نقد و بررسی وقایعی از زندگی پیامبر اکرم

فهرست کتاب

شرکت یا عدم شرکت پیامبر ص در جنگ فجار

شرکت یا عدم شرکت پیامبر ص در جنگ فجار

جریان دیگری که در ایام جوانی پیامبر  ص اتفاق افتاد «جنگ فجار» می‌باشد، آن را به این خاطر فجار نامیدند که در یکی از ماه‌های حرام اتفاق افتاد و چون حرمت این ماه را شکستند، به این نام نامگذاری شده است که مدت آن را چهار سال ذکر کرده‌اند.

جریان جنگ از این قرار است که بین قریش و هم‌سوگندان (هم‌پیمانان) آن‌ها از یک طرف و قیس عیلان (هوازن) از طرف دیگر رخ داد و مردی از بنی هوازن به نام عروۀ بن عقبه یکی از کاروان‌های تجاری نعمان بن منذر را که در آن انواع کالاهای تجاری و عطر و حریر بود در «جوار» خود گرفت و «جواردادن» به یک کاروان بدان معناست که اجازه ندهد کسی متعرض آن شود.

از آنجا که این اعطای پناهندگی بر یکی از مردان کنانه به نام براض بن قیس گران آمد، زیرا او را از تعرض به آن کاروان منع می‌کرد؛ وی از این کار خشمگین شد و با خشم به عروه گفت: «آیا در مقابل کنانه هم به کاروان پناه می‌دهی؟» او گفت: «آری، و نیز در مقابل همۀ مردم» پس از این گفت و گو، این هردو در کنار هم به راه ‌رفتن پرداختند و در این هنگام، براض کنانی، عروه هوازنی را غافلگیر کرده، بر او تاخت و او را به قتل رساند در پی این ماجرا، قریش نیز به کنانه پیوست، و نبرد میان کنانه و قریش، از یک سو و هوازن از سوی دیگر شعله‌ور شد. این دو گروه به مدت چهار روز درگیر نبرد و در چهارمین روز رسول خدا  ص در نبرد حضور یافت، نبرد اخیر که به فجار چهارم شهرت یافته است سخت‌ترین این نبردها بود.

پس از این چهار روز دو طرف درگیر با یکدیگر آتش بس موقت امضاء کردند تا در سال آینده در بازار عکاظ نبرد خود را ادامه دهند.

با فرار سیدن سال بعد چون دو گروه در موعد مقرر آمدند، عتبه بن ربیعه بر شتر خویش نشست و چنین بانگ برآورد که «ای جماعت مضر بر سر چه می‌جنگید؟» مردان هوازن در پاسخ گفتند: «تو ما را به چه فرا می‌خوانی؟» او گفت: «صلح». گفتند: «چگونه؟» وی اظهار داشت: «دیه کشتگانتان را می‌دهیم و تا زمان پرداخت دیه، موقتاً گروگان‌هایی در اختیارتان قرار می‌دهیم و خود نیز دیه کشتگان خویش را می‌بخشیم» گفتند: «چه کسی چنین تعهدی به ما می‌دهد و تو کیستی؟» گفت: «من عتبه بن ربیعه هستم». بدین ترتیب وی با قبیله هوازن اعلام صلح نمود و خاندان او نیز چهل نفر از مردان خود را که حکیم بن حزام از آن جمله بود، به گروگان به سوی هوازن فرستادند، آن قبیله چون گروگان‌ها را در نزد خود دید به وفاداری مقابل اطمینان یافت، از دیه کشتگان خود گذشت و گروگان‌ها را نیز باز گرداند و بدین ترتیب نبرد فجار با صلحی همراه با بزرگواری پایان یافت[٢٦].

حال این سوال مطرح می‌شود که آیا پیامبر  ص در این جنگ شرکت داشته یا نه؟ و اگر شرکت داشته است، فعالیت ایشان چه بوده است؟

سن پیامبر  ص را در جریان جنگ فجار مختلف ذکر کرده‌اند. بعضی‌ها بین ١٤ یا ١٥[٢٧] سال و بعضی دیگر ٢٠[٢٨] سال ذکر کرده‌اند.

و یک از دلایلی که ابن هشام سن ١٤ یا ١٥ سالگی را برای پیامبر  ص پذیرفته است، این است که عموهای ایشان مانع وی شدند تا به صحنۀ جنگ نرود. این خود حکایت از آن دارد که وی در آن زمان یک خردسال بوده و این در حالی است که اگر کسی بیست سال سن داشته باشد «خردسال» نامیده نمی‌شود.

با وجود این که ابن اسحاق سن پیامبر  ص را ٢٠ سال ذکر کرده است و محمد ابوزهره نیز این سن را برای پیامبر  ص پذیرفته است، اما اعتقادش بر این است که با وجود این که پیامبر  ص ٢٠ سال داشت، اما وارد صحنه کارزار نشد. زیرا این جنگ، جنگی عادلانه نبود و فطرت سالم پیامبر  ص به وی این اجازه را نمی‌داد که در جنگی مبتنی بر تباهکاری که حرمت‌ها از سوی طرفین شکسته شده است و هردو طرف درگیر آن گناهکارند، شرکت جوید. چگونه این شخصیت پاک و مطهری که خداوند او را به عنایت خاص خود پرورانده است، وارد صحنه کارزاری می‌‌شود که از نظر علت زمان و رخدادها گناه ‌آلود بود؟

بنابراین، حق این است که بگوییم: تنها نقشی که پیامبر  ص در این جنگ داشت آن بود که پس از شعله‌ورشدن آتش آن، در آن حضور یافت، همین مقدار نیز بدان سبب بود که عموهای او در این پیکار شرکت داشتند و شاید او دوست داشت حداقل شاهد صحنۀ این جنگ باشد، چه او دلی پاک داشت که نمی‌توانست در زمانی که مردم در گرفتاری‌اند، آرام و آسوده باشد. بنابراین، او تنها در این نبرد مشاهده ‌کننده و گاه نیز یک مدافع بود و به کاری که جنگ و هجوم شمرده شود، دست نزد.

ایشان در بارۀ نقش دفاعی خود که هیچ ماجراجویی در آن نبود، چنین می‌فرماید:

که «من نیزه را از عموهایم باز می‌داشتم» یعنی مانع آسیب نیزه‌ها به آنان می‌شدم. بدین ترتیب رسول خدا  ص در این نبرد تنها سپری بازدارنده برای عموهای خود بود و هرگز دست اندر کار نبرد نشد، مگر آن که از خویشان خود و سرپرستان خویش که حق سرپرستی از او به جا آورده بودند، دفاع کرد.

به هرحال، پیامبر  ص در این جنگ که حتی از نظر شعله افروزانش جنگی گناه ‌آلود بود، تنها یک بیننده بود و در هیچ عمل تهاجمی و جنگی شرکت نجست[٢٩].

حضور حضرت در این جنگ‌ها محتمل است و مخصوصاً به دلیل دو قول که از او نقل کرده‌اند: یکی همان تیردادن به اعمام خود است، و دیگر این که فرموده است: «اگر در این جنگ‌ها حاضر نبودم خوشحالم نمی‌شدم، آن‌ها (هوازن) بر قوم من (قریش) تعدی کردند، و از ایشان خواستند که براض که جوار (پناه) ایشان بوده است پس بدهند و ایشان امتناع کرده‌اند».

و دلیل این که حضرت  ص از حضور در جنگ‌های فجار اظهار رضایت فرموده است، و دشمنان قریش را در این جنگ متجاوز و متعدی خوانده است، این است که قبیلۀ هوازن از قریش به زور خواسته‌اند که براض را تحویل دهند تا ایشان به قصاص او را بکشند، ولی حاضر نبوده‌اند که دیه یا خون‌بها بگیرند و بر سر همین امر بدون مذاکره و بحث به جنگ و خونریزی پرداخته‌اند که خود سبب قتل افراد بسیاری شده است[٣٠].

همچنین پیامبر  ص ضمن یادکردن از جنگ فجار می‌فرمود: من همراه عموهای خود در آن (جنگ فجار) شرکت داشتم و چند تیر هم انداختم، و چقدر دوست می‌داشتم که همان را هم انجام نداده‌ بودم[٣١].

علاوه بر این از آن جائی که پیامبر  ص دلی پاک داشت که در زمانی که مردم در گرفتاری بودند نمی‌توانست آرام و آسوده باشد، لذا پیامبر  ص در این جنگ شرکت داشت و در این جنگ تنها تیرآور عمویش بود و سن پیامبر  ص نیز ١٤ یا ١٥ سال درست‌تر به نظر می‌رسد، زیرا اگر ٢٠ سال داشت باید در صحنۀ جنگ شرکت می‌داشت نه این که تیرآور عموهایش باشد.

به هرصورت هرچند که جنگ‌ کردن در ماهای حرام کاری ناشایست و نارواست اما در آن جایی که دفاع از آبرو و حیثیت باشد و باعث گردد تا فتنه‌ای نابود گردد لازم و ضروری است. لذا خداوند هم در آیه ٢١٧ سورۀ بقره به این نکته اشاره می‌کند و می‌فرماید:

﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ قِتَالٖ فِيهِۖ قُلۡ قِتَالٞ فِيهِ كَبِيرٞۚ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ وَكُفۡرُۢ بِهِۦ وَٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ وَإِخۡرَاجُ أَهۡلِهِۦ مِنۡهُ أَكۡبَرُ عِندَ ٱللَّهِۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَكۡبَرُ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۗ وَلَا يَزَالُونَ يُقَٰتِلُونَكُمۡ حَتَّىٰ يَرُدُّوكُمۡ عَن دِينِكُمۡ إِنِ ٱسۡتَطَٰعُواْۚ وَمَن يَرۡتَدِدۡ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَيَمُتۡ وَهُوَ كَافِرٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ٢١٧ [البقرة: ٢١٧].

«از تو در بارۀ جنگ‌کردن در ماه حرام می‌پرسند. بگو: جنگ در آن (گناهی) بزرگ است. ولی جلوگیری از راه خدا (که اسلام است) و بازداشتن مردم از مسجد الحرام و اخراج ساکنانش از آن و کفر ورزیدن نسبت به خدا، در پیشگاه خداوند مهم‌تر از آن است، و برگرداندن مردم از دین (با ایجاد شبهه‌ها در دل‌های مسلمانان و شکنجۀ ایشان و غیره) بدتر از کشتن است. (مشرکان) پیوسته با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند شما را از آیین شما برگردانند، ولی کسی که از آئین خود برگردد و در حال کفر بمیرد، چنین کسانی اعمال‌شان در دنیا و آخرت برباد می‌رود و ایشان یاران آتش (دوزخ) می‌باشند و در آن جاویدان می‌مانند».

[٢٦]- سیرۀ ابن هشام، ج ١، ص ١١٨- ١٢٠- البته مطالبی که ذکر شد به صورت خلاصه در ابن هشام آمده است - خاتم پیامبران، ج ١، ص ٢٦٥- ٢٦٧.

[٢٧]- الطبقات الکبری، ج ١، ص ١٢٨- التنبیه و الاشراف، ص ١٧٨.

[٢٨]- سیرۀ ابن هشام، ج ١، ص ١١٩.

[٢٩]- خاتم پیامبران، ج ١، ص ٢٦٧- ٢٦٨.

[٣٠]- سیرت رسول الله، ص ٩٣.

[٣١]- طبقات ابن سعد، ص ١١٦- ١١٧. - السیرۀ النبویه، احمد بن زینی دحلان، (سوریا، دارالقلم العربی الجزء الاول، ص ١٠٥). - السیرۀ النبویه، ابن هشام، ص ٢٢٣.