نقد و بررسی وقایعی از زندگی پیامبر اکرم

فهرست کتاب

دسته اول:

دسته اول:

این داستان در کتاب‌های از جمله صحیح بخاری ذکر شده است، اما این خود یک داستان نادرستی است که باعث کسرشأن پیامبر  ص و نیز اسائهی ادب اصحاب بزرگ آن حضرت را دربر دارد، لذا به نقد و بررسی این داستان می‌پردازیم.

هرگاه اندکی در این داستان تفکر شود واضح خواهد شد که عاری از حقیقت و دور از واقعیت می‌باشد، و به نظر می‌رسد که بعداً در ایام بروز فتنه‌ها و منازعات شعوب و فرقه‌ای مذهبی که باطناً و در پس پرده استتار بر ضد اسلام قیام کردند ساخته شده است.

غرض سازنده این داستان این بوده که اولاً بنمایاند، رسول الله  ص در آخر عمر شریفش آن عظمت و محبت سابق خود را که در قلوب یارانش جا گرفته بود به کلی از دست داده تا آنجا که حتی اصحاب بزرگ و خویشان نزدیکش هم اعتنایی به دستوراتش نمی‌کردند و با آن که در بستر بیماری و مشرف بر موت بود حضوراً و به طور علانیه با آن حضرت  ص مخالفت نموده آنچه را که خواست و امر فرمود تا حاضر نمایند و آنهم برای حفظ آن‌ها از گمراهی بود، فراهم نکردند و فرمانش را هذیان نامیدند، و رسول الله  ص از این بابت به حدی خشمگین شد که فرمود: برخیزید و از نزد من بروید.

ثانیاً: می‌خواهد بگوید: امت محمد  ص اکنون امتی است گمراه، زیرا رسول خدا در مرض موتش می‌خواست برای آن‌ها چیزی بنویسد که آن‌ها را با آن نوشته از گمراهی نگهدارد، ولی یارانش که از او برگردیده بودند با او مخالفت کردند و آنچه را که رسول الله  ص می‌خواست بنویسد نوشته نشد. پس آنچه که مانع گمراهی آن‌ها می‌شد، نوشته نشد. پس مسلم است که امتش گمراه گشته از سعادتِ هدایت محروم گردیده‌اند.

این داستان از ابن عباس ب نقل شده است و از کسی دیگر نقل نشده است. پس این سؤال پیش می‌آید که اگر چنین امری صحت داشت پس چرا باید تنها این روایت از جانب ابن عباس ب نقل شود و سلسله روایت به ابن عباس برسد، در حالی که در آن مجلسی که پیامبر  ص تقاضای کاغذ و قلم نمودند عده‌ای موافق با آوردن کاغذ و قلم بودند، در حالی که از بقیه حاضرین چنین روایتی نقل نشده است؟

علاوه بر این در صحیح بخاری، ج ٦، ص ٢٣٨ آمده است که ابن عباس در هنگام وفات پیامبر  ص ١٠ سال داشت و طبیعی است بچۀ به این کم سن و سالی را در چنین مراسمی که دچار حزن و اندوه شود راه نمی‌دهند؟ پس ابن عباس معلوم نیست این روایت را از چه کسی شنیده و از کجا فهمیده تا روایت نماید.

این داستان، داستانی ساختگی و ساخته پرداخته افکار دشمنان اسلام است، زیرا؟

اولاً: پیامبر در خطبه مشهور و مهم حجة الوداع اسباب هدایت و سعادت را مشخص نموده بود و دیگر لزومی به بیان چنین موضوعی نداشت.

حال به بیان این خطبه مهم و معروف می‌پردازیم:

پیامبر  ص پس از حمد و ستایش خداوند چنین فرمود: ای مردم به سخن من گوش فرا دهید که من نمی‌دانم شاید که پس از این سال هرگز شما را در این جا ملاقات نکنم.

ای مردم! بسان حرمت این روز و حرمت این ماه و حرمت این مکان، جان و مال شما بر همدیگر حرام است و شما با پروردگار خویش ملاقات خواهید کرد و او در بارۀ کردارتان از شما پرسش خواهد کرد و اینک من آنچه گفتنی بود گفته ام، پس هرکسی امانتی در دست دارد آن را به کسی که وی را امین خویش قرار داده است برگرداند.

همۀ رباهای جاهلیت ملغی می‌شود و تنها اصل سرمایه‌هایتان از آن شماست و در این مقدارانه ستم می‌کنید و نه مورد ستم قرار می‌گیرید. خداوند چنین مقرر داشته است که دیگر ربا حرام است، اکنون [برای اولین قدم] رباهای عمویم عباس [و مطالبات او از مردم به مقداری که رباست] همه باطل است.

خون‌بهای هر خونی که در جاهلیت بر زمین ریخته شده ملغی و بی‌اثر است، و نخستین خونی که آن را بی‌اثر اعلام می‌کنم [و موجبی برای انتقام آن وجود نخواهد داشت] خونی عموزاده‌ام ربیع بن حارث بن عبدالمطلب است که در میان بنی لیث شیر خورده بود و هذیل او را به قتل رساندند. این اولین خون از خون‌های ریخته شده در جاهلیت است که من با آن آغاز می‌کنم.

باری، ای مردم اینک شیطان برای همیشه از این ناامید شده است که در سرزمین شما مطاع قرار گیرد و اگر از این پس در کارهایی است که آن‌ها را کوچک و ناچیز می‌شمارید، پس در بارۀ دین خویش مراقب او باشید و در مقابل او هشیاری پیشه کنید.

ای مردم! تغییر ماه‌های حرام کفری فزاینده است که کافران بدان گمراه می‌شوند، سالی آن را حلال و سالی آن را حرام می‌دانند؛ تا شما و ماه‌هایی که خداوند حرام کرده، زیر پای بگذارند و آنچه را خداوند حرام دانسته حلال و آنچه را او حلال شمرده حرام بدانند، این در حالی است که زمان اکنون نیز بسان همان روزی که خداوند آسمان‌ها و زمین را آفرید با همان کیفیت و به همان شکل درگذر است و تعداد ماه‌ها در پیشگاه خداوند و در کتاب الهی، دوازده ماه می‌باشد که چهارتای آن‌ها ماه‌های حرامند، سه ماه آن پی در پی و چهارمین آن‌ها رجب المرجب است که میان جمادی الثانی و شعبان قرار دارد.

ای مردم! شما را بر همسران خویش حقوقی و آنان را نیز بر شما حقوقی است. حقوقی شما بر آنان این است که کسی را که خوش ندارید، بر فرش شما ننشاند و بدکاری آشکار انجام ندهند که اگر چنین کنند خداوند به شما اجازه داده است آنان را در بستر ترک گوئید و به گونه‌ای که آسیبی وارد نیاورد آنان را بزنید و اگر پس از آن از بدکاری برگشتند خوراک و پوشاک خود را در حد متعارف از شما می‌خواهند، و این حق آنان است.

همدیگر را به خوش‌رفتاری و نیکی‌کردن به زنان سفارش کنید که آنان در نزد شما تهیدستان درمانده‌ای هستند که هیچ اختیاری از خود ندارند، و این شمائید که آنان را در اختیار گرفته اید و به نام خدا دامن ایشان را بر خویش حلال کرده اید.

ای مردم! در آنچه می‌گویم اندیشه کنید که من آنچه گفتنی است گفته‌ام، و در میان شما آن چیزی را به جای گذاشته‌ام که اگر بدان چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد و در آن حقیقتی روشن است و آن کتاب خدا و سنت من است.

ای مردم! سخن مرا بشنوید و به خاطر بسپارید، و بدانید که مسلمانان برادر و همه باهم برابرند. بنابراین، برای هیچکس چیزی از مال برادرش روا نیست مگر آنچه خود به او دهد.

پس به خویش ستم روا مدارید.

پروردگارا! اکنون آیا [رسالت تو را] رسانده‌ام؟

ابن اسحاق می‌گوید: به من گفته شده است که پس از آن مردم گفتند: «آری» و آن حضرت  ص نیز فرمود: «پروردگارا! تو خود گواه باش»[٦٣].

شریعت و عقیده‌ای که در رسالت محمد  ص بیان می‌شد و پیغمبر  ص بیست و سه سال در تبلیغ آن رنج می‌برد، زندگی اعراب را یکسره دگرگون کرد، و کسانی را که در غرور و فساد و جاهلیت خویش گویی به نفاق و شقاق ابدی محکوم شده بودند به وحدت و اتحاد کشانید. تعصب و اختلاف جاهلیت را در بین آن‌ها از میان برد و آن را به رشتۀ برادری و برابری به هم پیوست، و بدینگونه حق با این حاجیان مسلمان بود، وقتی پیامبر  ص در آخرین حج خویش از آن‌ها پرسید که آیا رسالت خویش را ادا کرده‌ام؟ همه گفتند: آری - ادا کردی[٦٤].

معلوم نیست که موضوع داستان مورد بحث چه امر مهمتری بوده که آن حضرت ص برخلاف سیرت و رویۀ سابق خود می‌خواست آن را بنویسد، و حالا که به هر نظری می‌خواست نوشته شود، چرا در اثر اختلاف حاضرین از نوشتن امر مهم منصرف گردید؟

ثانیاً: در این داستان گفته شده که رسول الله  ص فرمود: برای شما چیزی بنویسم تا گمراه نشوید. مگر رسول الله  ص چندی قبل از مرض موت‌شان در خطبه حجة الوداع و در جوار کعبه در مسجد الحرام و در سایر اماکن مقدسه مکرر نفرموده بود:

«إنِّي تَارِكٌ فِيْكُمْ الثَّقَلَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا مَا تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا كِتَابُ اللَّهِ وَسُنَّتِي».

یعنی همانا بعد از خود دو چیز مهم در میان شما به جای می‌گذارم، مادامی که به آن‌ها عمل نمائید هرگز گمراه نخواهید شد، یکی کتاب خدا (قرآن) و دیگری سنت و روشم.

چگونه می‌شود که رسول الله  ص در خطبۀ حجة الوداع طبق این حدیث صحیح بفرماید: هدایت و سعادت شما در قرآن و سنت من می‌باشد که هرگاه بر طبق تعالیم آن عمل کنید هرگز گمراه نخواهید شد و کمی پس از آن بفرماید می‌خواهم برای شما چیزی بنویسم تا گمراه نشوید، یعنی گفتار اولم که در مسجد الحرام وسایر جاها مکرر توصیه کردم و گفتم: کتاب خدا و سنتم برای هدایت شما کافی است و کفیل سعادت شما می‌باشد، صحیح نبوده و سعادت و هدایت شما دو چیز دیگری است که اکنون می‌خواهم برای شما بنویسم، و این خود تهمت عظیمی است، چرا که انبیاء از هرگونه تناقض‌گویی و اختلاف قول مصون و معصوم می‌باشند.

اما در این که پیامبر  ص در حجة الوداع گفتند که: به کتاب خدا و سنتم تمسک جویید، یا به کتاب خدا و عترتم اختلاف نظر است، سنیان اعتقاد به قول اول دارند و می‌گویند که: خداوند در آیات ٤٩ و ٦٩ سورۀ مبارکه النساء بیان می‌کند که ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ و یا ﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ و اطاعت خدا در این آیات ذکر شده عیناً همان تمسک به خدا و اطاعت رسول است که در حدیث مورد بحث آمده است، و شیعیان قول دوم را می‌پذیرند.

دکتر عبدالحسین زرین کوب در بامداد اسلام صفحه ٧٥ کتاب الله و سنتی را پذیرفته است.

ثالثاً: در این داستان آمده که آنچه رسول الله  ص می‌خواست بنویسد به حدی اهمیت داشته که اگر نوشته نشود امتش گمراه خواهند شد.

پس با این حال نمی‌دانیم چرا رسول الله از تصمیم خود منصرف گردید و ننوشت تا نتیجتاً امتش گمراه نشوند، و حال آن که رسول الله  ص همیشه هرگاه تصمیم به امری می‌گرفت هرطور که شده اقدام و انجام می‌داد و به هیچ وجه من الوجوه از عزم و تصمیم خود منصرف نمی‌شد و به مخالفت هیچ احدی ترتیب اثر نمی‌داد. مگر نه در هنگام صلح حدیبیه که در سال ششم هجری که بین آن حضرت از یک طرف و سران قریش از طرف دیگر صلح نامه نوشته شد، بعضی از آن مواد ظاهراً اینطور به نظر می‌رسید که به نفع قریش و به زیان مسلمین است، و بدین لحاظ بعضی از بزرگان صحابه گرامی از این بابت خیلی دلتنگ شدند و حتی عمر بن الخطاب س این مطلب را حضور آن حضرت  ص عرض کرد تا شاید این مواد از صلحنامه را حذف فرماید، اما آن حضرت  ص به مخالفت هیچ احدی اعتنایی نفرمود و از تصمیمش برنگشت و صلحنامه را با ابقاء همان موادی که ظاهراً زیان بخش ولی در باطن به صلح امت بود تنفیذ فرمود، و بعداً با گذشت زمان کوتاهی برای همۀ مردم واضح گردید که خود خطا بود آنچه را پنداشتند و فهمیدند که آن موادی که تصور می‌کردند به زیان امت است، صد در صد به نفع آن‌ها بوده و به زیان قریش می‌باشد، و اتفاقاً خود سران قریش از رسول الله  ج خواستند تا آن مواد از صلحنامه حذف و ساقط فرموده و کان لم یکن بداند.

بنابراین، چگونه امکان دارد که آن حضرت  ص از تصمیم خود نسبت به نوشتن آنچه که می‌خواست بنویسد منصرف شود، بدین علت که بعضی از حاضرین مخالفت نمودند، و حال آن که به روایت روای آنچه می‌خواست بنویسد، به قدری حائز اهمیت بود که اگر نوشته نشود موجب گمراهی و ضلالت امتش می‌گردد؟

رابعاً: در روایت سعید بن جبیر این چنین آمده است که این حادثه در روز پنجشنبه رخ داد، و تواریخ اسلامی و غیر اسلامی اتفاق دارند که رسول الله  ص در روز دوشنبه وفات یافته است، پس رسول الله  ص تا چهار روز بعد از این ماجرا در حیات بوده است، اینجاست که با کمال تأسف می‌پرسیم اگر مضمون آن چیزی که آن حضرت ص می‌خواست بنویسد تا آن جا مهم بود که امتش را از گمراهی نگه می‌داشت و فرضاً ممکن نشد آن را روز پنج شنبه در اثر آن پیش آمد بنویسد، چرا در ظرف مدت این چهار روز بعد که فرصت واسعی در پیش داشت ننوشت و امتش را در معرض خطر گمراهی قرار داد؟

خامساً: علاوه بر مواردی که ذکر گردید دانشمند گرانقدر و حدیث‌شناس، آقای حاج ملا عبدالله احمدیان در رد این حدیث دلایلی ارزشمند ارائه می‌دارند که قابل توجه است. ایشان دلایل نپذیرفتن این حدیث را چنین بیان می‌دارند که مطلب قلم و دوات در بخاری و مسلم و بقیه کتب حدیث به هفت طریق بیان شده است که چهار طریق آن بدین شکل است: «زهری، از عبیدالله از ابن عباس» و سه طریق دیگر به این شکل است: «سلیمان احول، از ابن جبیر، از ابن عباس» و این طریق‌های سه‌گانه دومی در عین این که با یکدیگر تفاوت‌هایی دارند (در یکی گفته شده استخوان شانه بیاورید، در دیگری گفته کتابی بیاورید و در دیگری گفته شده بیاورید) در این مطالب با هم متفق هستند. ١- آن روز پنجشنبه بود. ٢- نسبت هذیان به پیامبر (نعوذ بالله) داده شد. ٣- پیامبر در باره سه مطلب وصیت فرمود (اخراج مشرکین، احترام هیئت‌های نمایندگی و سومی فراموش شده است) ٤- ابن عباس به شدت گریه کرد و شان‌هاتر شد. اما در طریق‌های چهارگانه اولی نه از پنجشنبه، نه از هذیان، نه از وصیت و نه از گریه ابن عباس اساساً بحثی به میان نیامده و در مقابل و به جای همۀ آن‌ها دو مطلب دیگر اضافه آمده است، اول بحث از عمر بن خطاب است که در یک طریق به عنوان (بعضی) و در سه طریقه دیگر صریحاً گفته شده است که عمر بن خطاب گفت: بیماری پیامبر  ص شدت گرفته است و قرآن نزد شما است، و دوم بیرون‌کردن همۀ اصحاب موافق و مخالفت و چون در همه طریق‌های سه‌گانه که بحث از هذیان شده، بحثی از عمر س نیست و در همۀ طریق‌هایی که به اشاره یا به صراحت بحث از عمر س شده، ابداً از هذیان خبری نیست. بنابراین، اگر روایت هم صحیح می‌بود هیچ زیانی به مقام والای عمر س و ایمان و اخلاص او نمی‌رسانید و هیچ دلخوشی را برای مخالفین او نیست، چرا که اگر به فرض صحت این روایت، عمر س پیشنهادی کرده است که اگر پیامبر موافق او نمی‌بود کار خودشان را انجام می‌دادند و عمر س هم مانند همیشه با کمال ادب ساکت و خاموش می‌گردید.

اما دلایل عدم صحت این حدیث:

١- در طریق‌های سه‌گانه اولی «سلیمان از جبیر، از ابن عباس» در آخر یکایک آن‌ها این جمله دیده می‌شود «وَنَسِيْتُ الثَّالِثَةَ» «و سومی را فراموش کردم»، و این اعتراض صریح را وی به فراموشکاری خویش، صحت را از خبر به کلی سلب می‌نماید و علمای علم الحدیث به این اصل تصریح کرده‌اند.

٢- در طریق‌های چهارگانه دومی «زهری از عبیدالله از ابن عباس» از زبان پیامبر جمله «قُوْمُوا عَنِّیْ» دیده می‌شود، و این جمله صحت این روایت را در تردید غرق می‌کند، چرا که «برخیزید از منزل من» در عادت پیامبر  ص سابقه ندارد، مخالفین به هرحال، اما موافقین چرا؟ و اگر پیامبر  ص برخلاف عادت خودشان چنین دستوری را صادر می‌فرمودند این حدیث به خاطر اهمیت آن باید از طریق تواتر نقل می‌گردید نه از راه آحاد.

٣- در تمام طریق‌های هفت‌گانه پدیدۀ تقطیع مشاهده می‌گردد، و همانطور که توضیح داده شد در طریق‌های سه‌گانه «سلیمان از جبیر از ابن عباس» پنج مطلب مهم آمده است که هیچکدام در طریق‌های چهارگانه دومی دیده نمی‌شود، و در طریق‌هایی چهارگانه «زهری از عبیدالله از ابن عباس» دو مطلب مهم آمده است که هیچکدام در طریق‌های سه‌گانه دیده نمی‌شوند، و این تقطیع هولناک و خارج از حد روایتی را که فقط از یک نفر نقل شده است غرق در تردید می‌کند[٦٥]. بقیه نظرات ایشان مطابق نظریاتی است که بیان گردید یا بیان خواهد شد.

آری، ادب اصحاب رسول الله  ص ادبی بوده که خدای عزوجل طبق آیه ٢ سوره مبارکه حجرات به آن‌ها آموخته می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَكُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِيِّ وَلَا تَجۡهَرُواْ لَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ كَجَهۡرِ بَعۡضِكُمۡ لِبَعۡضٍ أَن تَحۡبَطَ أَعۡمَٰلُكُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ ٢ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصۡوَٰتَهُمۡ عِندَ رَسُولِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ٱمۡتَحَنَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ لِلتَّقۡوَىٰ.

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هرگاه در حضور رسول الله باشید با ادب بوده صدایتان را بر صدای رسول الله بلند نکنید، و در هنگام تکلم با آن حضرت با صدای بلند حرف نزنید، چنان که خودتان با یکدیگر با صدای بلند حرف می‌زنید تا مبادا خود ناآگاه در اثر عدم رعایت این ادب ثواب اعمال‌تان ضایع شود. همانا آنان که رعایت ادب کرده صدای‌شان را در حضور رسول الله کوتاه نموده خاموش حرف می‌زنند، آن‌ها کسانی هستند که خدا دل‌هایشان را برای قبول ایمان آزموده است» آیا اصحاب رسول الله  ص که خدا آن‌ها را با این ادب آراسته بود و دل‌هایشان را برای ایمان آزموده بود امکان دارد با رسول الله  ص چنین اسائه ادب نمایند؟ مسلماً خیر»[٦٦].

[٦٣]- خاتم پیامبران، ج ٣، ص ٦٤٣- ٦٤٥- سیرۀ ابن هشام، ج ٢، ص ٣٧٥ - ٣٧٧.

[٦٤]- بامداد اسلام، دکتر عبدالحسین زرین کوب، (تهران، امیر کبیر، ١٣٧٧، ص ٤٧).

[٦٥]- سیمای خلیفه دوم، ص ١٠٨- ١١١. برای اطلاع بیشتر از ذکر این احادیث که به طریق هفت بیان شده می‌توان به شرح قسطانی، ج ١، ص ٢٠٦، ج ٨، ص ٣٥٥- ج ١٠- ص ٣٥٣- ج ٥، ص ٢٣٦- ج ٥، ص ١٦٩- ج ٦- ص ٤٦٢ رجوع کرد.

[٦٦]- خطیب، عبدالرحیم، شیخین، ابوبکر و عمر (بندر عباس، حیدری، ١٣٧٧ص ١٣٥- ١٥٣)، به نقل از. صبحی پاشا، حقائق الکلام فی تاریخ الاسلام، طه حسین، مرات الاسلام. شبلی نعمانی، شرح زندگانی خلیفه دوم، ص ٥٤- ٥٦. - سیمای خلیفۀ دوم عمر بن خطاب، حاج ملا عبدالله احمدیان، (سقز، محمدی، ١٣٧٦، ص ١١٠- ١١٢).