پژوهشی پیرامون اصول و فروع شیعه دوازده امامی- جلد اول

فهرست کتاب

١- ولایت و سرپرستی

١- ولایت و سرپرستی

در آیه نخست - که جعفریه آن را آیه ولایت می‌نامند و به عنوان نصی قاطع در اثبات امامت به حساب می‌آورند - دقت می-کنیم می‌بینیم آنان روایت می‌کنند که درباره علی ابن ابی طالب فرود آمده، وقتیکه او در حال رکوع بود و نیازمندی آمد چیزی را درخواست نمود، او نیز با انگشت کوچک دست راستش اشاره کرد، آن یک نفر هم انگشتر را از انگشتش در آورد و گرفت. و در معنی این آیه می-گویند: خداوند کسی را که شایستگی سرپرستی مردم و انجام اموراتشان دارد، مشخص کرده است. پیروی مردم نیز از او واجب است و می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ[المائدة: ٥٥] یعنی کسی که لیاقت سرپرستی مصالح و ترتیب امور شما را دارد، خداوند و رسول است ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْسپس مومنان را این گونه توصیف می‌کند که: ﴿ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَیعنی با رعایت شرائط آن ﴿وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ٥٥یعنی زکات را در حال رکوع ادا می‌کنند.

آنگاه می‌گویند: این آیه آشکارترین دلیل بر صحت امامت بلافصل علی بعد از پیامبر است، علت آن نیز این است که: وقتی ثابت شد کلمه ﴿وَلِيُّكُمُ معنی کسی که شایستگی ترتیب امور و وجوب اطاعت از او را می‌رساند، و ثابت شده که مراد از ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْعلی می‌باشد، پس دلیل بر امامت علی نیز ثابت و آشکار می‌گردد. مراجعه به لفظ دال بر نکته اول است، کسی که در آن دقت نماید می‌داند علماء بر آن تصریح کرده‌اند، درست نیست واژه (ولی) بر دوستی در دین حمل گردد، زیرا اگر چنین باشد این امر تنها به یک نفر مومن اختصاص ندارد و دیگران خارج شوند حال آنکه لفظ ﴿إِنَّمَا حصر و نفی حکم از غیر مذکور را می‌رساند. آنچه مقصود و مصداق ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ را مشخص می‌سازد، روایات بسیاری است که آمده‌اند. چرا که تنها او بود در حال رکوع صدقه داد. نکته دیگر اینکه: آنکه مورد خطاب آیه قرار می‌گیرد غیر از کسی است که ولایت برای او مقرر شده است وگرنه باعث می‌شود: مضاف و مضاف‌الیه یکی باشند[٣٣].

این چیزی است که جعفریه بدان باور دارند. ولی اهل تاویل - همانگونه که طبری می‌گوید - [٣٤] در تفسیر آیه مزبور اختلاف نظر دارند، برخی می‌گویند، مراد از آیه علی است و برخی دیگر اعتقاد دارند: آیه همه مومنان را شامل می‌گردد و اختصاص به یک نفر ندارد.

طبری روایاتی را که دیدگاه دوم را تایید و تقویت می‌کنند می‌آورد. در برخی از آن‌ها تعجب شده از کسی که درباره مراد از ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ سوال می‌نماید، چرا که در مورد چیزی می‌پرسد که اینگونه مسائل نیازی به سوال کردن ندارد. آنگاه به دو روایت می‌پردازد:

أ- اسماعیل بن اسرائیل گفت: ایوب بن سویر از عتبه ابن ابی حکیم برایمان روایت کرد که درباره (﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥگفت: علی ابن طالب است.

ب- حارث از عبدالعزیز از غالب ‌بن عبدالله از مجاهد نقل می‌کند که: درباره‌ی ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ... گفت: در مورد علی فرود آمده است که در حال رکوع صدقه داد. در سند روایت اول دو نفر به نامهای ایوب‌بن سوید و عتبۀ بن ابی الحکیم وارد شده که امام احمد، ابن معین و دیگران او را تضعیف نموده، امام احمد او را کمی به ضعف و ناتوانی نسبت داده ولی ابن حبان وی را در زمره (ثقات - معتمدان) آورده است.

بنابراین سند حدیث اول ضعیف و بی‌اعتبار است: و در سند حدیث دوم نیز یک نفر به اسم غالب ‌بن عبیدالله وجود دارد که در اصطلاح محدثین به منکر الحدیث و متروک معروف می-باشد. لذا روایت او از درجه اعتبار ساقط است[٣٥].

ابن کثیر در تفسیر آیه مزبور می‌گوید: یعنی یهودی‌ها سرپرست شما نیستند، بلکه سرپرستی شما به خدا، رسول و مومنین بر می‌گردد. و ﴿ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَیعنی: مسلمانانی که دارای ویژگی‌های اقامه نماز که بزرگ‌ترین ارکان اسلام و مختص خداوند یکتاست و دادن زکات اموال که حق انسان‌ها و کمک نیازمندان و تهی‌دستان است، هستند. و اما درمورد جمله ﴿وَهُمۡ رَٰكِعُونَ٥٥برخی گمان برده‌اند که حال است از جمله ﴿وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ یعنی در حال رکوع زکات و صدقه می‌دهند، ولی اگر چنین باشد باید پرداخت زکات در حال رکوع بهتر از دیگر اوقات باشد چون در این آیه به عنوان مدح آمده است، حال آنکه نزد هیچ یک از علمای صاحب نظر چنین نیست. حتی عده‌ای روایتی را در این باره از علی ذکر می‌کنند که آیه درمورد او نازل شده است و آن هنگامی بود که در حال رکوع فقیری از کنار او گذشت و چیزی درخواست نمود، او نیز انگشترش را به وی داد.

ابن کثیر روایات مزبور به این موضوع را می‌آورد و سپس توضیح می‌دهد؛ به علت ضعف اسناد و مجهول بودن راویان آن‌ها هیچ یک از آن‌ها به اثبات نرسیده است. آنگاه می‌گوید: در احادیثی که قبلاً آوردیم معلوم گشت که این آیات درباره عباده بن صامت س نازل شده آنگاه که او از پیمان یهودی‌ها بیزاری جست و به ولایت خدا، پیامبر و مومنان راضی شد و به همین خاطر است که خداوند بعد از همه این‌ها می‌فرماید: ﴿وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ٥٦[المائدة: ٥٦] هرکس خدا و پیغمبر او و مومنان را به دوستی و یاری بپذیرد بی‌تردید حزب الله پیروز است.) همچنانکه می‌فرماید: ﴿كَتَبَ ٱللَّهُ لَأَغۡلِبَنَّ أَنَا۠ وَرُسُلِيٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٞ٢١ خداوند چنین مقدر کرده است که من و پیغمبرانم قطعاً پیروز می‌گردیم. بی‌گمان خداوند نیرومند چیره است.) و یا می‌فرماید: ﴿أَلَآ إِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٢٢ همانا حزب یزدان، قطعاً پیروز و رستگار است.

پس هرکس به ولایت خدا، پیامبرانش و مومنان راضی شود رستگار و یاری شده دنیا و آخرت است و لذا خداوند در این آیه می‌فرماید: ﴿وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ٥٦[المائدة: ٥٦][٣٦].

بعد از همه این‌ها به ذکر چند نکته می‌پردازیم:

أ- با تحقیق روایت‌های طبری و از بیانات حافظ‌ابن کثیر به این نتیجه می‌رسیم که: روایت مربوط به صدقه دادن در حال رکوع، از لحاظ سند صحیح نمی‌باشد، علاوه بر این در تمام کتب حدیثی که بدان‌ها مراجعه نمودیم این گونه روایت‌ها را نیافتیم[٣٧].

روایت‌ها - چنانکه ابن کثیر و غیر از او نیز گفته‌اند - از لحاظ متن هم مردود هستند. ارزش نماز در این است که حرکات بی‌ارتباط با آن خواه زیاد باشد یا کم، خالی باشد. تفاوت زیاد و کم در این است که حرکات بسیار نماز را باطل می‌کنند نه حرکات کم ولی بدون شک در پایین آوردن معنی اقامه نماز تاثیرگذارند[٣٨].

ب- ثعلب می‌گوید: رکوع یعنی: کرنش کردن و سر فرود آوردن، رکع یرکع رکعاً و رکوعاً یعنی: سر فرود آورد و تسلیم شد. راغب اصفهانی می‌گوید: رکوع یعنی: خمیده شدن. برخی مواقع درباره هیئت مخصوص نماز به کار گرفته می‌شود، و گاهی نیز برای فروتنی و تسلیم شدن: در عبادت باشد یا غیر عبادت. عرب دوران جاهلیت، مومن راستینی که بتها را عبادت نکرده بود، را راکع می‌نامیدند و می‌گفتند: رکع الی الله. زمخشری می‌گوید یعنی: آرامش یافت.

همچنین عرب می‌گویند: فلانی برای فلان رکوع کرده؛ وقتی که در برابرش سر تسلیم فرود آورده باشد.

این شعر هم از این قبیل است که می‌گوید:

لا تهيــن الفقير علك أن
تركع يومـاً والدهـر قد رفعه

یعنی: فقیر را مورد تحقیر و تمسخر قرار مده چون شاید روزی تو روی زانو خم شوی و روزگار او را بالا ببرد.

در قرآن کریم نیز به همین معنا استعمال شده است، چنانکه در تفسیر آیه: ﴿وَٱرۡكَعِي مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ٤٣[آل عمران: ٤٣] و با رکوع‌کنندگان رکوع ببر. این آیه خطاب به مریم است و در نماز پیشینیان اهل کتاب رکوع - که به اجماع فقها یکی از ارکان نماز ما است - وجود نداشته است. و همچنین است معنی رکوع در آیه: ﴿وَخَرَّۤ رَاكِعٗاۤ[ص: ٢٤] و به رکوع افتاد. و در آیاتی دیگری از این قبیل[٣٩].

بنابراین معنی آیه ﴿وَهُمۡ رَٰكِعُونَ٥٥این می‌شود که: ایشان در برابر پروردگارشان سر تسلیم فرود می‌آورند و گردن کچ اوامر او هستند، و در حین ادای نماز و زکات متواضع و فروتنند. پس (راکع) به معنی همان رکوعی است که در اصل لغت معنی تسلیم، فروتنی و سر فرود آوردن را دارد.

ج- تایید دیگر این معنی اینکه: آیه با صیغه فعل مضارع آمده است ﴿يُقِيمُونَ... که دلیل بر این است آیه کریمه اشاره به جریانی ندارد که در گذشته رخ داده و دیگر تکرار نمی‌گردد، بلکه بر استمرار و ادامه یافتن دلالت دارد. یعنی: پرداختن نماز، زکات دادن و تسلیم در برابر پروردگار جزو ویژگی‌ها و طبیعت مومنان است. و تفسیر آن بدین گونه که: یکی از صفات مومنان صدقه دادن هنگام نماز است، معقول و استوار نخواهد بود.

د- شیعه می‌گویند: صدقه دادن در اثنای نماز تنها مختص علی نبوده بلکه بقیه نیز به او اقتدا کرده‌اند! در اینجا سوالی پیش می‌آید: وقتی این صفت جزو فضائلی است که سر دسته پیشوایان بدان توصیف گشته و سایر امامان نیز او را سرمشق خویش قرار داده‌اند، پس چرا برترین مخلوقات، پیامبر رحمت  ج و پیشوایان دیگر سعی در آراستن خود به آن ننموده‌اند؟!!

هـ- زمخشری در تفسیر﴿وَهُمۡ رَٰكِعُونَ٥٥ می‌گوید: واو حال است در فاعل (یؤتون) یعنی زکات را در حال انجام رکوع نماز می‌پردازند. و درباره علی نازل شده هنگامیکه در حین رکوع بود، فقیری آمد و چیزی را از او طلب کرد او نیز انگشتر را بدون حرکات زیادی که به ابطال نماز منجر شود، در آورد و به او داد.

اگر بگویید: چگونه صحیح است آیه درباره علی باشد حال آنکه کلمات، به صورت صیغه جمع آمده‌اند؟ می‌گویم: گرچه سبب نزول یک نفر بوده ولی بدین علت جمع به کار رفته تا مردم جهت انجام چنین کاری تشویق گردند و به چنان پاداشی نایل آیند.

و تا این نکته را یادآوری نماید که باید مومنان تا این اندازه بر نیکوکاری و بررسی دقیق نیازمندان حریص باشند، حتی اگر هنگام ادای نماز وظیفه‌ای پیش آمده که قابل موکول کردن به بعد از نماز نبود، آن را به تاخیر نمی‌اندازند[٤٠].

در اینجا زمخشری، نخست مفهومی که از آیه برمی‌آید را بیان می‌کند، سپس بدون تحقیق آنچه در مورد سبب نزول آیه گفته شده را می‌آورد. پیشتر معلوم گردید که این سبب نزول صحیح نیست، پس نیازی به تاویل ندارد. آنگاه این کدام کاری است که قابل تاخیر به بعد از نماز نیست؟ آیا بهتر نبود آن نیازمند در آن هنگام با نمازگذاران نماز بخواند؟ یا به انتظار بنشیند تا پایان نماز؟ چطور به خود اجازه می‌دهد صدقه را از یک نفر نمازگذار طلب کند که بدینوسیله وی را از انجام عبادت مشغول سازد؟ اگر هم چنین نیازمندی وجود داشته باشد، چطور او را بر ارتکاب چنین گناه بزرگی تشویق نماییم؟

و- پیشتر گفته شد امامیه معتقدند: کسی که مورد خطاب آیه قرار گرفته غیر از کسی است که ولایت برای او مقدور شده است وگرنه اتحاد مضاف و مضاف‌الیه پیش می‌آید. این یک نوع مجادله بی‌فایده است، چرا که مراد این است: مومنان یکدیگر را به ولایت و دوستی برگزینند نه اینکه هرکدام ولی و سرپرست خود باشد (تا اتحاد مضاف و مضاف‌الیه صورت گیرد).

همچنانکه خطاب متوجه کسانی هم می‌شود که از ولایت یهودی دوری گزیده‌اند و دوست و سرپرستشان مومنین است، اینان نیز دوست و سرپرست مومنین دیگرند. این آیه هم از این باب است که: ﴿وَلَا تَلۡمِزُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِۖ[الحجرات: ١١] و همدیگر را طعنه نزنید و مورد عیبجویی قرار ندهید، و همدیگر را با القاب زشت و ناپسند مخوانید و منامید.) این آیه خطاب به همه مومنان است آیا می‌شود معنی آن این باشد که هیچ مسلمانی خود را طعنه نزند؟! آلوسی می‌-گوید از اینکه بگویید: ای مردم! غیبت مردم نکنید، چطور می‌توان این برداشت کرده شود که: هیچ یک از مردم خود را غیبت نکند؟![٤١].

ز- نزد همه علماء - اعم از شیعه و سنی - معروف است که: اعتبار به عموم لفظ است نه خصوص سبب، اگر سبب نزول مزبور درست هم باشد چرا نباید بر هر کسی که اهل ایمان، اقامه نماز، ادای زکات در حال رکوع و یا مشتاق نیکوکاری و بازجویی دقیق از احوال فقرا است، انطباق یابد؟

ح- واژه (ولی) به معنی: سرپرست امور و سزاوار دخل و تصرف در آنها، یاری‌دهنده و دوست می‌آید. ساختار جمله معنی مورد نظر را مشخص می‌کند. قرآن کریم وقتی به موالات مومنان، یا موالات غیر مومنان اعم از کفار و اهل کتاب را منع می‌کند، مقصودش از موالات: کمک و محبت است مانند: ﴿وَدُّواْ لَوۡ تَكۡفُرُونَ كَمَا كَفَرُواْ فَتَكُونُونَ سَوَآءٗۖ فَلَا تَتَّخِذُواْ مِنۡهُمۡ أَوۡلِيَآءَ حَتَّىٰ يُهَاجِرُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَخُذُوهُمۡ وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡۖ وَلَا تَتَّخِذُواْ مِنۡهُمۡ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرًا٨٩[النساء: ٨٩] آنان دوست می-دارند که شما کافر شوید همان‌گونه که خود کافر شده‌اند و مساوی شوید. پس در این صورت یارانی از ایشان نگیرید تا آن گاه که در راه خدا هجرت ‌کنند ولی اگر از این کار سر باز زدند آنان را هرکجا یافتند بگیرید و در صورت لزوم بکشید و از میان ایشان یار و یاوری برنگزینید.

یا می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِينَ يَتَّخِذُونَ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۚ[النساء: ١٣٩] این منافقان کسانی هستند که کافران را به جای مومنان به سرپرستی و دوستی می‌گیرند).

و یا: ﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ[التوبة: ٧١] مردان و زنان مومن، برخی دوستان و یاوران برخی دیگرند.

هیچ یک از آیاتی که اشاره به لفظ ولی دارند - به جز مواردی خاص مانند: ولایت خون و ولایت سفیه - از این معنی خارج نمی‌شود. ولی حتی یک مورد از آن موارد استثنایی به معنی سرپرستی همگانی بر مومنان نیامده است آیا تنها آیه ولایت از این قاعده و شیوه قرآنی خارج شده است؟

پیش از آیه ولایت خداوند می‌فرماید: ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِيَآءَۘ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٥١[المائدة: ٥١] ای مومنان! یهودیان و مسیحیان را به دوستی نگیرید. ایشان برخی دوست برخی دیگرند هرکس از شما با ایشان دوستی ورزد بی‌گمان او از زمره ایشان به شمار است و شک نیست که خداوند افراد ستمگر را هدایت نمی‌کند.

این آیه مومنان را از دوستی ورزیدن با دشمنانشان نهی کرده است. سپس آیه ولایت (آیه ٥٥) به ذکر و بیان کسانی می‌پردازد که دوستی ورزیدن با ایشان واجب است. آنگاه بار دیگر جلوگیری از موالات غیر مومنان را تکرار می‌کند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ دِينَكُمۡ هُزُوٗا وَلَعِبٗا مِّنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَٱلۡكُفَّارَ أَوۡلِيَآءَۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ٥٧[المائدة: ٥٧] ای مومنان! کسانی را از اهل کتاب و از کافران به دوستی نگیرید که دین شما را مسخره می‌کنند و به بازی می‌گیرند. از خدا بترسید اگر مومنان هستید.

بدون تردید آیه قبل و بعد از آیه ولایت مومنان را از دوستی ورزیدن در دین و محبت نهی می‌کند، پس وقتی امر به موالات میان دو نهی مزبور می‌آید قطعاً از این معنای کلی خارج نمی-گردد مگر با دلیل دیگری که وجود داشته باشد.

بنابراین واژه (وليكم) دلیل بر امامت عظمی ابوالحسن س نیست. و برای اینکه ثابت شود واژه مزبور از چارچوب کاربرد عام قرآن و مفهوم ویژه آیات پشت سر هم سوره مائده خارج شده، نیاز به دلیل آشکار و قاطع دارد.

ط- اختلافی در این نیست که کلمه (إنما) تخصیص و نفی حکم از غیر مذکور را می‌رساند، ولی جعفری‌ها درست‌نبودن حمل واژه ولی بر دوستی‌ورزی در دین و محبت را بر آن بنیان نهاده‌اند، زیرا این معنی تنها مختص یک نفر مومن نیست بلکه همه مومنان در آن مشترک و مساویند.

این استدلال نیز معقول و درست نیست، چون موالات ویژه همه مومنان است نه آنانکه دشمنی با ایشان واجب است.

موالات از آنِ یک مومن نیست و بس، بلکه این تخصیص خلاف آنچه را بدان اعتقاد دارند، می‌رساند، چرا که تصور حصر در جایی است که احتمال مشارکت، تردید و مجادله وجود داشته باشد، و به اجماع علماء هنگام فرود آمدن این آیه گمان و مشاجره‌ای در مورد امامت و جانشینی وجود نداشت (تا به انحصار یک نفر درآید و دیگران خارج گردند)، بلکه نزاع درباره یاری کردن و محبت و دوستی گرفتن بود[٤٢].

ی- فرمان خدا برای مومنان به دوستی‌ورزی با گروه‌هایی و منع ایشان از دوستی با دیگران، همه این‌ها در حیات پیامبر خدا به وقوع پیوست و در همان دوران نیز به اجرا درآمد. پس چگونه امکان دارد با وجود در قید حیات بودن پیامبر علی امام اعظم مسلمانان شود؟.

این بود برخی انتقادات درباره تفسیر شیعه از آیه مزبور، امیدوارم بعد از این، اثبات شده باشد که آیه ٥٥ سوره مائده به هیچ وجه بر امامت علی به عنوان جانشین پیامبر دلالت نمی-کند، به علاوه اینکه آیه مزبور مهمترین دلیلی است که به آن استناد می‌کنند، و اینک به دقت در سایر دلایل می‌پردازیم:

[٣٣]- التبیان ٣/٥٥٨ - ٥٦٤، مجمع البیان ٦/١٢٦، المیزان ٦/٢ـ ٢٤، زبده البیان ص ١٠٧ - ١١٠، کشف‌المراد ٢٨٩، مصباح الهدیه ص ١٧٩ - ١٨١ و تفسیر شبر ١٤١.

[٣٤]- تفسیر طبری با تحقیق احمد شاکری ١٠/٤٢٤ - ٤٢٥.

[٣٥]- همان. ج ٥ حاشیه ص ٢٢٤.

[٣٦]- تفسیر ابن کثیر ٢/٧١

[٣٧]- درباره آنچه در مورد حضرت علی روایت شده به کتاب: مفتاح کنوز السنه نیز مراجعه شود که اشاره‌ای به چنین روایاتی نرفته است.

[٣٨]- تفسیر الالوسی ٢/٣٣١.

[٣٩]- لسان العرب و تاج العروس: ماده رکع و نیز: اساس البلاغه، تفسیر طبری ١/٥٧٤ - ٥٧٥ و تفسیر الالوسی ٢/٣٣٠

[٤٠]- تفسیر کشاف ١/٦٢٤

[٤١]- تفسیر آلوسی ٢/٣٣٢

[٤٢]- تفسیر آلوسی ٢/٣٣٠