۲- اقسام صداقت و راستی
راستی و درستی چند نوع است: ۱- صداقت در زبان. ۲- و صداقت در نیت و اراده. ۳- صداقت در قصد و عزم. ۴- صداقت در عهد و قرار. ۵- صداقت در اعمال و کردار.
امام غزالی در گفتارهایش انواع صداقت را نام برده که این خلاصهای از آن است:
الف. راستی در زبان: و آن شامل اخبار مطابق با واقع است که اگر کسی خبری را مطابق واقع نقل کرد، پس بر آن صادق بوده است.
پیامبر ج میفرماید: «فروشنده و خریدار، تا زمانی که از هم جدا نشدهاند اختیار فسخ (برهم زدن) معامله را دارند، پس اگر راست گفتند و آشکار ساختند، معاملۀ آن دو مبارک باشد و اگر پنهان کنند و دروغ گویند، برکت معاملهشان از بین میرود» [۱۷۹].
ب. راستی در نیت و اراده: آنچنان باشد که هیچ شک و تردیدی در آن تأثیر نکند و هرچه انجام دهد فقط به خاطر خدا باشد.
به این خاطر گفته شده که، هرکس در اراده و نیتش اخلاص نداشته باشد دروغگوست، همانگونه که در حدیثی در بحث اخلاص ذکر شد و خداوند تبارک و تعالی در باره منافقین میگوید: ﴿وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ ١١﴾ [الحشر: ۱۱]. «خدا گواهی میدهد که قطعاً آنان دروغگویانند».
یعنی ایشان در گفتارشان به پیامبر دروغ میگویند و اینکه گفتهاند: گواهی میدهیم که تو پیامبر خدایی، این سخن درست است ولی دروغشان در مخالفت با عقیدهشان بوده است، پس در این سخن اینها اخلاص نیست و ایشان به گواهی خداوند، دروغگویانند.
ج. صداقت در اراده و قصد و تصمیم و پایداری: شخص لازم است در عهد و قرار ارادهاش ثابت و استوار و بدون ضعف و تردید باشد.
امام غزالی/ فرموده است: صادق و صدیق (راستگو و بسیار راستگو) کسی است که در عزم و ارادهاش تمام باشد، در تمامی خیرات، و بدون میل به تردید و ضعف، تصمیمش جازم و مطابق واقع باشد و خود را همیشه ملزم به قصد قطعی در خیرات و تبرعات بداند.
د. صداقت در وفای به عهد: که از قسمت سوم هم مهمتر است.
امام غزالی/ میفرماید: به راستی که نفس در همه حال آمادۀ قصد است، چون مشقتی در عزم و اراده نیست و خرج آن ناچیز است، اما هنگامی که انسان در طغیان شهوت قرار گرفت و شهوت بر انسان غلبه کرد، اراده سست میشود و جلوگیری از آن مشکل با صداقت در عزم و نیت اتفاق پیدا نمیکند که اینجا اهمیت صداقت در وفای عهد آشکار میشود.
و مثالی دیگر: به روایت انس بن النضر و روایت ابونعیم [اصفهانی] در حلیة [الأولیاء] از عبید بن عمیر، مصعب به عمیر پرچمدار حضرت رسول ج در جنگ اُحد هنگامی که پیامبر ج بر شهادتش مطلع شد، دید که بر قفا افتاده و شهید شده، پس فرمود: سلام و صلوات خداوند بر او باد و این آیه را قرائت نمود:
﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن يَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِيلٗا ٢٣﴾ [الأحزاب: ۲۳].
«[از میان] مؤمنان مردانی هستند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند، برخی از آنان به شهادت رسدند و برخی از آنها در همین انتظارند [و هرگز عقیدۀ خود را تبدیل نکردند]».
به روایت ترمذی به سند حسن، از فضالة بن عبید که حضرت عمرس گفت: از رسول الله ج شنیدم فرمود: «شهدا چهارند: اول: مردیِ با ایمان خوب که به دشمن برسد چون با خدا راست گفته، مبارزه میکند تا شهید شود و مردم در روز قیامت به طرف بالا به سوی او مینگرند [چه مقام برتری دارد و دارای افتخار و سربلندی است]. اینچنین: و سرش را بلند کرد تا اینکه کلاهش افتاد. دوم: مردی کوشا و با ایمان هنگامی که با دشمن روبرو میشود با خار تیره و سختی روبرو است، تأثیری به او میرسد و شهید میشود، این شهید درجه دوم است. سوم: مردی که رفتار خوب و بد انجام میدهد، هنگامی که با دشمن روبرو میشود با کمال صداقت و درستی مبارزه میکند تا شهید میشود، و این شهید درجه سوم است. چهارم: مردی باایمان ولی اهل اسراف و زیادهروی در نَفْسش، به هنگام مبارزه با دشمن خدا صداقت دارد و میجنگد تا شهید میشود و این شهید درجه چهارم است.
خداوند متعال قول و قرار درستی را جزو صداقت قرار داده، همچنانکه خلاف وعده را دروغ حساب کرده است.
مجاهد میگوید: دو مرد در انظار مردم گفتند: اگر خداوند مالی را به ما بدهد قطعاً صدقه خواهیم داد، اما بخل ورزیدند و به عهد خود وفا نکردند. در این باره خداوند این آیه را نازل فرمود:
﴿وَمِنۡهُم مَّنۡ عَٰهَدَ ٱللَّهَ لَئِنۡ ءَاتَىٰنَا مِن فَضۡلِهِۦ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ٧٥ فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُم مِّن فَضۡلِهِۦ بَخِلُواْ بِهِۦ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعۡرِضُونَ ٧٦ فَأَعۡقَبَهُمۡ نِفَاقٗا فِي قُلُوبِهِمۡ إِلَىٰ يَوۡمِ يَلۡقَوۡنَهُۥ بِمَآ أَخۡلَفُواْ ٱللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُواْ يَكۡذِبُونَ ٧٧﴾ [التوبة: ۷۵-۷۷].
«درمیان منافقان کسانی هستند، با خدا پیمان میبندند که اگر از فضل خود ما را بینیاز کند، بدون شک به صدقه و احسان میپردازیم و از زمرۀ شایستگان خواهیم بود؛ اما هنگامی که خداوند از فضل خود ثروت و دارایی بدانان بخشید بخل ورزیدند و چیزی نبخشیدند و به عهد خود وفا نکردند، سرپیچی کردند و رویگردان شدند، خداوند نفاق در دلهایشان پدیدار ساخت تا آن روزی که خدا را در آن ملاقات میکنند، این به خاطر آن است که پیمان خدا را شکستند و همچنین دروغ گفتند».
هـ. و از موارد راستی، راستی در اعمال است: صداقت در اعمال آن است که انسان کوشش کند، آشکار و پنهانش مانند هم باشد و نباید خودش را چنان نشان دهد که در ظاهر از خدا ترس و در باطن خلاف آن باشد. اگر کسی در نماز ظاهراً خشوع (ترس) از خدا نشان دهد و در باطن از آن غافل باشد و میل به علاقۀ دنیا او را مشغول سازد پس آشکارا در آن دروغ گفته و فردی صادق و راستگو نبوده است.
پس راستی در عمل تساوی آشکار و پنهان است و باید باطن انسان مثل ظاهرش، بلکه بهتر از آن باشد.
در نمونهای اینچنین، روایت عبدالواحد بن زید است که در وصف امام حسن گفته است:
امام حسنس اگر به انجام کاری دستور میداد، قبلاً خودش از هرکس پیشقدمتر به آن کار بود و اگر کاری را نهی میکرد، پیش از هرکس خودش آن را ترک مینمود و هیچ کس را به مانند او ندیدم که آشکار و پنهانش به هم شبیه باشد.
امام غزالی/ میگوید:
و. راستیِ قسم ششم که بالاترین درجه و گرامیترین راستی است: و آن راستی و درستی در مراتب دین، مانند راستی در ترس از خدا و امیدواری و بزرگداشتن خداوند و عظمت قائلشدن برای او و دوری از دنیا و رضا و خشنودی و توکل و دوستی و سایر امور [که آنها را مراحل عرفان مینامند].
به درستی که این امور آغازی دارند که با ظاهرشدن علمشان، آشکار میشوند، پس راستی دارای اهداف و حقایقی است و صادق واقعی آن است که به این حقیقتها برسد که هرگاه صادقانه بر امری موفق شد و حقیقتهایش را به پایان رساند، انسان صادق و راستگو شناخته میشود، مانند اینکه گفته میشود: فلان کس صادقانه جنگید، و گفته میشود: با ترس از خدا و امیدواری جنگیده و این میل صادقانه است. همچنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ لَمۡ يَرۡتَابُواْ وَجَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ ١٥﴾ [الحجرات: ۱۵].
«در حقیقت مؤمنان کسانیاند که به خدا و پیامبر گرویدهاند و دیگر شک نیاورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کردند، اینانند که راست کردارند».
﴿لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّۧنَ وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ وَٱلسَّآئِلِينَ وَفِي ٱلرِّقَابِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّكَوٰةَ وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْۖ وَٱلصَّٰبِرِينَ فِي ٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِينَ ٱلۡبَأۡسِۗ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ ١٧٧﴾ [البقرة: ۱۷۷].
«نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق یا مغرب بگردانید، بلکه نیکی آن است که کسی به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آوَرَد، و مال خود را با وجود دوست داشتن، به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راهماندگان و گدایان، و در راه آزادکردن بندگان بدهد و نماز را بر پای دارد و زکات را بدهد و آنان که چون عهد بندند به عهد خود وفادارانند و در سختی و زیان و به هنگام جنگ شکیبایانند و آنانند کسانی که راست گفتهاند و آنان همان پرهیزگارانند».
تحقیق در این امور، گرامی است و ارزشمند، و مقامات صداقت پایان و انتهایی ندارند، و لیکن هرکس به موافق حالش سهمی از صداقت دارد، کم یا زیاد که اگر قوۀ صداقت در او استوار باشد به او صادق گفته میشود.
پس درجات راستی نهایتی ندارد، و امکان دارد برای بندهای در بعضی کارها راستی باشد و در دیگر کارها نه. به هرحال، اگر شخصی در تمامی امور راست و صادق باشد پس او به حقیقت صدیق است...
[۱۷۹] روایت بخاری و دیگران.