۷- ابو الحسن عاملی
در مقدمه دوم تفسیر: مرآة الانوار و مشکاه الاسرار: ص ۳۶ [۵۳]میگوید:
بدان، آن حقی که هیچ راه گریزی از آن نیست بنا به روایات و اخبار متواتری که خواهد آمد، همانا این قرآنی که اکنون در دست ماست بعد از وفات رسول اللهصدر آن دگرگونی و تغییراتی بوجود آمده است، و کسانی که آن را جمعآوری نمودند بعد از رسول الله، کلمات و آیاتی بسیاری را ساقط گردانیدند، و همانا آن قرآن که از آنچه ذکر شد محفوظ مصون میباشد، و موافق است با آنچه خداوند نازل کرده است، همان قرآنی است که علی÷آن را جمعآوری نموده و آن را نگهداری کرده تا اینکه به پسرش حسن÷رسید، و همینطور تا اینکه به قائم÷رسید، و اکنون نزد وی میباشد.
و لهذا همچنانکه در حدیثی که ذکر خواهیم کرد بطور صریح آمده است، که از آنجایی که در علم کامل خداوند گذشته بود که چنین افعال زشت و شنیعی از این مفسدین در دین [۵۴]سر خواهد زد و آنان بر هر چیزی که آگهی یابند که در آن زیانشان، و رفعت و زیادی شأن علی÷و ذریه طاهرش باشند کوشش میکنند آن را ساقط کنند یا اینکه تحریف نموده و تغییرش دهند.
و در مشیت کامل الهی و از الطاف شامل او بود حفظ و نگهداری امامت و ولایت، و نگهبانی فضایل نبیصو ائمه بطوری که از ضایع شدن و تحریف محفوظ بماند و برای اهل حق تا زمانی که تکلیف بر قرار است باقی بماند، و خداوند اکتفا نکردند به آنچه که به طور صریح در کتاب شریفش آمده ست، بلکه بیشتر بیانش را بطور باطن و بر منهج تأویل قرار دادند، و در ضمن آنچه که بیان ظاهر تنزیل بر آن دلالت کند، و بطرف برخی از آن برهان و ادله بطریق تجوز و تعریض اشاره نموده و با رمز و توریه از آن تعبیر نموده است، تا اینکه حجتش بر همه خلایق تمام گردد اگرچه که بعد از اسقاط آنچه که صریح برآن دلالت میداد باشد.
و راستی و صدق این مقال با ملاحظه نمودن چهار فصل مشتمل بر این احوال که ذکر میکنیم، واضح و روشن میگردد.
ابوالحسن عاملی فصل چهارم از مقدمه دوم را برای رد بر کسانی که تحریف را انکار میکنند قرار داده و عنوانش است: «بیان خلاصه اقوال علمای ما درباره تغییر قرآن و عدمش. و باطل کردن استدلال کسی که تغییر را انکار کرد» میگوید:
بدانکه آنچه که از ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی طاب ثراه، ظاهر میشود این است که ایشان معتقد به تحریف و کم شدن قرآن هستند. زیرا که وی روایاتی در این زمینه در کتابش الکافی ذکر نموده است، آن کتابی که در اولش تصریح نموده که آنچه که از روایات ذکر میکند مورد اعتمادش است و هیچ گونه طعنه و عیب بر این روایات وارد نساخته است و نه روایات معارض آن را ذکر کرده است.
و همچنین شیخش علی بن ابراهیم قمی که تفسیرش پر از این روایات میباشد حتی غلو و زیاد روی نیز کرده است، اوسدر تفسیرش میگوید:
اما آنچه که در قرآن است بر خلاف آنچه خداوند نازل فرموده، پس آن آیه: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾[آل عمران: ۱۱۰]. میباشد.
زیرا که صادق÷به کسی که این آیه را خواند فرمود: ﴿خَيۡرَ أُمَّةٍ﴾(بهترین امت) علی و حسین بن علی†را میکشند؟
پس به وی گفته شد، پس چگونه نازل شده؟ آنگاه فرمود: همانا نازل شده است:
﴿خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾. آیا نمیبینی که خداوند در آخر آیه آنان را ستوده است: ﴿ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾الآیة.
سپس (رح) آیات بسیاری از این قبیل ذکر نمودند. و سپس میگوید: و امّا آنچه که از آن حذف شده پس آیه ﴿لَّٰكِنِ ٱللَّهُ يَشۡهَدُ بِمَآ أَنزَلَ إِلَيۡكَ﴾ [۵۵][النساء: ۱۶۶]. «في علي».فرمود: چنین نازل شد، ﴿أَنزَلَهُۥ بِعِلۡمِهِۦۖ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَشۡهَدُونَ﴾. سپس آیاتی از این قبیل ذکر نمودند.
سپس میگوید: و اما تقدیم آیات همانا آیه عدۀ زنان ۴ ماه که ناسخ است، تقدیم شد بر عدۀ منسوخی که یکسال میباشد. و همچنین فرمان خداوند:
﴿أَفَمَن كَانَ عَلَىٰ بَيِّنَةٖ مِّن رَّبِّهِۦ وَيَتۡلُوهُ شَاهِدٞ مِّنۡهُ وَمِن قَبۡلِهِۦ كِتَٰبُ مُوسَىٰٓ إِمَامٗا وَرَحۡمَةً﴾ [۵۶][هود: ۱۷].
چنین بوده: «يتلوه شاهد منه إماماً ورحمة ومن قبله کتاب موسی».
سپس بعض از آیات دیگر نیز ذکر نمودند.
آنگاه فرمود: اما آیاتی که بقیه و تمام آن در سورۀ دیگری میباشد:
﴿قَالَ أَتَسۡتَبۡدِلُونَ ٱلَّذِي هُوَ أَدۡنَىٰ بِٱلَّذِي هُوَ خَيۡرٌۚ ٱهۡبِطُواْ مِصۡرٗا فَإِنَّ لَكُم مَّا سَأَلۡتُمۡ﴾ [۵۷][البقرة: ۶۱].
و بقیه این آیه در سورۀ مائده است:
﴿قَالُواْ يَٰمُوسَىٰٓ إِنَّ فِيهَا قَوۡمٗا جَبَّارِينَ وَإِنَّا لَن نَّدۡخُلَهَا حَتَّىٰ يَخۡرُجُواْ مِنۡهَا فَإِن يَخۡرُجُواْ مِنۡهَا فَإِنَّا دَٰخِلُونَ﴾ [۵۸][المائدة: ۲۲].
نصف آیه در سورۀ بقره و نصف دیگر در سوره مائده است، سپس آیاتی دیگر همچنین از این قبیل ذکر نمودند.
و همچنین کسانی دیگر نیز چنین گفتهاند و جماعتی از یاران مفسر ما با قمی و کلینی موافقت کردهاند مانند، عیاشی، و نعمانی، و فرات بن ابراهیم، و دیگران، و این مذهب بیشتر متأخرین از محدثین محقق میباشد، و همچنین گفتۀ شیخ بزرگوار احمد بن أبی طالب طبرسی است چنانکه کتاب الاحتجاج وی فریاد میزند. و شیخ ما علامه باقر علوم اهل البیت†و خادم روایات شان در کتابش بحار الانوار این گفتار را یاری و نصرت داده و بطور گسترده در این زمینه سخن نموده که مجال زیاده روی بر آن نیست، و نزد من بعد از جستجوی روایات و بررسی آثار، و با وجود واضح و درستی این گفتار میتوان گفت که این یکی از ضروریات مذهب تشیع میباشد [۵۹].
و همانا این از بزرگترین مفاسد غصب خلافت میباشد. پس تدبر کن تا اشتباه و وهم صدوق [۶۰]را در این مورد بدانی آنجایی که در اعتقاداتش گفته است: اعتقاد ما این است که قرآنی که خداوند بر پیامبرش نازل کرد، همین است که بین دو جلد میباشد که در دست مردم است بیشتر از این نیست، و همانا کسی که قول بطرف ما منسوب کند که ما میگوییم بیشتر است پس او دروغگو است.
و توجیه اینکه منظورش علمای قم است نادرست میباشد. زیرا که علی بن ابراهیم در این گفتار از غلو کنندگان است و وی از ایشان میباشد.
بله، سید مرتضی در انکار این امر در جواب مسائل طرابلیسات مبالغه کرده است، و ابو علی طبرسی در مجمع البیان از وی پیروی نموده است. چنانچه گفته است: اما زیاد در قرآن، پس بر باطل بودن آن اجماع و اتفاق میباشد. و اما نقصان و کمی در آن، پس گروهی از یاران ما و گروهی از حشویه عامه [۶۱] روایات کردهاند که در قرآن دگرگونی و کمی میباشد، و صحیح از مذهب یاران ما خلاف آن میباشد. و این رأی است که مرتضی قدس روحه آن را یاری و نصرت کرده و شیخ او طوسی در تبیان از وی پیروی نموده است. چنانچه گفته:
و اما سخن در زیاده و کمی قرآن، پس چیزی است که شایسته آن نیست، زیرا که زیاده در قرآن بر بطلان آن اجماع و اتفاق است، و اما کمی از آن پس آنچه از مذهب مسلمانان آشکار است خلاف این میباشد، و این شایستهتر و صحیحتر، از مذهب ما میباشد همچنان که مرتضی آن را تأیید کرده است، و این چنین از روایات آشکار میشود، مگر اینکه روایات بسیاری از جهت عامه و خاصه روایت شده درباره کم شدن آیات قرآن، و جابجا شدن آیهای از جای به جای دیگر، لیکن همه اینها از طریق آحاد میباشد که موجب علم نمیشود.
پس اولی این است که از آنها روی گرداند و از مشغول شدن بر آن خودداری نمود و اگر صحیح میبود تأویل آن ممکن بود، بخاطر اینکه سبب طعن میشود بر آنچه که اکنون بین دو جلد موجود میباشد. زیرا که صحیح و درست بودن این معلوم است و هیچ کسی از امت اعتراض ندارد و روایات ما همگی ما را به تلاوت آن و تمسک جستن به آن تشویق میکند، و ما را امر میکند به اینکه اخبار و روایات مختلفی که در فروع روایت میشود بر آن عرضه کنیم پس آنچه با آن موافق بود به آن عمل نمائیم و آنچه مخالفش بود از آن اجتناب و دوری کنیم و به آن اعتنای نکنیم، و از رسول اللهصروایتی آمده است که هیچ کس نمیتواند آن را رد کند. که فرمود: من دو چیز گرانبها در بین شما میگذارم اگر به آن دو تمسک جستید هرگز گمراه نخواهید شد کتاب الله و اهل بیتم، و این دو از همدیگر جدا نمیشوند تا اینکه نزد حوض بر من وارد شوند.
و این دلالت دارد بر اینکه در همه زمان خواهد بود، زیرا که درست نیست که امت را امر نماید به تمسک به چیزی که امکان تمسک جستن به آن نباشد، همچنانکه اهل بیت و کسانی که پیروی از گفتار ایشان واجب میباشد، همه اوقات هستند.
پس هرگاه آن چیزی که نزد ما میباشد بر صحت و درستی آن اجماع و اتفاق میباشد، پس شایسته است که بتفسیر و بیان معانیش پرداخته و چیزهای دیگر را کنار گذاشت.
میگویم [۶۲]: اما ادعای [۶۳]آنان بر عدم زیادی، یعنی زیادی آیه یا آیات از آن چیزی که از قرآن نباشد پس حق آنچنان است که گفتهاند، زیرا که ما در روایات معتبر خود چیزی را نیافتیم که بر خلافش باشد، مگر بعضی از فقرات روایت زندیق در فصل گذشته، و ما توجیه آن را بیان کردیم بطوری که این احتمال از آن بر طرف گردید.
و در فصل اول و در روایت عیاشی گذشت که باقر÷فرمود: همانا قرآن آیات زیادی از آن انداخته شده است و چیزی در آن اضافه نشده، مگر بعضی حروف که نویسندگان در نوشتن غلط نوشتهاند.
و اما کلامشان در تغییر و کمی مطلق، پس باطل بودنش بعد آن از اینکه گوش زد نمودیم واضحتر از این است که به دلیل و بیان احتیاج داشته باشد. ای کاش میدانستم چگونه برای امثال شیخ [۶۴]رواست که ادعا کند ظاهر روایات، عدم نقصان، میباشد، با وجود اینکه ما بر یک روایت دست نیافتیم که بر آن دلالت کند. بله، دلالتش بر اینکه تغییری که واقع شد مخل نیست بسیار میباشد: مانند: حذف اسم علی و آل محمد، و حذف اسامی منافقین، و حذف بعضی از آیات و کتمانش و امثال اینها.
و همانا آنچه که بدست ما میباشد کلام خدا و حجت بر ما است همچنانکه از خبر طلحه، از فصل اول آشکار شد مسلم میباشد ولیکن بین این و بین آنچه ادعا نموده است فرق بسیار میباشد همچنین گفتارش (رح) همانا روایاتی که دلالت بر تغییر و کمی دارد از آحاد است که موجب علم نیست».
از امثال شیخ بعید بنظر میرسد، بخاطر اینکه روایاتی آحادی که شیخ در کتابهایش از آن استدلال نموده، و براساس آن عمل کردن بر آن واجب گردانیده، در مسائل خلافی بسیار، از نظر سند و دلالت قویتر از این روایات و اخبار نیست، و این از چیزهای واضح و روشن است که این روایات از نظر معنا متواتر میباشد و همراه است با قرائن قوی که موجب علم میشود، به واقع شدن تغییر.
و همچنین از امور تعجبآور این است که شیخ ادعا کرده است که تأویل نمودن این اخبار ممکن میباشد، و شما خواننده محترم دانستید که بیشتر اینها قابل توجیه نیستند.
و اما قولش: اگر صحیح شود .... تا آخر.
پس شامل اموری است که زیانی به ما نمیرساند، بلکه بعضی از آنها بنفع ماست نه بر علیه ما:
از جمله آنها عدم لازم بودن، درستی روایات تغییر و نقص، و طعنه زدن بر آنچه که در این مصحفها میباشد بمعنای نداشتن منافات بین واقع شدن این نوع تغییر و بین مکلفبودن به تمسک جستن به آن چیزی که تغییر داده شده، و عملکردن به آنچه که در آن میباشد، به علتهای گوناگون، مانند برداشتن سختی و حرج و جلوگیری از مترتب شدن فساد.
و این امری مسلم در نزد ما و در آن هیچ زیانی بر ما نیست، بلکه ما بین روایت تغییر و آنچه که درباره اختلاف روایت از عرضه کردن آن بر کتاب خدا و گرفتن آنچه که موافق آن است، جمع میکنیم. و پوشیده نماند که آن نیز ضرر برای ما ندارد بلکه بنفع ما میباشد، زیرا که کافی است برای وجودش در هر زمانه، بودنش همراه همدیگر، همچنانکه خداوند آن را مخصوصاً در نزد اهل آن یعنی امامی که همراه و قرین آن است و از آن جدا نمیشود، نازل نموده است.
و وجود داشتن آنچه که ما به آن نیاز داریم اگرچه بر بقیه آن قادر نباشیم همچنانکه امامی که ثقل دیگر آن است چنین میباشد، بخصوص در زمان غیبت، زیرا آنچه اکنون نزد ماست اخبار و روایتش و علما و دانشمندانی که قائم مقام آن هستند، و از بدیهیات است که همانا ثقلین در این مسئله یکسان میباشد.
سپس آنچه که سید مرتضی ذکر نموده برای یاری و نصرت نظریهاش، که همانا علم بصحت نقل قرآن، مانند علم به سرزمینها، و حادثههای بزرگ و کتابهای مشهور، و اشعار نوشتۀ عرب میباشد.
زیرا که عنایت شدید بود و اسباب متوفر بود بر نقلش و حفظ و نگهداریش، و به حدی رسید که آنچه که ما ذکر نمودیم به پای آن نرسید.
زیرا که قرآن معجزه نبوت و منبع و ماخذ علوم شرعی و احکام دین میباشد، و علمای مسلمین در حفظ و حمایتش به غایت و منتهی رسیدند به حدی که شناختند هر چیزی از آن که در آن اختلاف نمودن از اعرابش و قراءتش و حروف و آیاتش، پس چگونه رواست که تغییر داده شده باشد یا کم باشد، با وجود چنین اهتمام درست و راستی و ضبط و مراعات شدید.
و همچنین ذکر نموده است که: همانا علم به تفصیل قرآن و ابعاض آن، در درست بودن نقل آن مانند علم به تمام و جملگی آن میباشد، و این در زمره کتابها نوشته که ضرورتاً دانسته میشود میباشد، بطور مثال مانند:
کتاب سیبویه و مازنی، زیرا که کسانی که اهل این شأن میباشد از تفصیل آن همانطور آگاهی دارند که از جملگی و تمام آن دارند بطوری که اگر شخصی مثلاً در کتاب سیبویه بابی در نحو وارد سازد، که از کتاب نباشد، شناخته میشود و مشخص میگردد، و دانسته میشود که از کتاب نیست، بلکه به آن ملحق و اضافه شده است.
و پر واضح است که اهتمام به نقل و ضبط قرآن جدیتر و بیشتر بوده از اهتمام به کتاب سیبویه و دیوان شعراء. جوابش این است [۶۵]ما نمیپذیریم که اسباب و وسائل ضبط و نگهداری آن در صدر اول و قبل از جمعآوری مهیا بوده، همچنان که غفلت و بیتوجهی آنان را در کارهای زیادی متعلق به دین است دیده میشود، آیا اختلافشان [۶۶]در افعال نمازی که پیامبر پنج بار در شبانه روز با آنان تکرار میکرد؟ آیا به مسئله ولایت و امثال آن نمینگری؟
و بعد از پذیرفتن میگوییم: همچنان اسباب و وسایل برای نقل قرآن و پاسبانی آن برای مومنین مهیا بود، همچنان اسباب تغییر و دگرگونی برای منافقین [۶۷]که وصیت را تبدیل کردند و خلافت دگرگون نمودند مهیا و فراهم بود، بخاطر اینکه شامل اموری بود که با آرایشان تضاد داشت و آن مهمتر بود، و تغییر و دگرگونی در قرآن قبل از انتشار و پخش آن در سرزمینها در آن واقع گردیده است. اما ضبط و نگهداری شدید و محکم بعد از آن صورت گرفته و در بین این دو هیچ گونه منافاتی وجود ندارد.
و همچنین همانا قرآن که موافق است با آن اصلی که خدای پاک نازل نموده است نه تغییر داده شده و نه تحریف گردیده است، بلکه همانطوری که بوده نزد اهلش محفوظ میباشد، و ایشان به آن آگاهی دارند [۶۸]پس تحریف وجود ندارد همچنانکه امام بطور صریح در حدیث سلیم فرموده است، و آن حدیث در کتاب الاحتجاج در فصل اول از مقدمۀ ما گذشت. و همانا تغییر و دگرگونی در نوشتن تغییر دهندگانش و تلفظ نمودنشان واقع گردیده است، زیرا که آنان تغییر ندادند مگر هنگام نسخ نمودن قرآن، پس تحریف شده، همانا آن چیزی میباشد که برای پیروان خودشان آشکار نمودند، و از کسانی مانند سید [۶۹]تعجبآور است به چیزهای از این قبیل تمسک بجوید، که فقط تخیلاتی است در مقابل روایات متواتر، پس اندیشه کن.
و همچنین از آنچه که برای یاری و نصرت نظریه و رأیش ذکر نموده و آن اینکه قرآن در زمان رسول الله جمعآوری شده بود به همین صورت که الان میباشد، و استدلال نموده بر اینکه در آن زمان قرآن تلاوت میشد، و حفظ میشد، بطوری که گروهی از صحابه آن را حفظ میکردند، و بر پیامبر خوانده و عرضه میشد.
و همانا گروهی از صحابه مانند عبدالله بن مسعود و ابی بن کعب و غیره قرآن را چندین بار بر پیامبر ختم نمودند با کمترین اندیشه و تفکر، همه اینها دلالت دارند بر اینکه قرآن جمعآوری شده بوده و جدا و پراکنده نبوده، و همچنین ذکر نموده است که کسانی که در این زمینه مخالفت نمودهاند از امامیه و حشویه مخالفت آنان اعتباری ندارد.
زیرا که اختلاف در این مورد منسوب است به گروهی از اصحاب حدیث که روایات ضعیفی نقل کردهاند بگمان اینکه صحیح میباشد، پس بخاطر این روایت نمیتوان دست از چیزی برداشت که صحیح بودن آن مقطوع و معلوم میباشد.
جواب آن: [۷۰]
اینکه قرآن در زمان پیامبر جمعآوری شده بود به نحوهای که الان میباشد، ثابت نیست، بلکه درست نیست چگونه جمعآوری شده بود در حالی جدا جدا و مرحله مرحله نازل میشد، و تمام نمیشد مگر به پایان رسیدن عمر رسول الله، و بدرستی که همه جا پخش و نشر شده و در تمام سرزمین به گوشها رسیده که علی÷بعد از وفات پیامبرصمدتی وقت در خانه نشستند و مشغول جمعآوری قرآن شدند، و اما خواندن و ختم کردن آن، همانا آنان [۷۱]، آن چیزی از آن میخواندند و ختم میکردند که در نزد آنان بود نه همه آن.
و از امور تعجبآور و غریب این است که سید درباره این خیالات ضعیف که ظاهر حال خلاف آن است حکم نموده که قطعاً صحیح میباشد، زیرا که موافق با خواسته وی بوده، و روایات دیگری که به ما رسیده و نزد ما و مخالفین ما فوق استفاضه و شهرت میباشد. آنها را ضعیف قرار داده است و این روایات این قدر زیاد میباشد که از صدها گذشته است، با وجود اینکه موافق هست با آیات قرآن و روایاتی که در مقاله گذشته ذکر نمودیم چنانکه ما در آخر فصل اول از این مقدمه مان بیان کردیم، و با وجود اینکه در کتابهای معتبر و معتمد مانند کافی با اسناد معتبر ذکر شده. و همچنین نزدشان در صحاح ایشان مانند صحیح بخاری و مسلم آن دو کتابی که همچنان خودشان تصریح کردهاند در صحیح بودن و اعتماد بعد از قرآن میباشد، فقط بمجرد اینکه خلاف مقصود میباشد، و وی داناتر است به آنچه گفته است.
سپس آنچه که منکرین تحریف به آن استدلال میکند از فرموده خداوند:
﴿لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِ﴾[فصلت: ۴۲].
و فرموده خداوند:
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩﴾.
سپس جوابش [۷۲]بعد از پذیرفتن اینکه بر مقصود آن دلالت دارد، ظاهر و آشکار است از آنچه که ما بیان نمودیم که همانا اصل قرآن بطور کامل و تمام همچنانکه نازل شده است نزد امام و میراث برای آن از علی÷میباشد پس اندیشه کن، و خداوند هدایت میدهد [۷۳].
[۵۳] این تفسیر مقدمۀ تفسیر «البرهان» بحرانی میباشد، چاپ دار الکتب العلمیه - قم - ایران. ملاحظه: دارالهادی بیروت تفسیر البرهان را مجدداً به چاپ رسانده ولی این مقدمه ابوالحسن العاملی بخاطر اینکه در آن صراحتاً تحریف قرآن ذکر شده حذف نموده است. [۵۴] مقصودش صحابهشمیباشد. [۵۵] یعنی خداوند گواهی میدهد به آنچه که تو نازل کرده است. در باره علی از روی عملش نازل کرده و فرشتگان گواهی میدهند. [۵۶] آیا آن کسی که دلیل آشکاری از پروردگار خویش دارد، و به دنبال آن شاهدی او سوی او میباشد، و پیش از آن کتاب موسی که پیشوا و رحمت بود.... [۵۷] «(موسی) گفت: آیا غذای پستتر را به جای غذای بهتر انتخاب میکنید، در شهری فرود آیید، زیرا که هر چه خواستید در آنجا برای شما هست». [۵۸] «گفتند: ای موسی، در آن سرزمین گروهی ستمگرند، و ما هرگز وارد آن نمیشویم، تا آنها از آن خارج شوند، اگر آنها از آن خارج شوند ما وارد خواهیم شد. [۵۹] ابن اعتراف یک عالم بزرگ شیعه است که قول به تحریف قرآن از ضروریات مذهب تشیع است. [۶۰] مقصودش ابو جعفر محمد بن بابویه قمی ملقب بصدوق میباشد و او را به وهم و اشتباه متهم میکند هنگامی که تحریف قرآن را انکار نموده است. [۶۱] هدف وی اهل سنت میباشد، و آنان از طعن و عیبجوی در قرآن کریم، بری میباشند. [۶۲] از اینجا ابوالحسن عاملی عالم شیعه شروع میکند بر رد نمودن بر صدوق، و عذرهای که صدوق برای عدم تحریف قرآن آورده است باطل میسازد. [۶۳] ادعای کسانی که تحریف را انکار میکند. [۶۴] مقصود وی طوسی است، که نزد شیعه ملقب به شیخ الطایفه میباشد. [۶۵] در اینجا ابوالحسن عاملی استدلالات مرتضی که برای رد تحریف قرآن آورده بود رد میکند. [۶۶] هدفش صحابهشمیباشد. [۶۷] هدفش صحابهشمیباشد. [۶۸] هدفش ائمه دوازدهگانه میباشد. [۶۹] سید مرتضی «علم الهدی». [۷۰] در اینجا ابوالحسن عاملی رد میکند بر سید مرتضی بخاطر انکار تحریف. [۷۱] یعنی صحابهش. [۷۲] در اینجا ابوالحسن عاملی بر هر کسی که تحریف قرآن را انکار میکند رد میکند، و هدفش این است که این دو آیه دلالت بر حفظ قرآن تحریف ندارد. [۷۳] تفسیر مرآة الانوار ومشکاة الاسرار، ابوالحسن عاملی ص، ۵۱،۵۰،۴۹.