٤- تقیه
اتقيت الشي وَتقَيْته أتَّقِيته وأتقْيٍةٍ تُقيّ وتقَّية وِتقاء. از آن پرهیز کردم:
آل عمران آیه ٢٨:
﴿لَّا يَتَّخِذِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ فَلَيۡسَ مِنَ ٱللَّهِ فِي شَيۡءٍ إِلَّآ أَن تَتَّقُواْ مِنۡهُمۡ تُقَىٰةٗۗ وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥۗ وَإِلَى ٱللَّهِ ٱلۡمَصِيرُ٢٨﴾[آل عمران: ٢٨]
«مؤمنان نباید مؤمنان را رها کنند و کافران را به جای ایشان به دوستی گیرند و هرکه چنین کند وی در چیزی از خدا نیست - مگر آن که خویشتن را از ایشان مصون دارید.» و در قراءهَ تقیه - تقاه
معنی آیه: خداوند برای مسلمانان مباح کرده، که اگر از شر کافران ترسیدند با زمان، خود را از آنها مصون دارند و در قول و فعل موافق آنها باشند ولی قلبشان برایمان ثابت و ماندگار باقی بماند.
شیعه تقیه را اصلی از اصول دین میدانند و معنی تقیه «خلاف عقیده حرف زدن و انجام دادن کاری» مثلا اگر میان قومی باشد که ایمان ندارند، و در نهایت تعصب قرار گرفته باشند و اگر در قول و فعل همرنگ آنها نباشید تو را اذیت میکنند، با آنها هماهنگ میشوید تا محفوظ بمانید و اذیت و آزار را از خودت دور میداری چون نیاز به اندازه کافی باید رفع شود.
به آیه ١٠٦ سوره نمل «به جر آنان که وادار به اظهار کفر میگردند و در همان حال دلهایشان ثابت بر ایمان است» و داستان عمار وقتی مشرکین او را گرفتند و اذیت کردند او را رها نکردند تا رسول اکرم ج را دشنام داد و خدایان آنها را تعریف کرد و این حرفها در ایمانش تاثیر نگذاشت، استدلال میکنند.
البته تقیه با این تفسیر و قرائت با مبادی اسلام مخالفت ندارد حتی نصوصی مانند «ضرر قبول کردن و ضرر رساندن در اسلام وجود ندارد» «ضروریات محرمات را مباح میکنند.» تأیید آن هستند.
اگر تاریخ را ورق بزنیم میبینیم شیعه دچار مصیبهایی شدهاند که موی آدم را سیخ می-کند و نفس انسانی از آنها بیزار است.
برای نمونه: کتاب مقاتل الطالبین اثر ابی فرج اصفهانی که داستان دویست نفر را ذکر کرده است.
انسان خودش را بدون هدف و آرمان نابود کند، عبث و بیفائده است،
امامیه میگویند: عمل کردن به تقیه سه حکم دارد.
١- واجب: وقتی مردن عبث و بیفایده باشد.
٢- رخصت: اگر انجام دادن و ندادن نوعی تقویت برای اسلام باشد.
٣- حرام: اگر موجب انتشار باطل و گمراهی شود یا موجب گمراه کردن مردم و زنده کردن ظلم وجور گردد[١٧٤].
هرچند تقیه مخصوص شیعه نیست، پس چرا اصلی از اصول آنها شده و به خاطر آن مردم را مورد حمله قرار میدهند.
به نظر من سه دلیل دارد.
٤- هرچند تقیه رخصت است و تنها در مواقع ضروری به آن روی میآورند، ولی شیعه در ارزش تقیه غلو کردهاند، مثلا در اصول کافی آمده «از ابی عبدالله درباره آیه آنها دو دفعه پاداش میگیرند چون صبر پیشه کردهاند» روایت شده است، بما صبروا، یعنی بر تقیه صبر کردهاند.
و درباره «با کارهای خوب بدیها را از خود دور میکنند.» گفته: خوبی ها «تقیه»، بدیها «از بین بردن آنها» ابی عبدالله گفته: تقیه ٩/١٠ (نه دهم) دین است، اگر کسی تقیه نداشته باشد، دین و ایمان ندارد.
دوباره از پدرش روایت کرده «سوگند به خدا پیش من چیزی محبوب تر از تقیه وجود ندارد»!
از ابی جعفر روایت شده: «تقیه دین من و پدرم است کسی تقیه نداشته باشد ایمان ندارد».
با این روایات تقیه را در غیر جایگاه خودش قرار دادهاند کسی این گونه به تقیه روی آورد به آدم ترسو و دروغگو تبدیل میشود آیا این ایمان است؟
٥- تقیه را در چنین جایگاهی قرار دادهاند، اما احکام آن را رعایت نمیکنند.
وابسته به آن هستند مانند وابستگی مومن به ایمانش.
برای مثال: درباره تیمم معتقد به مسح دست و صورت هستند. و روایت شده از امامی درباره تیمم پرسیده شده «او هم دستش را بر زمین میگذارد صورت و دستانش را تا زانو مسح میکند »
در مورد آن امام گفتهاند، این نوعی از تقیه است.
[١٧٤]- اصل الشیعه: ص ١٩٣