قرآن و تحریف

فهرست کتاب

أ – تکفیر صحابه

أ – تکفیر صحابه

از ابو جعفر - بدروغ - روایت می‌کنند همانا وی فرمود:

۱- همه مردم بعد از پیامبر جزء اهل رده بودند مگر سه نفر.

و این را بزرگ مورخین شیعه کشی در رجالش ذکر نموده است [۱۶۹].

۲- همچنین کشی از حمدویه روایت می‌کند که گفت: ایوب بن نوح گفت: از محمد بن فضل و صفوان از ابو خالد ‌قماط از حمران می‌گوید: به ابو جعفر÷عرض کردم چقدر ما کم هستیم، اگر همه مان برای خوردن گوسفندی جمع بشویم تمامش نمی‌کنیم؟ می‌گوید: پس ایشان فرمودند: آیا تو را از عجیب‌تر از این با خبر نسازم؟ می‌گوید: عرض کردم بله فرمود: مهاجرین و انصار رفتند ..... مگر سه تا [۱۷۰].

۳- از علی روایت می‌کند که همانا وی قرآن را بر مهاجرین و انصار عرضه نمود، و هنگامی که ابوبکر آن را باز کرد در صفحه اول آن زشتی‌ها و رسوائی مهاجرین و انصار را دید، پس آن را به علی برگرداند و گفتند: ما به آن احتیاجی نداریم [۱۷۱].

۴- گفتند: همانا رسول الله به اصحاب و یارانی مبتلا شدند که بعد از وی بجز عده کمی بقیه از دین مرتد شدند [۱۷۲].

ب: تاویل‌نمودن آیاتی که درباره کفار و منافقین نازل شده، بر بهترین اصحاب رسول اللهصکه در راس آنها دو خلیفه رسول الله و دو وزیرش و دو خسر و دو دوستش ابوبکر وعمرب، قرار دارد، و گاهی سومی آنها صاحب بخشش و کرم و حیاء، کسی که مالش را در راه خدا گذاشت و جیش عسره را تجهیز نمود، و داماد رسول الله بر دو دخترش، عثمانس، نیز ذکر می‌کنند، و همچنین غیر از ایشان از صحابه رسول اللهصو کسانی که بخیر و خوبی پیروی‌شان نمودند [۱۷۳].

و قبل از اینکه آن روایات را ذکر کنیم، به خواننده تذکر می‌دهیم که همانا آنچه اوائل شیعه در عصر کلینی و بعد از وی نوشته‌اند، بزبان رمز و اشاره بوده، یعنی برای خلفای سه گانه ابوبکر و عمر و عثمان، رمزهای خاص بکار می‌بردند.

مثل: فصیل یعنی ابوبکر، و رمع یعنی عمر و نعثل یعنی عثمان. و همچنین رمزهای دیگری نیز دارند مثل: فلان و فلان و فلان یعنی ابوبکر و عمر و عثمان، و رمزی دیگری دارند، مثل: اول و دوم و سوم، یعنی ابوبکر و عمر و عثمان، و همچنین رمز دیگر مثل، حبتر و دلام یعنی ابوبکر و عمر یا عمر و ابوبکر، و همچنین رمز دوبت قریش ابوبکر و عمر، و همچنین: فرعون و هامان، یا گوساله (عجل) امت، و سامری، یعنی ابوبکر و عمر. و اما آنچه شیوخ شیعه از زیر سایه دولت صفوی نوشته‌اند، پس در آن بطور صراحت و آشکار تکفیر بهترین اصحاب رسول الله وجود دارد.

اما روایات پس بدین قرار است:

۱- کلینی در کافی از ابو عبدالله روایت می‌کند درباره فرموده خداوند:

﴿رَبَّنَآ أَرِنَا ٱلَّذَيۡنِ أَضَلَّانَا مِنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ نَجۡعَلۡهُمَا تَحۡتَ أَقۡدَامِنَا لِيَكُونَا مِنَ ٱلۡأَسۡفَلِينَ[فصلت: ۲۹].‌

که فرمود: آن دوتا، پس فرمود: و فلان شیطانی بود [۱۷۴].

مجلسی در شرح کافی درباره مقصود صاحب کافی از (آن دو) می‌گوید: آن دو یعنی ابوبکر و عمر، و مقصود از فلان عمر است، یعنی مقصود از جن در آیه عمر است،؛ همانا بدین نام نامیده شده بخاطر اینکه شیطان بود، بدین سبب که او فرزند زنا بود و شریک شیطان، یا اینکه در مکرو فریب مانند شیطان است، و برحسب تاویل دوم احتمال عکس نیز می‌باشد که مقصود از فلان ابوبکر باشد [۱۷۵].

۲- و از ابو عبدالله روایت می‌کنند که همانا درباره قول خداوند: ﴿وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِ[البقرة: ۱۶۸ و ۲۰۸ و الأنعام: ۱۴۲].

فرمود: ‌خطوات و گام‌های شیطان، قسم بخدا ولایت فلان و فلان‌ [۱۷۶]. یعنی ابوبکر و عمر.

۳- و از ابو جعفر روایت می‌کنند درباره فرمودهء خداوند:

﴿وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ ٱلۡمُضِلِّينَ عَضُدٗا[الکهف: ۵۱].

که فرمود: ‌همانا رسول الله خداصفرمود: پروردگارا، دین را عزت بده بوسیله عمر بن الخطاب یا به ابوجهل بن هشام، آنگاه خداوند آیه:

﴿وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ ٱلۡمُضِلِّينَ عَضُدٗانازل نمود [۱۷۷].

۴- و از ابو عبدالله روایت می‌کنند که همانا وی درباره گفتار خداوند:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ٱزۡدَادُواْ كُفۡرٗا[النساء: ۱۳۷].

فرمود: درباره فلان و فلان (ابوبکر و عمر) نازل شده است: در اول امر به رسول اللهصایمان آوردند، پس کافر شدند هنگامی که ولایت بر آنان عرضه شد، چنانکه فرمود: «من کنت مولاه فعلي مولاه»سپس ایمان آوردن به بیعت برای امیر المؤمنین÷، چنانکه به وی گفتند، به امر خدا امر رسولش، آنگاه با وی بیعت نمودند، پس هنگامی که رسول اللهصوفات کرد کافر شدند و اقرار به بیعت نکردند، پس بیشتر کفر ورزیدند با بیعت گرفتن برای خودشان از کسانی که با وی بیعت کرده بودند: پس این‌ها چیزی از ایمان برایشان باقی نماند [۱۷۸].

۵- و از حریز، از کسانی که ذکر نموده، از ابو جعفر درباره قول خداوند:

﴿وَقَالَ ٱلشَّيۡطَٰنُ لَمَّا قُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ[ابراهیم: ۲۲].

فرمود: آن دومی است، و در هیچ جای قرآن ﴿وَقَالَ ٱلشَّيۡطَٰنُنیست مگر اینکه آن دومی می‌باشد [۱۷۹].

و مقصودشان از دومی عمرسمی‌باشد.

و از زراره از ابو جعفر درباره قول خدای بزرگ:

﴿لَتَرۡكَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٖ ١٩[الإنشقاق: ۱۹].

فرمود: ای زراره، آیا این است بعد از پیامبرش طبقه بر طبقه سوار نشدند در شأن فلان و فلان و فلان [۱۸۰]مقصودشان ابوبکر و عمر و عثمانشمی‌باشد.

دانشمندشان فیض کاشانی می‌گوید: سوار شدن بر طبقات کنایه از نصب آنان است برای خلافت یکی پس از دیگری.

۶- و نزد قول خداوند:

﴿فَقَٰتِلُوٓاْ أَئِمَّةَ ٱلۡكُفۡرِ[التوبة: ۱۲].

عیاش از حنان بن سدیر از ابو عبدالله÷روایت می‌کند که گفت: شنیدم که می‌گوید: مردمانی از اهل بصره بر من وارد شدند، آنگاه از طلحه و زبیر از من پرسیدند، پس به ایشان گفتم: آنان دو امام (پیشوا) از پیشوایان کفر بودند [۱۸۱].

۷- و کلمه، «جبت» و «طاغوت» که در آیه:

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡجِبۡتِ وَٱلطَّٰغُوتِ[النساء: ۵۱].

تفسیر می‌کنند به دو یار رسول اللهصو دو وزیر، و دو خسر، و دو خلیفه‌اش ابوبکر و عمرب [۱۸۲].

۸- و نزد قول خداوند:

﴿لَهَا سَبۡعَةُ أَبۡوَٰبٖ لِّكُلِّ بَابٖ مِّنۡهُمۡ جُزۡءٞ مَّقۡسُومٌ ٤٤[الحجر: ۴۴].

عیاشی از ابو بصیر از جعفر بن محمد÷روایت می‌کند که فرمود: جهنم آورده می‌شود در حالیکه ۷ دروازه دارد، دروازه اولش برای ستمکار زریق، و دروازه دومش برای حبتر و دروازه سوم برای سومی و دروازه چهارمی برای معاویه و پنجم برای عبدالملک .... و ششم برای عسکر بن هوسر و هفتم برای ابو سلامه، و آنان دروازه کسانی هستند که از ایشان پیروی نمایند [۱۸۳].

مجلسی در شرح آن می‌گوید: زریق کنایه است از اولی زیرا که عرب با چشم آبی‌رنگ بد فالی می‌گیرند. و حبتر، روباه است، شاید به خاطر حیله و نیرنگش با کنایت ذکر کرده است، و در روایت دیگر بر عکس این واقع شده است، و آن آشکارتر می‌باشد.

چونکه حبتر به اولی مناسبتر است، و شاید که در اینجا نیز مراد او باشد و دومی را اول ذکر کرد زیرا که شقی‌تر و درشت خوتر و سختر است.

و عسکر بن هوسر، کنایه است از بعضی خلفای بنی امیه یا بنی عباس، و همچنین ابو سلامه کنایه است از ابو جعفر دوانیقی، و احتمال دارد که عسکر کنایه باشد از عایشه و بقیه اصحاب جمل چونکه اسم شتر عایشه عسکر بود، و راویت شده که شیطان بود [۱۸۴].

۹- و درباره قول خداوند:

﴿إِذۡ يُبَيِّتُونَ مَا لَا يَرۡضَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ[النساء: ۱۰۸].

از ابو جعفر روایت است که همانا گفته: فلان و فلان و فلان: یعنی ابوبکر و عمر و ابو عبیده بن جراح [۱۸۵]‌و در دیگر: از ابوالحسن می‌گوید: آن دو، و ابو عبیده بن الجراح [۱۸۶]مقصود از آن دو یعنی ابوبکر و عمر.

و در روایت سومی: اول و دوم و ابو عبیده بن الجراح [۱۸۷].

(و اول و دوم یعنی ابوبکر و عمر).

۱۰- و فحشا و منکر را در قول خداوند:

﴿وَيَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ وَٱلۡبَغۡيِ‌ [النحل: ۹۰].

به ولایت ابوبکر و عمر و عثمان، تفسیر می‌کنند، و از ابو جعفر÷روایت می‌کنند که گفت:

﴿وَيَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ: اولی ﴿وَٱلۡمُنكَرِ: دومی، ﴿وَٱلۡبَغۡيِ: سومی [۱۸۸]‌.

۱۱- در بحار الانوار آمده است: عرض کردم (راوی به امام می‌گوید): خدا ترا سلامت کند، دشمنان خدا چه کسانی هستند؟ فرمود: بت‌های چهارگانه، می‌گوید: عرض کردم: چه کسانی هستند؟ فرمود: ابو الفصیل، ورمع، و نعثل و معاویه، و کسانی که بر دین و آئین آنان باشد. پس کسی که با این‌ها دشمنی نماید بدرستی که با دشمان خدا دشمنی نموده است [۱۸۹]. شیخ آنها مجلسی این اصطلاحات را چنین بیان کرده است: ابوالفصیل، ابوبکر ست، زیرا که فصیل (بچه شتر) و بکر در معنی با همدیگر متقارب هستند، و رمع، برعکس عمر می‌باشد، و نعثل عثمان است [۱۹۰]‌.

۱۲- و درباره آیه:

﴿.... أَوْ كَظُلُمَاتٍ

می‌گویند: فلان و فلان. و‌

﴿فِي بَحۡرٖ لُّجِّيّٖ يَغۡشَىٰهُ مَوۡجٞ

یعنی نعثل.

و ﴿مِّن فَوۡقِهِۦ مَوۡجٞطلحه و زبیر.

و ﴿ظُلُمَٰتُۢ بَعۡضُهَا فَوۡقَ بَعۡضٍ [۱۹۱].

معاویه .... [۱۹۲].

مجلسی می‌گوید: مراد از فلان و فلان ابوبکر و عمر و از نعثل عثمان می‌باشد [۱۹۳].

۱۳- و همچنین اصطلاحات شان برای شیخین، آنچه که در تأویل سوره اللیل آمده است.

﴿وَٱلنَّهَارِ إِذَا جَلَّىٰهَا ٣[الشمس: ۳].

قیام قائم است.

﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَغۡشَىٰهَا ٤[الشمس: ۴].

حبترو دلام که حق بر آنان پوشیده شد [۱۹۴].

شیخ دولت صفویه در زمانش (مجلسی) می‌گوید: حبتر و دلام، ابوبکر و عمر است [۱۹۵].

۱۴- و این دعا مخصوص است برای لعنت ابوبکر و عمر، و دعای دوبتان قریش نامیده می‌شود.

اللهم صل علی محمد و آل محمد، خدایا، لعنت کن دو صنم و بت قریش و طاغوتشان و دروغگویشان و دو دخترانشان [۱۹۶]، آن دو کسانی که مخالفت امر تو نمودند وحی تو را انکار کردند و نعمت تو را انکار نمودند، و رسولت را نافرمانی کردند و دینت را دگرگون نمودند، و کتابت را تحریف کردند، و دشمنانت را بدوستی گرفتند، و نعمت‌های تو را انکار کردند، و احکامت را بر پا نداشتند و فرائضت را باطل کردند، و در آیات تو الحاد نمودند، و با اولیاءت دشمنی ورزیدند و با دشمنانت دوستی کردند. سرزمینت را خراب کردند و بندگان را فاسد نمودند.

پروردگارا! لعنت کن آن دو را، و پیروانشان و اولیایشان، و دوستان و یارانشان، بدرستی که بیت نبوت را خراب کردند و دروازه‌هایش را ویران نمودند، و سقفش را شکستند، و آسمانش را به زمینش چسباندند، و بالای آن به پایینش و ظاهر آن به باطنش، و اهلش را ریشه کنی کردند و یارانش را از بین بردند، و اطفالش را کشتند. و منبرش را از وصیش و وارث علمش خالی نمودند، و امامت وی را انکار کردند، و به پروردگارشان مشرک شدند، پس خدایا، گناهانشان را بزرگ بنما، و آنان را در سقر جاویدان بگردان، و تو چه می‌دانی که سقر چیست؟ چیزی را باقی و رها نمی‌کند.

پروردگارا! لعن شان کن، به عدد هر منکری که انجام دادند، و هر حقی که پنهان کردند و منبری بلند کردند، و مومنی که کنار زدند و منافقی که بر گماشتند، و ولی که آزار و اذیت رساندند، و رانده شده‌ای که پناه دادند، و راستگوی که طرد نمودند، و کافری که یاری کردند، و امام که مقهور کردند .... و فرضی را که تغییر دادند. و اثری که انکار کردند و شری که بر گزیدند، و خونی که ریختند و کفری که بر پا کردند و ارثی که غصب کردند و فیء که تقسیم کردند، و سخت (حرامی) که خوردند و خیبری که حلال نمودند، و باطلی که تاسیس کردند و ستمی که گستردانیدند و نفاقی که پوشیدند و غدری که پنهان کردند و ستمی که پخش کردند.

و وعده‌ای که خلاف کردند، و امانتی که خیانت کردند، و عهدی که شکستند، و حلالی که حرام نمودند، و حرامی که حلال نمودند و شکمی که دریدند و جنینی که سقطش کردند، و دنده‌ای که شکستند و عزیزی که ذیل نمودند و حقی که منع کردند و دروغی که بافتند و حکمی که وارونه کردند و امامی که مخالفتش کردند.

پروردگارا! لعنشان بکن به عدد هر آیه‌‌ای که تحریف کردند و فریضه‌ای که ترک کردند و سنتی که تغییر دادند و رسومی که منع نمودند و احکامی که کنار گذاشتند و بیعتی که شکستند و دعوای که باطل نمودند و بینه‌ای که انکار کردند و حیله‌ای که بوجود آوردند و خیانتی که وارد ساختند و بلندی که بالا رفتند، گواهی‌های که کتمان کردند، و وصیتی که ضایع کردند، پروردگارا، در سر و علانیه آنان را لعنت کن، لعنتی همیشگی و جاویدانی و بسیاری که پایان نداشته باشد و تعدادش تمام شدنی نباشد، لعنتی که اولش برگردد و آخرش نرود برای آنان و یارانشان و مددکارانشان و دوستانشان و موالیشان، و کسانی که تسلیم آن هستند و بسوی آنان مایل هستند، و کسانی که بر آنان بر می‌خیزند و بسخن آن اقتدامی می‌کنند و احکام آنان را تصدیق می‌نمایند.

(چهار بار بگو) پروردگارا عذاب کن آنان را عذابی که اهل آتش از آن فریاد برآورند. آمین یا رب العالمین [۱۹۷].

و همچنین این دعا در کتاب (تحفه عوام مقبول) [۱۹۸]و نیز در کتاب المصباح، کفعمی [۱۹۹]، و کتاب بحار الانوار مجلسی ج، ۸۲ ص، ۲۶۰ کتاب الصلاه باب آخر فی القنونات الطویله چاپ‌دار احیاء التراث العربی بیروت آمده است.

۱۵- خمینی:

در کتاب کشف الاسرار می‌گوید: ما در اینجا کاری نداریم به شیخین [۲۰۰]و آنچه مرتکب شدند از مخالفت با قرآن، و بازی گرفتن احکام خداوند، و آنچه که از جانب خود حلال و حرام کردند، و آن ستمی که بر علیه فاطمه دختر پیامبر و فرزندانش انجام دادند.

ولی ما به جهل و نادانی آنان نسبت به احکام خداوند و دین اشاره می‌کنیم [۲۰۱]و بعد از اتهام شیخین به جهل و نادانی می‌گوید:

و بدرستی که افرادی جاهل و احمق و دروغگو و ستمگر مانند اینها، شایستگی ندارند که در جای امامت بوده و شامل اولی الامر باشند [۲۰۲].

و همچنین می‌گوید:

در واقع که آنان رسول الله را حق و منزلتش را دارند .... رسولی که خستگی کشید و کوشید و سختی‌ها را متحمل شد بخاطر راهنمائی و هدایتشان، و چشمانش را فرو بست در حالی که سخنان دروغ و کردار جوش زده از کفر و زندقه ابن الخطاب در گوشش بود [۲۰۳].

۱۶- و صاحب کتاب صراط مستقیم

دو فصل جداگانه برای بدگوئی طعن بر عایشه و حفصهبخاص گردانیده و فصل او را (فصل فی ام الشرور عایشه)، مادر بدی‌ها نامیده و مقصودش ام المومنین عایشهلمی‌باشد.

و اما فصل دیگر مخصوص گردانده برای طعن در حفصهلو پدرش و عنوان فصل فی أختها حفصه درباره خواهرش حفصه گذاشته است [۲۰۴].

۱۷- نعمت الله جزایری می‌گوید:

عمر بن الخطاب در مقعدش بیماری است که شفایاب نمی‌شود مگر با آب (منی) مردان، پس او کسی است که با وی چنین انجام می‌شود.

و نعمت الله جزایری می‌گوید: عیاشی حدیثی را روایت کرده است بمعنی آنچه که درباره عمر بن الخطاب گفته، ولی وی حدیثی را ذکر ننموده و مقصودش این حدیث است [۲۰۵]:

از محمد بن اسماعیل ‌از شخصی که نامیدش از ابو عبدالله÷، گفت: شخصی بر ابو عبدالله وارد شد، سپس گفت، السلام علیک یا امیر المومنین، آنگاه (امام) بر دو پایش ایستاد و فرمود: دست نگه‌دار، این اسمی که شایسته نیست مگر برای امیر المومنین÷، خداوند وی را به این نام نامیده است، و غیر از وی کسی دیگر به این نام نامیده نشده، که به آن اسم راضی باشد مگر اینکه با وی (عمل زشت لواط) انجام شده باشد. و اگر چنین نباشد به آن مبتلا خواهد شد.

و این همان فرموده خداوند است در کتابش:

﴿ إِن يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ إِنَٰثٗا وَإِن يَدۡعُونَ إِلَّا شَيۡطَٰنٗا مَّرِيدٗا١١٧[النساء: ۱۱۷].

می‌گوید: گفتم: پس قائم شما را با چه خوانده می‌شود؟ فرمود: به وی گفته می‌شود: «السلام عليک يا بقية الله السلام عليک يا ابن رسول الله» [۲۰۶].

۱۸- نعمت الله جزایری می‌گوید:

عثمان بن عفان از کسانی بود که مخنث بود و با وی بازی می‌شد [۲۰۷].

و در بدگوئی و دشنام و تکفیر صحابه رسول اللهصاحادیث و اقوال علماء بسیاری وجود دارد.

[۱۶۹] رجال الکشی، ص، ۱۲ عنوان سلمان فارسی، چاپ کربلا عراق. [۱۷۰] رجال الکشی ص، ۱۳ و همچنین کافی ج، ۲ ص، ۲۴۳. [۱۷۱] الاحتجاج، طبرسی ج، ۱ ص، ۱۵۶. [۱۷۲] کتاب السبعه من السلف، تالیف، سید مرتضی سید محمد حسین فیروز آبادی نجفی چاپ مکتبه ثقافی ص، ۷. [۱۷۳] نقل از مساله تقریب، ناصر قفاری. [۱۷۴] روضه کافی ص، ۲۶۱ روایت شماره ۵۲۳. [۱۷۵] مرآة العقول ۲۶/۴۸۸ از انتشارات دارالکتاب اسلامی تهران. [۱۷۶] تفسیر عیاشی ۱/۱۲۱، برهان (۱/۲۰۸) الصافی (۱/۲۴۲). [۱۷۷] تفسیر عیاشی (۲/۳۵۵) البرهان (۲/۴۷۱). [۱۷۸] تفسیر عیاشی (۱/۳۰۷)، تفسیر صافی (۱/۵۱۱) برهان (۱/۴۲۲) بحار (۸/۲۱۸). [۱۷۹] تفسیر عیاشی (۲/۲۴۰) برهان (۲/۳۰۹). [۱۸۰] الوافی، کتاب الحجه، باب ما نزل فیهم (ع) و فی اعدائهم – ج، ۳ ص، ۹۲۰. [۱۸۱] تفسیر عیاشی (۲/۸۳) تفسیر برهان (۲/۱۰۷) تفسیر صافی (۲/۳۲۴). [۱۸۲] نگاه کنید: تفسیر عیاشی (۱/۲۷۳) و صافی (۱/۴۵۹) و برهان (۱/۳۷۷). [۱۸۳] تفسیر عیاشی (۲/۲۶۳) و برهان (۲/۳۴۵). [۱۸۴] بحار (۸/۳۰۱). [۱۸۵] تفسیر عیاشی (۱/۳۰۱) و برهان (۱/۴۱۴). [۱۸۶] تفسیر عیاشی (۱/۳۰۱) و برهان (۱/۴۱۴). [۱۸۷] ماخذ سابق مرآة العقول ۲۶/۴۸۹. [۱۸۸] تفسیر عیاشی (۲/۲۸۹) برهان (۲/۳۸۱) بحار (۷/۱۳۰) صافی (۳/۱۵۱). [۱۸۹] بحار الانوار (۲۷/۵۸). [۱۹۰] بحار الانوار (۲۷/۵۸). [۱۹۱] سوره نور، آیه ۴۰. [۱۹۲] تفسیر قمی (۲/۱۰۶) بحار الانوار (۲۳/۳۰۴-۳۰۵). [۱۹۳] بحار الانوار (۲۳/۳۰۶). [۱۹۴] کنز الفوائد ص ۳۸۹-۳۹۰ بحار الانوار (۲۴/۷۲-۷۳) تفسیر قمی (۲/۴۵۷). (اللیل اذا یغشها) به فلان تفسیر کرده‌اند. [۱۹۵] بخار الانوار (۲۴/۷۳). [۱۹۶] مقصودشان مادران مومنان عایشه وحفصه همسرن پیامبرصمی‌باشد. [۱۹۷] بلد امین للکفعمی). [۱۹۸] ص، ۲۱۴-۲۱۵. [۱۹۹] ص، ۷۳۲ چاپ بیروت – مکتبه الاعلمی سال ۱۹۹۴. [۲۰۰] یعنی ابوبکر و عمر (مترجم). [۲۰۱] کشف الاسرار ص، ۱۲۶. [۲۰۲] کشف الاسرار ص، ۱۲۷. [۲۰۳] مصدر سابق ص، ۱۳۷. [۲۰۴] صراط مستقیم إلی مستحقی التقدیم، نباطی، ۳/۱۶۱-۱۶۸ چاپ مکتبه رضویه لاحیاء الآثار الجعفریه. [۲۰۵] الانوار النعمانية ج، ۱ باب ۱ ص، ۶۳ چاپ شرکت چاپ ایران. [۲۰۶] تفسیر عیاشی (۱/۳۰۲) برهان (۱/۴۱۶). [۲۰۷] الانوار النعمانیه ج، ۱ ب، ۱ ص، ۶۵.