نقد و بررسی وقایعی از زندگی پیامبر اکرم

فهرست کتاب

منظور از شق الصدر

منظور از شق الصدر

دومین حادثه و اتفاقی که برای پیامبر  ص در ایام کودکی اتفاق افتاد، شق الصدر (شکافتن سینه) ایشان می‌باشد.

این حادثه را اینگونه بیان می‌کنند که هنگامی که پیامبر  ص تحت سرپرستی حلیمه قرار داشت و با برادران رضاعی خود مشغول بازی‌کردن بود، ناگهان دو مرد سفیدپوش آمدند و او را به زمین زدند و در محاذی قلب، سینه‌اش را شکافتند و قلبش را بیرون آوردند، غده‌ای را از آن خارج کرده و گفتند: این نصیب شیطان است که از تو دور می‌شود، سپس آن را در طشتی زرین با آب زمزم شستند، آنگاه آن را در محل خود قرار داد.

بچه‌ها دوان دوان نزد حلیمه آمدند و گفتند: محمد را کشتند، دایه و افراد خانواده هراسان به صحرا دویدند ولی محمد  ص را سالم و رنگ‌پریده دیدند[١٠].

در پذیرفتن این حدیث و روایت جای هیچ بحث و مباحثه‌ای نیست، اما اختلاف نظر در این مورد وجود دارد که برای شق الصدر (شکافتن سینه) که به پیامبر  ص نسبت می‌دهند آن را به معنای مجازی و یا به معنای حقیقی بپذیریم؟

در نقل و پذیرفتن این روایت مؤرخان دو دیدگاه و نظر دارند.

١- عده‌ای از مؤرخان این موضوع را به معنای حقیقی و شکافتن سینه مبارک پیامبر  ص پذیرفتند.

٢- عده‌ای دیگر از مؤرخان راه تأویل و تفسیر را پیش گرفته‌اند و شکافتن سینه پیامبر ص را به معانی دیگر تأویل و توجیه کرده‌اند.

حال دیدگاه کسانی را که شق الصدر را با معنا و مفهوم حقیقی نمی‌پذیرند، بلکه آن را توجیه و تأویل می‌نمایند بررسی می‌نمائیم.

١- این حادثه را چندین بار برای پیامبر  ص ذکر کرده‌اند، بعضی در سن ٣ سالگی، بعضی در سن ٥ سالگی و بعضی در آستانه معراج ذکر کرده‌اند. از صعصعه روایت شده است که پیامبر  ص در مورد معراج صحبت می‌کرد. فرمود: در حطیم [شاید در حجر] [بودم] بین خواب و بیداری دراز کشیده بودم که یک نفر نزدیکم آمد، فاصله بین این و این [یعنی دو طرف سینه] را شکافت، قلبم را بیرون آورد، سپس طشتی زرین مملو از ایمان آورد و قلبم را شست و سپس آن را در جای خود باز نهاد[١١].

٢- اگر بتوان با درآوردن غده‌ای، پلیدی و شر را ریشه‌کن کرد، یا اگر بتوان با دادن ماده‌ای به قلب پایه و اساس خیر و نیکی را تقویت کرد، همانطور که هواپیما را برای پرواز و اوج به سوخت مجهز می‌کنند، در چنین حالتی می‌توان گفت: ظاهر این آثار مورد نظر است. اما مسأله خیر و شر از این مقوله بسیار دور است، بلکه بدیهی هم است چرا که موضوع خیر و شر به امور روحی و نفسی نزدیک‌تر است، و اگر موضوع به محدودۀ فعالیت روح و روان مربوط شود، یا به عبارتی دیگر اگر بحث و سخن به لزوم کشف وسایلی منجر شود که روح پوسته تافته از گوشت و خون را هدایت و توجیه می‌کند، در این صورت بحث و تحقیق بدون فایده و اثر خواهد بود، چون از دایرۀ طاقت و توان انسان خارج است[١٢].

و حکمت این حادثه ریشه‌کن‌کردن غدۀ شرارت در تن رسول الله  ص نیست، زیرا اگر شر منبعش غده‌ای در جسم یا خونپاره‌ای در بعضی از اطراف آن باشد، همانا امکان داشت که بدکار به یک عمل جراحی، نیک کردار گردد. اما ظاهر این است که حکمتش اعلان و آشکار نمودن امر پیغمبر  ص است و آماده‌ کردن او برای عصمت و وحی از آغاز کودکی‌اش با وسائل مادی، تا آن به ایمان مردم به او، تصدیق آن‌ها به مأموریتش نزدیک باشد. بدرستی در این صورت عمل تطهیر معنوی است، و اما این شکل مادی حسی را به خود گرفته، تا اعلان خدائی در آن برای گوش و چشم مردم حاصل شود[١٣].

آری، خداوند انسانی ممتاز و برگزیده‌ای مانند حضرت محمد  ص را همچون سایر افراد، در معرض و مسیر وسوسه‌های ناچیز قرار نمی‌دهد. بنابراین، اگر پلیدی و شر به صورت امواج کائنات را پر کرده و قلوب و نهاد افراد بشر تحت تأثیر آن درآمده و بدان گرویده و به سویش بشتابد نهاد و نفوس پیامبران  به یاری خدا به سوی آن جریانات ناپاک تمایل پیدا نکرده و تحت تأثیر آن قرار نخواهند گرفت. بدین ترتیب مشخص می‌شود که تلاش و کوشش پیامبران   در دنبال‌کردن و ادامۀ پیشرفت و ترقی سیر خواهد کرد، نه مبارزه و مقاومت برای جلوگیری از تنزل و سیر قهقرائی.

تلاش پیامبران  بر مبنای تطهیر و پاکیزه‌کردن عموم و دورکردن منکر از جامعه قرار دارد، نه براساس خود پاک نگهداشتن، زیرا خداوند آن‌ها را از اینگونه پلیدی‌ها مصون داشته است و شرح صدری که در آیات کریم آمده است نتیجۀ یک عمل جراحی نیست که توسط یک فرشته یا یک پزشک اجرا شده باشد.

از عایشه ل روایت شده است که زنان پیامبر  ص از ایشان سؤال کردند که کدامیک قبل از دیگران به ایشان ملحق می‌شود، پیامبر  ص فرمود: هرکدام که دستش از همه بلندتر است، منظور پیامبر  ص از دست بلندی، صدقه و انفاق بیشتر می‌باشد[١٤].

٣- اگر معتقد به چنین حادثه‌ای با چنین کیفیتی باشیم پس باید این را بپذیریم که پیامبر ص در گناه‌ نکردن خویش هیچگونه اختیاری نداشت و مجبور بود که گناه نکند، و ارادۀ پیامبر  ص در اقدامات و کارهایش هیچ تأثیر و دخالتی نداشت، به این خاطر که با عمل جراحی آن قمست که حظ و بهرۀ شیطان بود از قلب پیامبر  ص برداشته شده بود[١٥].

و اگر اینطور بود که پیامبر  ص در گناه‌نکردن خودشان هیچگونه اختیار و اراده‌ای نداشتند پس آن تقوا و پرهیزگاری ایشان و همچنین اصابت و اندیشه ایشان در مواقع مختلف و متعدد ارزش و اهمیت خود را از دست می‌دهد.

به عنوان مثال اگر فرد نابینایی ادعا کند که تا به حال مرتکب عمل چشم‌چرانی و نگاه به نامحرم نشده این ادعایش برای او ارزش محسوب نمی‌گردد، زیرا او توانایی انجام چنین عملی را نداشته است، و این هم در حقیقت نوعی دیگر و برداشتی دیگر از این حادثه است.

٤- پیامبر  ص با وجود این که افضل‌تر و کامل‌تر از بقیه پیامبران می‌باشد، چرا این حادثه فقط برای پیامبر  ص باید اتفاق افتد و برای پیامبران گذشته چنین حادثه‌ای رخ ندهد، و در این صورت که پیامبر  ص حظ و بهره‌ای از شیطان داشته و آن هم برطرف نشود مگر با عمل جراحی، آیا در این صورت می‌توان گفت که: پیامبر  ص افضل و کامل‌تر از بقیه پیامبران است؟[١٦].

٥- آیا این حادثه با آیات قرآن که خداوند می‌فرماید: شیطان هیچگونه تسلطی بر انسان‌های مخلص و متدین ندارد، در تضاد نیست.

خداوند می‌فرماید:

﴿قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغۡوَيۡتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَأُغۡوِيَنَّهُمۡ أَجۡمَعِينَ ٣٩ إِلَّا عِبَادَكَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِينَ ٤٠ قَالَ هَٰذَا صِرَٰطٌ عَلَيَّ مُسۡتَقِيمٌ ٤١ [الحجر: ٣٩- ٤٢].

«گفت: پروردگارا، به سبب این که (به خاطر این انسان) مرا گمراه ساختی (معاصی و اعمال زشت را) در زمین بر ایشان می‌آرایم و جملگی آنان را گمراه می‌نمایم. مگر بندگان گزیده و پاکیزۀ تو از ایشان (که چون دل‌های‌شان به یاد تو آباد است، تلاش من در حق آنان برباد است). فرمود: این (خلوص بندگان راستین) طریقه درستی است که دقیقاً راه به سوی من دارد، (و حفظ ایشان از گمراهی، شیوۀ صحیحی است که من آن را بر عهده گرفته‌ام). بی‌‌گمان تو هیچگونه تسلط و قدرتی بر بندگان من نداری، مگر آن گمراهانی که (به وسوسۀ تو گوش فرا بدهند و) به دنبال تو راه بیفتند».

و یا در آیاتی دیگر که می‌فرماید:

﴿إِنَّ عِبَادِي لَيۡسَ لَكَ عَلَيۡهِمۡ سُلۡطَٰنٞ [الإسراء: ٦٥].

«همانا تو را (شیطان را) بر بندگان ویژه من تسلطی نیست».

و یا ﴿إِنَّهُۥ لَيۡسَ لَهُۥ سُلۡطَٰنٌ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ ٩٩ [النحل: ٩٩].

«همانا او را (شیطان را) بر کسانی که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکل می‌کنند تسلطی نیست».

٦- در این خبر چنین آمده است که جبرئیل قلب پیامبر  ص را با آب زمزم شستشو داد. این در حالی است که می‌بینیم این رخداد [به فرض صحت آن] در بیابان و در نقطه‌ای دور از زمزم رخ داده است، و جای این پرسش است که اگر این شستشو با آبی که جبرئیل به همراه داشت، انجام گرفت، از کجا معلوم می‌شود که آن آب از زمزم بوده است.

در ادامه این روایت آمده است که انس س می‌گوید که: وی آثار بخیه را بر سینۀ آن حضرت  ص مشاهده می‌کرده است، حال اگر این ماجرا صحت داشته باشد، با توجه به این که این کار از سوی یک فرشته انجام یافته، معقول آن است که هیچ اثری از آن بر جای نمانده باشد، زیرا کار فرشته دارای اثر محسوس نیست.

همچنین اضافه می‌کند که اخبار شق الصدر خالی از اضطراب و چندگانگی نیست، هرچند به فرض صحت ‌داشتن روایت، وقوع چنین رخدادی را نامقبول نمی‌دانیم، اما نکته آن است که اضطراب و چندگانگی در این اخبار ما را وادار می‌سازد، در مورد آن‌ها توقف کرده نه آن‌ها را مردود شماریم؛ نه مورد تأیید و تصدیقش قرار دهیم[١٧].

حال اگر چنین حادثه‌‌ای را برای پیامبر  ص ذکر کرده‌اند خود دلایل متعدد و فراوانی داشته از جمله:

١- مسلمانان تحت تأثیر تعالیم مسیحیان قرار گرفتند، زیرا مسیحیان اعتقاد دارند هرفردی که متولد می‌شود هنگام تولدش شیطان او را مس می‌کند، و تنها فردی را که شیطان نتوانست به او دست یابد تا او را مس نماید عیسی بن مریم است، و در حقیقت مسیحیان به این حدیث استناد می‌ورزند که همۀ پیامبران در معرض خطا و اشتباه هستند مگر حضرت عیسی ÷، زیرا شیطان نتوانست به او دست یابد و حضرت عیسی ÷ مرتبه و مقامی مافوق مرتبه و مقام بشری داشت.

٢- این روایت برگرفته شده از اهل جاهلیت می‌باشد، زیرا چنین داستانی را در ایام جاهلیت به شخصی به نام «امیة بن ابی الصلت» نسبت دادند، به اینگونه که امیه در خواب بود، پس دو کبوتر آمدند، یکی از آن دو بر در خانه نشست و دیگری وارد خانه شد و قلب امیه را شکافت و به کبوتر دیگر گفت: آیا پاکیزه شد؟ گفت بله[١٨].

به این ترتیب، نسبت‌دادن چنین روایتی به امیه باعث شده بود تا امیه در میان قوم و قبیله و جامعه خودش از اهمیت و موقعیت خاصی برخوردار گردد، لذا مسلمانان نیز که شاهد اهمیت و موقعیت پیامبر  ص بودند به خاطر این که پیامبر  ص از چنین امتیازی بی‌بهره نباشد چنین روایتی را به پیامبر نسبت دادند.

٣- مسلمانان برای تبیین و تفهیم آیاتی همانند ﴿أَلَمۡ نَشۡرَحۡ لَكَ صَدۡرَكَ ١ وَوَضَعۡنَا عَنكَ وِزۡرَكَ ٢ ٱلَّذِيٓ أَنقَضَ ظَهۡرَكَ ٣ [الإنشراح: ١- ٣][١٩].

«آیا ما سینه‌ات را برایت گشاده نکردیم، و بار گرانت را از تو فرو ننهادیم؟ آن (بارگرانی) که پشتت را شکسته بود».

﴿فَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يَهۡدِيَهُۥ يَشۡرَحۡ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِۖ وَمَن يُرِدۡ أَن يُضِلَّهُۥ يَجۡعَلۡ صَدۡرَهُۥ ضَيِّقًا حَرَجٗا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي ٱلسَّمَآءِۚ كَذَٰلِكَ يَجۡعَلُ ٱللَّهُ ٱلرِّجۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ ١٢٥ [الأنعام: ١٢١].

«آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه‌اش را (با پرتو نور ایمان باز و) گشاده برای (پذیرش) اسلام می‌سازد، و آن کسی را که خدا بخواهد گمراه کند و سرگشته کند، سینه‌اش را به گونه‌ای تنگ می‌سازد که گویی به آسمان صعود می‌کند».

﴿أَفَمَن شَرَحَ ٱللَّهُ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٖ مِّن رَّبِّهِۦۚ فَوَيۡلٞ لِّلۡقَٰسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ أُوْلَٰٓئِكَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ ٢٢ [الزمر: ٢٢].

«آیا کسی که خداوند سینه‌اش را برای پذیرش اسلام گشاده و فراخ ساخته است و دارای (بینشی و روشن از) نور پروردگارش می‌باشد (و در پرتو آن، راه را از چاه تشخیص می‌دهد، همچون کسی است که هدایت الهی در سایه اسلام پرتوی به دل او نیفکنده است و درونش با ایمان تابان نشده است؟!) وای بر کسانی که دل‌های سنگینی دارند و یاد خدا بدان‌ها راه نمی‌یابد (قرآن یزدان در آن‌ها اثر نمی‌گذارد!) آنان واقعاً به گمراهی و سرگشتگی آشکاری دچارند».

﴿مَن كَفَرَ بِٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِهِۦٓ إِلَّا مَنۡ أُكۡرِهَ وَقَلۡبُهُۥ مُطۡمَئِنُّۢ بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَٰكِن مَّن شَرَحَ بِٱلۡكُفۡرِ صَدۡرٗا فَعَلَيۡهِمۡ غَضَبٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ ١٠٦ [النحل: ١٠٦].

«کسانی که پس از ایمان‌ آوردن‌شان کافر می‌شوند بجز آنان که (تحت فشار و اجبار) وارد به اظهار کفر می‌گردند و در همان حال دل‌هایشان ثابت بر ایمان است. آری! چنین کسانی که سینۀ خود را برای پذیرش مجدد کفر گشاده می‌دارند (و به دلخواه خود دوباره کفر را می‌پذیرند) خشم تند و تیز خدا (در دنیا) گریبانگیرشان می‌شود و (در آخرت کیفر و) عذاب بزرگی دارند».

﴿وَيَضِيقُ صَدۡرِي وَلَا يَنطَلِقُ لِسَانِي [الشعراء: ١٣].

«اگر تکذیبم کند از غم (غصه) سینه‌ام تنگ می‌شود (و بدین هنگام چنانکه باید در مجادلۀ با آنان) زبانم نمی‌گردد (و روان و گویا صحبت نمی‌کنم)».

﴿قَالَ رَبِّ ٱشۡرَحۡ لِي صَدۡرِي ٢٥ وَيَسِّرۡ لِيٓ أَمۡرِي ٢٦ [طه: ٢٥- ٢٦].

«(موسی خاشعانه به دعا پرداخت و) گفت: پروردگارا! سینه‌ام را فراخ و گشاده دار (تا در پرتو شرح صدر، خشم و کین از دل برخیزد، و با آرامش تمام رسالت آسمانی را به جای آورم) و کار (رسالت) مرا بر من آسان گردان (تا آن را به گونۀ آراسته و پیراسته، به گوش فرعون و فرعونیان برسانم)».

حال منظور از شرح صدری که در آیه اول و برای پیامبر  ص ذکر می‌کنند این است که پیامبر  ص همتی عالی و اراده و عزمی راسخ و پابرجا و استقامتی محکم برای ابلاغ و انذار کسب کرده بود و در قلبش بزرگی و عظمت هیچ پادشاهی و ترس و خوف هیچ کافری راه نیافته بود[٢٠].

و شرح صدر در آیه دوم حالتی است که در آن هدایت و توفیق برای انسان حاصل می‌گردد و در سینۀ انسان رغبت و آگاهی نسبت به دین حقیقی حاصل می‌گردد.

و در آیه سوم دین حقیقی بعد از رغبت صحیح و شوق حقیقی حاصل می‌شود، و بعد از آن برکات دین حاصل می‌شود.

در آیه چهارم کسی که تمایل به سوی کفر پیدا کند، صداقت کفر در سینه‌اش جای می‌گیرد و به این خاطر مستوجب عذاب الهی می‌گردد.

و آیه اخیر متعلق به حضرت موسی ÷ است، و آن زمانی که مأمور شد تا به سوی فرعون برای انذار و تبلیغ برود، پس از این مسئولیت سنگین که بر دوشش گذاشته شده بود احساس ترس می‌کرد و با پروردگار چنین گفت: بدرستی که سینه‌ام تنگ است و در این حالت جرأتش بالا رفت، پس خدا طمانینه و آرامش را بر حضرت موسی ÷ نازل فرمود و سینه‌اش را بر او گشاده کرد. و منظور از شرح صدر در این آیه این است که صدق و حق غالب شد و برای قلب طمأنینه و آرامشی حاصل شد که هدایت و نور را ادا کرد[٢١].

منظور از شق الصدری که برای پیامبر  ص ذکر کرده‌اند این است که خداوند پیامبر ص را از همان ابتدا حتی از همان دورانی که تحت سرپرستی حلیمه سعدیه به سر می‌برد آماده تحمل رسالت نموده است، این عمل تطهیر معنوی است که صورت و شکلی مادی به خود گرفته است تا مردم آسان‌تر بتوانند رسالتش را تصدیق کنند و از طریق سمعی و بصری وحی الهی را دریابند[٢٢].

و منظور گشادگی سینه‌ است که حتی پیامبر  ص در مقابل سفیهان و جهال عرب که مستلزم به رأی و مشورت نبودند، اما با این وجود پیامبر  ص بلافاصله به انذار و تبلیغ برخاست و سینه‌اش مخزن نور و معرفت و هدایت و عرفان گردید و اهل دنیا را از ظلمات و تاریکی به سوی نور و هدایت رهنمون ساخت[٢٣].

همچنین معنای مجازی والایی دارد که عبارت است از وسعت دید باطنی و قدرت بر تحمل شداید و فزونی نیرو و استقامت و خالی‌بودن نفس از هوی و هوس و وساوس شیطانی و آمادگی آن برای پذیرایی اوامر و نواهی و عنایات الهی، و شستن سینه در روایات فوق هم رمز و تمثیلی از وسعت قلب و خلوص نیت و پاکی احساس است که لازمۀ نبوت و رسالت و راهنمایی و هدایت خلق است. روایت را نباید به معنای حرفی و لفظی آن گرفت، زیرا قلبی که در سینه جای دارد فقط مرکز خون و حیات است و مکان ظاهری قوای نفسانی و روحانی مغز است، و در حقیقت نفس و قوای معنوی نفس، مکان مادی خاصی ندارد[٢٤].

پس حکمت از بیان و نقل چنین حادثه‌ای اعلان و آشکارنمودن امر پیغمبر ص است، و آماده‌کردن او برای عصمت و وحی از آغاز کودکی‌اش با وسائل مادی تا آن به ایمان مردم به او، و تصدیق آن‌ها به مأموریتش نزدیک باشد و این تطهیر معنوی است که شکل مادی حسی را به خود گرفته است تا اعلان خدائی در آن برای گوش و چشم مردم حاصل شود[٢٥].

همچنین بیان چنین حادثه‌ای برای تبیین و فهمیدن آیات فراوانی همانند ﴿أَلَمۡ نَشۡرَحۡ لَكَ صَدۡرَكَ ١، ﴿رَبِّ ٱشۡرَحۡ لِي صَدۡرِي ٢٥ و غیره می‌باشد.

[١٠]- سیرۀ ابن اسحاق، ج ١، ص ١٤٩. - سیره ابن هشام، جلد ١، ص ١٠٩. - طبقات ابن سعد، ج ١، ص ١٠١. - السیرة النبویة لابن هشام، (بیروت، لبنان، دار إحیاء التراث العربی، الجزء الاول، ص ٢٠١).

[١١]- فقه السیرة، محمد غزالی، ص ٨٧. اضواء علی السنة المحمدیه، محمد ابوریه، (بی‌جا، دارالکتاب الإسلامی، بی‌تا، ص ١٨٧). مادر پیامبر، ص ١٧٠- ١٩٦. حیاة محمد، ص ١٠٤.

[١٢]- فقه السیرة، ص ٨٧.

[١٣]- خورشید حقیقت، محمد سعید، رمضان البوطی، مسعود قادر مرزی، (سنندج، حیدری، ١٣٧٧، ص ١٨٤).

[١٤]- فقه السیرة، محمد غزالی، ص ٨٩.

[١٥]- الصحیح من سیرۀ النبی الأعظم، سید مرتضی جعفر عاملی، ج ٢، (بیروت دار السیرۀ، ١٩٩٥، ص ٨٧).

[١٦]- همان، ص ٨٧.

[١٧]- خاتم پیامبران، ج ١، ص ٢٢٣- ٢٢٤.

[١٨]- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج ٢، ص ٨٩.

[١٩]- همان، ص ٨٥- حیاة محمد، محمد حسین هیکل، ص ١٠٤- سیرۀ آموزی، محمد غزالی، ص ٦٤- قرآن مجید، - سیره رسول الله، عباس زریاب، (تهران، سروش، ١٣٧٦، ص ٩٠).

[٢٠]-رحمة للعالمین، القاضی محمد سلیمان، سلمان المنصور فوری، (بمبئی، دارالسلفیه، ١٣٦٨، ص ٢٤- ٢٥).

[٢١]- رحمة للعالمین، ص ٢٤.

[٢٢]- خورشید، ص ٨٤.

[٢٣]- رحمة للعالمین، ص ٢٥.

[٢٤]- سیرت رسول الله (، عباس زریاب، ص ٩٠.

[٢٥]- خورشید حقیقت، ص ٨٤.