پژوهشی پیرامون اصول و فروع شیعه دوازده امامی- جلد اول

فهرست کتاب

روایت بزرگان اهل بیت در وصف ابوبکر و عمر

روایت بزرگان اهل بیت در وصف ابوبکر و عمر

(تا معلوم شود آن دو از دروغ‌ها و افترائات شيعه و رافضه مبرا هستند، و تا روشن شود گمان آنها درباره خوف و تقليد و مدارای علی غلط است و همچنين قبائح ديگر آنها..).

این باب هشت صفحه است که خواندن آن جالب و اگر به درازا نمی‌کشید کاملاً آن را نقل می‌کردم ولی در اینجا به خاتمه باب (ص ٨٠) اکتفاء می‌کنیم.

می‌گوید: «این‌ها روایت‌هایی هستند که اهل حدیث با سندهای قابل اعتماد از اهل بیت روایت کرده‌اند، و جدا کردن صحیح از ضعیف با اسناد متصل آن‌ها ممکن است، چگونه تمسک به ریسمان اهل بیت را جائز می‌شمارند و گمان می‌کنند که دوست‌دار اهل بیت هستند و از سخنان آن‌ها در مدح و تمجید و تعریف ابوبکر و عمر پیروی نمی‌کنند.»

آنها معتقد به خلافت آن‌ها و روش امارتشان بودند و با صراحت مخالفان آن‌ها را تکذیب می‌کردند با این وجود چیزهایی به آن‌ها نسبت می‌دهند که اهل بیت از آن‌ها بیزارند، و در حالیکه چنین چیزهایی را در حق خود توهین می‌دانند.

زین العابدین علی بن حسین می‌گوید: «ای مردم، ما را با محبت اسلام دوست بدارید، سوگند به خدا، که محبت شما برای ما ننگی شده است!» و در روایت دیگر «به گونه‌ای که محبت شما موجب نقص ما میان مردم شده است (یعنی به علت نسبت دادن چیزهایی به آن‌ها که از آن‌ها مبرا هستند آن‌ها را در بین مردم خوار و سرشکسته کرده‌اند) لعنت خداوند بر کسانی که برای امامان دروغ می‌بندند و به آن‌ها قول منکر و ناهنجار نسبت می‌دهند.»

ابن حجر ادامه می‌دهد و عنوان باب سوم را «فضل صحابه» قرار می‌دهد که دارای چند فصل می‌باشد.

فصل اول:

«فضل آنها و تصريح به فضل عمر و ابوبكر بر ديگران، و باطل بودن گمان شيعه درباره اينكه علی از آن‌ها ترسيده و تقیه كرده است»

می‌گوید: «بزرگان امت و علماء ملت بر بزرگی ابوبکر و بعد از او عمر بر دیگران اتفاق دارند ولی درباره دیگران اختلاف دارند. بیشتر آن‌ها که شافعی و احمد و قول مشهور مالک است می‌گویند: بعد از عمر، عثمان و بعد از او علی است، اما کوفیها و سفیان ثوری بر فضل علی نظر داده‌‌اند و بعضی دیگر هم مانند روایت دیگر مالک توقف کرده‌اند.

ابو عبدالله مازری از مدونه حکایت می‌کند: «از مالک پرسیده شده بهترین مردم بعد از رسول خدا چه کسانی هستند ؟ مالک فرمود: ابوبکر و بعد از او عمر. پس گفت: آیا مگر در این‌ها گمان و شکی هست؟

پس گفته شد: از علی و عثمان کدام یکی بزرگ‌تر هستند؟ گفت: از اهل علم کسی را نیافتیم که امام ‌باشد و یکی را بر دیگری ترجیح بدهد».

سخن امام مالک که می‌فرماید: «أو في ذلك شك؟» می‌خواهد به کلام قطعی امام اشعری اشاره کند که فرموده: فضل ابوبکر و بعد از او عمر بر بقیه اصحاب قطعی است و مجالی برای شک و گمان در آن وجود ندارد.

اما قاضی عیاض روایت کرده که از توقف پشیمان شد و عثمان را بر علی برتری داده است. امام قرطبی می‌گوید: ان شاءالله این (ترجیح عثمان بر علی) خوب‌تر است. (٢٨٦)

پس ابن حجر ادامه می‌دهد و می‌گوید: بهتر بودن ابوبکر حتی نزد غیر اشعری‌ها هم به قطعی ثابت شده است همچنین بنا بر اعتقاد شیعه هم ثابت شده است چون از علی که نزد آن‌ها معصوم است و معصوم دروغ نمی‌گوید روایت شده است که گفته: « ابوبکر و عمر بهترین امت هستند» ذهبی می‌گوید: «این گفته علی در خلافت و کرسی امارت و میان جمع بزرگی از شیعه به تواتر رسیده است سپس به بسط اسناد صحیح آن می‌پردازد و می‌گوید: خداوند رافضیه را رو سیاه گرداند عجب جاهلند!»

روایت بخاری از علی این را تقویت می‌کند که می‌فرماید: «بهترین مردم بعد از رسول خدا ابوبکر وبعد از او عمر هستند، و بعد از آن دو مرد دیگر» پسرش محمد بن حنفية گفت: بعداً تو ؟ گفت: من تنها یک مردی مسلمان هستم.»

ذهبی و دیگران از راه‌های دیگر از علی همین را روایت کرده-اند.

و در بعضی روایت آمده است «به گوش من رسیده که بعضی مرا بر ابوبکر و عمر برتری می‌دهند، هرکس چنین کند افتراء زننده است هر آنچه بر مفتری لازم است بر او اجرا می‌کنم اگر تو هم مرا تفضیل بدهی، مجازاتت می‌دهم اما نمی‌خواهم قبل از وقوع جرم کسی را سزا بدهم»

دار قطنی از علی روایت می‌کند: «هر کسی را بیابم که من را بر ابوبکر و عمر تفضیل دهد بر او حد بهتان اجرا می‌گردد».

سپس می‌گوید «گمان آن‌ها در مورد علی موجب مفاسد و قبائح بزرگی می‌شود که عبارت است از ترس و ذلت و شکست خوردن علی، و از این افتراها به خدا پناه می-بریم.

جنگ علی با تجاوزگران وقتی که خلافت را به دست گرفت و هزارها کار دیگر، دروغ بودن چیزهایی که این احمق‌ها و تجاوزگران به علی نسبت می‌دهند را ثابت و قطعی می‌گرداند.

اگر تجاوزگران قدرت‌مند بودند بی‌گمان بنی امیه در زمان جاهلیت و اسلام قوی‌ترین قبائل عرب بودند ابوسفیان با اینکه در جنگ بدر و احزاب و غیره سرلشکر بود هنگام بیعت علی با ابوبکر به او گفت «من پشتیبان تو هستم» اما علی جواب رکیک و بدی به او داد.

و ابوبکر و عمر دارای ضعیف‌ترین قبیله عرب بودند با این حال سکوت علی و جنگ علیه مخالفان بعد از بیعت روشن‌ترین دلیل بر رضایت علی و پیرو حق بودنش می‌باشد، حق هرکجا باشد علی هم آنجا است و چنین چیزی در نورانی‌ترین جایگاه نشانه شجاعت اوست.

اگر سفارش رسول خدا وجود می‌داشت علی آن را به جای می‌آورد، هرچند بر سرش شمشیر هم می‌گذاشتند و در این راه کمترین شکی به دل راه نمی‌داد.

یکی از دلائل شیعه برای اثبات تقیه علی اینست که علی بر قول خودش اعتماد می‌داد و همیشه در اضطراب بود و هرچه می‌گفت احتمال داشت از ترس و تقیه مخالف حق بوده باشد.

امام غزالی آن‌ها را ذکر کرده و می‌گوید حتی پا را از این هم درازتر کرده‌اند و چیزهایی زشت‌تر و قبیح‌تر هم گفته‌اند. مثلاً می‌گویند «رسول خدا علی را تعیین کرد. اما از این کار منع شد و از ترس و یا تقیه گفت: باید ابوبکر نماز بخواند»!

با این احتمال بر تمام دستورات و پیام‌های رسول خدا  ج خط باطل شد کشیده می‌شود و هیچ گونه عصمتی برای ایشان ثابت نمی‌گردد.

همچنین روایت شد که علی توجهی به هیچکس نمی‌کرد، حتی به امام شافعی گفته شد تنها چیزی که مردم را از علی دور می‌کرد توجه نکردن علی به مردم بود، شافعی فرمود: او زاهد بود و به دنیا و اهلش توجه نداشت، او عالم و شجاع و شریف بود و این‌ها توجهی به هیچکس ندارند.

بیهقی می‌گوید: به فرض اینکه او تقیه کرده باشد ولی چرا او در زمان شوکت و قدرت و خلافت باز هم ابوبکر و عمر را مدح می‌کند به این روایت توجه کن و غافل‌گیر نشو.

«ابوذر هروی و دار قطنی روایت کرده‌اند، ابوبکر و عمر را دشنام می‌دادند و به علی خبر رسید، و خبر دهنده، گفت اگر آن‌ها را می‌دیدند! آنچه تو پنهان کرده‌ای آن‌ها آشکار نموده‌اند هرگز بر دشنام جرئت نمی‌یافتند». علی گفت: پناه بر خدا، خداوند به آن‌ها رحم کند، پس با دست خود خبر دهنده را گرفت و به مسجد برد و به بالای منبر رفت پس با دست خود ریشش سفیدش را گرفت در حالی که اشک بر ریش سرازیر می‌شد و به گوشه‌های مسجد نگاه می‌کرد تا مردم جمع شوند و بعداً خطبه رسایی گفت: چه شده بعضی درباره دو برادر و وزیر و دوست رسول خدا و بزرگ قریش و پدر مسلمانان حرف می‌زنند، من مبرا هستم از این گفته‌ها و گویندگان چنین دشنام هایی سزا داده می‌شوند. با تلاش و وفاداری دوست رسول خدا بودند، مردم را به نیکی‌ها خواندند و از بدی‌ها نهی کردند، قضاوت کردند و سزا دادند، رسول خدا رأی هیچکس را مانند رأی آن‌ها نمی‌پسندید و هیچکس را به اندازه آن‌ها دوست نداشت چون به خداوند متعال ایمان راسخ داشتند رسول خدا  ج در حال وفات فرمود که از آن‌ها راضی است و مسلمانان هم از آن‌ها راضی بودند. در رأی و سیرت و روش هرگز از رأی رسول خدا تجاوز نکردند و بر این فوت فرمودند، سوگند به خدا تنها مؤمن آن‌ها را دوست دارد و گمراه و از دین خارج شده دشمن آن‌ها است، دوستی آنان عبادت و دشمنیشان خروج از دین است سپس دستور رسول اکرم به ابوبکر در حالی که جایگاه علی را هم می‌‍دانست و بیعت خود را با ابوبکر و بعد از آن جانشینی عمر را یادآوری کرد، سپس گفت: هرکس آن‌ها را دشمن بداند بر او حد مفتری - سزای تهمت زننده - جاری خواهم ساخت و در روایت دیگر آمد «موافقت تو با عبدالله بن سبأ: موجب دشنام آن‌ها به شیخین شده است». علی گفت: پناه بر خدا من چیزی جز خوبی آن‌ها را در دل ندارم و لعنت خدا بر کسی باد که این طور نباشد.

سپس عبدالله بن سبا را به مدائن تبعید کرد و به او گفت: در هیچ شهری با من نباش.

علماء می‌گویند «عبدالله بن سبأ یهودی بود که مسلمان شد و رئیس فرقه بزرگی از رافضی است فرقه‌ای که علی آن‌ها را بیرون کرد چون او را خدا پنداشتند».