۷- شوخی در چهارچوب صداقت
شوخی و مزاح به خاطر سرور و خوشی و مؤانست و دلجویی و دلخوشی دادن در محدوده حق و راستی و اجتنابکردن از اذیت و آزار دیگران، جایز است. و آن شوخی و مزاحی است که پیامبر بزرگوار ج انجام داده است.
به روایت ترمذی به سند صحیح از ابوهریرهس روایت شده، گفتند: یا رسول الله! شما با ما شوخی و بازی میکنی. حضرت ج فرمود: «اگر من با شما بازی میکنم به جز حق چیزی نمیگویم».
و از شوخی و مزاح حضرت ج به روایت ترمذی و ابوداود، از انس که مردی گفت: یا رسول الله! مرا سوار کن، یعنی مال سواری به من بده؛ تا سوار شوم. حضرت ج فرمود: ما شما را سوار بچه شتری میکنیم. مرد گفت: بچه شتر را چه کار کنم؟ حضرت ج فرمود: آیا شتر غیر از شتر میآورد؟
و از او روایت شده که حضرت ج در میان ما بود، به برادر کوچک من گفت: «ای پدر عمیر! بلبل را چه کار کردی».
از امام حسن روایت شده که پیامبر بزرگوار ج روزی به پیرزنی فرمود: پیرزن به بهشت نمیرود. پیرزن غمگین شد. حضرت ج فرمود: در روز قیامت شما پیرزن نیستی، بعداً این آیه را قرائت فرمود:
﴿إِنَّآ أَنشَأۡنَٰهُنَّ إِنشَآءٗ ٣٥ فَجَعَلۡنَٰهُنَّ أَبۡكَارًا ٣٦ عُرُبًا أَتۡرَابٗا ٣٧﴾ [الواقعة: ۳۵-۳۷].
«ما آنان را در آغاز بدین شکل زیبا و شمایل دلربا پایدار کردهایم. ایشان را دوشیزگان ساختهایم که [پس از آمیزش] بکارت خود را بازمییابند [و شیفتگان] همسر خود و همه جوان و همسن و سال هستند».
زید بن اسلم گفت: زنی بود که به او ام ایمن میگفتند: نزد حضرت ج آمد و گفت: شوهرم میخواهد شما را دعوت کند، حضرت ج فرمود: او کیست؟ آنست که سفیدی در چشم دارد. زن گفت: والله، چشم او سفیدی ندارد. حضرت ج فرمود: چشم او سفیدی دارد. زن گفت: نه به خدا، حضرت ج فرمود: کسی نیست که سفیدی در چشم نداشته باشد.
نعیمان انصاری مردی خوشطبع و بسیار شوخ بود؛ در مدینه شراب خورده بود. او را به نزد پیامبر ج آوردند، تا حضرت ج و اصحابش او را تنبیه کنند، مردی از صحابه به او لعنت کرد. حضرت ج فرمود: «این مرد را لعنت نکنید، چون خدا و رسول خدا را دوست دارد».
چون هر خوراکی و چیزی باارزش که وارد مدینه میشد، نعیمان به حضور حضرت ج میآورد، به او میگفت: یا رسول الله! این را برای تو خریدم و به تو هدیه دادم، و هنگامی که صاحب کالا برای پولش میآمد، نعیمان او را به حضور حضرت ج میآورد و میگفت: یا رسول الله! پول کالایش را بده. حضرت ج میفرمود: مگر تو به هدیه ندادی؟ نعیمان میگفت: من پول آن را نداشتم؛ دوست داشتم که تو از آن بخوری. حضرت ج میخندید و بهای کالا را به صاحبش میداد.
برای رخصت و جواز مزاح و شوخی باید از حد تجاوز نکند و تشابه به گناه نداشته باشد؛ چون بیاحترامی و بیوقاری و احیاناً کینه و غضب را ایجاد مینماید.
از ابی امامة روایت شده که حضرت رسول ج فرمود: «من ضامن منزلی در بهشتم برای کسی که دروغ را ترک کرده باشد، اگرچه مزاح و شوخی باشد».
و در حدیثی آمده است: «با برادرت شک و مزاح مکن و وعده خلاف نده» [۱۹۰].
سعید بن عاص به پسرش نصیحت کرد و به او گفت: پسرم، با شخص شریف و نجیب شوخی نکن، مبادا از تو کینه بگیرد و با انسان پست و فرومایه مزاح نکن، مبادا بر تو چیره شود.
دروغ صریح در مزاح همچنانکه عدهای از مردم به آن عادت دارند از بازی ابلهان است، مثلاً بگوید: فلان زن مایل است به همسری من درآید؛ پس اگر در آن مزاح اذیت دیگری باشد حرام است.
و اگر فقط به خاطر شوخی و مزاح و خوشطبعی باشد گوینده آن فاسق نیست و لیکن ایمانش ناقص است.
امام غزالی/ نیز چنین نظری دارد و میگوید: و اما رسول ج فرمود: «اگر مرد سخنی بگوید که مردم را به خنده بیاورد به واسطه آن به جهنم پرت میشود به فاصلهای دورتر از ثریا».
مقصود از این حدیث شریف سخنی است که در آن غیبت مسلمانی و یا اذیت و آزار قلب انسانی بنماید، نه شوخی محض.
[۱۹۰] روایت ترمذی از ابن عباس.