقت به این قسمت از حدیث می‌‌‌رسید می‌‌‌خندید، تا آنجا كه دندانهایش آشكار می‌‌‌شد. گفت: و پروردگار می‌‌‌فرماید: خیر، [من تو را به استهزاء نگرفته‌‌‌ام] ،ولی من به آن قادرم، او می‌‌‌گوید: مرا به انسانها ملحق كن و می‌فرماید: به انسانها ملحق شو. دوان دوان بسوی درب بهشت می‌‌‌رود تا اینكه به مردم می-رسد، برای او قصری از مروارید برافراشته می‌‌‌شود و او به سجده می‌‌‌افتد؛ و به او گفته می‌‌‌شود: هر چه بخواهی برای تو مهیاست؟ سرت را بلند كن، بعد از آن، یا می‌‌‌گوید: پروردگارم را دیدم [و] یا [می‌‌‌گوید:] پروردگارم خودش را به من نشان داد، به او گفته می‌‌‌شود: همانا آن فقط منزلی از منازل توست! سپس می‌‌‌رود و مردی را می‌‌‌بیند كه آماده سجده شده است، به او گفته می‌‌‌شود: هر چه بخواهی برای تو مهیاست؟ و [در جواب] می‌‌‌گوید: به نظرم یكی از ملائكه باشی و [آن ملَك] به او می‌‌‌گوید: همانا من فقط یكی از گنج‌های تو هستم، و برده‌‌‌ای از بردگان تو می باشم، در پیش من هزار خادم است كه [همگی] مانند من می‌‌‌باشند، به جلو پیش می‌‌‌رود تا اینكه درب قصر برای او باز می‌‌‌شود و آن مرواریدی خواهد بود كه سقفها و دربها و قفلها و كلیدهایش از او استقبال می‌‌‌كنند و [در آن] جواهرهای سبز كه درونش قرمز است [وجود دارد]، هر جواهری با جواهری از رنگ دیگر اندود می-شود، در هر جواهری تختها و همسرهاست، كه وصف پست‌‌‌ترین آنها زنان بزرگ چشم است كه هر كدام هفتاد دست لباس دارند، و درون ساق‌هایشان از پشت لباس‌هایشان پیداست، جگر آن زن آئینه‌‌‌ی مرد می‌‌‌شود و جگر مرد آئینه‌‌‌ی آن زن می‌‌‌شود. وقتی با آن زن روبرو می‌‌‌شود [و به نگاه می‌‌‌کند] چشم او هفتاد برابر از آنچه که در قبل بوده ضعیف می‌‌‌شود و به آن زن می‌‌‌گوید قسم به خدا چشمانم هفتاد برابر ضعیف شد و آن زن به او می‌‌‌گوید: قسم به خدا قسم به خدا تو نیز چشمان مرا هفتاد برابر ضعیف کردی و [به آن مرد] مژده داده می‌‌‌شود: بلند مرتبه شو و پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: و او بلند مرتبه می‌‌‌شود سپس به او گفته می‌‌‌شود خداوند ترا مالک چشمانی گرداند که مسیر صد سال را با آن می‌‌‌توانی ببینی.

گفت: و عمر سگفت: ای كعب! آیا حدیثی را که أم عبد برای ما بیان كرد شنیدی؟ آن پائین‌‌‌ترین [شخصِ] بهشتیان است، ببین بالاترین آنها چگونه است! كعب گفت: ای امیر المؤمنین! در آن چیزهایی است كه چشمی ندیده و گوشی نشنیده است، و همانا خداوند در آن خانه‌‌‌ای قرار داده است كه هر چه خواسته شود، اعم از همسران و میوه‌‌‌ها و نوشیدنیها در آن وجود دارد، و آنرا مخفی نموده و هیچ یک از خلقش آنرا نمی بیند، نه جبرئیل و نه ملائكه غیر از او ، سپس كعب آیه ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٧[السجدة: ۱۷] [۵۲]. را قرائت كرد، [كعب] گفت: در پائین ترین [جای] آن دو باغ خلق نموده است و به هر چیز خواسته شده‌‌‌ای، آنرا آراسته است و آن دو را به هر یک از خلقش كه بخواهد نشان می‌‌‌دهد، سپس گفت: كسی كه پرونده‌‌‌اش در علیین باشد، به آن سرزمین وارد می‌‌‌شود، هیچ كسی آنرا نمی‌‌‌بیند تا اینكه مردی از اهل علیین خارج می‌‌‌شود و در مُلكش سیر می‌‌‌كند، خیمه‌‌‌ای از خیمه‌‌‌های بهشت نمی‌‌‌ماند، بجز آنكه آن از نورش روشن می‌‌‌شود، و او را به رائحه آن بشارت می‌‌‌دهد، و می‌گویند: چقدر این رائحه حیرت انگیز است، این مرد كه از اهل علیین است، [از منزلش] خارج شده و در مُلكش سیر می كند و [عمر س]گفت: ای كعب! این قلبها از بدن خارج شد و به آن برگشت، و كعب گفت: به خداوندی كه جان من در دست اوست، روز قیامت در جهنم ناله‌‌‌هایست كه هیچ فرشته‌‌‌ی مقرب و پیامبری باقی نمی‌‌‌ماند، بجز اینكه او را به زانو در می‌‌‌آورد تا اینكه حضرت ابراهیم خلیل الله می‌فرماید: پروردگارا! جانم، جانم(پروردگارا به فریادم برس)، و گمان نمی‌‌‌كنم که اگر عمل هفتاد پیامبر بر عملت اضافه شود، نجات بیابی [۵۳].

[۵۰] (همانطور كه می دانیم خداوند برای امتحان كردن هر انسانی همراه او شیطانی قرار می‌‌‌دهد) (مترجم). [۵۱] ﴿يَوۡمَ يُكۡشَفُ عَن سَاقٖ وَيُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ فَلَا يَسۡتَطِيعُونَ ٤٢ خَٰشِعَةً أَبۡصَٰرُهُمۡ تَرۡهَقُهُمۡ ذِلَّةٞۖ وَقَدۡ كَانُواْ يُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ وَهُمۡ سَٰلِمُونَ ٤٣[القلم: ۴۲-۴۳]. [۵۲] «هیچكس نمی‌‌‌داند، در برابر كارهائی كه (مؤمنان) انجام می‌‌‌دهند، چه نور چشمی برای ایشان پنهان شده است». [۵۳] الهیثمی در مجمع الزوائد: (۱۰/۳۰۴)، و طبعة الدار آن: (۱۸۳۵۲)، و حاكم در المستدرك: (۲/۳۷۶-۳۷۷) و (۴/ ۵۹۰ – ۵۹۲)، و المنذری در الترغیب و الترهیب: (۴/۳۹۱ و ۵۰۳)، و الزبیدی در اتحاف السادة المتقین: (۱۰/۴۸۳)، و العراقی در المغنی عن حمل الاسفار: (۴/۵۰۹)، و سیوطی در الدر المنثور: (۱/۲۴۱).