پژوهشی پیرامون اصول و فروع شیعه دوازده امامی- جلد اول

فهرست کتاب

٣- آیه تطهیر

٣- آیه تطهیر

خداوند می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيۡنَ أُمَتِّعۡكُنَّ وَأُسَرِّحۡكُنَّ سَرَاحٗا جَمِيلٗا٢٨ وَإِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ فَإِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡمُحۡسِنَٰتِ مِنكُنَّ أَجۡرًا عَظِيمٗا٢٩ [الأحزاب: ٢٨ - ٢٩] ای پیغمبر! به همسران خود بگو: اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را می‌خواهید، بیایید تا به شما هدیه‌ای مناسب بدهم و شما را به طرز نیکویی رها سازم، و اما اگر شما خدا و پیامبر و سرای آخرت را می‌خواهید خداوند برای نیکوکاران شما پاداش بزرگی را آماده ساخته است.) پیامبر پس از نزول این آیه زنانش را آزاد گذاشت، ایشان نیز همگی خدا، رسول و آخرت را انتخاب نمودند، و پس از این انتخاب و تصمیم‌گیری مومنانه بود شایستگی این را پیدا کردند که خداوند آنان را با این گفته مورد خطاب قرار دهد: ﴿يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ مَن يَأۡتِ مِنكُنَّ... تا فرموده الهی: ﴿...لَطِيفًا خَبِيرًا٣٤ [الأحزاب: ٣٠-٣٤] ای همسران پیامبر! هرکدام از شما مرتکب گناه آشکاری شود کیفر او دو برابر خواهد بود. و این برای خدا آسان است. و هرکس از شما در برابر خدا و پیامبرش خضوع و اطاعت کند و کار شایسته انجام دهد پاداش او دو چندان خواهد بود. و برای او رزق و نعمت ارزشمندی فراهم ساخته‌ایم. ای همسران پیامبر! شما مثل هیچ یک از زنان نیستید. اگر می‌خواهید پرهیزگار باشید صدا را نرم و نازک نکنید که بیمار دلان چشم طمع به شما بدوزند. و بلکه به صورت شایسته و برازنده سخن بگویید. و در خانه-های خود بمانید و همچون جاهلیت پیشین در میان مردم ظاهر نشوید و خودنمایی نکنید و نماز را بر پا دارید و زکات بپردازید و از خدا و پیامبرش اطاعت نمایید. خداوند قطعاً می-خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را کاملاً پاک سازد. و آیات خدا و سخنان حکمت‌انگیز‌ی که در منازل شما خوانده می‌شود یاد کنید. بی‌گمان خداوند دقیق و آگاه است.

این پنج آیه[٤٦] همچنانکه معلوم است درباره زنان پیامبر نازل شده‌اند، ولی جدال و سخنان فراوانی درباره آخر آیه ٣٣ ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا٣٣وجود دارد. این بخش به آیه تطهیر معروف است. شیعه بر این باورند که این تکه هیچ ارتباطی به ما قبل و ما بعد خود ندارد!! و بلکه خاص پیامبر، فاطمه زهراء، امام علی، حسن و حسین ش است، و بر معصوم بودن ایشان دلالت دارد. از این جاست که آن را مستند مذهب خویش قرار می‌دهند. استدلال آنان بر سه نکته استوار است: مشخص کردن معنای اهل بیت، دلالت آن بر معصوم بودن ایشان و پیوسته بودن عصمت و امامت. آنان معتقدند مراد از اهل بیت در آیه کریمه تنها همین پنج نفر هستند و به دو دلیل استناد می-ورزند:

أ- خطاب در (عنکم) و (یطهرکم) با ضمیر جمع مذکر مخاطب است و این - چنانچه می‌گویند - دلالت می‌کند که آیه درباره غیر زنان پیامبر نازل شده و الا ترتیب و سیاق آیات، خطاب با جمع مونث (عنکن و یطهرکن) را ایجاب می‌کرد، بنابراین تغییر خطاب جمع مونث به جمع مذکر نشانه این است که مراد از اهل بیت غیر زنان است.

ب- اخبار و روایاتی وجود دارد که آیه درباره آن پنج نفر فرود آمده است.

با مراجعه به کتاب خدا این آیه را می‌یابیم که: ﴿قَالُوٓاْ أَتَعۡجَبِينَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِۖ رَحۡمَتُ ٱللَّهِ وَبَرَكَٰتُهُۥ عَلَيۡكُمۡ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِۚ إِنَّهُۥ حَمِيدٞ مَّجِيدٞ٧٣[هود: ٧٣] گفتند: آیا از کار خدا شگفت‌ می‌کنی؟ ای اهل بیت رحمت و برکات خدا شامل حال شما است. بی‌گمان خداوند ستوده بزرگوار است.) این آیه خطاب به زن ابراهیم است.

و این آیه: ﴿۞فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى ٱلۡأَجَلَ وَسَارَ بِأَهۡلِهِۦٓ ءَانَسَ مِن جَانِبِ ٱلطُّورِ نَارٗاۖ قَالَ لِأَهۡلِهِ ٱمۡكُثُوٓاْ إِنِّيٓ ءَانَسۡتُ نَارٗا لَّعَلِّيٓ ءَاتِيكُم مِّنۡهَا بِخَبَرٍ أَوۡ جَذۡوَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ لَعَلَّكُمۡ تَصۡطَلُونَ٢٩[القصص: ٢٩] (هنگامیکه موسی مدت را به پایان رسانید و همراه خانواده‌اش حرکت کرد. در جانب کوه طور آتشی را دید به خانواده‌اش گفت: بایستید. من آتشی می‌بینم شاید از آنجا خبری یا شعله‌ای از اتش برای شما بیاورم تا خویشتن را بدان گرم کنید.) معلوم است که موسی همراه زنش دختر شعیب، حرکت کرده بود.

و این آیه: ﴿۞وَحَرَّمۡنَا عَلَيۡهِ ٱلۡمَرَاضِعَ مِن قَبۡلُ فَقَالَتۡ هَلۡ أَدُلُّكُمۡ عَلَىٰٓ أَهۡلِ بَيۡتٖ يَكۡفُلُونَهُۥ لَكُمۡ وَهُمۡ لَهُۥ نَٰصِحُونَ١٢ فَرَدَدۡنَٰهُ إِلَىٰٓ أُمِّهِۦ[القصص:١٢-١٣] (و ما دایگان را از او باز داشتیم پیش از آن و گفت: آیا شما را به ساکنان خانواده‌ای رهنمود کنیم که برای‌تان سرپرستی او را بر عهده گیرند و خیرخواه و دلسوز او باشند؟. موسی را به مادرش بازگرداندم...)

و این آیه: ﴿إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهۡلَكَ إِلَّا ٱمۡرَأَتَكَ كَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِينَ٣٣[العنكبوت: ٣٣] (ما تو را و خانواده و پیروان تو را نجات خواهیم داد مگر همسرت را که از ماندگاران و نابودکنندگان خواهد بود.)

و این آیه: ﴿وَٱسۡتَغۡفِرِي لِذَنۢبِكِۖ إِنَّكِ كُنتِ مِنَ ٱلۡخَاطِ‍ِٔينَ٢٩[يوسف: ٢٩] (و از گناهت استغفار کن بی‌گمان تو از بزهکاران بوده-ای.)

و آیاتی دیگر از این قبیل که روشن می‌سازند: کاربرد قرآنی مانع نمی‌شود که مراد از اهل بیت در آیه سوره احزاب زنان پیامبر هم باشد هرچند خطاب با صیغه جمع مذکر وارد شده است. بلکه جمع مذکر با این کاربرد جور در می‌آید، من، به کار بردن صیغه مونث با واژه اهل - مراد زنان باشد یا دیگران - را در هیچ جای قرآن کریم، سراغ ندارم.

عده‌ای از علما برای اثبات اینکه (آل) بر زنان و اولاد اطلاق می‌گردد به احادیثی استناد نموده-اند:

أ- از پیامبر خدا سوال شد که صلوات و درود را چگونه برتو بفرستیم؟ فرمود: بگویید: بار الها! بر محمد و زنان و نسل او درود بفرست، همچنانکه بر آل ابراهیم درود فرستادی و برکت خود را بر محمد و زنان و اولاد او نازل فرما همانگونه که بر آل ابراهیم نازل فرمودی، تو ستوده با عظمتی. مسلم و بخاری روایت کرده‌اند.

ب- از پیامبر خدا روایت شد که: هرکس آرزو دارد هنگام فرستادن درود بر اهل بیت ما پیمانه کامل‌تر را به کار برد، بگوید: خدایا بر محمد، زنان (مادران مومنان)، اولاد و اهل بیتش درود بفرست، کما اینکه بر آل ابراهیم درود فرستادی، تو ستوده با شکوهی. نیل الاوطار ٢/٣٢٤ـ ٣٢٦.

ج- امام بخاری با سند خود از انس روایت می‌کند که: مهریه ازدواج پیامبر خدا با زینب بنت جحش مقداری نان و گوشت بود، مسئولیت دعوت مردم برای شرکت در مراسم عروسی به من سپرده شده بود... پیامبر خدا به اتاق عایشه رفت و گفت: درود و رحمت خدا بر شما اهل بیت باد، عایشه گفت: وعلیکم السلام و رحمه الله، زنت را چگونه یافتی؟ خدا خیرت دهد. اتاق زنانش را یکی یکی سر زد، همانند عایشه به ایشان سلام می‌کرد و آنان نیز همانند عایشه جوابش می‌دادند[٤٧].

علاوه بر این‌ها، معنی لغوی اهل نیز زنان را خارج نمی‌کند

بنابراین، هم کاربرد قرآنی، هم پیامبر و هم واژه‌شناختی اهل، زنان پیامبر را از آیه تطهیر استثناء نمی‌کند، ترتیب و آرایش آیات اگر این را به طور یقین هم نرساند، حداقل به عنوان احتمال برتر این نسبت به مادران مومنان به شمار می‌آید. و اما آیه آن‌ها را در بر گیرد یا نه، منحصر کردن آن در آن پنج نفر، معقول و ممکن نیست مگر آنکه پیامبر خدا ایشان را نام برده باشد. و لذا باید روایت‌های وارده در این زمینه را بررسی نماییم:

طبری می‌گوید: محمدبن المثنی از بکربن یحیی بن زیاد العنزی از مندل از اعمش از عطیه از ابو سعید خدری برایم بازگو کرد که: پیامبر خدا فرمود: این آیه درباره پنج نفر: خودم، علی، حسن، حسین و فاطمه نازل شده است[٤٨].

پس از این، طبری روایات بسیاری را می‌آورد مبنی بر اینکه آیه مزبور درباره آن پنج نفر نازل گشته است، آنگاه روایتی را از عکرمه نقل می‌کند که آیه تنها در مورد زنان پیامبر نازل شد[٤٩]. روایت اول و دوم جای نقد و اعتراض است، چون در سند روایت اول عطیه از ابو سعید خدری روایت می-کند، عطیه کسی است که پیش (کلبی) می‌رفت و تفسیر را از او یاد می‌گرفت. لقب (ابو سعید) را به کلبی می‌داد و می‌گفت: ابو سعید گفت تا گمان برده شود این ابو سعید همان ابو سعید خدری است. امام احمد و نسائی و کسانی دیگر نیز او را ضعیف دانسته‌اند[٥٠].

و اما روایت اخیر نیز عکرمه از ابن عباس نقل می‌کند، عکرمه می‌گفت: هرکه می‌خواهد با او به مباهله می‌پردازم که آیه درباره زنان پیامبر  ج نازل شده است. اگر مقصود عکرمه این باشد که تنها زنان پیامبر باعث فرود آمدن آن باشند، با دیدگاه بسیاری از مفسرین همخوانی دارد و روایت پیشین عطیه - همانگونه که روشن شد - ضعیف است و یارای رویارویی با روایت عکرمه را ندارد. و اما اگر مقصودش این باشد که مراد از آیه تنها آنان می‌باشد و زنان دیگر را شامل نمی‌شود، با بسیاری از روایت تعارض دارد، و لذا تنها تاویل نخست از روایت مقبول و پذیرفتنی است.

طبری روایت دیگری را نیز ذکر می‌کند از جمله: عائشه ل می‌گوید: روزی سپیده‌دم پیامبر خدا در حالیکه جامه‌ای از پشم سیاه را بر تن کرده بود، بیرون رفت، حسن آمد و با خود آوردش خانه سپس گفت: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا٣٣[الأحزاب: ٣٣] این روایت را تنها حسن نقل می‌کند، ولی بدون تردید اینکه غیر از او نیز جزو اهل بیت قرار داده شوند، منتفی نیست، امام مسلم روایت مشابهی را از عایشه نقل می‌کند که سایر آن پنج نفر هم داخل می-شوند.

طبری از انس نقل می‌کند که: پیامبر خدا مدت شش ماه هرگاه به مسجد می‌رفت، از کنار خانه فاطمه رد می‌شد و می‌فرمود: ای اهل بیت! وقت نماز است ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا٣٣[الأحزاب: ٣٣] این روایت نیز در بر گرفتن غیر از کسانی که نامشان برده شده را منتفی نمی‌سازد روایات متعددی هم از ام سلمه نقل شده که می‌گوید: پیامبر  ج، علی، فاطمه، حسن و حسین پیش من بودند: من هم آب‌گوشت را برای‌شان پختم، آنان نیز خوردند و خوابیدند و پیامبر هم پارچه‌ای را روی آنان کشید و فرمود: خدایا! اینان اهل بیت من هستند پلیدی را از ایشان دور بدار و پاکشان گردان.

در روایت دیگری آمده که پیامبر  ج ایشان را روی پارچه‌ای نشانده، سپس چهارگوشه پارچه را با دست چپ گرفت و روی سرشان انداخت، و با دست راست به پروردگارش اشاره کرد و فرمود: بار الها! اینان اهل بیت من هستند، پلیدی را از میان‌شان بردار و پاکیزه‌شان گردان) این دو روایت با روایت مسلم از عایشه در داخل شدن آن پنج نفر در آیه، هم‌خوانی دارند ولی این را ایجاب نمی‌کند که دیگران جزو اهل بیت نباشند.

طبری دو روایت دیگر را از (واثلة ‌بن الاسقع) نقل می‌کند که با روایات سه‌گانه سازگاری دارند، در یکی از آن‌ها از عمار نقل شده می‌گوید: من پیش و اثله‌بن الاسقع نشسته بودم که بحث علی به میان آمد و او را دشنام دادند، وقتی برخواستند و اثله گفت: بنشین تا درباره‌ی آنکه او را دشنام دادند، برایت سخن بگویم، من پیش پیامبر خدا بودم که علی، فاطمه، حسن و حسین آمدند، عبایش را روی آن‌ها گذاشت و فرمود: خدایا! این‌ها اهل بیت من هستند، خدایا: پلیدی را از ایشان دور بدار و پاکشان قرار داده. گفت: ای پیامبر خدا من هم؟ گفت: تو نیز. و اثله گفت: به خدا قسم این گفته پیش من اطمینان بخش‌ترین کردار است. پیامبر فرمود: در آخرت نیز می‌گویم: خدایا! این‌ها اهل بیت من هستند، خدایا! اهل بیتم شایسته-تراند. و اثله گفت: در گوشه‌ای از اتاق دوباره گفتم: ای پیامبر خدا من هم جزو اهل بیت تو هستم؟ فرمود: تو نیز جزو اهل بیت من هستی. و اثله می‌گوید: این گفته جزو امیدوارکننده-ترین چیزهایی است که بدان‌ها امیدوارم.

روایات دیگر طبری از ام سلمه است با این قید اضافی که (ام سلمه) جزو اهل بیت محسوب نمی‌گردد، که این‌ها هستند:

أ- ابو کریب از وکیع از عبدالحمیدبن بهرام از شهربن حوشب، از فضیل‌بن مزروق، از عطیه، از ابو سعید خدری از ام سلمه نقل می‌شود که ام سلمه گفت: وقتی آیه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا٣٣فرود آمد، پیامبر خدا علی، فاطمه، حسن و حسین را فرا خواند و عبای خیبری خود را روی آن‌ها پوشاند و گفت: خدایا! این‌ها جزو افراد خانواده من هستند، بار الها! پلیدی و ناپاکی را از آن‌ها دور گردان و پاکیزه‌شان قرار ده. ام سلمه گفت: آیا من جزو آنان نیستم. فرمود: تو رو به خیر هستید.

ب- ابو کریب از حسن‌بن عطیه، از فضیل‌بن مرزوق، از عطیه، از ابو سعید از ام سلمه همسر پیامبر خدا روایت می‌کند که: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا٣٣در اتاق من فرود آمد. می‌گوید: من کنار در اتاق نشسته بودم و گفتم: ای پیامبر خدا! آیا من جزو اهل بیت نیستم؟ فرمود: تو رو به خیر هستی، تو جزو همسران پیامبران هستی. ام سلمه می‌گوید: وقت نزول آیه، پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین ش در اتاق من حضور داشتند.

ابو کریب از خالدبن مخلد، از موسی‌بن یعقوب از هاشم‌بن عقبه‌بن ابی وقاص، از عبدالله ‌بن وهب‌بن زمعه، از ام سلمه روایت می‌کند که: رسول خدا علی و حسین را جمع کرد و سپس آن‌ها را با لباس خویش پوشاند و خدا را بانگ زد و فرمود: اینان اهل بیت من هستند. ام سلمه می-گوید: ای رسول خدا مرا نیز وارد زمره آنان کن فرمود: تو جزو اهل بیت من هستی.

احمدبن محمد الطاوسی، از عبدالرحمن‌بن صالح، از محمدبن سلیمان (اصفهانی، از یحیی‌بن عبیدالملکی، از عطاء، از محمدبن ابی سلمه نقل می‌کند که: آیه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ...در اتاق أم سلمه بر پیامبر خدا نازل گشت. پیامبر حسن، حسین و فاطمه را صدا زد و آن‌ها را پیش خود نشاند، همه زیر عبای ایشان رفتند و آنگاه فرمود: این‌ها اهل بیت من هستند. خدایا ناپاکی را از ایشان دور بدار و پاکیزه‌شان گردان. و فرمود: ای ام سلمه! من به جای تو با آن‌ها هستم و تو نیز رو به خیر هستی.

ابن حمید از عبدالله‌بن القدوسی، از اعمش، از حکیم‌ابن سعد روایت می‌کند که: نزد ام سلمه از علی‌بن ابی طالب یاد کردیم ام سلمه گفت: آیه تطهیر درباره علی نازل گشت، پیامبر خدا به اتاق آمد و فرمود: هیچکس را راه مده، فاطمه آمد، نتوانستم او را از پدرش پنهان سازم، سپس حسن آمد نتوانستم از آمدن او نزد پدربزرگ و مادرش جلوگیری کنم، حسین نیز آمد باز نتوانستم از ورود او جلوگیری نمایم. همه روی فرشی پیش پیامبر گرد آمدند، گفت: گفتم: ای رسول خدا من هم؟ گفت: به خدا قسم جواب مثبت را از ایشان نشنیدم و گفت: تو رو به خیر هستی.

با تامل در روایت‌های بالا به نکات زیر دست می‌یابیم:

أ- سندروایت اول و دوم به (عطیه از ابو سعید از ام سلمه) می‌رسد که قبلاً ضعف عطیه و روایات او از ابو سعید را بیان نمودیم.

ب- در سند روایت سوم (خالدبن مخلد) وجود دارد. نقد و بررسی‌های علما درباره او بدین شرح است:

عثمان‌بن ابی شبیه و ابن حبان و العجلی او را معتبر دانسته‌اند. ابن معین و ابن عدی گفته‌اند: اشکالی ندارد، ابو حاتم می‌گوید: روایت‌هایش قابل نوشتن نیستند. آجری از ابو داود نقل می-کند: راستگو است ولی از شیعه جانبداری می‌کند. عبدالله‌بن احمد از پدرش نقل می‌کند: دارای روایت‌های غیر مشهوری است. ابن سعد می‌گوید: احادیثش غیر معروف و به مذهب شیعه گرویده و در آن به حد افراط رسیده و از روی ناچاری روایت‌هایش را نوشته-اند.

صالح‌بن محمد جزره می‌گوید: در مورد حدیث مورد اطمینان است ولی به زیاده‌روی متهم است. جوزجانی می‌گوید: بر اثر منش و رفتار خرابش، بد زبان و گستاخ بود، اعین می‌گوید: به او گفتم: آیا تو احادیثی که در توصیف صحابه وارد شده‌اند دارید؟ گفت: بگو در سرزنش و بدگویی. ابو الولید باجی در راویان بخاری از ابو حاتم نقل می‌کند که: خالدبن مخلد دارای احادیث غیر معروفی است ولی روایت‌هایش نوشته می‌شوند. ازدی می‌گوید: در حدیثش کمی منکرات وجود دارد ولی از دیدگاه ما در زمره راستگویان محسوب می‌گردد. ساجی و عقیلی نیز او را در شمار ضعفاء آورده‌اند[٥١].

از اینجا به این نتیجه می‌رسیم که: خالدبن مخلد چون شیعه بوده و مذهبش در او تاثیر گذاشته، معتبر نیست و روایت‌های وی از درجه اعتبار ساقط می-باشد.

در سند روایات مزبور خالد از موسی‌بن یعقوب هم نقل می‌کند که او نیز نتوانسته است خود را از ذرّه‌بین علماء پنهان کند: ابن معین، ابن حبان و ابن قطان او را موثق دانسته‌اند. آجری از ابو داود نقل می‌کند: او صالح است، ابن عدی می‌گوید: از نظر من نه خود و نه روایت‌هایش اشکالی ندارند، علی‌بن المدینی می‌گوید: احادیث او ضعیف و غیر معروف هستند.

نسائی می‌گوید: قوی نیست و بالاخره امام احمد هم گفته: تحسین و خشنودیم را بر نمی-انگیزد.

ج- در سند روایت چهارم، (عبدالرحمن‌بن صالح) وجود دارد که او از شیعه‌های کوفه می‌باشد، و علما درباره او چنین اظهار نظر کرده‌اند:

ابوحاتم، ابن‌حبان و کسانی دیگر او را معتبر دانسته‌اند. موسی‌بن هارون گفتند: موثّق بود و به افترا و بدگویی همسران پیامبر می‌پرداخت. آجری از ابو داود گزارش می‌کند: مناسب ندیدم احادیث او را بنویسیم، کتابی را درباره تهمت و افترا به اصحاب پیامبر نگاشت، بار دیگر که بحث او را به میان می‌آوردند، گفت: مرد بدی بود. ابن عدی می‌گوید: نزد کوفیان معروف و سرشناس بود و به ضعیف‌الحدیث مشهور نبود، ولی در شیعه‌گری سوخته بود و شوق و هیجان زیادی داشت.

در سند حدیث چهارم محمدبن سلیمان اصفهانی هم وجود دارد که: ابن حبان او را در شمار افراد معتبر آورده است. ابو حاتم می‌گوید: عیبی ندارد، احادیثش نوشته می‌شود ولی جای اعتماد نیست. ابن عدی گفته: احادیث او دارای اضطراب و پریشانی هستند. و سنائی او را ضعیف دانسته است.

د- در سند روایت اخیر (عبدالله‌بن عبدالقدوس) وجود دارد که او شیعه مذهب بود و سخنانی درباره او گفته شده:

بخاری می‌گوید: او در اصل صادق است ولی از افرادی ضعیف روایت می‌کند. ابن حبان او را مورد اعتماد دانسته و می‌گوید: گاهی سخنان شگفت زده است. عبدالله بن احمد می‌گوید: درباره او از ابن معین سوال کردم گفت: هیچی نیست او رافضی پلیدی است. محمد بن مهران جمال می‌گوید: چیزی نبود، مورد تمسخر قرار می‌گرفت. به سان دیوآن‌های بود که بچه‌ها دنبالش می‌افتند. ابو داود می‌گوید: ضعیف الحدیث و متهم به شیعه گری بود، از یحیی به من خبر رسیده که گفته: چیزی نبوده است.

ابو احمد حاکم می‌گوید: در روایت‌هایش کمی منکرات وجود دارد و بالاخره نسائی و دار قطنی او را ضعیف و غیر قابل اعتماد دانسته‌اند.

در سند روایت مزبور ضعف دیگری نیز وجود دارد که اعمش است. او که متقلب و دروغگو بود، تعبیراتش گونه‌ای نیست که شنیدن او را از حکیم برساند.

پس از تحقیق در سند احادیث مزبور می‌شود گفت: احادیث در حدی نیستند که دلالت سیاق و ظاهر آیات قرآنی با آن‌ها رد و از مسیر اصلی خویش خارج شوند، پس چگونه می‌توان این احادیث را برای اثبات اصلی از اصول عقیده پذیرفت[٥٢]. ترمذی روایت دیگری از ام سلمه نقل می‌کند که در آن آمده است: ای پیامبر خدا آیا من نیز همراه ایشان هستم؟ گفت: تو سر جای خویش و رو به خیر هستی. سپس ترمذی حدیث را دنبال می‌کند که: این حدیث غریب است[٥٣].

ترمذی در: ابواب العلل، غریب را اینگونه تحلیل می‌کند: محدثان، حدیث را به دلایلی غریب می‌دانند: علت غریب بودن احادیثی این است که: از یک طریق روایت شده است، احادیثی به خاطر وجود اضافه‌ای است، حال آنکه وقتی زیاده‌ای در حدیث قابل پذیرش است که از یک نفر مورد اعتماد روایت شده باشد. و برخی احادیث نیز وجود دارند که از طرق مختلفی روایت شده‌اند ولی به خاطر حال و وضع سندشان در شمار احادیث غریب قرار می-گیرند.

البته معنای احادیث ترمذی با حدیث مزبور همخوانی دارد، شاید ترمذی به خاطر وجود همین کلمات اضافی آن را غریب معرفی کرده‌ است.

حافظ‌ ابن کثیر در تفسیر آیه تطهیر می‌گوید: این آیه در وارد شدن همسران پیامبر در شمار افراد اهل بیت، صراحت دارد، چون ایشان سبب نزول آیه هستند، و به اتفاق تمام مفسران سبب نزول مشمول آیه قرار می‌گیرند، یا به تنهایی بنا به قولی و یا همراه دیگران بنا به صحیحترین اقوال ابن کثیر روایات وارده در تفسیر طبری و احادیث دیگری را نیز می‌آورد، سپس حدیثی را از صحیح مسلم بیان می‌کند که: زیدبن ارقم می‌گوید: پیامبر خدا روزی نزدیک چشم‌های نزدیک میان مکه و مدینه که به (خم) معروف است، برای ما سخنرانی کرد حمد و ثنای خدا را به جا آورد و به موعظه و یادآوری مسلمانان پرداخت و سپس گفت: اما بعد: ای مردم آگاه باشید، من یک انسانم، نزدیک است فرستاده پروردگارم نزد من بیاید و پاسخ بگویم. من دو چیز ارزشمند و گرانبها را میان شما می‌گذارم یکی کتاب خدا که در آن هدایت و روشنایی است، آن را بگیرد و دستاویز خود قرار دهید، آنگاه فرمود: و دیگری اهل بیتم خدا را در مورد اهل بیتم یادتان می‌آورم (سه بار این جمله را تکرار نمود) حصین به او گفت: ای زید! اهل بیتش چه کسانی هستند؟ آیا همسرانش جزو اهل بیت‌اند؟ ولی اهل بیت کسانی‌اند که... پس از او از صدقات و خیرات محروم‌اند. گفت: آنان کیانند؟ گفت: آنان! آن علی، عقیل، جعفر و عباس هستند؟

روایت دیگر مسلم را نیز از زید که مشابه قبلی است می‌آورد و در آن آمده است: به او گفتم: اهل بیتش کیانند؟

همسرانش‌اند؟ گفت: نه. قسم به خدا زن در دورانی از عمرش همراه مرد خواهد بود، سپس طلاقش می‌دهد و به خانه پدرش بر می‌گردد. اهل بیت پیامبر خویشان پدری ایشانند آنانکه بعد از او از صدقات محروم می‌گردند[٥٤].

سپس ابن کثیر می‌گوید: روایت دوم این گونه است، ولی روایت اول بهتر و پذیرش آن شایسته‌تر است. و اما در مورد روایت دوم احتمال دارد تفسیری باشد برای اهل که در روایت نخست آمده بود، و یا توضیح این باشد که مراد از اهل تنها همسران نیست بلکه شامل افراد دیگر خانواده هم می‌باشد، این احتمال دوم، به خاطر جمع میان هردو روایت و میان قرآن و حدیث پیشین اگر صحیح باشد، چون در برخی سندهایش نقدهایی وجود دارد - بهتر و راجح‌تر است.

آنچه احتمال دوم - که ابن کثیر بدان اشاره نمود - را تایید می‌کند، اینکه سوالی که در حدیث اول وارد شده به صورت (من) تبعیضه است (أ ليس نساؤه من أهل بيته) در روایت مشابهی نیز از زیدبن ارقم که در مسند امام احمد وارد شده، آمده است، حسین گفت: ای زید اهل بیتش کسانی‌اند که بعد از او از صدقات محروم گردند[٥٥].

در اینجا تاکید شده که همسرانش داخل اهل بیت اویند. ابن کثیر بعد از این می‌گوید: آنچه تردیدی در آن نیست اینکه: هرکه در قرآن بیندیشد در می‌یابد که آیه: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا٣٣[الأحزاب: ٣٣] همسران پیامبر را نیز در بر می‌گیرد. چون ترتیب و سیاق سخن خطاب به ایشان است، و لذا بعد از این‌ها می‌گوید: ﴿وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِكۡمَةِۚ[الأحزاب: ٣٤] (و آیات خدا و سخنان حکمت‌انگیز را که در منازل شما خوانده می-شود یاد کنید.) ولی وقتی همسرانش جزو اهلش به حساب می‌آیند، بستگانش به این اسم شایسته‌تراند، کما اینکه در حدیث مزبور آمده بود (و اهل بیتی احق) این مشابه آن حدیثی است که در صحیح مسلم آمده است: وقتی از پیامبر خدا ج درباره مسجدی سوال شد که از ابتدا بر اساس تقوی بنیان نهاده شده است، فرمود: این مسجد من است. این آیه نیز همین‌طور است، زیرا آیه دال بر مسجد بنیان‌گذاری شده بر تقوی، همانگونه که در حدیث دیگری آمده، درباره مسجد قبا نازل شده است وقتی او از اصل بر ابتدا بر اصل تقوی بنیان نهاده شده باشد، نامگذاری مسجد پیامبر به مسجد تقوی سزوارتر است، ابن کثیر هم بیش از این چنین گفته بود[٥٦].

قرطبی می‌گوید: [٥٧] الفاظ و کلمات آیه: ﴿وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِكۡمَةِۚ... این را می‌رساند که اهل بیت پیامبر همسرانش هستند. دانشمندان درباره اهل بیت و اینکه چه کسانیند؟ هم اختلاف نظر دارند، عطاء، عکرمه و ابن عباس می‌گویند: اهل پیامبر عبارت است از همسرانش بدون مردان، و معتقدند. مراد از (بیت) منازل مسکونی پیامبر است به دلیل اینکه می‌فرماید: ﴿وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِكۡمَةِۚ... گروهی از جمله کلبی بر این باورند، عبارتند از: علی، فاطمه، حسن و حسین. برای اثبات دیدگاه خویش، علاوه بر احادیث وارد شده به آیه: ﴿لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ[الأحزاب: ٣٣] استناد کرده‌اند. که تعابیر به صورت جمع مذکر است، و اگر برای زنان هم می‌بود باید تعبیر (عنکن و مطهرکن) را به کار می‌برد. ولی احتمال دارد به کار نبردن صیغه جمع مونث به خاطر این باشد که واژه اهل شامل مذکر و مونث هم می‌باشد، چنانکه شخص خطاب به دوستانش می‌گوید: اهلت چطور است؟ یعنی زن و فرزندانت، او نیز می-گوید: خوبند. خداوند می‌فرماید: ﴿قَالُوٓاْ أَتَعۡجَبِينَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِۖ رَحۡمَتُ ٱللَّهِ وَبَرَكَٰتُهُۥ عَلَيۡكُمۡ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِۚ إِنَّهُۥ حَمِيدٞ مَّجِيدٞ٧٣[هود: ٧٣]. (گفتند: آیا از کار خدا شگفت می‌کنی؟ ای اهل بیت! رحمت و برکات خدا شامل شما است. بی‌گمان خدا ستوده بزرگوار است.) آنچه از آیه بر می‌آید اینکه اهل شامل تمام افراد خانواده اعم از زن و بچه می‌شود. استعمال صیغه جمع مذکر بدین علت است که چون رسول خدا، علی، حسن و حسین میان آنان بوده و هرگاه مذکر و مونث با هم بودند غلبه از آن مذکر است، بنابراین نظم و آرامش آیات مقتضی این است که همسران پیامبر هم داخل اهل اویند، زیرا آیات درباره ایشان نازل شده و آنان را مورد خطاب قرار می-دهد.

سپس قرطبی می‌گوید: چونکه ممکن است جمله‌ای در وسط کلام اشاره به غیر از همسرانش داشته باشد، منشأ این تصور این بوده که وقتی این آیه فرود آمد پیامبر علی، فاطمه، حسن و حسین را صدا زد، آنگاه عبایش را آورد و ایشان را بدان پوشاند، سپس دستش را روبه آسمان کرد و فرمود: (بار الها! اینان اهل بیتم‌اند، خدایا پلیدی را از ایشان دور بدار و پاکشان گردان) پیامبر پس از نزول آیه‌ای که همسرانش را مورد خطاب داده بود، آنان را فرا خواند و دوست داشت ایشان را نیز داخل نماید، ولی کلبی و همفکرانش آیه را مختص آنان دانسته‌اند، حال آنکه فراخوانی بود خارج از چارچوب تنزیل!

یکی دیگر از کسانی که آیه را ویژه اهل بیت دانسته‌اند، ابو جعفر طحاوی، در کتاب (مشکل الآثار - ١/٣٣٣ و ٣٢٩) این دیدگاه را نیز پذیرفته و رأی خود را بر فرضیات و احتمالات بنا گذاشته و می‌گوید: ام سلمه داخل اهل بیت پیامبر است چون او همسرش است و همسرانش جزو اهلش‌اند. چنانکه در حدیث افک می‌فرماید: چه کسی مرا از مردی نجات می‌دهد که آسیبش به اهلم رسیده است، به خدا قسم درباره اهلم جز خیر و خوبی چیزی سراغ ندارم، اینکه به ام سلمه می‌گوید: تو جزو اهل من هستی، احتمال دارد از این قبیل باشد یا نه اینکه مقصودش این بوده باشد که او نیز داخل اهلی است که در آیه آمده است.

ابو جعفر به برخی روایاتی که بحث از ام سلمه در آن‌ها به میان آمده، استناد می‌کند، در یکی از آن‌ها آمده: و نه گفت تو داخل اهل بیت هستی. در دیگری اینچنین می‌گوید: تو جزو همسران پیامبرید و تو بر خیر یا رو به خیر هستی. در روایتی دیگر آمده: گفتم ای رسول خدا آیا من اهل تو نیستم؟ گفت: بله. گفتم: زیر عبا بروم؟ می‌گوید: پس از آنکه دعایش را برای آنان به پایان برد، به زیر عبا رفتم.

من معتقدم روایت أخیر داخل شدن ام سلمه در آیه را می‌رساند نه خارج شدن او، سوال همزمان بوده با پیوستنش به جمع کسانی که آیه آن‌ها را در بر گرفته است. جواب پیامبر این را تایید می‌کند، رفتن او به زیر عبا پس از ایشان با ادب نبوی سازگارتر و سزاوارتر است، چرا که امکان ندارد پیامبر همسرش را با پسر عمویش به زیر عبا ببرد.

به هر حال طحاوی کوشیده تا آیه از سیاق و نظم خاص خود خارج نگردد ولی عجیب این است که برخی می‌گویند:

آیه تطهیر از لحاظ نزول، نه بخشی از آیات همسران پیامبر است و نه ارتباطی با آن‌ها دارد، بلکه یا به دستور پیامبر و یا هنگام نوشتن قرآن بعد از فوت ایشان میان آن آیات قرار داده شده است[٥٨].

چطور ممکن است آخر آیه‌ای به آغاز آن ملحق گردد ولی هیچ ارتباطی میان‌شان وجود نداشته باشد؟ آنگاه چگونه امکان این فراهم می‌شود که آغاز آن با پیش و پس خود در ارتباط باشد، در حالیکه آخر آن هیچ تناسبی با آغاز نداشته باشد؟ و چه حکمتی در قرار دادن آن میان این آیات وجود دارد؟ شگفت‌آورتر اینکه احتمال قرار دادن آن میان آیات مزبور بدون دستور و راهنمایی پیامبر، وجود داشته باشد!!

طبرسی می‌گوید: هرگاه گفته شود انتها، آغاز و وسط آیات درباره همسران پیامبر است، سخن این است که: کسی که عادت فصحاء را بداند، به رد و انکار آن نمی‌پردازد، زیرا فصحاء عادت دارند سخن را از نوع خطابی به نوعی دیگر تفسیری تغییر دهند و دوباره به نوع اول برمی-گردند. قرآن کریم پر از این نوع سخنان است. و همچنین سخن و اشعار عرب[٥٩].

این سخن گرچه از لحاظ دلیل و بیان حکمت مقضی چنین اقدامی و به ویژه اگر تفسیر به چیزی بی‌ارتباط با اصل موضوع باشد، ناقص است، ولی به درجه دیدگاه قبل نرسیده است.

نتیجه می‌گیریم: آیه تطهیر شامل همسران و دیگر افراد خانواده پیامبر می‌گردد، ولی برای کسی که می‌تواند بگوید: آیه شامل همسران پیامبر می‌گردد، هیچ گونه دلیلی وجود ندارد که خویشان دیگرش را از این چارچوب خارج نماید، چه دلیلی شامل شدن آیه را برای دختران پیامبر منع می‌کند؟ فوت ایشان پیش از نزول آیه به این معنی نیست که پاکیزه گردانیدن آنان در قید حیات، مقصود نباشد، و با کدام دلیل می‌توان از ورود سایر اولاد امام علی، جعفر، عقیل و عباس به آن جلوگیری به عمل آورد؟

اعتقاد به اینکه: آیه تنها شامل آن پنج نفر می‌شود، چگونه این امکان را فراهم می‌سازد که دیگر افراد امامان دوازدگانه را نیز شامل می‌گردد؟ و چرا شامل امامان زیدی‌ها، اسماعیلی‌ها و یا سایر گروه‌های شیعه که بیشتر از هفتاد گروه هستند، نگردد؟

پس از این به موضوع دلالت آیه بر معصوم بودن ائمه، می‌پردازیم. طوسی - که اهل تشیع او را رئیس طائفه می‌نامند - می‌گوید: یاران ما با این آیه استدلال می‌کنند که: افراد اهل بیت پیامبر معصوم‌اند و درست نیست دچار اشتباه گردند، و اجماع ایشان عین واقعیت و بدور از اشتباه است. خلاصه اجماع آن‌ها این است که: خواست خدا برای دور نگه داشتن پلیدی از اهل بیت یا بدین شیوه است که انجام عبادت و پرهیز از گناهان را از ایشان درخواست نموده، و یا عبارت از این است که: پلیدی را از ایشان دور نگه داشته است یعنی: ایشان را طوری آفریده که از زشتی‌ها امتناع ورزند، احتمال نخست جایز نیست چرا که چنین اراده‌ای در مورد همه مکلفین وجود دارد و اختصاص به اهل بیت ندارد، هیچ اختلافی هم در این نیست که خداوند با این آیه امتیازی را به اهل بیت بخشیده که دیگران را از آن بی‌نصیب کرده است، پس چطور ممکن است بدینگونه تاویل شود که هیچ فضل و امتیازی را برای‌شان باقی نگذارد؟ از این گذشته واژه (انما) همانند فعل (لیس) می‌باشد و لذا چکیده آیه چنین می-شود: خداوند جز دور نگه داشتن این نوع پلیدی را از اهل بیت نمی‌خواهد. پس آیه دال بر این است که دور نگه داشتن پلیدی و ناپاکی از ایشان بالفعل صورت گرفته است. که این هم معصوم بودن آن‌ها را می‌رساند[٦٠].

از میان فرق شیعه تنها جعفری‌ها این دیدگاه را دارند که با گفته هیچ یک از افراد اهل تاویل جور در نمی‌آید. آنچه را گفته‌اند از چند جهت قابل تامل و نقد است:

أ- مخالفتشان با تمام اهل تاویل موجب می‌گردد که سخن آن‌ها غیر مقبول از آب در آید، مگر اینکه دلیلی محکم و استوار آن را تایید و تقویت سازد.

ب- احادیث سابق روشن ساختند که پیامبر خدا اهل عبا را فراخواند و برای‌شان دعا کرد که خدا پلیدی را از آنان دور نگه دارد و پاکیزه‌شان گرداند، سپس وقتیکه - بنا به گفته شیعه - تصفیه و پالایش ایشان بالفعل صورت گرفته بود، دیگر چه نیازی به دعا و درخواست از خدا وجود داشت؟

ج- آیه تطهیر میان آیات امر و نهی واقع شده چیزیکه درخواست انجام عبادات و پرهیز از نافرمانی‌ها را تایید می‌کند تا به از بین بردن پلیدی و پدید آمدن پاک‌سازی بینجامد، و همچنین حدیثی که پیشتر بدان اشاره رفت این را تقویت می‌نماید و آن اینکه: پیامبر خدا مدت شش ماه هرگاه برای نماز بیرون می‌رفت از کنار خانه فاطمه می‌گذشت و می‌فرمود: ای اهل بیت وقت نماز خواندن رسید ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا٣٣ در اینجا میان فرمان به نماز و آیه ارتباط وجود دارد.

د- حدیثی که از علی نقل شده، پیوند مزبور را بیشتر تقویت می‌سازد، که می-گوید:

پیامبر خدا، هنگام نماز صبح نزد ما آمد، در حالیکه من و فاطمه خوابیده بودیم، کنار در ایستاد و فرمود: آیا نماز نمی‌خوانید؟ در پاسخ گفتم: ای پیامبر خدا! دل‌های ما دست خداست، هرگاه بخواهد ما را از خواب بیدار می‌کند، می‌گوید: رسول خدا برگشت و چیزی نگفت، ولی وقت برگشتن شنیدم، در حالیکه با دستش رانش را می‌زد، می‌فرمود: ﴿وَكَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَكۡثَرَ شَيۡءٖ جَدَلٗا٥٤[الكهف: ٥٤] [٦١].

در روایتی دیگر از امام علی آمده که: پیامبر پیش ما آمد در حالیکه من و فاطمه خواب بودیم بیدارمان کرد و فرمود: بلند شوید و نمازتان را بخوانید، می‌گوید: من که چشمانم را مالش می‌دادم، نشسته بودم و می‌گفتم: قسم به خدا ما جز نمازی را که خداوند برایمان مقرر کرده است، نمی‌خوانیم، دل‌های ما در اختیار اوست، هر وقت بخواهد بیدارمان می‌کند: آنگاه رسول خدا در حالیکه با دستش رانش را می‌زد پشت به ما کرد و این جملات را بر زبان می‌آورد: (ما جز نمازی را که...!، ما جز نمازی را که...! ﴿وَكَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَكۡثَرَ شَيۡءٖ جَدَلٗا٥٤[٦٢].

در اینجا روشن می‌گردد که پیامبر خدا تا چه اندازه بر دور نگه داشتن پلیدی و پالایش افراد خانواده‌اش حریص بوده و از سخنان علی ناراحت شده است.

هـ- ابن تیمیه درباره آیه تطهیر می‌گوید: این آیه خبر از دور شدن پلیدی و پدید آمدن پاکی نیست، بلکه دستور است به اهل بیت مانند این آیه: ﴿مَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيَجۡعَلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمۡ[المائدة: ٦] (خداوند نمی‌خواهد شما را به تنگ آورد و بلکه می‌خواهد شما را پاکیزه دارد، یا: ﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمۡ وَيَهۡدِيَكُمۡ...[النساء: ٢٦]و یا: ﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمۡۚ[النساء: ٢٨] (خداوند می-خواهد کار را بر شما آسان کند).

اراده در اینجا در بر گیرنده امر، محبت و خوشنودی است که مستلزم به وقوع پیوستن مراد خداوند نیستند، و اگر اینگونه بود، می‌بایست هرکه خدا پاکیزگی وی را می‌خواست، پاک و پالایش می‌گردید، سپس دیدگاه خود را با دعای پیامبر برای یاران عبا، تقویت می-کند[٦٣].

و- به این نتایج دست یافتیم که: آیه پاک‌سازی درباره همسران پیامبر و دیگر اعضای خانواده او یعنی: آل علی، عقیل، جعفر و عباس فرود آمده است، هیچکس معتقد به معصوم بودن اینان نیست، برگزیدن تنها آن پنج نفر نیازمند دلیل و برهان می‌باشد و علاوه بر این، دلایلی را که بیان کردیم این تخصیص و برگزیدن را نفی می‌کنند.

تنها نکته‌ای که در این زمینه باقی مانده این که: طوسی اعتقاد داشت حمل اراده بر این معنی (انجام عبادات و پرهیز از معاصی) جایز نیست چون این نوع اراده برای همه انسان‌ها یکسان می‌باشد، حال آنکه گمانی در آن نیست که خدا از طریق این آیه امتیازی را به اهل بیت عطا نموده که هیچ فرد دیگری را همتای آنان قرار نداده است. پس چطور امکان دارد آیه بر گونه‌ای تفسیر شود که هیچ گونه وجه امتیازی برای اهل بیت باقی نگذارد؟!

این بود استدلال عقلی طوسی، ولی آیا دلایلی که ما آوردیم با چنین دلیلی نقض می‌شوند؟! گفته او اگر صحیح هم باشد چونکه آیه به خصوص درباره همسران پیامبر نازل شده. پاداش چند برابری برای ایشان در نظر گرفته شده است، و این هم باعث می‌شود که آنان به پالایش و دور نگه داشتن پلیدی نزدیک‌تر باشند. چنانکه امتیاز نزول وحی در منازل آن‌ها نیز بدان‌ها اختصاص یافته است. ولی ما معتقدیم: اراده پاک‌سازی گرچه برای همه مکلفان یکسان می‌باشد ولی اهل بیت امتیاز ویژه‌ای در این زمینه دارند و به ویژه برای یاران عبا سهم بیشتری در نظر گرفته شده است. این نوع تاویل منزلت و امتیاز ایشان را نمی‌کاهد، ولی معصوم بودن را هم برای‌شان ثابت نمی‌کند.

بر این اساس، استناد به آیه تطهیر پذیرفته شده نخواهد بود، و لذا تخصیص آن به پنج نفر پرهیزکار ثابت نیست، و تاویل و تفسیر آن نیز به گونه‌ای که عصمت را برای‌شان ثابت کند، فاقد دلیل خدشه ناپذیر می‌باشد. حال آنکه آنان به دلیل مسلم بودن عصمت - به گمان خویش - اعتقاد به امامت ایشان را پیدا کرده‌اند، که موضوع را هنگام بررسی دلیل بعدی به میان می‌آوریم.

[٤٦]- این پنج آیه عبارتند از: ﴿يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ مَن يَأۡتِ مِنكُنَّ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَيِّنَةٖ يُضَٰعَفۡ لَهَا ٱلۡعَذَابُ ضِعۡفَيۡنِۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٗا٣٠۞ وَمَن يَقۡنُتۡ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتَعۡمَلۡ صَٰلِحٗا نُّؤۡتِهَآ أَجۡرَهَا مَرَّتَيۡنِ وَأَعۡتَدۡنَا لَهَا رِزۡقٗا كَرِيمٗا٣١ يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ لَسۡتُنَّ كَأَحَدٖ مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِنِ ٱتَّقَيۡتُنَّۚ فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَيَطۡمَعَ ٱلَّذِي فِي قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ وَقُلۡنَ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا٣٢ وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا٣٣ وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِكۡمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا٣٤.

[٤٧]- صحیح البخاری - کتاب التفسیر - باب: لا تدخلوا بيوت النبي إلا أن يؤذن لكم.

[٤٨]- تفسیر طبری ٢٢/٦ - چاپ حلبی

[٤٩]- همان ٢٢/٦/٨.

[٥٠]- شرح حال او را در: تهذیب التهذیب و: میزان الاعتدال بخوانید.

[٥١]- شرح حال وی را در کتاب: تهذیب التذهیب مطالعه نمایید.

[٥٢]- شیعه روایتهای ام سلمه را مستند خویش قرار داده‌اند، به منابع سابقشان مراجعه کن.

[٥٣]- کتاب: المناقب - باب مناقب اهل بیت النبی.

[٥٤]- صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه - باب من فضائل علی ابن ابی طالب.

[٥٥]- المسند ٤/٣٦٦ - ٣٦٧

[٥٦]- المنتقی ص ١٦٨ - ١٦٩

[٥٧]- تفسیر قرطبی ١٤/١٨٢-١٨٤

[٥٨]- المیزان ١٦/٣٣٠.

[٥٩]- مجمع‌البیان ٢/١٣٩.

[٦٠]- مجمع‌البیان ٢٢/١٣٩

[٦١]- المسند ج٢ حدیث شماره ٥١٧

[٦٢]- المسند ج٢ حدیث: ٧٠٥

[٦٣]- المنتقی ص ١٦٨ و ٤٢٨.